مدیریت

اصول ومبانی مدیریت

 

پيچيده تر شدن روزافزون سازمانها و افزايش ميزان كارهاي غيراخلاقي، غيرقانوني و غيرمسئولانه در محيطهاي كاري توجه مديران و صاحبنظران را به بحث اخلاق كار و مديريت اخلاق معطوف ساخته است.

 مديريت اخلاق عبارتست از شناسايي و اولويت بندي ارزشها براي هدايت رفتارها در سازمان.

سازمانها با ايجاد يك برنامه مديريت اخلاق مي توانند اخلاقيات را در محيط كار مديريت كنند. برنامه هاي اخلاق به سازمـــــانها كمك مي كنند تا بتوانند در شرايط آشفته عملكرد اخلاقي خود را حفظ كننــد. امروزه مديريت اخلاق يكي از زمينه هاي علمي مديريت به شمار مي رود كه داراي رويكردي برنامه اي و ابزارهاي عملي است.

مديريت اخلاق در محيط كار منافع بسيار زيادي براي رهبران و مديران دارد؛ اعم از منافع عملكردي و منافع اخلاقي. اين مطلب بخصوص در عصر حاضر كه مديران با ارزشهاي بسيار متنوعي در محيط كار سروكار دارند صادق است. اما تاكنون كساني كه به مباحث اخلاق كار پرداخته اند فلاسفه، دانشگاهيان و منتقدان اجتماعي بوده اند و نه مديران. درنتيجه بسياري از مطالبي كه تا به امروز درباره اخلاق كار نوشته شده مطابق با نيازهاي عملي مديران و رهبران سازمانها نيست. هدف اين مقاله كمك به مديران براي وارد شدن به اين بحث است.

براي ورود به بحث مديريت اخلاق ابتدا بايد اخلاق را تعريف كنيم. اخلاق، به طور ساده و خلاصه، شامل شناخت صحيح از ناصحيح و آنگاه انجام صحيح و ترك ناصحيح است. تشخيص درست از غلط هميشه ساده نيست. بسياري از دانشمندان علم اخلاق ادعا مي كنند كه باتوجه به اصول اخلاقي در مقام عمل هميشه يك راهكار درست وجود دارد و برخي ديگر معتقدند كه راهكار درست بستگي به موقعيت و شرايط دارد و تشخيص اينكه كدام راهكار درست است درنهايت به عهده خود فرد است.

اخلاق كار

اخلاق كار به عنوان يكي از زمينه هاي دانش مديريت به شمار مي رود؛ مخصوصاً از زمان تولد نهضت مسئوليت اجتماعي در دهه 1960. در اين دهه نهضتها و جنبشهاي آگاهي بخش اجتماعي توقعات مردم را از شركتها بالا برد. مردم به اين عقيده رسيده بودند كه شركتها بايد از امكانات وسيع مالي و نفوذ اجتماعي خود براي رفع مشكلات اجتماعي نظير فقر، خشونت، حفاظت از محيط زيست، تساوي حقوق، بهداشت و سلامت همگاني و بهبود وضع آموزش استفاده كنند. بسياري از مردم ادعا مي كردند كه چون شركتها با استفاده از منابع كشور به سود دست مي يابند لذا به كشور مديون بوده و براي بهبود وضع اجتماع بايد كوشش كنند. بسياري از محققان، مديران و مدارس بازرگاني اين تغيير و تحولات را درك كرده و لذا در برنامه ريزيهاي خود و نيز درعمل كلمه ذينفعان را كه شامل جامعه اي وسيع تر اعم از كارمندان، مشتريان و تامين كنندگان مي شود جايگزين كلمه سهامداران كرده اند.

اخلاق كــار همــانند ديگر رشته ها و زمينه هاي مديريت به دنبال يك نياز به وجود آمد. با پيچيده تر و پوياتر شدن تجارت، سازمانها فهميدند كه به راهنمائيهايي جهت انجام كارهاي صحيح (ازنظر اخلاقي) و پرهيز از كارهاي غلط و مضر براي ديگران نياز دارند و لذا اخلاق كار متولد شد.

از آنها مواجه هستند مانند تعارض منافع، استفاده نـاصحيح از منابع و نقض قراردادها و موافقتنامه ها.

فوايد مديريت اخلاق در محيط كار

1 - توجه به اخلاق كار به بهبود اساسي اوضاع برخي جوامع انجاميده است.

2 - برنامه هاي اخلاق باعث مي شود كه در شرايط آشفته، سازمان عملكرد اخلاقي خود را حفظ كند.

3 - برنامه هاي اخلاق باعث شكل گيري كــارهـاي گروهي قوي و افزايش بهره وري مي شود.

4 - برنامه هاي اخلاق باعث رشد و بالندگي كاركنان مي شود.

5 - برنامه هاي اخلاق ما را از قانـوني بودن خط مشي هاي سازمان مطمئن مي كند.

6 - برنامه هاي اخلاق باعث جلوگيري از عمل مجرمانه اهمال مي شود.

7 - برنامه هاي اخلاق به مديريت ارزشهاي مطرح در مديريت كيفيت، برنامه ريزي استراتژيك و مديريت تنوع كمك مي كند.

8 - برنامه هاي اخلاق به ايجاد تصويري مثبت از سازمان در نزد مردم كمك مي كند.

هشت دستورالعمل

1 - به ياد داشته باشيد كه مديريت اخلاق يك فرايند است.

برنامه هاي اخلاق خروجيهايي چون كدها، خط مشي ها، رويه ها، خبرنامه ها و... دارند اما درعين حال مهمترين جنبه اين برنامه ها فرايند تفكر و گفتگو است كه به تدوين اين خروجيها مي انجامد.

2 - هدف نهايي برنامه هاي اخلاق اين است كه رفتارهاي مشخص شده در كد رفتار در محيط كار انجام گيرد.

بنابراين، در كنار تدوين ليست ارزشهــاي اخلاقـي يــا كـــد اخلاق بايد خط مشي ها، رويه ها و آموزشهايي كه ترجمان اين ارزشها به رفتارهاي مناسب باشد نيز ايجاد شود.

3 - بهترين راه براي اداره كردن معضلات اخلاقي جلوگيري از وقوع آنها در گام نخست است.

4 - بهتر است تصميمات حوزه اخلاقيات را به صورت گروهي بگيريد تا احساس تعلق كاركنان نسبت به آن افزايش يابد.

5 - مديريت اخلاق را با ديگر فعاليتهاي مديريتي ادغام كنيد.

6 - هنگام تدوين و اجراي برنامه مديريت اخلاق از تيم هاي ميان وظيفه اي استفاده كنيد.

7 - براي گذشت و عفو ارزش قائل شويد.

8 - تلاش براي عملكرد اخلاقي و درعين حال داشتن تعداد اندكي اشتباه بهتر است از تلاش نكردن در اين جهت.

+نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت18:34توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

ليمن دابليو. پورتر و ادوارد اي. لاولر، نظريه خود را با اين فرضيه مقدماتي آغاز كردند كه انگيزش (تلاش يا نيرو) با عملكرد و خشنودي برابر نيست. انگيزش، خشنودي و عملكرد همه متغير‌هاي مجزايي هستند و ارتباط آن‌ها با هم نسبت به شيوه‌‌هاي سنتي متفاوت است. در هر حال مهم اين است كه پورتر و لاولر ابراز داشته‌اند كه انگيزش (تلاش يا نيرو) به طور مستقيم به عملكرد منجر نمي‌شوند، بلكه بين آن‌ها توانايي‌ها، خصوصيات و ادراك نقش واسطه دارد. مهم‌ترين نكته در آن نظريه چيزي است كه پس از عملكرد اتفاق مي‌افتد.يعني پاداش‌هايي كه به دنبال آن مي‌آيند و اين‌كه چگونه ادراك شوند، تعيين كننده خشنودي هستند. به بيان ديگر، مدل پورتر و لاولر نشان مي‌دهد كه عملكرد به خشنودي منجر مي‌شود. يكي از موضوعات بحث انگيز رضايت شغلي، ارتباط آن با عملكرد است. سه ديدگاه مختلف در اين مورد وجود دارد:

1- رضايت شغلي باعث افزايش عملكرد مي‌شود.

2- عملكرد بالا موجبات رضايت شغلي را فراهم مي‌آورد.

3- ارتباط ذاتي بين رضايت شغلي و عملكرد وجود ندارد، بلكه پاداش‌ها متغيري هستند كه مداخله مي‌كنند.

براي دو ديدگاه اول، پشتوانه تحقيقاتي ضعيفي ارائه شده‌است. بيست مطالعه انجام يافته در اين زمينه نشانگر آن است كه بين رضايت شغلي و عملكرد، ارتباط ضعيفي وجود دارد و بيانگر آن است كه كارمند راضي، ضرورتا عملكرد بالايي ندارد. البته نتايج تحقيقات نشان مي‌دهد، ديدگاه دوم تا حدودي مورد تاييد قرار گرفته و عملكرد بالاتر، رضايت بالاتري را نيز بدنبال دارد. اما در اين ميان ديدگاه سوم كه عامل پاداش را بعنوان متغير مداخله‌گر در ارتباط بين عملكرد و رضايت شغلي معرفي مي‌كند، بيشتر مورد تاييد قرار گرفته‌است. اين بدان مفهوم است كه عملكرد، پيامد رضايت شغلي نيست و همچنين رضايت شغلي نيز پيامد عملكرد نيست. در سال 1955 «برايفيلد» و «كروكت» ادبيات ارتباط رضايت شغلي و عملكرد را مورد بازنگري قرار دادند و نتيجه گرفتند كه بين اين دو پديده ارتباط مستقيم كمي وجود دارد. در حقيقت بعضي اوقات رضايت شغلي و عملكرد بطور معكوس با يكديگر ارتباط دارند. تئوري انتظار تا حدودي اين معما را حل نمود. اين دو پژوهشگر ثابت كردند كه رضايت شغلي نتيجه فرآيند انگيزش جامع است. از اين ديدگاه، انگيزش، عبارت است از فعاليت و هدايت انرژي و رفتار. وقتي کارکنان سازمان از كار رضايت پيدا مي‌كنند، ميزان غيبت و تاخير در كار و حتي ترك خدمت، کاهش مي‌يابد. در حقيقت رضايت شغلي مي‌تواند براي سازمان تعيين كننده باشد.

رابينز معتقد است كه خشنودي شغلي با متغيرهايي از قبيل شرايط كاري، جو سازي، اختيار و مسئوليت، ترفيع حقوق، همكاران، ارزشيابي و موفقيت در انجام وظيفه در رابطه است.

كورمن اظهار مي‌دارد كه خشنودي شغلي به عوامل محيطي از قبيل سطح شغل، محتواي شغل و دستمزد، فرصت‌هاي ترفيع رهبري ملاحظه‌كاري و عوامل شخص مثل سن و سطح تحصيلات و جنسيت همبستگي دارد.

 

 مسائل حل نشده در رضايت شغلي

به نظر كرايتز چندين سئوال در زمينه رضايت شغلي بلاجواب مانده است و با انجام تحقيقات بيشتري بايد پاسخ مناسب براي اين پرسش‌ها داده شود. برخي از اين پرسشهاعبارتند از:

1- آيا بين رضايت كلي و زندگي با رضايت شغلي ارتباطي وجود دارد؟ مطالعات اندكي كه در اين مورد انجام شده نشان مي‌دهد كه رابطه مثبتي بين رضايت كلي در زندگي و رضايت شغلي وجود دارد. يعني افرادي كه از زندگي خود راضي هستند، از شغلشان نيز رضايت دارند و برعكس، رضايت شغلي تا حدود زيادي تأمين كننده رضايت در زندگي است.

2- آيا مي‌توان براي رضايت شغلي حداكثري قائل شد؟ آيا رضايت شغلي حدودي دارد و آيا مي‌توان براي كلمه حداكثر، حدودي را تعيين كرد؟ تعيين حدود رضايت شغلي غير ممكن است و ميزان آن به نوع شغل و فرد شاغل بستگي دارد.

3- آيا رضايت شغلي از روزي تا روز دگر در حال تغيير و تحول است؟ رضايت شغلي به طور كلي در حال تغيير و دگرگوني است. مثلاً ممكن است فردي در لحظه معيني از زمان به طور كلي از شغلش راضي باشد و در زمان ديگري رضايت قبلي را از شغلش نداشته باشد. زيرا عوامل ايجاد كننده رضايت شغلي دائماً در حال تغيير و تحول هستند.

4- آيا رضايت شغلي آگاهانه انجام مي‌پذيرد يا ناآگاهانه؟ به نظر فيشر و ‌هانا رضايت شغلي تا حدود زيادي ناآگاهانه انجام مي‌گيرد. زيرا فرد دقيقاً نمي‌داند كه چرا كارش را دوست دارد. به عبارت ديگر، عواملي كه رضايت شغلي را موجب مي‌شوند، از نظر فرد كاملاً شناخته شده است. فرد مي‌داند كه چرا از شغلش ناراضي است؛ ولي عوامل رضايت بخش شغلي به طور كامل شناخته شده نيستند.

(كنترل وارزيابي جز لاينفك هر گونه فعاليت و كار اجرايي به شمار مي رود.)

● ارزيابي عملكرد عبارتست از يك سيستم بازخور كه دربرگيرنده ارزيابي مستقيم عملكرد اشخاص يا سازمانهامي باشد.

 

مشخصات كنترل و نظارت اثربخش :

كنترل بايد به موقع باشد.

كنترل بايد واقع بينانه باشد.

كنترل بايد براي همه باشد.

كنترل بايد دائمي و پويا باشد نه مقطعي و موردي.

كنترل بايد مقرون به صرفه باشد.

كنترل بايد برنامه ريزي شده باشد.

كنترل بايد بر ريشه‌ها وعلت‌ها متمركز شود.

كنترل بايد در ابتدا و حين اجراي فرآيند باشد نه در انتهاي فرآيند.

كنترل كننده بايد متخصص و متعهد باشد.

كنترل در گلوگاه‌ها بايد انجام شود.

هدف كنترل بايد اصلاح و بهبودي باشد.

بهترين شيوه كنترل داخلي است.

كنترل كننده مورد قبولي و پذيرش باشد.

در نظارت به دنبال شناسايي فرد خاطي نباشيد بلكه به دنبال خطاي سيستم باشيد.

 

مزاياي كنترل و نظارت:

جلوگيري از انحراف

اصلاح به موقع

ايجاد نظم در انجام وظايف

 

+نوشته شده در سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:,ساعت12:37توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

يكي از الزامات موفقيت فردي وسازماني چگونگي هدف گذاري است ، هدف یعنی خواسته از پیش تعیین شده.

شما آن چیزی نیستید که فکر می کنید هستید.شما آنچه که فکر می کنید هستید.

اگرهدفي براي نشانه روي نداشته باشيد، به جايي نخواهيد رسيد.

اگر مقصدتان ناکجاآباد باشد ، بطورحتم بدان خواهيد رسيد!

اگر اهدافتان روشن نباشد ، باید دوچندان تلاش نمایید.

موفقیت چیزی نیست جز دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده.

افرادی که هدف مشخصی ندارند ، بیشتر وقت خود را صرف پاسخگویی به خواسته های دیگران کرده و تحت تاثیر آنان واقع میشوند.

نباید از یاد ببریم که دستیابی به موفقیت بصورت تصادفی بسیار نادر است.

اهداف، افراد را به مبارزه مي خوانند و محرک و مشوق فعاليتند.

با تعيين اهداف شما مي دانيد به کجا مي خواهيد برويد و در نهايت به چه نتايجي مي خواهيد دست يابيد.

اهداف استاندارد ها و الگوهاي قابل قبول ارزيابي عملکردرافراهم مي کند.

اهداف منجر به استفاده حداکثر از تواناييها مي شود.

اهداف مشخص شده نيروهاي ناخودآگاه را در راستاي فعاليتها هدايت مي کند.

هدفگذاري پيش شرط لازم و کليد مديريت زمان موفق است.

راز موفقیت این است که پیوسته هدفی را دنبال کنید

خصوصیات یک هدف خوب

دست يافتني باشد

مشخص وروشن باشد

قابل اندازه گيري باشد

مقيدبه زمان باشد

مكتوب ومدون باشد

موردتاييدباشد

انعطاف پذيرباشد

بايد واقعی باشد

مهمترين قاعده  آن است که کارها را به نوشته در آوريم، اين کار مزاياي بسياري دارد:

کنترل برنامه ها

کاهش فشار بر حافظه

انگيزش دروني

تمرکز

بررسي کارهايي که انجام نشده اند

پيش بيني حوادث غير مترقبه

ايجاد بايگاني از فعاليتهايي که انجام شده يا بايد انجام شود

تشخيص اولويت اهداف از طريق مقايسه آنها

 

 

مهمترین عامل ، در کسب هر موفقیتی ، تدوین و مشخص کردن دقیق اهداف می باشد. هدفگذاری مهمترین عامل حرکت و خلق آینده است ، هدفها  هستند که مقصد و مسیر زندگی فردی و سازمانی را روشن می کنند.هدف گذاری به مثابه ترسیم جاده ای برای آینده است . تلاشی ارزشمند است که معطوف به هدف باشد، تلاش بی هدف پرتاب تیر در تاریکی است یکی از موانع بسیار مهم موفقیت و کامیابی ، ناتوانی افراد و سازمانها در تدوین اهداف می باشد . آنهایی که رویایی در ذهن و هدفی بر روی کاغذ نداشته باشند مقصدشان ناکجا آباد خواهد بود .

یکی از مهارتهایی که مدیران و کارکنان باید در خود تقویت نمایند ، مهارت هدف گذاری است.اهداف کلی ، کیفی و مبهم قابلیت اندازه گیری و اثر بخشی نخواهد داشت .

فرایند هدف گذاری :

اهداف از ماموریتها و چشم اندازها نشئت می گیرند و بستگی به جواب سه سئوال ذیل دارد :

در حال حاضر ،کجا هستیم ؟

 به کجا می خواهیم برویم ؟

 برای رسیدن به هدف چه باید بکنیم؟

برای هدفگذاری اطلاع ازماموریت ها چشم انداز و وظایف سازمانها لازم و ضروری است . اهداف باید در تحقق ماموریت و وظایف سازمانی باشد .

وقتی که اهداف مشخص شدند برای چگونگی رسیدن به اهداف باید طرح ها و برنامه هایی تدوین گرديده ولیست کلیه فعالیتهایی که منجر به تحقق اهداف می شوند را مشخص نمود و پس از اجرای برنامه ها و فعالیتها باید نتایج و دستاوردها با اهداف مقایسه شوند تا اصلاحات لازم در اهداف ، برنامه ها و فعالیت ها به عمل آید .

ويژگي هاي  هدف گذاري  خوب :

هدف بايد روشن، واضح و مشخص  باشد.

هدف بايد واقع بينانه باشد.

هدف بايد مكتوب، مدون و روي كاغذآورده شود.

هدف بايد در قالب يك جمله مثبت بيان  شود.

هدف بايد تهييج  كننده  باشد.

هدف بايد كمي و قابل اندازه گيري باشد.

هدف بايد مقيد به زمان باشد.


+نوشته شده در دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:,ساعت14:24توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

اقتدار قانونی و عقلانی. این نوع اقتدار به سمتی اختصاص دارد که یک فرد متصدی آن است و تا زمانی که شخص سمت خاصی را به عهده دارد ، در اختیارش قرار دارد.

اقتدار سنتی. این اقتدار بر این باور استوار است که شیوه های سنتی واگذاری قدرت ، جنبه ای مقدس دارند. اقتدار سنتی هم به فردی که یک سمت را بر عهده دارد و هم به سمت او ، اختصاص دارد.

اقتدار فرهمندانه . این نوع اقتدار از ویژگیهای شخصیتی و نفوذ شخصی فرد سر چشمه می کیرد . این افراد خاصی که برای تو ده های مردم جاذبه ویژه ای دارند، صاحب اقتدار فرهمندانه به شمار می آیند.

گروه ذینفع به تعدادی از افراد ( یا سازمانها ) کفته می شود که هدف مشترکی دارند و از راههای سیاسی اعمال نفوذ می کنند تا به هدفشان برسند. این گروهها به نمایندگان مردم و مقامهای دولتی از طریق گوناگون فشار می دهند و هدفهایشان را پیوسته به آنها گوشزد می کنند.

قدرت بالفعل قدرتی است که با زور اعمال نفوذ و یا اقتدار قانونی ، می توان آن را در زمان حال بر دیگران اعمال کرد . قدرت بالقوه قدرتی است که برای اعمال نفوذ بر رفتار و اعمال دیگران ، می توان در آینده به کارش بر. سر چشمه های قدرت یک فرد می توانند ماهیتی اقتصادی ، سیاسی یا اجتماعی داشته باشند.

قدرت سازمانی

سازمانهای بزرگ به خاطر هماهنگی سطح بالایی که در فعالیتهای تعداد زیادی از مردم پدید می آورند ، از قدرت ویژه ای برخوردارند. این سازمانها به خاطر برخورداری از این هماهنگی ، قدرت عظیمی را می توانند بسیج کنند. سازمانهای بزرگ بودجه کافی برای تشکیل گروههای فشار موثر و بیان پیامهایشان از طریق رسانه های همگانی دارند و از این طریق رسانه های همگانی دارند و از این طریق می توانند آدمهای گوناگون و انبوهی را به پشتیبانی و هواداری از هدفهایشان بر انگیزانند.

منابع و مآخذ :

در آمدی به جامعه شناسی ترجمه محسن ثلاثی نویسنده بروس کوئن

جامعه شناسی قشر بندی و نا برابری اجتماعی نویسنده ملوئن تامین ترجمه دکتر عبدالحسین نیک گهر

هنجارها (Norms ) :

هنجار واژه ای است که برای کلمه norm به کار برده می شود ، نرم در اصطلاح لاتین و یونانی به معنی مقیاس و گونیاست با این مفهوم که هر جزئی که بخواهد در یک شبکه کلی قرار گیرد باید با آن شبکه متناسب و قیاسش با آن هماهنگ باشد. واژه نرمال در شیمی به معنای معمولی یا عادی است. در آمار هم منحنی نرمال بیان کننده یک توزیع فراوانی متناسب است.

با این حال می توان گفت در جامعه شناسی نرم به معنای :

1.      مقیاس و قاعده برای رفتار

2.      تنظیم روابطی که اکثریت از آن پیروی می کنند و عدم رعایت از آن مجازات در پی دارد.

واژه هنجار در زبان فارسی به معنی راه ، روش ، راه راست ، جاده ، طرز و قاعده (عمید ، فارسی) و همچنین در فرهنگ معین به معنی قانون ، روش ، رفتار و . . . آمده است.

هنجار (Norm) یک قاعده رفتاری است که مشخص می کند مردم در شرایط معینی چگونه رفتاری باید داشته باشند. فایده این استاندارد رفتاری آنست که به بقای الگوهای روابط متقابل اجتماعی و شیوه های انجام امور کمک می کند. هنجارها از این بابت بر ارزشها و گرایشهای اجتماعی اثر می گذارند تجویز کننده و در عین حال نهی کننده رفتارها هستند. هر فرهنگ ، پاره فرهنگ و یا هر گروه دارای هنجارهایی است که بر آن حاکم است ؛ و از این طریق رفتارهای متناسب را تعیین می کند. قوانین ، طرز لباس پوشیدن ، مقررات اداری ، برنامه تحصیلی ، قواعد ورزشها و بازیها ، همه گونه هائی از هنجارهای اجتماعی هستند.

«ویلیام گراهام سمنر» از اولین جامعه شناسانی است که دست به طبقه بندی هنجارها زده است :

1.      شیوه های قومی ، که عبارتند از عادات یا روشهای سنتی انجام کارها.

2.      رسوم اجتماعی ، که رویه های کرداری ضروری هستند و برای رفاه جامعه لازم شمرده می شوند.

3.      قوانین که هنجارهائی هستند که توسط مقامات دولتی برقرار می شوند و به علت ضمانت اجرائی که واجدند دارای مشروعیت قانونی هستند.

هنجارها به چند صورت نمایان می شوند :

هنجارها به چهار صورت زیر نمایان می شوند : ارزشها (احساسات ریشه دار مشترک در میان اعضای یک جامعه) ، آداب و رسوم (شیوه های عملکرد مرسوم و خو کرده) ، عرفها (آداب و رسوم مهمتری که دلالتهای مهم شایست و ناشایست دارند) ، و قوانین (عرفهای مهمتری که با تهدید مجازات قانونی اعمال می شوند).

هنجارها به چند دسته تقسیم می شوند :

هنجارها یا تحذیری اند و یا تجویزی. هنجارهای تحذیری کاری را که شخص نباید بکند ، مشخص
می کنند و هنجارهای تجویزی آن کارهایی را که شخص باید انجام دهد ، تعیین می کنند.

مثال 1. ما در مجلس عروسی به جای لباس راحت معمولی از لباس آراسته استفاده می کنیم ، زیرا معتقدیم که این کار درستتر است و نیز از این می ترسیم که اگر هنجار را رعایت نکنیم ، مورد تمسخر و عدم تأیید دیگران قرار گیریم. شاید در روزهای گرم تابستان برای ما راحتتر باشد که نیمه لخت به خیابان برویم ، ولی این کار را نمی کنیم چون که می ترسیم با ریشخند دیگران و یا توقیف پلیس روبرو شویم.

ویژگی های هنجار :

1.      هنجار ، استاندارد شرایط است و صرفاً بخاطر استحکام شرایط وضع می شود.

2.      وجود هنجار در شرایط مختلف به شخص کمک می کند که چگونه در یک وضع خاص رفتار کند، بدون اینکه خود متحمل زحمتی شود.

3.      هنجارها هم خصلت ترغیب کنندگی دارند و هم خصلت تحریم کنندگی ، یعنی دارای دو نوع ویژگی است.

درون ذهنی کردن (ملکه ساختن) هنجارها

آدمها در نتیجه ی یک فراگرد موفق اجتماعی شدن ، هنجارهای یک فرهنگ را ملکه ی ذهنشان می سازند. وقتی هنجارها ملکه ی ذهن فرد می شوند ، او دیگر درباره ی درستی یا نادرستی و یا شایستگی و یا ناشایستگی هنجارها تردیدی روا نمی دارد. در این صورت ، شخص به خودی خود از هنجارها پیروی
می کند و دیگران چه ناظر رفتارش باشند یا نباشند ، بر اثر درون ذهنی شدن هنجارها ، همچنان به رفتار «شایسته ی » اجتماعی ادامه می دهد. انسانها بیشتر بر اثر نظارتهای درونی چون وجدان و نه از ترس غافلگیر شدن در حین انجام رفتار ناشایست ، به هواداری از هنجارهای جاافتاده برانگیخته می شوند. از طریق فراگرد درون ذهنی شدن هنجارها ، بیشتر نظارتهای اجتماعی بر روی افراد ، از درون آنها اعمال
می شوند.

سودمندی هنجار (norm usefulness) :

معمولاً در افراد این احساس وجود دارد که هنجارها حافظ منافع آنهاست و با استفاده از مکانیزم هایی که از این منافع و مصالح حراست می شود و در واقع کارکرد هنجارها برای جامعه سودمند است لذا وجود این دید مثبت نسبت به آنها باعث می شود که افراد به هنجارها گرایش پیدا کنند.

مثال : اگر شخصی به چزاغ قرمز احترام می گذارد بخاطر آنست که احساس می کند که جان او را از خطر حفظ می کند.

سلسله مراتب هنجارها :

هنجارها از نظر الزام و اهمیت یکسان نیستند ، چنان که برخی هنجارها از چنان اهمیت و الزامی برخوردارند که هرگونه سرپیچی و زیرپا گذاشتن آنها با مجازات شدید همراه است. در صورتی که واکنشهای جامعه در رابطه با بعضی هنجار شکنی ها شدید نیست ، به عنوان مثال : «شیوه های قومی از هنجارهایی هستند که عموم مردم آنها را رعایت می کنند اما التزام آنها به شدت رسوم اخلاقی نیست. این الگوهای رفتاری «مطلوب» ارزیابی می شوند ولی ضمانت اجرا همراه نیستند.

به هر حال رتبه و درجه و اهمیت هر هنجاری با سه معیار (شاخص) اندازه گیری می شود : عمومیت ، فشار و ارزش.

 1.       عمومیت (یا میزان پیروی از آن در جامعه) :

برخی هنجارها مختص یک گروه یا یک قوم کوچک یا یک صنف خاص می باشند به عبارتی در جامعه از عمومیت برخوردار نیستند نمونه هنجارهای رایج در بین معماران. در مقابل هنجارهایی وجود دارند که در کل جامعه ساری و جاری هستند «... برخی هنجارهای اجتماعی همه ی افراد را به طور یکسان شامل
می شوند.

2.       فشار اجتماعی (یا میزان ضمانت اجرایی هنجار) :

دومین ملاک ارزیابی هنجار فشار اجتماعی یا میزان ضمانت اجرایی آن رفتار در جامعه است. درواقع بعضی هنجارها از جنبه اجباری و التزامی بیشتری برخوردارند و افکار عمومی شدیداً پشتیبان آنها هستند و ضمانت های اجرائی رسمی و غیررسمی پشت سر آنها قرار گرفته است و در صورت نادیده گرفته شده فرد هنجارشکن مجازات خواهد شد.

3.       ارزش های اجتماعی

ارزشهای اجتماعی یا میزان اهمیتی که جامعه برای یک هنجار قائل است سومین ملاک و معیار ارزش یابی رتبه و درجه اهمیت هنجار است. نیک می دانیم تمامی هنجارهای موجود در جامعه از اهمیت یکسانی برخوردار نیستند.

تعارض هنجارها

به خاطر عضویت در گروههای گوناگون که ویژگی زندگی در یک جامعه ی صنعتی شهری به شمار
 می آید ، از هر یک از ماها انتظار می رود که با هنجارهای گوناگونی خودمان را تطبیق دهیم ، در حالی که برخی از این هنجارها ممکن است با هنجارهای دیگر تعارض داشته باشند. زمانی که این هنجارها با یکدیگر تعارض پیدا می کنند ، شخص آن هنجارهایی را رعایت می کند که برایش از همه مهمترند و هنجارهای دیگر را به گونه ی موقتی ندیده می گیرد. پس ، حتی زمانی که هنجارها ، ملکه ی ذهن
می شوند ، مواردی پیش می آیند که شخص باید متناسب با موقعیت زمانی و مکانی تشخیص دهد که کدام رفتار برایش شایسته تر است. وقتی چنین موقعیتهایی پیش می آیند ، مکانیسمهای درونی نظارت اجتماعی موقتاً دستخوش آشفتگی می شوند.

 منابع و مآخذ :

1.      مقدمات جامعه شناسی ، دکتر منوچهر محسنی .

2.      در آمدی بر جامعه شناسی ، بروس کوئن ، ترجمه محسن ثلاثی .

3.      فرهنگ فارسی ، محمد معین .

4.      مبانی جامعه شناسی ، عبدالحسین نیک گهر ،

5.      گذری بر جامعه شناسی ، مرتضی رضوی.

 

مفهوم نهاد اجتماعی

نهاد اجتماعی ترجمه ایست از کلمه انگلیسی Social Institution که در مواردی آن را به مؤسسه یا سازمان اجتماعی نیز ترجمه کرده اند.

در زبانهای اروپائی کلمه Institution از ریشه یونانی Instituler بدست آمده که مفهوم آن برقرار کردن ، ساختن و ثابت کردن است. در زبان فرانسه این کلمه به معنی ارگانیسم یا نوعی سازمان اجتماعی است که بطور کلی از نظر قانونی دارای ویژگیهایی است.

تعریف نهاد اجتماعی

نهاد ( Institution) را معمولاً نظامی از تشکیلات ارزشها ، شیوه های قومی ، آداب و رسوم و قوانین
می دانند که نقش آن استقرار رفتارهای مناسب برای ایفای کارکردهای اساسی در یک جامعه است.

هرگاه بخواهیم تعریف مدونی از  نهاد بدست دهیم می توانیم بگوئیم که : نهاد عبارتست از نظام سازمان یافته ای از روابط اجتماعی که در برگیرنده ی برخی از ارزش ها و فرآیندهای مشترک است و برای پاسخگوئی به برخی از نیازهای اساسی جامعه بوجود آمده است.

در جامعه شناسی نهاد اجتماعی مبین واقعیتی است که در جامعه ساخته و یا استقرار یافته است.

انواع نهادهای اجتماعی

تنوع نهادهای اجتماعی مستلزم وجود جامعه ای رشدیافته و غیرهمسان از نظر محتواست. در این حال در جریان اجرای برنامه ها و هدفهای زندگی نوعی جدائی حاصل می شود مانند : زندگی خانوادگی ، آموزش و پرورش ، زندگی اقتصادی ، زندگی سیاسی و غیره . میان جامعه شناسان در تشخیص نیازهای مهم انسان در حیات اجتماعی اتفاق نظر کلی حاصل است.

بسیاری از جامعه شناسان ، جامعه شناسی را علم به نهادهای اجتماعی ، در حقیقت ابواب جامعه شناسی خود را مشخص کرده اند. از بسیاری جهات نهادهای اجتماعی از قدیمی ترین شیوه های نگرش در جامعه شناسی است. امروزه با تخصصی شدن جامعه شناسی این مسأله دیگر به آن شکل مطرح نیست ، چرا که نهادهائی مانند خانواده ، سیاست ، تفریح و غیره هر کدام در شعبه خاصی از جامعه شناسی (جامعه شناسی خانواده ، جامعه شناسی سیاسی ، و جامعه شناسی اوقات فراغت) مورد مطالعه قرار می گیرند.

1.      نهاد خانوادگی نظامی است که به تنظیم ، ثابت کردن و استاندارد کردن روابط جنسی و تولیدمثل انسانی می پردازد.

2.      نهاد آموزش و پرورش اساساً روند منظم اجتماعی شدن است که بنحو غیررسمی در خانه و در محیط کلی فرهنگی انجام می پذیرد.

3.      نهاد اقتصادی حالت متجسم مدلهائی است که از طریق آنها مواد و خدمات تولید می شود.

4.      نهاد سیاسی کارکردش در درجه اول ارضاء نیاز به اداره امور مملکتی و حفظ نظم عمومی در جامعه است.

5.      نهاد مذهبی نقش اساسی اش ارضاء یک نیازمندی اجتماعی مهم انسان ، یعنی در رابطه بودن با خداست. چهره این نهاد در اعتقادات و انجام مراسم مذهبی که افراد آنها را مراعات می کنند ، دیده می شود.

6.      نهاد تفریحی پاسخگوی به نیازمندی انسان در مورد استراحت و آسایش جسمی و روانی است.

ویژگیهای نهادهای اجتماعی چگونه است ؟

بلحاظ نتیجه گیری دقیق تر از نکاتی که در بالا به آنها اشاره شد می توانیم ویژگیهایی عمده نهادهای اجتماعی را بشرح زیر خلاصه کنیم :

1.      نهاد ماندنی و دیر پاست ، و از هنگام تشکیل دارای درجه ای از تداوم است.

2.      از آنجا که نهادها بالنسبه دائمی هستند ، معمولاً تغییرات آنها تدریجی و آرام است و مقاومت آنها در مقایسه با گروههای اجتماعی در مقابل با دگرگونیهای زمانه بیشتر است.

3.      نهادها بطور کلی طرح ریزی نشده هستند ، اما در مقام پاسخ دهی به برخی از نیازهای اساسی عمل می کنند.

4.      نهادها دارای سمبل هایی هستند که برای حفظ وفاداری و پیوستگی اعضاء آن به کار می آیند (مانند بیرق یک کشور یا علامت صلیب برای مسیحیان) .

5.      نهادها دارای قوانین رسمی هستند که از طریق آن ایفای نقشها و رفتارهای اعضاء آن مشخص می شود (مانند سوگند خوردن پزشکان ، سوگند وفاداری نمایندگان مجلس ، و ضابطه های اخلاقی در علم و آموزش و پرورش).

6.      نهادها دارای درجات متفاوتی از ساخت هستند. نهادها را می توان در طیف گسترده ای از ساختهای خشک و خشن ، و یا قابل انعطاف و سست قرار داد.

7.      نهادها در عملکردهای خود کارکردهای متنوعی را عهده دار هستند.

8.      نهادهای مختلف اجتماعی در نظام از وابستگی درونی متقابل با یکدیگر مرتبط هستند.

روابط میان نهادها

برای آنکه جامعه ای کارکرد مؤثری داشته باشد ، نهادهای بنیادی آن باید به گونه ی کارآمد و سازنده ای با هم ارتباط داشته باشند. توازن متناسب و گهگاه ظریفی باید میان نهادهای خانوادگی ، حکومتی ، مذهبی ، اقتصادی و آموزشی برقرار باشد. از آنجا که نهادهای مختلف کارکردهای گوناگونی را انجام می دهند که گهگاه در یکدیگر تداخل پیدا می کنند ، برقراری توازن یاد شده گاه دشوار می گردد. هر چند که نهادهای گوناگون ممکن است بتوانند نیاز مشابهی را برآورده سازند ، اما به هر روی ضرورت دارد که نهاد واحدی بر نهادهای دیگر چیرگی داشته باشد و نفوذ چشمگیری بر نهادهای دیگر اعمال کند.

مثال 1. هم نهاد خانواده و هم نهاد رسمی آموزشی در اجتماعی کردن نوجوان سهیمند. در یک جامعه ی صنعتی نوین ، مدرسه مسئولیت اصلی اجرای کارکرد آموزشی را برعهده دارد. اما در اجتماعات کشاورز روستایی ، خانواده بیشترین نقش را در آموزش دارد ، زیرا این چشمداشت وجود دارد که کودکان روزی مسئولیتهای اداره ی مزرعه ی خانوادگی را برعهده گیرند.

رقابت و همکاری در میان نهادها

نهادهای اجتماعی در چارچوب یک جامعه چنان در هم تنیده اند که نه تنها با یکدیگر کنش متقابل دارند بلکه به صورتهای گوناگون به یکدیگر وابسته و مرتبطند. اما با این همه ، عنصر نیرومندی که از رقابت در میان نهادهای اجتماعی وجود دارد ممکن است در نهایت به تضعیف عنصر یا عناصر سازنده یک نهاد بینجامند.این روح رقابت برای آن وجود دارد که هر نهادی به دلیل انجام انواع کارکردهای ضروری ، ممکن است با نهاد دیگری که کارکرد مشابهی را انجام می دهد ، به رقابت پردازد. در اینجا باید یادآور شد که برخی از نهادها ممکن است نفوذ قابل ملاحظه ای بر نهادهای دیگر داشته باشند.

 منابع و مآخذ :

1.      درآمدی به جامعه شناسی ، بروس کوئن ، ترجمه محسن ثلاثی .

2.      جامعه شناسی عمومی ، دکتر منوچهر محسنی .

3.      مقدمات جامعه شناسی ، دکتر منوچهر محسنی.

 تحرک اجتماعی

تعریف

اصطلاح تحرک اجتماعی به حرکت افراد از یک منزلت اجتماعی به منزلت دیگر اطلاق می شود. آدمها ممکن است به منزلت پایین یا بالا تحرک یابند و یا در یک سطح منزلتی از یک شغل به شغل دیگر انتقال پیدا کنند.

 چرا باید تحرک اجتماعی را مورد بررسی قرار داد ؟

جامعه شناسان می خواهند بدانند که چگونه عوامل گوناگون اجتماعی در تحرک اجتماعی گروهها یا افراد نقش بازی می کنند . از این گذشته ، آنها می خواهند شدت و ضعف این تحرک را در جوامع گوناگون مورد بررسی قرار دهند.

مثال 1 : عوامل مختلفی در میزان تحرک اجتماعی یک جامعه ی معین نقش بازی می کنند. میزان تحصیلات ، جنسیت ، نژاد و شغل پدر از جمله ی این عواملند. میزان تحرک در جوامع صنعتی پیشرفته بسیار بیشتر از جوامع روستایی توسعه نیافته است.

 انواع تحرک

جامعه شناسان چهار نوع تحرک اجتماعی را تشخیص داده اند :

تحرک عمودی ، به تغییر منزلت فرد از یک طبقه ی اجتماعی به طبقه دیگر اطلاق می شود. شخصی که تحرک عمودی را تجربه می کند ، ممکن است به سمت بالا یا بالای نردبان اجتماعی تحرک یابد.

مثال 2. شخصی که از ریاست یک اداره به مدیریت کل ارتقاء می یابد ، در واقع تحرک عمودی صعودی را تجربه می کند. بر اثر این ارتقاء درآمد و مسئولیت کلی این فرد نیز افزایش می یابد. اما مربی فوتبال یک تیم دست اول وقتی به مربیگری یک تیم دسته دوم نزول می کند ، تحرک عمودی نزولی می یابد.

تحرک افقی ، به حرکت فرد از یک شغل به شغلی دیگر در همان سطح اجتماعی ، اطلاق می شود. شخصی که تغییر شغل می دهد ولی منزلت اجتماعیش هیچ تغییری نمی کند ، تحرک افقی را تجربه می کند.

مثال 3 . کسی که از یک شغل کارگر پمپ بنزین با درآمد ماهی هفت هزار تومان به شغل کارگر ساختمانی با همان درآمد انتقال می یابد ، تحرک افقی را نشان می دهد. در واقع ، او از شغلی که مهارت چندانی نیاز ندارد ، به شغل دیگری با همان سطح مهارت انتقال یافته است.

مربوط به فعالیت درس هفتم کتاب جامعه 2 مربوط به فعالیت های کتاب

تحرک میان نسلی ، به تحرکی اطلاق می شود که میان دو نسل صورت می گیرد.

مثال 4 . وقتی پسر یک راننده تاکسی در رشته ی پزشکی فارغ التحصیل شده و یک پزشک موفقی می گردد، تحرک میان نسلی اتفاق می افتد ، تحرک میان نسلی سیر نزولی نیز می تواند داشته باشد. وقتی پسر یک پزشک راننده ی تاکسی می شود ، فراگرد بالا صورت معکوس به خود می گیرد.

تحرک درون نسلی ، به دگرگونی یا دگرگونیهایی در منزلت اجتماعی یک فرد یا گروه ، طی یک نسل ، اطلاق می شود.

مثال 5 . فرض کنید پنج فرزند در یک خانواده ی میانه حال به دنیا آمده باشند. چهار نفر آنها پس از گذراندن تحصیلات متوسطه ، با حقوق متوسط جذب بازار کار می شوند ، ولی یکی از آنها کار نیمه وقت می گیرد و در دانشگاه به تحصیلاتش ادامه می دهد. او پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه فرصت درخشانی در یک شرکت بزرگ به دست می آورد و پس از چند سال به عالی ترین  سطح مدیریت آن شرکت ارتقاء می یابد. در نتیجه ، سطح درآمد و پایگاه اجتماعی این فرزند پنجم چنان بالا می رود که با چهار فرزند دیگر خانواده قابل مقایسه نیست. در واقع ، این فرد نمونه ی یک تحرک درون نسلی را به نمایش می گذارد.

 جامعه ی باز و جامعه ی بسته

هر جامعه ای برای خود نوعی قشربندی اجتماعی دارد. در یک جامعه ی باز بی گمان نابرابریهایی وجود دارند ، ولی افرادش دست کم از امکان تحرک به یک طبقه ی اجتماعی بالاتر برخوردارند. باید یادآور شد که یک جامعه ی براستی باز ، یک نوعِ آرمانی است و تنها در نظریه وجود دارد. در یک نظام اجتماعی باز ، افراد با نشان دادن دستاوردها و شایستگی هایشان از پایگاه منزلتی معینی برخوردار می شوند.

اما در یک جامعه ای که از هر نظر بسته است ، پایگاه منزلتی فرد از همان بدو تولد مشخص می شود  و برای سراسر عمر ثابت باقی می ماند ، بی آنکه تحرکی رو به بالا و یا به پایین را تجربه کند.

مثال 6 . نظام آپارتاید آفریقای جنوبی که اکنون کم و بیش منسوخ شده است ، بهترین نمونه ی یک نظام اجتماعی بسته است. در این نظام ، سیاهان تنها به کارهای پست می پردازند و جداً از جمعیت سفیدپوست زندگی می کنند. سیاهان آفریقای جنوبی در یک نظام بسته ی طبقاتی به دنیا می آیند و هیچگونه امکانی برای تحرک به سطح بالاتر جامعه ندارند.

 دگرگونی در بازار کار و تأثیر آن بر تحرک اجتماعی

با گذار یک جامعه از حالت کشاورزی به وضعیت صنعتی ، نسبت نیاز جامعه به افراد طبقات پایین برای انجام دادن کارهای پست ، کاهش می یابد. اشتغال در جوامع صنعتی به مهارتهایی تخصصی نیاز دارد که از طریق تحصیلات دانشگاهی یا دوره های آموزشی به دست می آیند. از آنجا که انجام دادن کارهای پست و ساده به مهارت چندانی نیاز ندارد ، برای این نوع کارها در جوامع صنعتی چندان ارزشی قائل نیستند. وانگهی ، با رشد صنعت ، این نوع کارهای پست و سطح پایین در بیشتر موارد به وسیله ی ماشین انجام می شوند. از این گذشته ، بسیاری از افراد این فرصت را پیدا کرده الند که صاحب تخصص شوند و وارد شغلهای تخصصی و مدیریت گردند.

 عوامل دخیل در تحرک اجتماعی

حجم خانواده : پیش از این گفته ایم که نرخ آبستنی در جوامع روستایی بالاتر از همین نرخ در جوامع شهری است. وقتی در یک خانواده فرزندان بسیاری وجود داشته باشند ، تأمین همه ی نیازهای این فرزندان برای والدینشان ، غالباً دشوار می شود. وقتی این فرزندان پا به سن می گذارند ، تأمین منابع مالی موردنیاز برای ادامه ی تحصیلات و در نتیجه فراهم آوردن مشاغل مطلوب برای آنان ، بیش از پیش برای والدین مشکل می شود. بنابراین ، فرزندانی که در یک خانواده ی کوچک (این خانواده غالباً در مناطق شهری پیدا می شود) پرورش می یابند ، احتمال تحرک صعودیشان بیشتر از فرزندان یک خانواده ی بزرگ است.

نژاد و قومیت : علیه اعضای برخی از گروههای نژادی و قومی در محیط کار ، مدارس تبعیضهایی اعمال
می شود. در ایالات متحد سابقه ای طولانی از تبعیض نژادی علیه سیاهان ، سرخپوستان و اسپانیایی تباران ، وجود دارد. بختهای دستیابی این گروهها به تحصیلات عالی و مشاغل مطلوب ، به اندازه ی بختهای سفیدپوستان نیستند. در جوامعی که اقلیتهای قومی و نژادی دارند ، زمینه های نژادی و قومی بر فرصتهای تحرک عمودی افراد ، تأثیر چشمگیری دارند.

تحصیلات : معمولاً میزان تحصیلات رسمی یک فرد با میزان درآمد او رابطه ی نزدیکی دارد. کارکرد اصلی آموزش رسمی در ارتباط با تحرک اجتماعی ، این است که مهارتهای لازم برای اشتغال در یک شغل را برای فرد فراهم سازد. تکمیل دوره ی مناسب آموزشی ، فرد را در رقابت با دیگران برای دستیابی به یک شغل معین ، در موقعیت ممتازی قرار می دهد. مشاغلی که به سطح بالایی از آموزش نیاز دارند ، معمولاً حقوقهای بالاتری را نیز ارائه می کنند. امروز تقریباً هر کسی که بخواهد حرفه ای را آغاز کند ، باید یک دوره ی آموزشی را پشت سر بگذارد و از این گذشته ، در بیشتر مؤسسات اقتصادی ، برای آنکه شخصی بتواند به سطح مدیریت اقتصادی ارتقاء یابد. باید یک دوره تحصیلات دانشگاهی را گذرانده باشد.

جنسیت و حق تقدم فرزندان : در بیشتر جوامع بشری مردان و زنان به صورتهای متفاوتی اجتماعی می شوند. تا دهه ی اخیر ، در بیشتر کشورها از مردان انتظار می رفت که نان آور اصلی خانواده باشند و همه ی مسئولیتهای اقتصادی خانواده را به عهده گیرند و زنان به طور سنتی تشویق نمی شدند که وارد دانشگاهها شوند و یا در شغل مهمی خدمت کنند. اما پس از جنگ جهانی دوم ، زنان در کشورهای صنعتی پیشرفته آغاز به قبول مسئولیتهای تازه ای کرده اند و همراه با این مسئولیتها مشاغلی را عهده دار شده اند که پیش از این در اختیار آنها گذاشته نمی شدند.

در بسیاری از جوامع ، والدین برای یکی از فرزندانشان ، معمولاً بچه ی اولی یا آخری ، حق تقدم قائل
می شوند و منابع مالیشان را برای پیشرفت او اختصاص می دهند. فرزندانی که از این حق تقدم برخوردار نیستند ، امکان کمتری برای تحرک اجتماعی دارند.

ازدواج : تحرک صعودی می تواند از طریق زناشویی فرد با عضوی از طبقه بالاتر صورت پذیرد. سن شخص در زمان ازدواج نیز در احتمال تحرک اجتماعیش نقش بازی می کند ؛ هرچه ازدواج فرد در سنین پایین تری صورت گیرد ، احتمال تحرک اجتماعی او نیز کمتر می شود.

چشم پوشی از مزایای حال به خاطر تضمین آینده ی بهتر : افرادی که در جوانی از مزایای زندگی چشم پوشی می کنند تا آینده بهتری را برای خودشان تأمین می کنند ، در مقایسه با جوانانی که می خواهند هر چه زودتر شغل ودرآمدی برای خود به دست بیاورند و از اوقات فراغت لذت برند ، احتمال تحرک صعودیشان بیشتر است.

برنامه های دولتی : امروزه دولتها از طریق برنامه های گوناگون به طبقات متوسط و پایین کمک می کنند تا امکان تحرک اجتماعی را برای این طبقات نیز فراهم سازند. اعطای بورسهای تحصیلی و دوره های آموزشی ضمن خدمت ، از جمله ی این تسهیلات دولتی اند.

تحرک عمودی نزولی

در اینجا باید این نکته ی مهم را گوشزد کنیم که تحرک اجتماعی هم می تواند رو به بالا باشد و هم در جهت پایین. عوامل مهمی که در تحرک نزولی نقش دارند ، عبارتند از تحصیلات ناکافی ، ازدواج در سنین جوانی ، آبستنی در سنین پایین ، تولد در یک خانواده ی پرجمعیت و برخورد با بحرانهای شغلی و اقتصادی . در یک جامعه ی طبقاتی باز ، برای آنکه جامعه از کارکرد باز نماند ، قدری تحرک اجتماعی رو به پایین ضرورت دارد.

 زیانهای زندگی کردن در یک جامعه باز

یک جامعه ی باز هر چند که فرصت تحرک اجتماعی را برای افراد فراهم می کند ، اما همراه با این افزایش فرصتهای تحرک ، زیانها و ناملایماتی را نیز به بار می آورد. در محیطی که افراد برای دستیابی به منزلتهای بالاتر اجتماعی با یکدیگر رقابت می کندد ، غالباً فشار روانی و سرخوردگی نیز احساس می شود. کسانی که آرزومند منزلت اجتماعی بالاترند ولی توانایی رقابت را ندارند ، احساس عدم موفقیت و سرخوردگی می کنند. آن کسانی هم که توانایی رقابت را دارند ، ممکن است احساس کنند که پا روی اصولشان گذاشته اند و وقت کافی برای گذراندن با خانواده را پیدا نمی کنند و یا چونکه همه ی توانشان را وقف دستیابی به منزلت بالاتر کرده اند بسیاری از ارزشهای دیگرشان را وانهاده اند. در ضمن ، فرد موفقی که از یک طبقه ی اجتماعی به طبقه ای بالاتر تحرک می یابد ، ممکن است بسیاری از دوستان و آشنایان سابقش را از دست دهد ، زیرا تغییر در علایق و الگوهای رفتاریش ، دوستانش را از او می تاراند و پیدا کردن دوستان صمیمی تازه نیز به آسانی امکان پذیر نیست.

 

+نوشته شده در پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,ساعت17:50توسط امیرحسین علیزاده. | |

 
روح و روان انسان‌ها سرچشمه‌ای است از انرژی که انگیزه، اشتیاق، پیشرفت و افتخارات از آن برمی‌خیزد و افراد را قادر می‌سازد کارهای ارزنده‌ای به ثمر برسانند. این آرزوی هرمدیر است که با ایجاد انگیزه در کارکنان، نیروی درونی و نهفته آنان را از قوه به‌فعل درآورد و محیطی پرتحرک و بانشاط برای تجلی بهترین استعدادها فراهم کند. از همین جا نقش فرد و ویژگی‌های شخصیتی و رفتاری او به‌عنوان یک انسان در سازمان، مورد توجه خاص و ویژه‌ای قرار گرفت و برای توفیق در این زمینه، علم روانشناسی با تمام ظرافت و توانمندی خود به یاری حوزه مدیریت آمد.
ورود روانشناسی به عرصه پرفراز و نشیب مدیریت سبب شد تا با استفاده از نظریه‌ها و مکتب‌های گوناگون روانشناسی و با استناد و برقراری روابط انسانی به تبیین شخصیت و رفتار فرد در سازمان پرداخته شود و مفاهیمی مانند انگیزش و رفتار سازمانی مورد تاکید و دقت قرار گیرد. انسان گرامی‌ترین گوهر آفرینش و ناشناخته‌ترین آن است. رفتار آدمی تابع اندیشه‌ها، احساسات، انگیزه‌ها، خواست‌های درونی و عوامل عاطفی و پرورشی اوست که در موقعیت‌های مختلف به‌صورت‌های گوناگون ظاهر می‌شود. برای آشنایی با ابعاد مختلف وجود آدمی و ایجاد یک ارتباط بهتر و ایجاد انگیزش و حفظ و تامین بهداشت روانی در افراد، آشنایی با علم روانشناسی و علوم رفتاری امری لا‌زم و ضروری است. خوشبختانه در قرون جدید، علم روانشناسی در حیطه کار مدیریت به فعالیت‌های چشمگیری پرداخته است و از اواسط دهه ۱۹۲۰ با ظهور نهضت، روابط انسانی به صورت یکی از ارکان و راهبردهای مهم کاری در مدیریت تبدیل شده است.
در مدیریت، راهبردهای روانشناسی از قبیل: شناخت تفاوت‌های فردی، استعدادها، عوامل انگیزشی، برقراری روابط انسانی، چگونگی تشویق و تنبیه و... مدیران را در پیوند بیشتر با کارمندان و همتایان آنان یاری می‌دهد و پی‌بردن به شیوه‌های نفوذ و برقراری ارتباط سازنده و سبک‌های رهبری آنان را از حالت خشک و بی‌روح مدیریت به سمت مدیریت بانشاط و پرتحرک و شور و اشتیاق، انگیزش، آرامش، پویایی، نوآفرینی و تغییر و تحول در کل سازمان تحت پوشش خود و در نهایت بالا‌بردن کیفیت و بهره‌وری سوق می‌دهد. از روانشناسی دو تعریف متفاوت می‌توان بیان کرد که هر یک جنبه ویژه‌ای را نمایان می‌کند: روانشناسی علم رفتار است. این تعریف که از سوی روانشناسان رفتارگرا ارائه شده است، انسان و سایر جانداران را از دیدگاه رفتاری آنان مورد مطالعه قرار می‌دهد. علوم رفتاری که به این جنبه روانشناسی بستگی دارد، رفتار را بیشتر مطالعه می‌کند تا ذهن و اندیشه و یا احساسات را، زیرا رفتار قابل مشاهده، ثبت‌کردنی و درخور مطالعه است. در این نوع روانشناسی در واقع به فراگرد ذهنی فرد توجه می‌شود، ولی اندیشه‌ها، احساس‌ها و درک افراد را از راه مطالعه رویدادهایی که به‌صورت رفتار آشکار می‌‌شوند، مورد قضاوت قرار می‌دهد. تعریف دیگری که از روانشناسی شده است، موضوع علم روانشناسی را مطالعه درباره ماهیت رفتار، استعدادها، عواطف و محصولا‌ت ذهنی می‌داند یا در واقع روانشناسی را مطالعه ذهنیت‌ها و احساس‌ها و عواطف و حالت‌های روانی تعریف می‌کند و مکتب آنان به نام روانکاوی شناخته شده است.
برای چنین مطالعه‌ای تنها دیدن رفتار کافی نیست، زیرا هنگامی که دو نفر با یکدیگر دعوا می‌کنند و یا یک بیمار روانی رفتاری را از خود نشان می‌دهد، در پشت آن رفتار انگیزه‌ها و دلیل‌هایی در کار است که ما از آن آگاه نیستیم. آنچه قابل مشاهده است رفتار است، نه انگیزه‌های رفتار و از این رو برای شناخت انسان نیاز به شناخت جنبه‌های ذهنی و احساسی او وجود دارد. امروزه در مدیریت از هر دو تعریف استفاده می‌شود و برای شناخت روانی کارکنان یک سازمان، عواطف، انگیزه‌ها، استعدادها، شخصیت و ذهنیت‌های افراد مورد توجه و بررسی قرار می‌گیرد.
مدیریت را هم به گونه‌های متفاوت تعریف کرده‌اند. <کنزوکان> مدیریت را افزایش نفوذ در پذیرش عملی دستورات با راهنمایی‌های مشخص سازمانی می‌داند. <جورج تری> رهبری و مدیریت را کوشش برای نفوذ در مردم که با علا‌قه و مشتاقانه برای رسیدن به اهداف گروه کوشش می‌کنند، می‌داند. <شهید مطهری> مدیریت را مجهزکردن نیروها، تحرک نیروها، آزادکردن نیروها و در عین حال کنترل نیروها و در مجاری صحیح انداختن آنها، سامان‌دادن، سازمان‌بخشیدن و حرارت‌بخشیدن به آنها ذکر می‌کند. بنابراین مدیریت فرآیندی است اجتماعی که با به‌کارگیری مهارت‌های علمی، فنی و هنری کلیه نیروهای انسانی و مادی را سازماندهی و هماهنگ کرده و با استفاده از راهبردهای روانشناسی و برقراری روابط انسانی و فراهم‌آوردن زمینه‌های انگیزش و رشد از طریق نیازهای منطقی فردی و گروهی به اهداف سازمان کمک می‌کند. موضوعات روانشناسی و به‌ویژه رفتار سازمانی و تاثیر آن در سال‌های اخیر بیش از پیش مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است. شاید یکی از دلا‌یل آن میزان دشواری‌هایی است که مدیران سازمان‌ها در رده‌های مختلف کاری خود با آن مواجه هستند.
امروزه بروز مشکلا‌ت و فشارهای روحی و روانی ناشی از زندگی ماشینی روابط همه افراد را تحت‌الشعاع خود قرار داده است که برای کاهش اینگونه فشارها و اضطراب‌ها، تکنیک‌های علوم رفتاری در روانشناسی می‌تواند مددرسان و یاری‌دهنده همه افراد در سازمان‌ها و خصوصا مدیران باشد. هر سازمانی علا‌وه بر لزوم در دست‌داشتن منابع مادی و مالی نیاز به نیروی انسانی ماهر، بااستعداد، توانمند، توانا، باانگیزه و با علا‌قه و... دارد. به نظر دانشمندان، مدیریت (کنز و کان) مدیران نباید فقط در پی جذب نیروی انسانی برای سازمان‌ها باشند، بلکه باید در حفظ و نگاهداری این منابع نیز کوشش فراوان به‌کار برند و باید کاری کنند تا کارکنان در حالی که کار و وظیفه خود را انجام می‌دهند، نوعی وابستگی و دلبستگی نیز به کار و سازمان پیدا کنند و به عبارت دیگر سازمان را همچون خانه خود دوست بدارند و در آن احساس امنیت و آسایش که از نیازهای اساسی هر انسانی به‌شمار می‌آید، داشته باشند، بنابراین برای آنکه سازمانی اثربخش باشد، مدیر باید جنبه‌های انگیزشی کار، مشارکت در کار و استفاده از عوامل روانی و رفتاری را در مناسب‌ترین بخش‌های برنامه کاری خود جای دهد. شناخت و تامین درست نیاز کارکنان یکی از مهارت‌های ارزنده مدیریت به‌شمار می‌آید.
روابط انسانی به معنای برقراری رابطه مثبت، هدف‌دار و سازنده با پذیرش شخصیت، تفاوت‌های فردی و نیازهای افراد سازمان و علا‌قه‌مندبودن به نیازها، علا‌یق، استعدادها و توانایی‌های آنان است که توجه به این موارد استفاده از تکنیک‌های مهم در علم روانشناسی است. رابطه انسانی با دلسوزی و احساس مسوولیت نسبت به کارکنان درون سازمان و ایجاد جو اجتماعی در شرایط مطبوع و خوشایند و همراه با محیط تفاهم و درک متقابل به‌وجود می‌آید. روابط انسانی در دیدگاه‌های مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. از نظر دیدگاه جامعه‌شناسی، ارتباط‌های انسانی و شیوه‌ مشترک زندگی و آگاهی از هدف، سه عامل سازنده جامعه به حساب می‌آید.
ازدیدگاه روانشناسی اجتماعی مساله عمده انسان، بقا نیست؛ بلکه یادگرفتن نحوه زیستن باخودش است، انسان حاصل روابط و پیوندهایش با دیگران است و اگر قرار باشد شناختی از وی به دست آوریم، باید او را در این چارچوب بشناسیم. در تاریخ تحول مدیریت، نظریه روابط انسانی جایگاه ویژه‌ای دارد. این نظریه در دهه ۳۰ میلا‌دی نضج گرفت و در دهه بعد تکامل یافت. در نظریه روابط انسانی، موثرترین عامل در ارتقای تولید و کارایی سازمان، نحوه تشکل افراد در قالب گروه‌ها و نوع روابط بین آنها است. از دیدگاه مدیریت، روابط انسانی عبارت است از برانگیختن افراد در سازمان به‌منظور ایجاد همکاری از نوعی که نیازمندی‌های افراد را برطرف سازد و موجبات تحقق هدف‌های سازمان را فراهم آورد. در مدیریت آموزشی نیز روابط انسانی یعنی، توان برقراری ارتباط انسانی با معلمان و کارکنان از طریق پذیرفتن وجوه شخصیت، ویژگی‌های فردی و همه تفاوت‌هایی که احتمالا‌ با شخص مدیر دارند. نقش روابط انسانی در مدیریت و خصوصا در مدیریت آموزشی بسیار جدی و اساسی است، به طوری که روابط انسانی در این نوع مدیریت، عاملی اثرگذار محسوب می‌شود که از دو بعد بر کیفیت عملکردهای مدیر موثر خواهد بود.
از یک سو عوامل تولید سیستمی در نظام‌های آموزشی نیازمند برقراری، حفظ و تکوین رفتارهای مناسب انسانی است و معلمان، مشاوران، سرپرستان، کارکنان دفتری و اداری و نیروهای ستاد و پشتیبانی جزو این دسته از عوامل قرار می‌گیرند. از سوی دیگر درون داده‌ها یا مواد خام که تولید روی آنان صورت می‌پذیرد نیز مترصد دریافت و جذب انسانی‌ترین و اصیل‌ترین رفتارهایی است که مدیریت اعمال می‌کند. رفتار سازمانی مناسب برگرفته از روانشناسی روابط انسانی مدیریت آموزشی، نه‌تنها موجد آثار آنی خواهد بود، بلکه به دلیل خاصیت فوق‌العاده پذیرندگی درون داده‌ها، تاثیر عمیق و پایداری در درازمدت برجای خواهد گذاشت. به نظر روانشناسان احتیاجات روانی افراد به اندازه احتیاجات جسمی در بهداشت روحی و جسمی آنان تاثیر دارند و به همان اندازه اساسی و ضروری هستند. موضوع بهداشت روانی به سالم و متعادل بارآوردن شخصیت انسان‌ها از طریق فراهم‌آوردن محیط مناسب برای تامین نیازها و شکوفایی استعدادها برمی‌گردد.
به همین دلیل، در تعریف بهداشت روانی آمده است که بهداشت روانی عبارت است از پیشگیری از پیدایش بیماری روانی و سالم‌سازی محیط روانی تا افراد جامعه (سازمان) بتوانند با برخورداری از شخصیت و روان متعادل با عوامل محیط خود رابطه برقرار کرده و در راه تامین نیازها، شکوفایی استعدادها و رسیدن به هدف‌های متعالی فردی و اجتماعی خود بکوشند. چنانچه سازمانی بتواند زمینه‌های تامین بهداشت روانی را فراهم آورد، شخصیت و روان افراد متعادل می‌شود و می‌توانند با یکدیگر و همچنین با عوامل محیطی، روابطی مطلوب برقرار سازند. بدین ترتیب اگر مدیر در درون سازمان خود مانند مدرسه، بهداشت روانی را تامین کند دانش‌آموزان، معلمان و کارکنان اداری روابطی مطلوب و منطقی و بر پایه روابط انسانی سازنده با هم خواهند داشت.
این سبب بهبود کیفیت در آموزش و پرورش و فضایی آکنده از شور و نشاط، تحرک و پویایی و امنیت، عشق و علا‌قه به حضور در محیط سازمان که در نتیجه منجر به سلا‌مت روحی و روانی کلیه درون داده‌ها می‌شود و مسلما فرآیند بهداشت و سلا‌مت روان درون سازمان تفکری خلا‌ق و پیشرفت و توسعه را به همراه خواهد داشت.

+نوشته شده در سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:,ساعت13:37توسط امیرحسین علیزاده. | |


 

 

یکی از مدیران آمریکایی که مدتی برای یک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود تعریف کرده است که روزی از خیابانی که چند ماشین در دو طرف آن پارک شده بود می گذشتم رفتار جوانکی نظرم را جلب کرد. او با جدیت و حرارتی خاص مشغول تمیز کردن یک ماشین بود. بی اختیار ایستادم. مشاهده فردی که این چنین در حفظ و تمیزی ماشین خود می-کوشد مرا مجذوب کرده بود.
مرد جوان پس از تمیز کردن ماشین و تنظیم آیینه های بغل، راهش را گرفت و رفت، چندمتر آن طرفتر در ایستگاه اتوبوس منتظر ایستاد. رفتار وی گیجم کرد. به او نزدیک شدم و پرسیدم مگر آن ماشینی را که تمیز کردید متعلق به شما نیست؟ نگاهی به من انداخت و با لبخندی گفت: من کارگر کارخانه ای هستم که آن ماشین از تولیدات آن است. دلم نمی خواهد اتومبیلی را که ما ساخته ایم کثیف و نامرتب جلوه کند.

+نوشته شده در دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:,ساعت1:19توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

کیفیت و استانداردهای ژاپنی ها


 


 

 


 

 

چند سال پیش، آی بی ام تصمیم گرفت که تولید یکی از قطعات کامپیوترهایش را به ژاپنیها بسپارد.
در مشخصات تولید محصول نوشته بود سه قطعه معیوب در هر ۱۰۰۰۰قطعه ای که تولید می شود قابل قبول است. هنگامیکه قطعات تولید شدند و برای آی بی ام فرستاده شدند، نامه ای همراه آنها بود با این مضمون:
مفتخریم که سفارش شما را سر وقت آماده کرده و تحویل می دهیم.
برای آن سه قطعه معیوبی هم که خواسته بودید خط تولید جداگانه ای درست کردیم و آنها را فراهم ساختیم
امیدواریم این کار رضایت شما را فراهم سازد.

+نوشته شده در دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:,ساعت1:12توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

ما عادت كرده‌ايم با اگرهايمان زندگي كنيم، اگر بزرگ شدم، اگر در كنكور قبول شدم، اگر به دانشگاه رفتم، اگر فارغ‌التحصيل شدم، اگر ازدواج كردم، اگر بچه‌دار شدم، اگر خانه خريدم، اگر ماشين خريدم، اگر بچه‌ها بزرگ شدند، اگر بازنشسته شدم و ... همه ما اگرهاي خيلي زيادي را مي‌شناسيم كه روزانه بكار مي‌بريم، اگرها بهانه‌هاي آشنايي هستند كه در متن زندگي ما زندگي مي‌كنند.

     بهانه‌هايي كه دست به دست هم مي‌دهندتا شاد زندگي كردن و احساس خوشبخت بودن را به تأخير بياندازيم، غافل از اينكه زندگي ما در ميان همين اگرها اتفاق مي‌افتد. هيچ وقتي براي شاد زيستن و شاد بودن بهتر از همين لحظه نيست. درست در همان لحظه‌هايي كه براي تحقق اگرهايمان نقشه مي‌كشيم و در خستگي اين زندگي غرق مي‌شويم، بچه‌هايمان بزرگ مي‌شوند، خودمان پير مي‌شويم، دوستانمان فراموش مي‌شوندو......

به اگرهايمان هر روز افزوده مي‌شود وقتي يكي از اگرهايمان تحقق پيدا مي‌كند اگرهاي متعدد و متنوع ديگري تجلي پيدا مي‌كنند اگر منتظر تحقق اگرها بمانيم لذت شادزندگي كردن فراموشمان مي‌شود. زندگي بدون اگرها امكان‌پذير نيست مهم اين است كه با دست خودمان بهانه ايجاد نكنيم تا شاديهايمان به فردا موكول نشود. وقتي كه نوبت فردا شد بهانه‌اي تازه پيدا شده تا خشنودي و شاد بودمان را به روز بعد و روزهاي بعدش موكول كند.

     بسياري از ما منتظريم تا اگرهايمان به پايان برسد و موانع يكي پس از ديگري از بين بروند غافل از اينكه اگرها و موانع همان زندگي است. شادي و خوشبختي در مقصد اتفاق نمي‌افتد. بلكه بيشتر در مسير راه اتفاق مي‌افتد. شادي يافتني نيست بلكه ساختني است بايد هواسمان باشد كه كليد شادماني خود را در جيب اگرها قرار ندهيم خوشبختي يك نوع احساس است كه مي‌تواند در همه حال اتفاق بيافتد . يكي از رمزهاي شاد بودن، شاد كردن ديگران است. منتظر مرگ عزيزي نباشيد كه بعد از فوتش تاج گلي را به مزارش ببريد.در زمان حياتش يك شاخه گلي را تقديمش كنيد. كسي را كه دوست داريد بعد از مرگش ابرازمحبت نكنيد، در زمان حياتش لبخند كوچكي، قطره اشكي نثارش كنيد لازم نيست بعد از مرگش سيل اشك راه بياندازيد.

خانم باربارادی آنجلس در كتاب لحظه‌هاي ناب زندگي جمله جالبي به شرح ذيل بيان مي‌كند :

     اول دلم لك زده بود كه بتوانم دبيرستان را تمام كنم و به دانشگاه بروم. بعد داشتم مي‌مردم كه دانشگاه را تمام كنم و سر كار بروم، بعد دلم لك زده بود كه ازدواج كنم و بچه‌دار شوم. بعد هميشه منتظر بودم كه بچه‌هايم بزرگ شوند و به مدرسه بروند و من بتوانم دوباره مشغول كار شوم. بعد آرزو داشتم كه بازنشسته شوم و حالا دارم مي‌ميرم كه يك دفعه متوجه شدم « اصلاً يادم رفته بود زندگي كنم » شاد بودن و احساس خوشبختي را به اگرهايمان مربوط نكنيم زيرا اگرها پايان ناپذيرند و بياد داشته باشيم زندگي يك سفر است و هدف نيست.

 

خودمان را متقاعد مي کنيم به اين که زندگي بهتر خواهد شد وقتي که ازدواج کنيم و خانواده اي تشکيل دهيم.سپس سر خورده و نا اميد مي شويم  چرا که بچه هاي ما کوچک هستند و به توجه دائمي نياز دارند، پس به اميد آينده بهتري هستيم تا آنها بزرگ شوند بعد که به سن نوجواني رسيدند وما درگير مشکلات آنها هستيم آرزوي گذشتن آنها از سن بحران و فرداي شادتري  را داريم.....به خودمان وعده ميدهيم زندگي بهتري را..............وقتي من و همسرم با هم تلاش کنيم،تا ماشين بهتري تهيه کنيم،تا به مسافرت تفريحي برويم،تا......بالاخره بازنشسته شويم.

حقيقت اين است که هيچ زماني براي شاد بودن بهتر از زمان حال نيست.زندگي هميشه پر از درگيري و سعي و تلاش است.چه بهتر قدرت رويارويي با آنها را داشته باشيم و عليرغم تمام مشکلات تصميم بگيريم شاد زندگي کنيم.

مدت مديدي به نظر هر کسي مي رسد که زندگي واقعي را بايد از جائي شروع کرد ،ولي هميشه موانعي سر راه وجود دارد-تجربيات سختي که بايد از سر گذراند --کارهايي که بايد به سرانجام برسد--زماني که بايد صرف انجام کاري شود--قبضي که بايد پرداخت شود سپس...........تازه زندگي آغاز خواهد شد.اين عقايد کمک کرد تا بفهمم ..هيچ جاده اي تا سعادت و خوشبختي نيست بلکه خوشبختي همان راه ولحظه هاي زندگي است که طي مي کنيم.

پس از تمام لحظات زندگيت لذت ببر......کافيست در انتظار بودن براي اتمام تحصيلات يا شروع آن.به دست آوردن پول يا خرج کردن آن ،براي کاري را شروع کردن،براي ازدواج،براي يک روز تعطيل،خريد ماشين جديد،دادن قرضها،براي بهار،تابستان،پاييز وزمستان،براي اول ماه،پانزدهم ماه،براي آهنگي که قراره از راديو پخش بشه،براي مردن ،براي دوباره زنده شدن.......قبل از اينکه تصميم بگيري شاد باشي

شاد بودن يک سفر طولاني است،نه يک مقصد

هيچ زماني براي شاد بودن بهتر از زمان حال نيست..

زندگي کن و از تمام لحظاتش لذت ببر.

 آيا به خاطر مي آوري:نام  پنج نفر از ثروتمندترين اشخاص جهان،پنج شخصي که در سالهاي اخير ملکه زيبايي جهان شده اند يا ده نفر از کساني که جايزه نوبل را برده اند و يا حتي ده هنرپيشه اي که اخيراً اسکار گرفته اند.......نسبتاً مشکل است.نگران نباش هيچکس به خاطر نمي آورد

تشويقها پايان مي پذيرد..........مدالها را گردوغبار فرا مي گيرد..............و برنده ها خيلي زود فراموش مي شوند.............

ولي اکنون ببين آيا به خاطر مي آوري :نام سه معلمي که در پيشرفت تحصيلي تو نقش موثري داشته اند،سه نفر از دوستانت که در زمان احتياج به تو کمک کرده اند ،يا انسانها يي که احساس خاص و زيبايي را در قلب تو به وجود آورده اند،يا اسم پنج نفر از کساني که مايل هستي اوقات فراغت خود را با آنها بگذراني.

جواب دادن خيلي بي دردسر و راحت است ،..نيست؟

کساني که به زندگي تو معنا بخشيده اند ،جزو مشهورترين و بالا ترين افراد دنيا نيستند؛ آنها ثروت زيادي ندارند يا مدال و جايزهً مهمي به دست نياورده اند؛ولي...........آنها کساني هستند که نگران تواند واز تو مراقبت مي کنند؛کساني که مهم نيست چگونه؛ ولي در کنار تو مي ما نند...

مدتي دربارهً آن فکر کن..........زندگي  خيلي کوتاه است........و تو ؛در کدام ليست از کساني که نام بردم هستي؟آيا مي داني؟ بگذار تو را ياري کنم.

تو جزو مشهورترين هاي جهان نيستي  ولي در ميان کساني هستي که من به ياد دارم اين اي-ميل را برايشان بفرستم********

 مدتي پيش در المپيک معلولان در شهر سياتل؛نـُه دونده در خط شروع براي مسابقه صـد متر ايستاده بودند؛تير شروع مسابقه  شليک شد؛دونده ها سعي مي کردند بدوند و برنده شوند.ناگهان پاي يکي از آنها پيچ خورد و افتاد و شروع به گريه کرد.هشت دونده ديگر پس از شنيدن صداي گريه او دست از مسابقه کشيدند و باز گشتند.يک دختر عقب مانده ذهني کنار او نشست او را در آغوش گرفت وبه او دلداري داد .سپس همهً دونده ها در کنار هم راه رفتند تا به خط پايان رسيدند..تمامي جمعيت حاضر در استاديوم ايستاده بودند و براي آنها دست مي زدند...تشويقي که مدتي بسيار طولاني ادامه پيدا کرد. کساني که نظاره گر اين صحنه بودند هنوز دربارهً آن حرف مي زنند.مـي دانيد چــرا؟

زيرا اين حادثه عميقاً در قلب ما تاثير گذاشت و ما همه مي دانيم چيزهاي مهم تري از برنده شدن يک نفر در دنيا وجود دارد.

کمک کردن به ديگران براي اين که آنها هم موفقيت را تجربه کنند*******حتي اگر به اين معني باشد که قدم هاي خود راآهسته تر کنيم و در شيوهً زندگي خود تغييراتي ايجاد کنيم

    بالاترین آروزی بشر،کسب موفقیت است. موفقیت امری نسبی است و تعریف واحدی نیز ندارد. برخی معتقدند که موفقیت رسیدن به آمال و آرزوهاست و رضایت خاطری است که در رسیدن به هدفی پدید می آید. موفقیت هدف زندگی است. همه تلاش و کوشش می کنند تا به موفقیت برسند و همه کس خواهان و طالب آن هستند. راه موفقیت همیشه در حال ساخت است و در مسیر اتفاق می افتد و نه در پایان راه. تلاش کردن، پشتکار داشتن و تسلیم نشدن بر مشکلات راز موفقیت است. برای گام برداشتن در کسب موفقیت ابتدا باید اهداف مشخص شوند. بدون تعیین هدف و برنامه ریزی نمی توان به موفقیت رسید. موفقیت پایان کار نیست بلکه آغاز راه است. موفقیت از طریق شانس و اقبال یا به صورت تصادفی حاصل نمی شود بلکه مدیون تصمیمات و سعی و تلاش هر کسی است.

 

هیچ چیز به اندازه کامیابی، کامیابی نمی آورد.                                                        فروم

 

اگر فکرکنید موفق می شوید، یا شکست می خورید درهردوصورت درست فکرکرده اید. آنتونی رابینز

 

کوشیدن، جستن، یافتن و هرگز تسلیم نشدن، راز موفقیت است.                              کارلایل

 

نقطه شروع هر موفقیت وجود یک نظریه یا نقطه نظر است که خود ناشی از تصور می باشد.                                                                                                             ناپلئون هیل

   

  مشکلات افراد موفق کمتر از افراد شکست خورده نیست؛ تنها یک دسته از مردم هستند که هیچ مشکلی ندارند: کسانی در گورستان خوابیده اند.                                                    آنتونیرابینز  

 

تنهاکسی موفق می شود که به انتظار ننشیند و همه چیز را از هوش و حواس خود بخواهد.   شیلر

 

هر جا که هستید همان جا نقطه آغاز است تلاش بیشتر امروز، سازنده فردای متفاوت شماست.   

                                                                                                                    اندرو متیوس

تلاش منظم و متوالی، پاداشی چند برابر دارد.                                                       جیم ران

     هفت خصلت مشترک انسانهای موفق: عشق، ایمان، برنامه ریزی، مشخص بودن ارزشها، مصرف

انرژی، جلب دوستی، تسلط به فن ارتباط است.    

 

خوشبختی و شاد بودن هدف زندگی است. بسیاری از ما فکر می کنیم خوشبختی در دوردستهاست و باور نمی کنیم که خوشبختی در درون ما و کلید آن نیز در دستان ماست. آنچه مسلم است کلید خوشبختی خودمان را نباید در جیب دیگران جستجو کنیم. خوشبختی و شاد بودن یک احساسی است که ممکن است یک نفر در طول عمرش به هر چیز برسد ولی آن را حسن نکند. اگر شادی و خوشبختی را حس کنیم خوشبخت هستیم. خوشبختی یک اتفاق نیست که باید در زندگی منتظر رخدادنش باشیم و همه جا را در جستجوی آن باشیم. خوشبختی یافتني نیست بلکه ساختني است.

خوشبختی تصورات ذهنی ما از زندگی است. می توان تصورات ذهنی را تغییر داد و احساس خوشبختی کرد، آسایش خاطر از لحظه های زندگی خوشبختی است. خوشبختی را در مقصود و پایان راه نجوییم بلکه خوشبختی واقعی در راه رسیدن به مقصد اتفاق می افتد.همچون بسیاری از مسافرانی که در مسافرتهای خود در راه بیشتر از مقصد احساس لذت می کنند . خوشبختی میزان رضایتمندی از زندگی است که از روشهای مختلف حاصل می شود و در  افراد مختلف بدلیل علایق، انگیزه ها و خواسته هایشان متفاوت است. یکی از بهترین روشهای شادبودن، شاد کردن دیگران و احساس لذت از شادی دیگران است. تعدادی از جملات بسیار زیبا  که در این زمینه یادداشت کرده ام برای بهره برداری دوستان می نویسم و امیدوارم همواره شاد و خوشبخت باشند همینکه این متن را خواندید چشمهایتان را ببندید و احساس کنید که خوشبخت هستید و خوشبختی چیزی جز احساس کردن آن نیست.

یک دلقک خوشحال، از بيست بار شتر دارو که به شهر برسد، در درمان مردم شهر مؤثرتر است.

توماس سیونهام پزشک انگلیسی

خوشبختی فقط یک تعریف دارد، و آن باور داشتن خوشبختی است.

راشیله

 

یک انسان ناسپاس خوشبخت نشانم بده .

زیگ زیگلار

 

راهی به سوی خو شبختی وجود ندارد، خوشبختی خود راه است، راهی که از درون شما آغاز می شود و به کمک توانایی و قابلیت شما در جهان بیرون تجلی می یابد.

وین دایر

 

اگر می خواهی مزرعه ی خوشبختی را توسعه دهی، خاک قبلت را هموار کن.

 ضرب المثل چینی

 

خوشبختی به سه ستون استوار است : فراموش کردن گذشته، غنیمت شمردن حـال و امیدوار بودن به آينده .

موریس مترلینگ  

امروزه ثابت شده كه كلمات منفی نیروی منفی به سمت شخص می فرستند و او را به سمت منفی و بیماری سوق می دهند؛ مثلاً وقتی به ما می گویند خسته نباشید در اصل خستگی را به یادمان می آورند و ناخودآگاه احساس خستگی می كنیم (روی خودتان امتحان كنید) اما اگر به جای آن از یك عبارت مثبت استفاده شود نیروی مثبت و سازنده به افراد هدیه می دهیم.مثال:

به جای "پدرم درآمد"؛ بگوییم: خیلی راحت نبود

به جای "خسته نباشید"؛ بگوییم: خدا قوت

به جای "دستت درد نكنه"؛ بگوییم:ممنون از محبتت- سلامت باشی

به جای "ببخشید مزاحمتون شدم"؛ بگوییم: ما خودمان مراحميم. از این كه وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشكرم

به جای "لعنت بر پدر كسی كه اینجا آشغال بریزد"؛ بگوییم: رحمت بر پدر كسی كه اینجا آشغال نمي ریزد

به جای "گرفتارم"؛ بگوییم:  كارمندم .‌در فرصت مناسب با شما خواهم بود

به جای "دروغ نگو"؛ بگوییم: راست می گی؟ راستی؟

نگرش مثبت

به جای "خدا بد نده"؛ بگوییم: خدا سلامتی بده

به جای "قابل نداره"؛ بگوییم: هدیه برای شما

به جای "شكست خورده"؛ بگوییم: با تجربه

به جای "مگه مشكل داری"؛ بگوییم: مگه مسئله ای داری؟

به جای "فقیر هستم"؛‌ بگوییم: ثروت كمی دارم

به جای "بد نیستم"؛ بگوییم:‌ خوب هستم

به جای "به درد من نمی خورد"؛ بگوییم: مناسب من نیست

به جای "مشكل دارم"؛ بگوییم: مسئله دارم

به جای "جانم به لبم رسید"؛ بگوییم: خیلی راحت نبود

به جای "فراموش نكنی"؛ بگوییم: یادت باشه

به جای "داد نزن"؛ بگوییم: آرام باش

به جای "من مریض و غمگین نیستم"؛‌ بگوییم: ‌من سالم و با نشاط هستم

به جای "غم آخرت باشد"؛ بگوییم: شما را در شادی ها ببینم

+نوشته شده در یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,ساعت1:1توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

بسياري از علماي مديريت فرهنگ را عبارت از آداب، رسوم، عقايد و باورهاي مشترك يك جامعه تعريف كرده اند. وداراي ویژگیهای زيراست:

1ـ فرهنگ آموختنی است. فرهنگ خصوصیتی غریزی است و ذاتی نیست.

2ـ فرهنگ آموخته می‌شود. انسان می‌تواند عادتهای آموخته‌شده خود را به دیگران منتقل كند.

3ـ فرهنگ اجتماعی است عادتهای فرهنگی، ریشه‌های اجتماعی دارند . 

4ـ فرهنگ پدیده‌ای ذهنی و تصوری است.

5ـ فرهنگ خشنودی‌بخش است. عناصر فرهنگی تا زمانی كه بر افراد یك جامعه خشنودی نهایی می‌بخشد می‌توانند پایدار بمانند.

6ـ فرهنگ سازگاری می‌یابد. فرهنگ دگرگون می‌شود و فراگرد دگرگونی آن همراه با تطبیق و سازگاری است.

7ـ فرهنگ یگانه‌ساز است. عناصر هر فرهنگ گرایش به آن دارند تا پیكری یكپارچه و به هم بافته و سازگار پدید آورند.

سازمان ها هم مانند افراد داراي شخصيت اند و مي توان با صفات ويژه اي چون: خشكي ، مهرباني، گرمي، نوآوري يا محتاط بودن مشخص كرد.

فرهنگ سازماني، پديده‌اي ملموس نيست و به راحتي قابل شناسايي نمي‌شود، كوه يخي است كه تنها قله‌ي آن آشكار است و بخش عمده‌ي آن ناپيدا و پنهان است، ولي در حقيقت، نمايان‌گر شيوه زندگي واقعياعضاي آن سازمان است.

همه توافق دارند كه فرهنگ؛

1ـ كلی است كه از مجموع اجزای آن بیشتر است.

2ـ تاریخچه سازمان را منعكس می‌كند.

3ـ به مطالعۀ انسان‌شناسی مانند رسوم و نهادها مربوط می‌شود.

4ـ توسط افرادي كه یك سازمان را تشكیل داده‌اند شكل مي گيرد.

5ـ حركت آن كند و سخت است.

6ـ تغییر آن به سختی صورت می‌گیرد.

تقریباً تمامی پژوهشگران از فرهنگ سازمانی به‌عنوان مجموعه‌ای از ارزشها، باورها، عقاید، فرضیات و هنجارهای مشترك حاكم بر سازمان یاد می‌كنند.

در واقع فرهنگ سازمانی همان چیزی است كه به‌عنوان یك پدیدۀ درست به اعضای تازه وارد آموزش داده می‌شود و آن بیانگر بخش نانوشته و محسوس سازمان است.

1ـ فرهنگ سازمانی به كاركنان سازمان هویت سازمانی می‌بخشد.

2ـ فرهنگ سازمانی تعهد گروهی را آسان می‌سازد.

3ـ فرهنگ سازمانی ثبات نظام اجتماعی را ترغیب می‌كند.

4ـ فرهنگ سازمانی به شكل دادن رفتار كاركنان كمك می‌كند.

5ـ فرهنگ سازمانی بر وظایف و نحوۀ عملكرد مدیریت تأثیر می‌گذارد.

قدرت فرهنگ

قدرت فرهنگ با میزان تأثیر و نفوذ آن بر رفتار سازمانی تعیین می‌گردد.ومعيارهاي آن عبارتنداز:

الف) تعداد اعضای متعهد به ارزشهای غالب

 ب) میزان تعهد اعضاء به ارزشهای غالب سازمانی

 

 عوامل متعدد ديگر عبارتند از: اندازه و گستردگی سازمان، تعداد تركیب نیروی انسانی، رشد و پویایی سازمان در طول زمان، میزان جابه‌جایی پرسنل و تغییر مدیریت سازمان.

سازمانها از لحاظ قدرت فرهنگی از یكدیگر متمایزند:

  1. سازمانهایی كه دارای فرهنگ قوی هستند، اعضای سازمانها به ارزشها و مفروضات بنیادی سازمان وفادارند.
  2. سازمانهایی كه دارای فرهنگ ضعیف هستند، توافق كلی و احساس تعهد نسبت به سازمان در بین اعضاء پايين است.

اگرچه سازمانها همگی دارای فرهنگ هستند ولی همۀ آنها بر كاركنان تأثیر برابر ندارند. وجود فرهنگ قوی و مثبت است كه منجر به افزایش رضایت شغلی كاركنان مي شود. مطالعات كارشناسان و متخصصین نشان داده است، وجود فرهنگهای قوی و مثبت در سازمانها برای دستیابی به تعالی و نوآوری یك ضرورت است ،درحالی‌كه اگر فرهنگ سازمانی پراكنده و متفرق شده و پیوستگی نداشته باشد این فرهنگ، یك فرهنگ ضعیف قلمداد می‌شود و منجر به هرج و مرج در سازمان شده و عملكرد و بهره‌وری سازمان دچار آسیب خواهد شد.

        پندار تبديل به گفتار مي شود

        گفتار تبديل به كردار مي شود

        كردار تبديل به عادت مي شود

        عادت شخصيت ما را مي سازد

        و شخصيت آينده را مي سازد.

+نوشته شده در جمعه 4 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:21توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

«ضرورت مشاركت كاركنان در سازمانهای امروزي مانند هواي تنفسي براي يك موجود زنده است»

نيروي انساني به لحاظ برخورداري از قدرت انديشه، خلاقيت و نوآوري بزرگترين دارايي هر سازماني محسوب مي شود، چرا كه هرگونه بهبود و پيشرفت در سيستمهاي فني و سازماني توسط نيروي انساني صورت مي گيرد. توان فكري و انديشه هاي كاركنان در سازمان به عنوان سرمايه نهفته و راكد مي‌باشد هر سازمان و مديريتي بتواند از اين سرمايه‌هاي نهفته بيشترين استفاده را بكند به همان اندازه امكان رشد وتوسعه ميسر خواهد شد. نيروي انساني بر خلاف ساير منابع با مصرف كردن كاهش و يا مستهلك نمي‌شود هر چقدر از انديشه و فكر بيشتر استفاده نمايد بهمان اندازه توانايي اش بهبود مي يابد. از طرف ديگر مشاركت يكي از نيازهاي فرا مرتبه انسانها به شمار مي‌رود كه ريشه در فطرت بشري دارد. افرادي كه در امور و فعاليتهاي سازمان شركت نمايند و از انديشه و فكر پاك استفاده كنند علاوه بر پيشرفت سازمان در تعالي خويش نيز گام برداشته اند. براي بهبود بهره‌وري از مكانيزم‌هاي مختلف استفاده مي‌كنند كه يكي از مكانيزمهاي مديريتي، بهره گيري از تكنيك‌هاي مختلف مديريت مشاركتي است. مشاركت راهكاري است كه به كاركنان اجازه داده مي‌شود به جاي اينكه هميشه مديريت و رهبري شوند از توانايي هاي خود بهره گيرند، فكر كنند و قوه خلاقيت خود را به كار اندازند و در تصميم‌گيريها مشاركت و دخالت داشته باشند. مشاركت يك فرآيندي است كه طي آن كاركنان يك سازمان به طور داوطلبانه در امور و فعاليتهاي مربوط به خود دخالت كنند بشرطي كه توان و انگيزه مناسب براي دخالت مؤثر را داشته باشند.

مديريتي مشاركتي عبارت است از عملياتي كه طي آن كاركنان يك سازمان را در روند تصميم‌گيريها دخالت و شركت مي‌دهند تأكيد اين شيوه مديريت بر همكاري و مشاركت داوطلبانه كاركنان استوار است و مي‌خواهد از انديشه ها ، نظرات و ابتكارات آنها در حل مشكلات و مسائل سازمان استفاده كند. البته نظام مشاركتي با افزايش رضايت مندي، انگيزه كاركنان را نيز بهبود مي بخشد.

كاركنان با انگيزه، توانايي هاي بيشتري داشته و مي توانند در سازمان خلاقيت و نوآوري را افزايش دهند. بزرگترين پشتوانه جهت اعمال مديريت مشاركتي، تعهد، ايمان و اعتقاد مديران سازمانها است. تا زماني كه مديريت سازمان اعتقاد به مشاركت كاركنان نداشته باشد مديريت مشاركتي تحقق پيدا نخواهد كرد.

مكانيزم هاي متفاوتي براي عملي كردن مديريت مشاركتي وجود دارد كه عمده‌ترين تكنيك براي مشركت كاركنان استقرار نظام پيشنهادات در يك سازمان است.( آنكه بيشتر مشورت مي‌كند كمتر اشتباه مي‌كند)

نظام پيشنهادات ( Suggestions system)

نظام يا سيستم پيشنهادات ، تكنيكي است كه مي‌توان از فكر و انديشه هاي كاركنان براي مسئله يابي، چاره‌جويي و حل مسائل و مشكلات سازماني بهره جست. بر اساس نظام پيشنهادات كليه كاركنان از عاليترين رده سازماني تا پايين ترين سطح آن مي‌توانند پيشنهادات، ايده‌ها ، ابتكارات و نظرات خود را براي رفع نارسايي‌هاي موجود در روند كاري و يا بهبود روشهاي انجام كار و يا افزايش كيفيت توليد ارائه دهند. البته نظام پيشنهادات فقط انتقاد نيست بلكه در آن راه چاره نيز ارائه مي‌گردد.

فقط به بيان مشكلات پرداخته نمي شود بلكه راه حلهاي رفع مشكلات نيز ارائه مي شود از اين طريق كاركنان مي توانند به همه امور و فعاليتهاي سازمان بپردازند و پيشنهادهاي اصلاحي خود را بر اساس فرآيندي مشخص تدوين و ارائه نمايند. استقرار نظام پذيرش و بررسي پيشنهادات در يك سازمان توجه و حساسيت كاركنان را به فرآيندهاي كار بيشتر كرده و باعث مشاركت بيشتر كاركنان در سازمان مي شود. و با افزايش مشاركت، خلاقيت و روحيه كاركنان، راهكارهاي عملي براي حل مسائل و مشكلات سازمان پيدا مي‌شود.

متأسفانه به دلايل مختلف نظام مشاركتي و پيشنهادات در كشور ما جايگاه خود را پيدا نكرده است. كاركنان در تصميم گيريهاي سازمان مشاركت داده نمي‌شوند و اگر در يك سازماني مشاركت هم داده شوند از طرف كاركنان استقبال نمي‌شود.

شايد از مهمترين دلايل عدم استقبال كاركنان از سيستم پيشنهادات به دليل بي‌توجهي به نظرات و پيشنهادات كاركنان بوده است. كه نظرات و پيشنهاداتي را مطرح‌كرده اند ولي به آنها بهايي داده نشده است. و لذا  براي كاركرد بهتر اين نظام در سازمانهاي ايران ابتدا بايد كار فرهنگي صورت گيرد تا ذهنيتي كه از ارائه پيشنهادات دارند تغيير يابد، به همين علت اگر اين سيستم را در سازمان مستقر گرديد انتظار نداشته باشيد كه از فرداي آن روز پيشنهادات از جاي جاي سازمان سرازير گردد بلكه براي معتبر سازي و ايجاد يك ذهنيت مثبت تلاش كنيد و آن نيز با شعار امكان پذير نمي‌باشد بلكه بايد عملاً نظام پيشنهادات را تقويت كنيد. بررسي‌ها و تحقيقات نشان مي‌دهد كه در بين كشورهاي دنيا ژاپني‌ها ار اين نظام بهتر و بيشتر استفاده كرده اند و قسمتي از رشد و پيشرفت خود را مرهون مديريت مشاركتي مي‌دانند به همين منظور اكثر موفقيت شركتهاي ژاپني را نه به خلاقيت و نوآوري كاركنانش بلكه به نوع و شيوه مديريت آنها نسبت مي‌دهند. شيوه‌اي كه در كل جهان به الگوي ژاپني معروف شده است و يكي از عمده ترين برتري الگوي ژاپني نسبت به ساير الگوها، به چگونگي تشويق و ترغيب، افزايش انگيزه، خلاقيت و نوآوري كاركنان بستگي دارد. به خاطر همين است كه نظام پيشنهادات در كليه شركتهاي ژاپني مستقر مي باشد. در جدول زير به طور نمونه به چند شركت اشاره مي شود.

 

 

نام شركت

تعداد كاركنان

تعداد پيشنهادات كاركنان

سرانه

مزدا

23929

3025853

1265

تويوتا

55576

2648710

476

كانون

13788

1076356

781

هيتاچي

557051

3618014

634

يك شركت پيشرفته امريكايي

9000

21000

23

در ژاپن ميزان پيشنهادات هر سازمان به عنوان افتخارات سازماني محسوب مي شود هر مدير كه مسايل كشف شده بيشتري داشته باشد از شهرت بهتري برخوردار مي شود و هر كارمندي كه مسايل جديدي كشف كند معززتر است و سرانه پيشنهادات ميزان مشاركت، انگيزه، خلاقيت و نوآوري را در هر سازماني مشخص مي‌كند.

اهداف نظام پيشنهادات:

استقرار سيستم پيشنهادات در هر سازماني منافع خوبي براي همه دارد. كاركنان، مديران، سهامداران، مشتريان، جامعه، دولت و ... از جمله ذينفعان استقرار نظام پيشنهادات به شمار مي‌روند. در سازمانهايي كه نظام فوق را اجرا كرده اند دستاوردهاي خوبي داشته‌اند كه در زير به چند نمونه آن اشاره مي‌شود:

        ·          اشاعه فرهنگ همكاري داوطلبانه و خود جوش

        ·          بهبود روحيه و انگيزه كاركنان

        ·          افزايش ميزان خلاقيت، نوآوري و ابتكار

        ·          تقويت مسئوليت پذيري و تعلق سازماني

        ·          بهبود بهره وري، كيفيت و ارائه بهتر خدمات پس از فروش

        ·          كاهش مقاومت در مقابل تغيير

        ·          افزايش توانمندسازي مديران و كاركنان

        ·          افزايش پوياي و انعطاف‌پذيري

        ·          گردش بهتر اطلاعات و اطلاع رساني

        ·          افزايش درآمدها و كاهش هزينه‌ها

        ·          افزايش ميزان وقت، سرعت و صحت

در بعضي از شركتها و سازمانها هدف از استقرار نظام پيشنهادات را افزايش درآمد و كاهش هزينه‌ها مي‌دانند در حالي كه هدف اصلي بايد ايجاد انگيزه، رضايت شغلي و ايجاد زمينه‌هاي مناسب براي تعامل گروهي در محيط غير رسمي باشد كه به دنبال خود ممكن است افزايش درآمد و كاهش هزينه ها را هم داشته باشد. فرصتهايي كه خلاقيت و نوآوري از طريق سيستم پيشنهادات ايجاد مي‌كند باعث نشاط كاركنان در كار شده و روحيه كاركنان را بهبود مي بخشد. رشد و پيشرفت هر شركت و سازماني را وجود نيروهاي با انگيزه، خلاق و نوآور رقم مي‌زنند. (به خلاقيت كاربردي به جاي اطاعت كوركورانه پاداش دهيد)

چگونگي اجراي نظام پيشنهادات:

براي اجرا و عملي نمودن نظام پيشنهادات در هر سازمان و شركتي يك روش واحدي وجود ندارد هر سازماني بنا به موقعيت خود، نظام پيشنهادات متناسب با نيازهاي خود را طراحي و اجرا مي نمايد، اقدامات و فعاليتهاي لازم براي استقرار نظام پيشنهادات به شرح زير مي باشد:

الف: بستر سازي براي استقرار نظام پيشنهادات: براي اجراي خوب نظام پيشنهادات بستر سازي و آماده سازي مديران و كاركنان امري ضروري است با توجه به اينكه نظام فوق بر اساس خواست و اراده كاركنان صورت مي‌گيرد و يك وظيفه شغلي و كاري نبوده و به مشاركت داوطلبانه كاركنان بستگي دارد با ابلاغ آئين‌نامه، دستورالعمل و بخش نامه عملي نمي‌شود بلكه بايد به طريقي كاركنان را تشويق و ترغيب نموده براي بسترسازي مي توان مراحل زير را در سازمان اجرا نمود:

- آگاهي و اطلاع رساني مناسب به كاركنان و مديران مياني و اجرايي

- برگزاري جلسات توجيهي در سطح مديران

- برگزاري جسلات آموزشي در سطح مديران و كاركنان

- تشويق و ترغيب كاركنان با بيان مزايا و منافع اجراي نظام فوق

- ايجاد ارتباط و اعتماد متقابل بين كاركنان و مديران

- تدوين و ابلاغ آئين‌نامه اجرايي نظام براي كليه واحدها و قسمتها

- محدود نكردن پيشنهادات در زمينه هاي خاص

- تدوين فرم مشخص و مكان معين براي ارائه پيشنهادات

ب- تعيين گروه (كميته) يا شوراي نظام پيشنهادات: براي اجراي نظام پيشنهادات بايد كميته يا شورايي براي پذيرش پيشنهاد در سازمان تعيين گردد. بهتر است انتخاب كميته دموكراتيك باشد، يعني نمايندگاني از كاركنان و مديران در اين كميته حضور داشته باشند تا مسائل و نيازهاي كاركنان، مديران و سازمان در اجراي پيشنهادات لحاظ گردد. البته در سازمانهاي مختلف اين كميته ممكن است به نامهاي گروه، تيم يا شوراي پذيرش پيشنهادات تشكيل شده باشد. ولي تركيب اعضاي كميته يا گروه پذيرش مي‌تواند به صورت ذيل باشد:

- مقام مجاز يا نماينده تام‌الاختيار وي

- دو نفر نماينده كاركنان (با راي گيري مستقيم)

- يك نفر نماينده مديران (با راي گيري مستقيم)

- كارشناس متخصص به تناسب موضوع پيشنهاد شده

- دبير كميته يا گروه

در اولين جلسه كميته بايد رئيس و دبير مشخص شوند تا وظايف تقسيم شده و پي گيري گردد

وظايف كميته نظام پيشنهادات:

- رسيدگي (درخواست اصلاح، تصويب، رد) به پيشنهادات رسيده

- تعيين مدت زمان اجراي آزمايش پيشنهاد ارائه شده

- ارجاع پيشنهادات رسيده به گروه كارشناسي و واحدهاي اجرايي

- تصويب يا رد نهايي پيشنهادها پس از اجراي آزمايش

- سياست‌گذاري، تعيين خط مشي، تصويب و اصلاح آئين نامه‌هاي مربوطه

- تعيين پاداش به پيشنهاد دهندگان، حق الزحمه كارشناس و همكاران اجرايي

- ارزيابي و انتخاب بهترين پيشنهاد در هر سال

- نظارات بر اجراي بهتر نظام پيشنهادات در سازمان

ج- روش ارائه پيشنهاد: براي ارائه پيشنهادات توسط همكاران بهتر است فرمي متناسب با نياز هر سازماني طراحي و در اختيار قسمتها و واحدها قرار دهد. يا فرمها را مي‌تواند از دبيرخانه نظام پيشنهادات گرفته و پس از تكميل پيشنهاد خود به دبيرخانه ارسال نمايد. و دبير نيز موظف است كه اعلام وصول پيشنهاد را در اسرع وقت به پيشنهاد دهنده اعلام نمايد. پس از وصول پيشنهاد دبيرخانه به بررسي پيشنهاد مي‌پردازد در صورتي كه پيشنهاد تكراري يا تنها به بيان مشكلات پرداخته و راه‌حل اجرايي ارائه نكرده باشد، طي نامه اي  به پيشنهاد دهنده اطلاع دهد.

 در صورت غير تكراري بودن براي بررسي بيشتر در كميته پيشنهادات طرح نمايد.

د- روش بررسي پيشنهادات: كليه پيشنهادات كه قابل طرح در كميته باشد در جلسه مطرح مي‌گردد ممكن است پيشنهاد ارائه شده نياز به بررسي و اظهار نظر كارشناس باشد كه در اين صورت پيشنهاد به گروه كارشناسي و واحدهاي تخصصي ارجاع داده مي شود كه پس از دريافت نظر آنها دوباره در جلسه مطرح گرديده و در صورت تصويب يا عدم تصويب تشويق مادي و معنوي و علت عدم تصويب به پيشنهاد دهنده ابلاغ مي‌گردد بايد نتيجه بررسي پيشنهاد حتماً به پيشنهاد دهنده اعلام گردد تا پيشهاد دهندگان انگيزه براي ارائه پيشنهادات داشته باشند.

ه- تعيين و پرداخت پاداش براي پيشنهاد دهندگان: در نظام پيشنهادات پاداش مالي و بازخورد سريع كه هر دو از اهرم‌هاي انگيزش مهم هستند بايد پيش‌بيني شده باشد اگرچه پاداش‌هاي مالي ممكن است رقم اندك باشد ولي بيشتر صورت نمادين دارد. در سازمانهايي كه روابط فرد با سازمانش رابطه بده و بستان است پرداخت پاداش مالي، خلاقيت، تفكر و روحيه مشاركت افراد را براي ارائه پيشنهادات بيشتر تقويت مي‌نمايد. البته هر سازماني مي‌تواند معيار و شاخصي براي تعيين و پرداخت پاداش مالي در نظر بگيرد به عنوان مثال مي‌تواند درصد

+نوشته شده در پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,ساعت4:49توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

وقتی از واژه کیفیت استفاده می شود ، معمولاً محصول یا خدمتی را در نظر می گیریم که یا انتظارات ما را برآورده می سازد یا از آنها پیش می افتد . این انتظارات بر مبنای استفاده مورد نظر میباشد .

 کیفیت طبق نظر پرفسور جوران ، دارای دو مفهوم مکمل است :

اول : کیفیت یعنی وجود ویژگی هایی در محصول ( ویژگی های کیفیت ) که نیازهای مشتری را پاسخ دهد و لذا موجب رضایت مشتری گردد . هدف کیفیت بالاتر ، ایجاد رضایت بیشتر مشتری و انتظار درآمد بیشتر است . ایجاد ویژگی های بیشتر و بهتر کیفیت مستلزم سرمایه گذاری و افزایش هزینه است ، لذا از این زاویه کیفیت بالاتر هزینه بردار است برای درآمد بیشتر . در اینجا کیفیت با درآمد مربوط است .

 دوم : کیفیت یعنی عدم عیب و خطا . عیب و خطا موجب ضایعات ، تعمیرات ، دوباره کاری ، محصول مرجوع ، نارضایتی مشتری ، شکایت ، جریمه و از دست دادن مشتری می گردد و همه اینها هزینه آور هستند . بدین ترتیب کیفیت بالاتر حاوی عیب و خطای کمتر و لذا هزینه کمتر است . در اینجا کیفیت با هزینه مربوط است .

 دکتر ادوارد دمینگ در کتاب « خروج از بحران » خود اینچنین از کیفیت صحبت می کند :

« کیفیت فقط می تواند بر اساس عوامل آن تعیین گردد . چه کسی قاضی کیفیت است ؟ از نظر یک کارگر خط تولید ، او هنگامی کیفیت را تولید می کند که بتواند به کارش اقدام کند . کیفیت سطح پائین به نظر او از دست دادن سرمایه و حتی شغل می باشد . کیفیت سطح بالا نیز به نظر او حفظ سرمایه سازمان است . »

 دمینگ تا آنجا پیش می رود که ادعا می کند کیفیت معیارهای متفاوتی دارد و این معیارها دائماٌ در حال تغییر هستند. افراد مختلف به معیارهای مختلف به طور متفاوتی ارزش می گذارند و به همین علت ، اندازه گیری اولویت های مشتری و بازنگری ادواری در این اندازه گیریها برای موفقیت در رقابت بسیار مهم است .

کاراورا ایشی کاوا کیفیت را این گونه تعریف می کند : کیفیت عبارتست از مدیریتی که در آن :

-         اهداف بلندمدت سازمان به صورت اهداف کیفیتی تعریف شود .

-         تضمین کیفیت از محصول و تولیدگرایی به مشتری گرایی سوق داده شود .

-         ارتباطات تمامی کارکنان با همدیگر همانند ارتباط شان با مشتری باشد و همدیگر را رقیب و حریف قلمداد نکنند.

-         صحبت درباره کیفیت با اطلاعات و واقعیت ها همراه باشد .

-         مدیریت کارا و منظم در سازمان حاکم باشد .

-         به حقوق افراد و دموکراسی صنعتی احترام گذاشته شود .

 

 در کلام آخر کیفیت عبارتست از :

-         مناسب بودن برای هدف .

-         کار درست را بار اول درست انجام دادن و بار دوم بهتر از بار اول انجام دادن .

-         کیفیت یک برنامه یا درمان موقت نیست بلکه یک فرآیند است .

      -    کیفیت یک سفر مداوم به سوی تعالی است

+نوشته شده در سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:,ساعت10:32توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

كايزن تركيبي دو كلمه اي از يك مفهوم ژاپني است كه تعريف آن تغيير به سمت بهتر شدن يا بهبود مستمر و تدريجي است. در واقع كايزن بر اين فلسفه استوار است كه براي ايجاد بهبود در سازمان ها لازم نيست به دنبال تغييرات انفجاري يا ناگهاني باشيم ، بلكه هر نوع بهبود يا اصلاح به شرط آنكه پيوسته و مداوم باشد، ارتقاي بهره وري را در سازمان ها به ارمغان خواهد آورد.

KAI + ZEN = KAIZEN

بهبود مستمر و تدريجي با بهره گيري از مشاركت كاركنان

در نگاه كايزني براي تحقق بهبود تدريجي و مستمر در سازمان ها بايد سه اقدام اساسي زير صورت بگيرد :

1- كليه فعاليت هايي كه هزينه زا هستند ولي ارزشي توليد نمي كنند (Muda ) بايد حذف شوند .

2- فعاليت هايي كه به شكلي در جاي ديگري به صورت موازي انجام مي شوند ( Muri ) با يكديگر تلفيق شوند.

3- آن دسته از فعاليت هايي كه براي تكميل و بهبود سطح كيفي خدمات لازمند (Mura ) به فعاليت هاي سازمان افزوده شوند. اين حركت يا نهضت MU3 اساس اقدامات كارگاه آموزشي گمبا كايزن ( كايزن عملي ) را تشكيل مي دهد.

مراحل اجراي كايزن عملي

1- ناحيه نمونه را انتخاب كنيد .

2- گروه بهبود ( تيم كايزن ) را ايجاد و سازمان دهي كنيد .

3- داده هاي آماري مورد نياز را در ناحيه نمونه با كمك اعضاي گروه گرد آوري كنيد .

4- اعضاي شركت كننده را در كارگاه آموزشي با مفاهيم و ابزارهاي بهبود آشنا كنيد .

5- نظام آراستگي ( 5 ت ) را آغاز كنيد .

6- مودا ( اتلاف ) ها را شناسايي و فهرستي از آنها تهيه كنيد .

7- تحليل علل رويداد اتلاف را در ناحيه نمونه انجام دهيد و راه حلهايي را با استفاده از كار گروهي بیابید. 

8- راه حل هايي را كه عملي ترند انتخاب كنيد .

9- هر نوع تغيير فيزيكي در آرايش ناحيه نمونه را بدون فوت وقت انجام دهيد .

10- بهبود انجام گرفته را به صورت استاندارد درآوريد .

11- موفقيت حاصله را به اطلاع ساير همكارانتان برسانيد .

12- نتايج به دست آمده را ارزيابي كنيد تا در مراحل بعدي مورد استفاده قرار گيرند .

13- به سراغ مشكل بعدي برويد .

اصول بيست گانه مديريت در كايزن

1- نگوييد چرا اين كار انجام نمي شود. فكر كنيد چگونه مي توانيد آن را انجام دهيد.

2- در مورد مشكل به وجود آمده نگراني به خود راه ندهيد. همين الان براي رفع آن اقدام نماييد.

3- از وضعيت موجود راضي نباشيد. باور داشته باشيد كه هميشه راه بهتري هم وجود دارد.

4- اگر مرتكب اشتباه شديد ، بلافاصله در صدد رفع اشتباه برآييد.

5- براي تحقق هدف به دنبال كمال مطلوب نگرديد.اگر60%از تحقق هدف اطمينان داريد دست بكار شويد.

6- براي پي بردن به ريشه مشكلات 5 بار بپرسيد چرا؟

7- گمبا محل واقعي رويداد خطاست . سعي نكنيد از دفتر كار خود مشكلات محيط را حل كنيد.

8- هميشه براي حل مشكل از داده و اطلاعات كمي و به روز استفاده كنيد.

9- براي حل مشكل بلافاصله به دنبال هزينه كردن نباشيد. بلكه از خرد خود استفاده كنيد. اگر عقلتان به جايي نمي رسد، آن را در همكارانتان بجوييد و از خرد جمعي استفاده كنيد.

10- هيچ وقت جزئيات و نكات ريز مسئله را فراموش نكنيد. ريشه بسياري از مشكلات در نكات ريز است.

11- حمايت مديريت ارشد منحصر به قول و كلام نيست. مديريت بايد حضور ملموس داشته باشد.

12- براي حل مسائل هر جا كه امكان آن وجود دارد از واگذاري اختيار به زيردستان ابا نكنيد.

13- هيچ وقت به دنبال مقصر نگرديد. هيچ گاه عجولانه قضاوت نكنيد.

14- مديريت ديداري و انتقال اطلاعات بهترين ابزار براي حل مسئله به صورت گروهي است.

15- ارتباط يك طرفه دستوري از بالا به پايين مشكلات سازمان را پيچيده تر ميكند. مديريت ارشد بايد با لايه هاي پايين تر سازمان ارتباط دو جانبه داشته باشد.

16- انسانها توانايي هاي فراواني دارند. از الگوهاي چند مهارتي و غني سازي شغلي براي شكوفا شدن آنها استفاده كنيد.

17- تنها فعاليت هايي را انجام دهيد كه براي سازمان شما ارزش افزوده ايجاد مي كنند.

18- فراموش نكنيد كه 5 ت ، پايه و بنيان ايجاد محصولي با كيفيت است.

19- بر اساس الگوهاي كار گروهي ، مسائل محيط كارتان را حل كنيد.

20- حذف مودا ( اتلاف) فرآيندي پايان ناپذير است. هيچ وقت از اين كار خسته نشويد.

+نوشته شده در یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:56توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

اگر چه استقرار مدلهاي كيفيت درسازمانهابراي تعالي سازمانها ضروري است ولي بايد توجه داشته باشيم كه فلسفه وهدف از استقرارآن چيست؟آيابه خاطراحساس نيازاست يابه خاطرمد گرايي است ؟با توجه به فرآیند جهانی شدن، اگر امروزه پذیرش داوطلبانه مدلهای بهبود تعالی سازمان به عنوان یک مزیت است، فردا یک اجبار و تکلیف خواهد بود.بايد تلاش جدي درجهت بومي سازي اين مدل باشرايط وفرهنگ سازمانهيمان داشته باشيم.

دستاوردهای استقرار ISO در سازمانها:

  1. توجه به فرآیندگرایی به جای وظیفه گرایی در سازمان
  2. توجه و تمرکز به نظرات مشتریان در خدمات ارائه شده سازمان
  3. بهبود شاخصهای رضایت مشتری بر مبنای آنها
  4. تعیین شاخصهای کلیدی فرآیند و هدف گذاری
  5. سنجش و اندازه گیری میزان دسترسی به اهداف
  6. بازنگری و اصلاح مستمر فرآیندها به منظور بهبود مستمر و ارتقای شاخصهای کمی و کیفی ارائه خدمات
  7. تقویت مستندسازی و شفاف سازی فرآیندها، مدارک و سوابق در سازمان
  8. شناسایی فرآیندهای مشترک بین معاونتها و حذف فعالیتهای موازی
  9. ایجاد سیستمهای مورد نیاز با تأکید بر اصول مدیریت کیفیت
  10. اجتناب از تلاش جزیره ای و ایجاد هماهنگی و یکپارچگی در سازمان
  11. افزایش میزان مسئولیت پذیری، مشارکت و اعتمادسازی در سازمان
  12. آمادگی برای استقرار سایر برنامه های بهبود مثل تعالی سازمانی و ...
  13. افزایش دانش و مهارتهای کارکنان
  14. علاقمندی و اشتیاق مسئولین فرآیندها به هدفگذاری و برنامه ریزی داخلی
  15. داشتن چشم انداز واحد برای آینده سازمان و خط مشی چگونگی رسیدن به آن
  16. توجه به کیفیت در خرید خدمات از تأمین کنندگان خارجی سازمان
  17. شناسایی و کاهش انحراف از اهداف و پیشگیری از ایجاد محصولات نامنطبق
  18. ایجاد روحیه اصلاح و بهبود به صورت خودجوش و عدم رضایت از وضع موجود در نزد بیشتر صاحبان فرآیندها
  19. ترغیب فعالیتهای تیمی و گروهی

    20. اطلاع رسانی و امکان معرفی دستاوردهای سازمان با بهره گیری از نتایج عملکرد سازمان به ویژه در زمینه رضایت مشتری و کارکنان

 

                                  آسیب و مشکلات استقرار سیستم مدیریت کیفیت :

 

الف) در زمان استقرار

  1. عدم اجرای همزمان استقرار سیستم مدیریت کیفیت بین دفاتر مرکزی و واحدهای تابعه استانی به منظور استقرار موفقیت آمیز سیستم
  2. فقدان نگرش فرآیندی و شفاف نبودن ارتباط بین فرایندهای هر معاونت
  3. عدم اعتقاد برخی از مدیران به استقرار سیستم مدیریت کیفیت
  4. مقاومت و مخالف برخی از کارکنان نسبت به استقرار سیستم
  5. دشواری دسترسی به الزامات سیستم کیفیت در سازمانهایی که خدمات عمومی متنوع دولتی ارائه می دهند
  6. عدم وجود فرهنگ مناسب و زیرساختهای مناسب در سازمانهای دولتی
  7. قوانین متعدد، متناقض و عدم اختیار استانها در اصلاح و بهبود آنها
  8. عدم توجه به تعیین دامنه استقرار سیستم کیفیت در سازمان
  9. فقدان مکانیزم مدون برای اندازه گیری و تحلیل سطح رضایت گروههای مشتریان

 

ب) پس از استقرار

  1. به عهده گرفتن انجام فرآیندهایی که الزام انجام آن توسط سازمان کاملاً محرز نیست
  2. رضایت به وضع موجود و عدم توجه به بهبود مستمر
  3. تغییرات سریع و برنامه ریزی نشده قوانین و مقررات، آئین نامه های صادره و تأثیر آن بر چارچوب و دامنه سیستم مدیریت کیفیت
  4. انحصاری بودن ارائه خدمات و عدم توجه به نیازهای مشتری در ماهیت خدمات دولتی
  5. عدم شناسایی صحیح فرآیندها و شاخص سازی نامناسب اهداف موجب عدم رغبت کارکنان به ادامه سیستم کیفیت می شود.
  6. تعدد فرآیندهای سازمان و افزایش آن و احتمال خارج شدن فرآیندهای خاص از حدود کنترلی تدوین شده
  7. عدم تعریف دقیق و مدون الزامات خدمات و محصولات از سوی سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور منجر به ابهام در محصولات و خدمات در سطح استانها می شود.
  8. عدم ریشه یابی مشکلات و سعی در حل آنی آنها به صورت اصلاح و نه اقدام اصلاحی و پیشگیرانه

 

توصیه به سازمانها جهت استقرار بهینه سیستم مدیریت کیفیت :

  1. توجه به فلسفه استقرار سیستم مدیریت کیفیت در سازمان
  2. اعتقاد، ایمان و حمایت مدیران ارشد سازمان
  3. مشارکت همه کارکنان در فرآیند استقرار سیستم
  4. آموزش الزامات اجرای سیستم و نحوه استقرار آن در سازمان
  5. استفاده از تجارب سازمانهای مشابه که مدل فوق را در سازمان خود مستقر نموده اند
  6. بررسی و دقت لازم در انتخاب مشاور و مؤسسه گواهی دهنده
  7. ایجاد انگیزه در کارکنان از طریق نشان دادن مزایای استقرار سیستم کیفیت
  8. شناسایی و تفکیک فرآیندهای اصلی سازمان و تعاملات بین آنها و تدوین شاخصهای کلیدی عملکرد آنها
  9. سازماندهی مناسب جهت استقرار سیستم از قبیل ایجاد دفتر کیفیت و انتخاب نماینده مدیریت توانمند
  10. تشکیل تیمهای فعال برای ایجاد بستر لازم استقرار سیستم
  11. نظام کیفیت در دل فرآیندها باشد و الزامات سیستم کیفیت حتی الامکان از طریق اصلاح و بهبود فعالیتهای جاری تأمین گردد.
  12. شناسایی و تفکیک بین محصول و فرآیند
  13. توجه به ایجاد مکانیزم های مناسب جهت پایش فرآیندها در بدو استقرار سیستم کیفیت
  14. توجه به فعالیتهای پشتیبان فعالیتهای اصلی در استقرار سیستم کیفیت

    15 . توجه به حجم مدارک برون سازمانی و سازماندهی مناسب جهت بهنگام سازی آنها

+نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت12:28توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

چه بسیار به ما آموختند مدیریت سازمان، بنگاه، کسب‌وکار و بازار کدامند اما، کم‌تر به ما یاد دادند مدیریت عمر چگونه است؟ چه بسیار به ما آموختند «تامین، تولید، توزیع و فروش» را چگونه اداره کنیم اما، کم‌تر به ما یاد دادند « عمرمان» را چگونه اداره کنیم. چه بسیار به ما آموختند تکنیک‌ها و مهارت‌های لازم برای مدیریت بازرگانی، صنعتی و دولتی کدامند اما، کم‌تر به ما یاد دادند تکنیک‌ها و مهارت‌های مورد نیاز مدیریت عمر کدامند؟ چه بسیار به ما آموختند بایدها و نبایدهای مدیریت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فناوری و استراتژیک کدامند اما، کم‌تر به ما یاد دادند بایدها و نبایدهای مدیریت عمرمان کدامند؟ چه بسیار به ما آموختند الزامات و اقدامات مدیریت «ارتباط با دیگران» از جمله اعضای خانواده، همکاران، دوستان، رقبا و ذینفعان کدامند اما، کم‌تر به ما یاد دادند پیش‌نیازها و گام‌های «ارتباط با خودمان» چیستند؟ چه بسیار به ما آموختند به هزینه-‌فایده بسیاری از پدیده‌ها حساس شویم و آن‌ها را به درستی تحلیل کنیم اما کم‌تر به ما یاد دادند هزینه-‌فایده عمر را از مهم‌ترین تحلیل‌ها بدانیم و به آن بپردازیم. چه بسیار به ما آموختند «کارایی، بازدهی و بهره‌وری» در شرکت‌ها و نهادهای گوناگون را چگونه بهبود بخشیم اما، کم‌تر به ما یاد دادند چگونه بهره‌وری عمرمان را افزایش دهیم. چه بسیار به ما آموختند ویژگی‌های چرخه عمر یک محصول و سازمان کدامند و وظایف ما در هر یک از مراحل چرخه عمر آن‌ها چیست اما، کم‌تر به ما یاد دادند چرخه «عمر ما» چگونه است و وظایف و مسئولیت‌های ما در هر دوره و مرحله این چرخه کدامند؟

و سرانجام این‌که انواع مدیریت‌ها را برای انواع پدیده‌ها به ما آموختند و ما را با هزاران کتاب و مقاله و تحقیقات و مطالعات مدیریتی آشنا و آگاه کردند اما کم‌تر به ما یاد دادند «مدیریت عمر» چیست و کم‌تر کتاب و تحقیقی در این زمینه به ما معرفی کردند.

«مدیریت عمر» اساسی‌ترین، گمنام‌ترین و حساس‌ترین نوع مدیریت است که چنان‌چه به درستی شناخته شود و اصول و امور آن به‌خوبی رعایت شود، سایر مدیریت‌های زندگی بسیار ساده‌تر، راحت‌تر و بهتر انجام خواهند شد. زیرا عمر منبعی است ویژه با ویژگی‌های محدودکننده که مدیریت ویژه‌ای را می‌طلبد. 

گستردگی موضوع به‌گونه‌ای است که شرح همه موارد مربوط به مدیریت عمر در مقاله‌ای نگنجد. در این مقاله با توجه به اهمیت مطالب، ابتدا مفاهیم و واژگان کلیدی مدیریت عمر تعریف، سپس ویژگی‌های هفت‌گانه عمر برشمرده شده و در نهایت، انواع مدیریت‌های مرتبط با مدیریت عمر تشریح می‌شود. 

عمر چیست؟ عمر، مدت زمان حیات هر کس از تولد تا مرگ است که معرف «زنده بودن» اوست.   

چرخه عمر انسان چیست؟ چرخه عمر انسان عبارت است از دوره‌های گوناگون حیات هر کس که شامل نوزادی، کودکی، خردسالی، نوجوانی، جوانی، میانسالی، بزرگسالی وکهنسالی است.    

مدیریت عمر چیست؟  مدیریت عمر چگونگی گذراندن عمر در هر یک از مراحل چرخه عمر است که معرف «زندگی» است. مدیریت عمر، چگونگی استفاده از منبع ارزشمند عمر برای دستیابی به اهداف گوناگون است. 

 ویژگی‌های هفت‌گانه «عمر» عمر منبعی است ارزشمند با ویژگی‌های هفت‌گانه‌ای که آگاهی و شناخت هر یک از آن‌ها نقش مهمی در مدیریت عمر دارند و عبارتند از:

۱.محدودبودن. عمر منبعی است محدود که میانگین آن هفتاد تا 75 سال است و به‌ندرت حدود صد سال یا بیش از آن می‌شود.با توجه به محدودبودن عمر و محدودتربودن زمان برای انجام انواع امور و فعالیت‌ها در طول عمر، حساس‌شدن به این منبع محدود و چگونگی استفاده از آن بسیار مهم است. استفاده درست و بهینه، به‌جا، به‌موقع و به‌اندازه از عمر برای دستیابی به اهداف گوناگون نیازمند مدیریت هوشمندانهاست.

 

 

ساده ترین روش بهره وری از زمان , فهرست کردن کارهایی است که در روز باید انجام دهیم . با این روش علاوه بر جلوگیری از فراموش کردن کارها , می توان با مراجعه به لیست اولویت بندی, کارهای مهم و فوری را از بقیه کارها جدا کرد. بسیاری از مردم , در حال حاضر اهمیت تعیین لیست کارهای روزانه رادریافته اند ولی در خصوص اولویت بندی آن بر حسب اهمیت و فوریت دچار اشکال هستند.

داستان مشهوری در مورد فهرست کردن کارها و تاثیر آن بر بهره وری منسوب به آقای چارلز شواب مدیر عامل شرکت فولاد وجود دارد. وی از مشاوران خواست تا روشی برای انجام کارهایش برای استفاده درست از زمان به وی بیاموزد. مشاور به وی گفت من به شما روش آسان و موثری یاد می دهم که بازدهی کار شما را تا 50%افزایش می دهد.

آنگاه مشاور یک برگ کاغذ سفید به شواب داد و به وی گفت شش مورد از کارهای مهمی که می بایست فردا انجام دهد در آن بنویسد و آنها را به ترتیب اهمیت شماره گذاری کند و از وی خواست که از روز بعد کارهایش را به ترتیب اولویت از مورد اول شروع کند و پس از آن که تمام شد سراغ دومین مورد برود و همین روش را تا آخرین مورد ادامه دهد.

 نقل می کنند که آقای شواب پس از به کارگیری این روش , آن را بسیار مفید یافت و دستورداد که کلیه کارمندانش نیز از همین روش استفاده کنند . وی در این باره می گوید : از آن به بعد من و کارکنانم , ابتدا به انجام و اتمام لازمترین کارهای روزانه می پردازیم .

 روزگار دریایی است که کشتی زندگی ما بر روی آن به طرف ساحل مقصود می رود . این دریای بزرگ همیشه در جزر و مد است ؛اگر امروز آرام باشد , فردا حتما طوفانی خواهد شد . بنابراین , وقتی آرام است باید فرصتها را غنیمت شماریم و از آن به بهترین شکل استفاده کنیم .

 

 

اصول مديريت زمان

         چشم اندازها و رويا های ما، بيانيه ماموريت شخصی

         هدف گذاری

         تعيين اولويت

         رعايت اولويت

 

عمر ما چگونه می گذرد؟

         بيست و پنج سال صرف خوابيدن مي شود.

         هشت سال براي درس خواندن سپري مي شود.

         شش سال دراستراحت كردن مي گذرد.

         هفت سال صرف تعطيلات وتفريح مي شود.

         پنج سال با حرف زدن و مذاكره با ديگران مي گذرد.

         چهارسال براي صرف غذا وقت مي گذرد.

         سه سال به رفت وآمد كردن مي گذرد.

          

به نظر شما ارزش زمان چقدر است؟

         برای دانستن ارزش یک سال ، از دانش آموزی که در امتحانات آخر سال از درسی نمره نیاورده است بپرسید.

         برای دانستن ارزش یک ماه ، از مادری که نوزادی نارس به دنیا آورده است بپرسید.

         برای دانستن ارزش یک هفته ، از سردبیر یک هفته نامه بپرسید.

         برای دانستن ارزش یک ساعت ، از عشاقی ! که در انتظار دیدن یکدیگر  هستند بپرسید.

         برای دانستن ارزش یک دقیقه ، از کسی که از قطار جا مانده ا ست بپرسید.

         برای دانستن ارزش یک ثانیه ، از کسی که درست در لحظه آخر از خطر یک تصادف جان سالم به در می برد بپرسید.

         برای دانستن ارزش یک میلی ثانیه ، از کسی که در مسابقات المپیک به مدال نقره دست یافته است بپرسید.

          

دزدان زمان كدامند؟

         تلفن زدن

         مراجعات شخصی (منظور ارباب‌رجوع نيست بلكه دوستان و هم‌كاران)

         جلسات

         كارهايی كه می‌بايست به ديگران محول شوند.

         طفره‌رفتن و ترديد در تصميم‌گيری Procrastination and Indecision ) )

         شروع كار آن‌هم وقتی اطلاعات شما درباره‌ی آن ناقص است.

         بحران زدگی  Fire Fighting) )

         ارتباطات مبهم

         اطلاعات تكنيكی ناقص

         اهداف و اولويت‌های مبهم

         فقدان برنامه‌ريزی

         استرس و خستگی

         ناتوانی در گفتن واژه‌ی "نه"

         عدم وجود نظم و ترتيب

عوامل اتلاف وقت كدامند؟

         تلاش بیش از حد در یک کار

         تعلل کردن و پشت گوش انداختن

         وقفه ایجاد کردن در میان یک کار

         گوش ندادن

         ناتوان بودن در گفتن "نه"

         ناتوان بودن در نتظیم اولویتها

         همه را در یک کار سهیم کردن

         زیاد از حد به جزئیات توجه کردن

         کم توجهی به مطالب اصلی

         بی برنامگی

         کم توجهی به کل کار و اهداف آن

         انجام دادن یک کار جزء جزء شده

         کم توجهی به استراحت و آرامش که سبب ایجاد اشتباه و خستگی مفرط میشود

         اطلاعات (فقدان، ناکافی، نا واضح)

         مطالب خواندنی بسیار زیاد

         جلسات (خیلی زیاد، خیلی طولانی)

         تلفن (ناتوانی در برقراری ارتباط موقع نیاز (مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد!)، مزاحمهایی که میان تلفن شما وارد میشوند، زیاد صحیت کردن با تلفن)

         کمبود نیروی حمایتی

         سیستمهای فایل بندی و طبقه بندی (ضعیف، پیچیده)

         نقصهای فنی (ماشین، کامپیوتر، آسانسور)

         افراد دیگر (تنبل، غایب، متاخر)


 

+نوشته شده در سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:5توسط امیرحسین علیزاده. | |

بدون ترديد چگونگي روابط انساني در مديريت، تابع نوع نگرش به انسان است. در مکتب اسلام که بيش از تمام مکاتب بر ارزش انسان و رشد و تعالي مادي و معنوي او، تاکيد گرديده در قلمرو مديريت نيز توجه کافي به انسان و ابعاد آن بالاترين اهداف به شمار مي آيد لذا بديهي است روابط انساني در مديريت نيز مورد توجه بوده است.

 

—تصمیم گیری ، برنامه ریزی ، سازماندهی ، انگیزش ، نظارت و کنترل ، ارزشیابی و رهبری بدون برقراری ارتباط ممکن و اثر بخش نخواهد بود . سرعت دستیابی به اطلاعات و همکاری با دیگران به منظور سازگاری یا مقابله با عوامل نا مساعد خارجی فقط با ارتباط و روابط سریع و اثربخش امکان پذیر می باشد به همین دلیل علوم مربوط به رفتار و روابط بین انسان ها و ارتباط جایگاهی خاص پیدا کرده است.

 

—انسان موجودی اجتماعی خلق شده است او را گریزی جز زندگی کردن با دیگران و بر قراری ارتباط با آنها نیست . این ارتباط دامنه وسیعی دارد .تربیت فرزندان و اداره خانواده نیاز به برقراری ارتباط صمیمی و نزدیک دارد . کار کردن در دانشگاه ها ، بیمارستانها ، کارخانه ها و ... مستلزم برقراری رابطه با همکاران و ارباب رجوع است . تفکر و زبان دو مزیت انسان است که سبب پیدایش عقیده و فرهنگ و تمدن می شود و انتقال هر یک از آنها فقط با برقراری ارتباط امکان پذیر است.

 

مدیران و کارکنان ناگزیرند برای تصمیم گیری دورهم بنشینند و با تبادل نظر راه حل های مختلف را مورد بررسی قرار دهند در نهایت بهترین راه حل را انتخاب کنند . ابلاغ تصمیمات و سیاست های سازمانی از سلسله مراتب بالاتر سازمان به سطوح پایین اجرایی نیاز به پیمودن مجاری ارتباطی گوناگون دارد و همواره هر روز دهها و صد ها نامه و دستورالعمل به بخش های مختلف سازمان ارسال می شود.

 

 

 

*: اهمیت روابط انسانی در مدیریت

 

—در حالي که تنها از ابتداي قرن بيستم به تدريجتئوريهاي روابط انساني در مديريت شکل مدون و آکادميک پيدا مي کرد، از روزهاي آغازين ظهور اسلام تشکيل مديريت نبوي در قلمرو اداره جامعه اسلامي ، موضوع روابط انساني در مديريتمورد اهتمام وافر آموزه هاي اسلامي بود. خوشبختانه از هگذر آن اهتمام در آموزه هاي ديني ، پژوهشگران عرصه مديريت اسلامي در اين باره از پيشينه بسيار پرباري برخوردارند.

 

—روابط انساني از نظر مفهوم شناسي به معناي ايجاد مناسبات انساني سالم ، به منظور ارتقاي رضايت خاطر و نيرومند کردن روحيه افراد و ايجاد اشتراک بيشتر بین انسانها مي باشد ; روابط انساني در مديريت شريان حيات مديريت و قلب تپنده سازمان است، دانش روابط انساني با ايجاد محيط سالم، نشاط انگيز، و آرامش بخش ، موجب بيشترين بازدهي باکمترين هزينه مي گردد.

 

 

* حدیثی از رسول اکرم (ص):

 

 

:—پيامبر اسلام (ص) مدير را نيازمند سه ويژگي مي داند


1- تقوا ، که او را به خدا متصل نمايد و از موج هاي شيطاني بر خاسته از هواهاي نفساني دور نمايد


2- سعه صدر که زمينه ظرفيت روحي و رواني او را ارتقا بخشد

3- مهارتهاي ارتباطي که بتواند همکارانش را همچون پدري مهربان در زير چتر محبت خويش قرار بدهد.

* آثار روابط انسانی در مدیریت :  

 محيط کاري و سازماني آرام بخش و نشاط انگيز
ارتقاي احساس امنيت روحي و رواني
 نيرومند سازي روحي کارکنان
 افزايش رضايتمندي از کار و زندگي
شکل گيري فضاي همکاري و همياري
ايجاد زمينه رشد و بالندگي مادي و معنوي
 ارتقاي سطح سلامت عمومي و بهداشت رواني
 پيشگيري از هدر رفت انرژيهاي مادي و معنوي
 جلوگيري از کم کاري و بي کاري پنهان
ارتقاي بهره وري و سطح توليد

 

 

*:   پيامدهاي منفي بي اعتنايي به روابط انساني در مديريت

 

 

تقاضاي مرخصي هاي نابهنگام
 ابراز کسالت، بي حالي و خستگي
 افزايش ضريب اشتباهات و حوادث کاري
 بروز تعارض منافع بين افراد
 ايجاد کدورت و دشمني بين کارکنان
 افزايش نقل و انتقالات بي مورد
بي نظمي و سرپيچي از مقررات
افزايش غيبت هاي غير مجاز و اقدام به توجيه آن
آمادگي براي بروز اختلالات رواني
 احساس ضعف و درماندگي

ـ شناخت خصوصیات فردی:

 هدف روابط انسانی شناخت شخصیت ، نیاز ها انگیزه های رفتاری وخصوصیات خلقی ، عاطفی و احساس افراد و فردی مدیر افراد سازمان است.  از آنجا که هر یک از عوامل  فوق تاثیر زیادی در رفتار و ارتباط انسان ها با سایر افراد دارد علم روابط انسانی در صدد است که شخصیت ،نیازها ، انگیزه ها و همچنین ویژگی ها ی خلقی ، عاطفی و احساسی افراد را مورد دقت و بررسی قرار داده و با پیشنهاد راه های عملی به زدایش جنبه های منفی و تقویت جنبه های مثبت این خصوصیات آنچنان که در برقراری روابط انسانی موثر واقع شوند می پردازد .

 

ـ شناخت کنش و واکنش ها:

  دومین هدف روابط انسانی شناخت تمامی کنش ها و واکنش ها بین مدیر و سایر کارکنان با یکدیگر و کارکنان و ارباب رجوع است . رفتار هنجار های گروهی در بین اعضاء سازمان تاثیر زیادی بر رفتار و روابط در سازمان دارد . مدیریت روابط انسانی باید خصوصیات رفتار هر گروه و روابط متقابل افراد آن گروه را مورد شناسایی قرار دهد. مدیر باید موضع رفتاری و رابطه ی گروه ها را با خود مورد ارزیابی قرار دهد و ویژگی های اساسی این واکنش را مشخص کند.

 

ـ شناخت ریشه تفاوت ها و اختلافات

   هدف روابط انسانی شناخت ریشه های اساسی اختلافات و تعارضات رفتاری در روابط مدیر ، کارکنان و ارباب رجوع و پیدا کردن راه های عملی هماهنگی رفتاری بین آنهاست. موقعی یک سازمان آموزشی می تواند به اهداف خود برسد که بین مدیر، کارکنان، معلمان ،دانش آموزان و اولیاء اهداف و مشترک و هماهنگی رفتاری وجود داشته باشد. برای نیل به چنین منظوری باید از تمام اختلافات و تعارضات تا آنجا که ممکن است کاسته و بر میزان همدلی و هماهنگی و تفاهم بین افراد و گروه ها افزوده گردد.

 

ـ پیدا کردن راه های جلب همکاری:

   هدف روابط انسانی پیدا کردن راه های عملی جلب همکاری بین مدیریت ، کارکنان و افراد ذینفع از طریق ایجاد علایق و اهداف مشترک است . مدیریت روابط انسانی نه تنها باید بین افراد و گروه های سازمانی هماهنگی ایجاد کند بلکه باید با به وجود آوردن علایق و اهداف مشترک موجبات استحکام و دوام این هماهنگی ها را فراهم سازد.

 

ـ پیدا کردن راه های عملی تشویق و تنبیه:

   یکی از اهداف روابط انسانی در همه ی سازمان ها یافتن راه های عملی تشویق و تنبیه مناسب کارکنان است . مدیر باید رفتار و عملکرد های افراد سازمان را مورد دقت و توجه قرار دهد و به طور عملی موجبات رغبت وعلاقه مندی بیشتر افراد را با تشویق های مناسب و یا احتمالاً با تنبیهات بجا و به موقع فراهم سازد.

 

: ـ بوجود آوردن جو مناسب

  پیدا کردن راه های عملی برای  بوجود آوردن محیط و جو انسانی مناسب، اعتماد دوستی سالم، روابط متقابل بین کلیه کارکنان سازمان از مهمترین اهداف روابط انسانی است . مدیریت روابط انسانی، نه تنها به رفتار و روابط افراد توجه دارد و بهبود و اصلاح این روابط می پردازد. بلکه محیط و جوی در سازمان به وجود می آورد که دانه ها و نهال های دوستی، مودت، اعتماد و امنیت را نیز بارور می سازد.

 

ـ تقویت روحیه کسب رضایت مندی افراد:

   هدف روابط انسانی تقویت روحیه و بدست آوردن رضایت مندی کارکنان سازمان است. روحیه ی خوب و وجود رضایت مندی به منزله ی وجود انرژی درونی در افراد سازمان است. در سازمانی که روحیه ی قوی نیست انرژی لازم برای انجام کار وجود ندارد. در چنین محیطی خستگی، پژمردگی، عدم تمایل و دلسردی مانع رسیدن به اهداف سازمان می گردد. مدیریت روابط انسانی موظف است روحیه ی افراد سازمان را به طرق مقتضی تقویت کند تا آنها انرژی و نشاط لازم را برای کار و فعالیت داشته باشند.

 

: ـ برقراری روابط عمومی

  یکی از هدف های اساسی مدیریت روابط انسانی جلب همکاری افراد ما فوق ، صاحب نظران و افرادی که به نحوی در امور سازمان موثر هستند می باشد . از آنجا که ممکن است در هر سازمانی افراد مختلفی در از پیش پا برداشتن مشکلات و تنگناهای مختلف سازمان دارای قدرت و نفوذ باشند برقراری رابطه با این افراد از ضروریات مدیریت به حساب می آید . در یک مدرسه ،رئیس منطقه آموزشی ،شهردار ،مسئولین مرکز درمانی و بهداشت ، اولیاء دانش آموزان هر کدام از اختیارات و امکانات خاصی برخوردارند که یک مدیر موفق باید با برقــراری ارتباط مناسب با آنها ،در حد امکانات و توانایی ها استفاده کند . برقراری روابط انسانی منحصرا " به محیط سازمان مربوط نمی شود . برقراری روابط پویا و موثر با مردم و ارباب رجوع از شرایط موفقیت است.

 

* نتیجه گیری و پیشنهادات:

 

—با توجه به آثار و پيامدهاي موضوع روابط انساني در مديريت،

 ضرورت دارد با رعايت نکاتي در جهت غني سازي روابط انساني،

 فضاي کاري مناسب و مطلوب براي ايجاد همکاري و مهرورزي بين

 افراد فراهم گردد. برخي از نکات کاربردي در اين باره عبارت است از:

توجه علمي به تناسب نظام پاداش و تکليف، توجه علمي و عادلانه به نظام تشويق و تنبيه، ايجاد فضاي رقابت مثبت و سازنده، توجه به نظام آموزش بويژه آموزش و نهادينه‌سازي مهارتهاي روابط انساني به مديران، توجه عملي به ايده‌ها و انديشه هاي سازنده افراد.


+نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت12:31توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

برنامه ریزی در زندگی روزانه هر انسانی به عنوان موجودی است که در حصار مسائل و مشکلات زندگی محاصره میباشد.فقط با برنامه ریزی و تعیین اهداف موردنظر و روشهای دستیابی به انها در زمان مشخصی اعم از کوتاه مدت میتوان در جهتی صحیح حرکت نمود.برنامه ریزی اصولا یک نگرش و راه زندگی است که متضمن تعهد به عمل بر مبنای اندیشه و تفکر اینده نگر تصمیم قاطع در اجرای امور منظم و مداوم بوده و بخشی انفکاک ناپذیر حرکت انسان در طول سال محسوب میگرددو برنامه ریزی در سازمانها رکن اساسی هرگونه اقدام و حرکتی میباشد و عاملی است برای تبدیل تبدیل به نتایج پیش بینی شده.  

 

برنامه ریزی عبارتست از:

تعیین اهداف و یافتن راه وصول به ان و تصمیم گیری و تصمیم سازی در مورد اینکه چه راههایی باید صورت گیرد و طراحی وضعیت مطلوب برای اینده و انتخاب راهها و وسایل رسیدن به ان و طراحی عملیاتی و اجرایی بر مبنای شیوه هایی که در اهداف مشخص شده است.در نگرش دیگر برنامه ریزی عبارتست از:دست یافتن به هدف مورد نظر.فرایند برنامه ریزی از هفت عنصر تشکیل شده شامل:ماموریت سازمانی و تحلیل استراتژیک و استراتژیها و اهداف بلند مدت و برنامه ریزی تلفیقی و براوردهای مالی و خلاصه اجرایی.

مهم ترین نقش برنامه ریز تمرکز همه فعالیت های برنامه ریزی روی جهت گیری کلی سازمان مورد نظر از مبدا به مقصد نهایی که همان تصویر وضعیت انی مورد انتظار و چشم اندازهای موفقیت و استراتژی های سازمانی هستند میباشد.برنامه ریزی فرایندی است زمانبند و نباید اجازه داد بدون تفکر وسیع و عمیق و همه جانبه و تجزیه و تحلیل مورد نیاز و به اختصار و سریع انجام شود.

برنامه ریزی یکی از مهمترین وظایف مدیریت است چه در سطح مدیران عالی و چه در سطح مدیران اجرایی و چه در میان کارکنان موسسات.یک برنامه ریزی دقیق و حساب شده میتواند در بالا بردن راندمان و کارایی کارکنان و ارتقائ بهره وری سازمانها و با ساده کردن روش های کار سبب خوشحالی کارکنان و افزایش انگیزه شان برای کار بهتر نقش بسیار موثری داشته باشد.مدیران نهادها و موسسات اهمیت برنامه ریزی را میدانند و اصول نظری ان را احتمالا دریافته اند.اما بسیاری از انان وقت کافی برای مطالعه شرایط و امکانات برای یافتن راه های"بهتر"صرف نکرده اند.

از نخستین مراحل در برنامه ریزی دست یافتن به توافق مقدماتی بر سر کوشش های برنامه ریزی و مراحل عمده ان بین تصمیم گیرندگان کلیدی و مدیران فکری جامعه است.پس بنابراین نقش برنامه ریزی و مدیریت در اداره اجتماعات بشری امری است که امروزه بر ان تاکید فراوان میشود.امروزه برنامه ریزی به عنوان یک نگرش و راه زندگی ضامن تعهد به عمل بر مبانی اندیشه و تفکر برای اینده و اراده پاسخ به برنامه ریزی منظم و مداوم میباشد.بنابراین ضرورت برنامه ریزی برای رسیدن به اهداف کوچک یک واقعیت انکارناپذیر است و تمام نهادها و حتی زندگی افراد در محیطی که همیشه با تحولات همراه است و فعالیت میکنند نیازمند ان هیتند. 

اغلب موسسات برنامه ریزی را به یک واحد مسئول واگذار میکنند و این واحد به مرور زمان دچار ثبات و ایستای شده است.برای مسئولیت برنامه ریزی باید کسانی رابر ان گماشت که علاوه بر داشتن قوه ابتکار و خلاقیت-توانایی ایجاد تعامل با انجام دهندگان کار را نیز داشته باشند.و علاوه بر این ویژگی ها به اصول علمی و کاربردی برنامه ریزی و مهندسی کار نیز مسلط باشند.برنامه ریزی یک کار گروهی است که باید با همکاری انجام شود.کار برنامه ریزی هماهنگی و ارائه راه های تازه به مجریان کار است و هدف تسهیل انجام کار برای بالا بردن کارایی است.    

 

هدف از برنامه ریزی

 

۱)افزایش احتمال رسیدن به هدف از طریق تنظیم فعالیتها

۲)افزایش منفعت اقتصادی از طریق مقرون به صرفه ساختن عملیات

۳)متمرکز شدن بر طریق دستیابی به مقاصد و اهداف و احتراز از انحراف از مسیر

۴)مهیا ساختن ابزاری بر کنترل

مراحل مختلف برنامه ریزی

۱-تعیین هدف(اولویت هدفها-زمان-ترکیب)

۲-پیش بینی{مدت زمان فعالیت(کوتاه مدت-میان مدت-بلندمدت)میزان ذخایر مالی}

۳-قابل اجرا نمودن از راه بودجه بندی(اموزش-انتخاب اصلح افراد-کنترل)

۴-اتخاذ تصمیمات که فعالیت سازمان را در راه نیل به هدف مطلوبرهبری نمایند:انعطاف پذیری-قابلیت درک-ایجاد هماهنگی-اخلاقی بودن تصمیمات

۵-روشهای اجرا

۶-وسایل اجرا

۷-عمل برنامه ریزی

۸-ارزیابی و اصلاح برنامه 

 

برنامه ها برای مقاصد متنوعی تنظیم میشوند و به فراخور هر وضعیت به گونه ای متناسب با ان شکل میگیرند اذا دسته بندی ذیل را برای انواع برنامه ریزی عنوان مینماییم:

 

۱)برنامه ریزی تخصصی(تاکتیکی)

گاهی با توجه به ماهیت تخصصی برخی از وظایف مدیریت برای انجام انها برنامه ریزی میشود.این برنامه ریزیها را برنامه ریزی تخصصی مینامند که بر اساس وظایف مدیریت در سلزمان عنوان میگیرد.

الف)برنامه ریزی و کنترل تولید(مدیریت تولید):عبارتست از تعیین نیازها و تامین ابزار و تسهیلات و تربیت نیروی انسانی لازم برای تولید محصولات و کالاها با توجه به تقاضای موجود در بازار و نیازهای پیش بینی نشده جامعه.

ب)برنامه ریزی نیروی انسانی:در این نوع برنامه ریزی با تعیین افراد مورد نیاز سازمان در سالهای اینده امکانات و تسهیلات مورد نیاز(انتخاب-اموزش-ترفیع-بازنشستگی و...)تخمین زده میشود.برنامه ریزی نیروی انسانی با تهیه نمودار سازمانی اغاز میشود و مواردی نظیر تهیه نمودار جانشین و ترفیع و تدوین ایین نامه استخدامی و تنظیم برنامه های اموزشی ضمن خدمت را در بر میگیرد.

ج)برنامه ریزی مالی و تنظیم بودجه:عبارتست از تعیین میزان وچگونگی منابع و همچنین تعیین میزان و چگونگی مصارف مالی به منظور تامین هدفهای موسسه و صاحبان و کنترل کنندگان ان میباشد.

۲)برنامه ریزی عملیاتی(اجرایی)

برنامه های اجرایی برای به اجرا در اوردن تصمیمات راهبردی طرح میشوند به عبارت دیگر برنامه های اجرایی عبارتند از تصمیمات کوتاه مدت که برای بهترین استفاده از منابع موجود با توجه به تحولات محیط اتخاذ میگردند.مراحل برنامه ریزی عملیاتی عبارتنداز:

الف)تدوین برنامه های کوتاه مدت(مانندتنظیم بودجه و زمانبندی)

ب)تعیین معیارهای کمی و کیفی سنجش عملکرد و ازریابی هزینه های اجرای عملیات

ج)ازریابی برنامه ها و تعیین موارد انحراف عملکرد از انها

د)تجدید نظر در برنامه ها و تهیه برنامه های جدید.

 

برنامه ریزی راهبردی در بر دارنده تصمیم گیری هایی است که راجع به اهداف راهبردی بلندمدت سازمان میباشند.در این نوع از برنامه ریزی مقاصد و هدف های سازمان مشخص و اهداف بلند مدت به هدفهای کمی و کوتاه که ان را هدفگذاری مینامند تجزیه میگردد.برنامه ریزی راهبردی اینده را پیش گویی نمیکند ولی یک مدیر را میتواند در موارد ذیل یاری دهد:

 

الف)فائق امدن بر مسائل ناشی از مقتضیات اتی

ب)ایجاد فرصت کافی برای تصحیح خطاهای اجتناب ناپذیر

ج)اتخاذ تصمیمهای صحیح در زمان مناسب

د)تمرکز بر انجام فعالیت های ضروری برای رسیدن به اینده مطلوب

ویژگی های برنامه ریزی استراتژیک

۱-انعکاسی از ارزشهای حاکم بر جامعه است.جهان بینی ها و اعتقادات و سنت های جامعه در این برنامه ریزی منعکس میشود.

۲-توجه این برنامه ریزی معطوف به سوالات اصلی سازمان است.

۳-چهارچوبی برای برنامه ریزی عملیاتی و تصمیم گیری های مدیریت فراهم میاورد.(راهنمای تصمیم گیری مدیران)

۴-دارای دید دراز مدت است و افق های دورتری را در سازمان مطرح میسازد.

۵-عملیات و اقدامات سازمان را در دوره های زمانی نسبتا طولانی هماهنگ نموده وبه انهاپیوستگی و انسجام میبخشد.

۶-در سطوح عالی سازمان شکل میگیرد.زیرا در این سطح است که تقریبا به طور همه جانبه ای اطلاعات لازم در مورد امکانات دنباله سازمان و انتظارات و توقعات از ان متمرکز است.

۷-فراگیر بوده و برنامه های عملیاتی سازمان را در بر میگیرد و به انها جهت میبخشد.

مزایای برنامه ریزی استراتژیک

*تفکر و اندیشیدن به شکل استرتژیک

*تشخیص جهت گیری اینده

*اتخاذ تصمیمات امروز در پرتو نتایج و بازتاب های اینده تصمیمات

*تدوین و توسعه مبانی جامع و قابل دفاع برای تصیم گیری

*رعایت حداکثر احتیاط و بصیرت در نواحی تحت کنترل سازمان

*بهبود عملکرد

*برخورد موثر با محیطی که با تغییرات سریع مواجه است

*ایجاد تیم کار و رعایت اصول کارشناسی

برنامه ریزی استراتژیک میتواند کمک گند تا

۱-به روش استراتژیک بیندیشدو استراتژی های موثری تدوین کند.

۲-جهت گیری اینده را مشخص میکند.

۳-اولویت ها را مشخص سازد.

۴-تصمیم های امروز را در پرتو پیامدهای اینده انها اتخاذ کند

۵-پایه ای دارای همسازی منطقی و قابل دفاع برای تصمیم گیری برقرار سازد.

۶-در زمینه های تحت کنترل سازمان حداکثر بصیرت را اعمال کند.

۷-باتوجه به تمامی سطوح و کنشها تصمیم گیری کند.

۸-مسائل سازمانی عمده را حل کند.

۹-عملکرد سازمانی را بهبود بخشد.

۱۰-با اوضاع و احوالی که به سرعت دستخوش تغییر میشوند به روش ساده برخورد کند.

۱۱-کار تیمی ایجاد کنند و تیم کارشناسی تشکیل دهند.

 

۱-گسترش سریع دانش اطلاع رسانی

 

۲-رشد تکنولوژی

۳-افزایش مستمر اگاهی انسانها و متحول شدن معیارها و انتظارات

۴-توسعه اقتصادی-اجتماعی

۵-رشد فرهنگ سیاسی

۶-گسترش دامنه اموزش های تخصصی و کاربردی و حتی علوم اجتماعی

۷-انجام پژوهش های علمی گسترده و ارائه و کاربرد نتایج حاصله در جامعه 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,ساعت1:5توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

تاریخچه پیدایش مدیریت منابع انسانی

 

فلسفه نوین مدیریت منابع انسانی، ساختار و سازماندهی آن به شکل امروزی همگی نتیجه تعامل میان مجموعه حوادث و تحولاتی است که با وقوع انقلاب صنعتی در انگلستان(حدود سال 1760) آغاز شده است و تا به امروز ادامه دارد.

انقلاب صنعتی

منظور از انقلاب صنعتی، جانشین کردن ماشین به جای انسان در صنعت است.یکی از نتایج مستقیم انقلاب صنعتی، پیدایش کارخانه های بزرگ در جوامع صنعتی بود.در ارزیابی کلی تبعات انقلاب صنعتی باید گفت که از نظر اقتصادی، انقلاب صنعتی تحول بزرگی به وجود آورد و موجب افزایش چشمگیر تولید و بازدهی، تراکم سرمایه و دارایی و در نتیجه رونق فوق العاده تجارت و شتاب گرفتن فعالیت های بازرگانی گردید.

نهضت مدیریت علمی

شکل گیری مدیریت منابع انسانی به عنوان یک وظیفه حرفه ای – تخصصی عمدتا ناشی از اصول و مفاهیمی است که برای اولین بار با به وجود آمدن این نهضت مطرح گردید.

4 اصل تیلور در مدیریت علمی در رابطه با مدیریت منابع انسانی

چهار اصل اساسی و مهم مدیریت علمی را ارائه نمود.(اصل اول، مدیریت باید علمی باشد؛اصل دوم، انتخاب کارکنان باید اساس علمی داشته باشد؛اصل سوم، آموزش و تربیت کارکنان باید جنبه علمی داشته باشد؛اصل چهارم، روابط نزدیک و دوستانه و روحیه همکاری باید بین مدیریت و کارکنان وجود داشته باشد.

ماهیت مدیریت منابع انسانی

مدیریت منابع انسانی را شناسایی، انتخاب، استخدام، تربیت و پرورش نیروی انسانی به منظور نیل به اهداف سازمان تعریف کرده اند.منظور از منابع انسانی یک سازمان، تشکیلات بزرگ یا کوچکی است که به قصد و نیتی خاص و برای نیل به اهدافی مشخص به وجود آمده است.سازملن ممکن است شرکت صنعتی و تولیدی، شرکت تجاری خصوصی، وزارتخانه دولتی، باشگاه ورزشی تفریحی موسسه عام المنفعه و غیر انتفاعی، دانشگاه و یا واحد از ارتش باشد.

نقش اصلی

با وجود اهمیت آشکار مدیریت منابع انسانی همیشه ابهامات و سوء تعبیرهایی درباره ماهیت واقعی، نقش و وظیفه دقیق آن وجود اشته است.یکی از دلایل این امر، جدید بودن این وظیفه نسبت به سایر وظایف در سازمان است؛زیرا تا چندی پیش، نیازی به جدا کردن مدیریت منابع انسانی و اختصاص واحد یا اداره ای بخصوص با مجموعه ای از وظایف تخصصی به این منظور احساس نمی شد و در واقع، مدیریت منابع انسانی جزء وظایف عمومی مدیریت به شمار می آمد.

نقش مدیریت منابع انسانی

از چندی پیش شاهد تغییر نقش اداره امور پرسنل در سازمان بوده ایم.در واقع، به جای این اداره که پیشتر، کارهای اداری و دفتری کارکنان را انجام می داد، همان طور که گفته شد امروزه از مدیریت منابع انسانی صحبت می شود. نقش مدیریت منابع انسانی نخست، تشخیص استعدادهای بالقوه نیروهای شاغل در سازمان و سپس فراهم آوردن امکاناتی برای شکوفایی آنهاست.

جایگاه مدیریت منابع انسانی در دنیای امروز

توأم با تغییر در فلسفه وجودی اداره امور کارکنان، مدیریت منابع انسانی بتدریج پا از وظایفـی چـون انتخاب و استـخدام نیـرو، تعییـن حقوق و مـزایا و ایجاد هماهنگی در روابط کارگری فراتر گذاشت.امروزه شاهدیم که مدیریت منابع انسانی در طرحریزی برنامه های مهم و استراتژیک مشارکت فعالی دارد و به طورکلی، جایگاهی به مراتب والاتر از گذشته در سازمان یافته است.

عواملی که در مدیریت منابع انسانی نقش مهمی دارند

تغییر و تحولات سریع و پیچیده تر شدن محیط از جمله عوامل مهمی است که در گسترش نقش مدیریت منابع انسانی در سازمان موثر بوده است.

مطلوبیت از کار در منابع انسانی

متخصصان امور نیروی انسانی باید مشاغل را طوری طراحی کنند که کار در محیط سازمان برای کارکنان، مطلوب و رضایت بخش باشد.

مشکلات منابع انسانی

ترکیب نیروی انسانی نیز دچار دگرگونیهایی شده است.مشکلات اقتصادی و در نتیجه، عدم تکافوی درآمد مردان باعث شده است تا هر روز تعداد بیشتری از زنان به عوان نان آور دوم، داوطلب استخدام در سازمان ها شوند.استخدام و اشتغال زنان توأم با مسائل خاصی چون بارداری، زایمان، الزام به مراقبت از کودکان و اجبار به خانه داری در حین اشتغال است که باید برای آن تدابیری اتخاذ شود. همچنین مسائل ناشی از پیری یا جوانی نیروی کار از جمله مشکلاتی است که سازمان به طور اعم و مدیریت منابع انسانی به طور اخص، با آن مواجه است.

وظایف مدیریت منابع انسانی

مهمترین وظایف مدیریت منابع انسانی عبارت اند از:

1) نظارت بر استخدام در سازمان به طوری که این امر در چهارچوب قانون و مطابق با قوانین و مقررات انجام گیرد و حق و حقوق قانونی متقاضیان مشاغل پایمال نگردد.

2) تجزیه و تحلیل مشاغل به طوری که ویژگیهای هر یک کشخص و معین گردد.

3) برنامه ریزی برای تامین نیروی انسانی مورد نیاز سازمان.

4) کـارمندیابی، یعنی شنـاسایی کسانی کـه شرایط کافی را بـرای استخدام در سازمان دارا هستند.

5) انتخاب و استخدام بهترین و شایسته ترین نیروهای ممکن برای تصدی مشاغل در سازمان.

6) طراحی و تنظیم برنامه هایی که ورود کارکنان جدید به سازمان را تسهیل و به ایشان کمک می کند تا جایگاه صحیح سازمانی و اجتمایی خود را در آن بیابند.

7) آموزش کارکنان؛

8) تربیت مدیر؛

9) طراحی سیستم ارزیابی عملکرد کارکنان؛

10) طراحی سیستم پاداش؛

11) طراحی سیستم حقوق و دستمزد؛

12) وساطت میان سازمان و سندیکاهای کارگری؛

13) طراحی سیستمی برای رسیدگی به خواسته ها یا شکایات کارکنان؛

14) طراحی سیستم بهداشت و ایمنی محیط کار؛

15) طراحی سیستم انضباط.

وظیفه متخصصان امور پرسنلی، ستادی است و این متخصصان بی آنکه حق دخالت در امور یا قدرت دستوردهی مستقیم داشته باشند، در مقام مشاور با مدیران اجرایی و عملیاتی (مدیران صفی) همکاری می کنند و پیشنهادهای خود را به آنها ارائه می دهند. به عبارت دیگر، در حالی که مدیران صفی برای تصمیم گیری های بهتر، به توصیه ها و راهنماییهای متخصصان ستادی نیاز دارند، اما مجبور به اجرای پیشنهادهای آنان نیستند.

تعریف سازمان

اگر سازمان را « کار و فعالیت هماهنگ و تشریک مساعی منظم گروهی از انسانها برای نیل به اهدافی معین و از پیش تعریف شده » تعریف کنیم، باید بگوییم که مسأله جذب و به کارگیری صحیح نیروهای متخصص و کاردان برای نیل به آن اهداف نیز همیشه وجود داشته است.

چگونگی تغییر ماهیت منابع انسانی در امروز نسبت به گذشته

نوع و ماهیت مسائل نیروی انسانی در گذشته و حال تغییر چندانی نکرده است، آنچه تغییر نموده، اصول و ماهیت مدیریت منابع انسانی و به تبع آن، روش های به کارگیری انسانها و نظارت بر کار و عملکرد آنهاست. رفتار خشک، خشن و اغلـب بی رحـمانه با کارکنـان که در گذشـته ای نه چندان دور، عادی یا حتی ضروری تلقی می شد، با اصول امروزی مدیریت منابع انسانی، سازگاری ندارد. صبر و حوصله بجای خشونت، تفاهم بجای امر و نهی، تشویق و ترغیب بجای تنبیه، ایجاد انگیزه بجای اجبار و به طور کلی فراهم آوردن جوی مناسب برای پربارتر کردن زندگی خصوصی و اداری کارکنان از جمله اصولی است که امروزه کار در سازمان و فعالیت های اجتماعی در چهارچوب آن انجام می شود.

راه های اثر بخشی بیشتر مدیریت منابع انسانی

برای اینکه مدیریت منابع انسانی در آینده بتواند از عهده مسائلی به مراتب پیچیده تر از مسائل ذامروزی برآید، باید به آن اهمیت بیشتری داد و جایگاهی والاتر از آنچه به طور سنتی داشته است، برای آن در نظر گرفت. به دلیل تغییر در فلسفه وجودی مدیریت منابع انسانی و گسترش وظایف آن و همچنین جدا ناپذیری مسائل سازمان و مدیریت از مسائل پرسنلی، حال بیش از هر زمان دیگری لازم است که معاون نیروی انسانی، به عنوان عضی رسمی و دائمی در برنامه ریزی های مهم و سیاست گذاری های استراتژیک سازمان دخالت داده شود. تحقیق نیز نشان می دهد که در سالیان اخیر، معاونت نیروی انسانی در ردیف معاونت مالی، معاونت تولید و سایر معاونت ها قرار گرفته، مسئول آن در جلسات هیأت مدیره حضور دارد و اغلب به عنوان یکی از اعضای هیأت امنا نیز انتخاب می گردد. به دلیل ستادی بودن وظایف پرسنلی و اصولا به خاطر ماهیت وظایف ستادی، مدیران صفی معمولا نظر چندان مثبتی نسبت به مدیران ستادی نداشته اند. به منظور فراهم کردن زمینه مساعد برای پذیرش نظرها و پیشنهادات، مسئولان امور پرسنلی باید بجای پا فشاری بر مسائل سطحی و زودگذر، از مسائل مهم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آگاهی یابند و با درک عمیق ماهیت این مسائل، تاثیر آنها را بر سازمان در نظرها و پیشنهادهای خود اعلام نمایند.

نقش مدیریت منابع انسانی در سود بخشی سازمان

وظیفه اصلی مدیریت منابع انسانی رسیدگی به امور مربوط به کارکنان است و مسئولان و متخصصان امور پرسنلی وقت و نیروی زیادی صرف آن می کنند؛ اما پرداختن به این امور تنها وظیفه مدیریت منابع انسانی نیست و تصمیم گیری ها و عملکرد مسئولان امور پرسنلی اغلب به طور مستقیم در سود بخشی سازمان تاثیر می گذارد. نمونه هایی از اقدامات مسئولان امور پرسنـلی که می تواند با کاهـش دارو و درمان، بیمه های بیکاری یا از کار افتادگی و ضررهای ناشی از توقف کار و اتلاف وقت.

6. آموزش مهارتهای لازم به منظور تربیت کارکنانی که حداکثر بازدهی را داشته باشند.

7. یافتن و استخدام شایسته ترین فرد ممکن برای هر شغلی و در هر سطحی.

8. طراحی سیستمی برای پرداخت حقوق و مزایا که بتواند در جذب و نگه داری نیروهای کارا با سایر سازمان ها رقابت نماید.

9. تشویق متصدیان مشاغل، به گونه ای که زمینه مساعدی برای ابراز نظرهایشان درباره کاهش هزینه ها فراهم آید.

هدف اصلی مدیریت منابع انسانی در هر سازمانی کمک به عملکرد بهتر در سازمان برای نیل به اهداف سازمانی است. کمک به افزایش تولید و بهره وری، موثرترین کمکی است که می توان به سازمان نمود.بهره وری را می توان استفاده موثر از منابع انسانی و مالی تعریف کرد.

مدیریت منابع انسانی می تواند با طراحی برنامه ها و سیستم هایی برای به کار گیری شایسته نیروهای سازمان، نقش مهمی در بقا و کارآیی سازمان ایفا کند.

اهداف مدیریت منابع انسانی

عبارت است از تضمین این که سازمان بتواند به کمک کارکنانش، موفق شود:

سیستم های مدیریت منابع انسانی می توانند منبع قابلیت ها و توانایی های سازمانی باشند که به شرکت امکان می دهند تا فرصت های جدید را شناسایی و روی آنها سرمایه گذاری کنند.

موارد زیر، مجموعه ای از اهداف مدیریت منابع انسانی می باشند:

- جذب کارکنان ماهر

- تقویت و توسعه ظرفیت های ذاتی کارکنان از طریق آموزش و ایجاد مستمر فرصت های ارتقای شغلی

- طراحی سیستم های کاری با عملکرد بالا؛که دربرگیرنده رویه های گزینش مناسب، سیستم های پرداخت انگیزشی مبتنی بر عملکرد و اقتضا و توسعه مدیریتی و فعالیت های آموزشی مرتبط با نیازهای سازمان باشد.

- توسعه روش های مدیریتی با تعهد بالا؛ بطوری که کارکنان را ذی نفعان با ارزش سازمان قلمداد نماید.

- توسعه جوی از تفاهم، همکاری و اعتماد متقابل بین کارکنان و سازمان

- فراهم آوردن محیطی که در آن کار گروهی و انعطاف پذیری امکان پذیر باشد

- شناسایی، توازن و تعادل و تامین نیازهای گروه های ذی نفع سازمان

- بها و ارزش دادن به کارکنان و اعطای پاداش به آنها در برابر انجام کارهایشان

- ایجاد و مدیریت تنوع نیروی کار با در نظر گرفتن تفاوت های فردی و گروهی

- اعطای فرصت های برابر به همه اعضای سازمان

- برگزیدن روش اخلاقی؛ که بر محور توجه کارکنان، انصاف و شفافیت استوار باشد.

- ایجاد و بهبود رفاه جسمی و روانی کارکنان

مدل سازگار مدیریت منابع انسانی

سیستم های منابع انسانی و ساختار سازمانی باید به گونه ای طراحی شوند که با استراتژی سازمانی همگون و هماهنگ باشند.

1- انتخاب:تطبیق منابع انسانی موجود با شغل ها

2- ارزیابی:مدیریت عملکرد

3- پاداش ها:اعطای پاداش به موفقیت های کوتاه مدت و بلند مدت

4- توسعه:توسعه کارکنان با کیفیت بالا

منابع انسانی و سازمان از طرق زیر پیوند زده می شوند :

1- ایجاد بانک اطلاعات منابع انسانی مناسب

2- اطمینان خاطر از توجه کافی مدیران ارشد به منابع انسانی

3- سنجش سهم مشارکت ( کمک ) و هماهنگی فعالیت های منابع انسانی در کلیه سطوح استراتژیک مدیریتی و عملیاتی

چارچوب مدیریت منابع انسانی

1- مدیریت صف می بایست برای تضمین توازن و هماهنگی میان استراتژی رقابتی و سیاست های پرسنلی، مسئولیت بیشتری قبول کنند.

2- مأموریت بخش پرسنلی سازمان عبارت است از تعیین سیاست هایی که نشان می دهند، فعالیت های کارکنان چگونه باید طراحی و اجرا گردد که موجب تقویت منافع دو جانبه ( کارکنان و سازمان)شود.

نکته : منابع دو جانبه موجب افزایش تعهد کارکنان به سازمان می شود و تعهد کارکنان نیز عملکرد بهتر اقتصادی و توسعه بیش تر منابع انسانی را به ارمغان می آورد.

گروه های ذی نفع :

- سهام داران

- مدیران

- کارکنان

- دولت

- اتحادیه ها

عوامل موقعیتی

- ویژگی های کارکنان

- شرایط و استراتژی شرکت

- فلسفه مدیریت

- بازار کار

- اتحادیه ها

- تکنولوژی

- قوانین و ارزش های اجتماعی

انتخاب های سیاست

- نفوذ کارکنان

- جریان منابع انسانی

- سیستم های پاداش

دستاورد های منابع انسانی

- تعهد

- هماهنگی

- اثر بخشی هزینه

روش های طراحی استراتژی منابع انسانی

سه روش اصلی را برای طراحی استراتژی منابع انسانی وجود دارد که عبارتند از: « روش جهان شمول »، « روش اقتضایی » و « روش ترکیبی ». دو روش اول را به ترتیب « بهترین روش » و « بهترین هماهنگی » نامیده اند.

روش بهترین روی ( روش جهان شمول )

این نگرش بر پایه این باور استوار است که مجموعه ای از بهترین روش ها وجود دارد و انتخاب آنها موجب بهینه شدن عملکرد سازمان می شود که از هفت روش منابع انسانی مورد استفاده در سازمان های موفق تشکیل می شود، این روش ها عبارت اند از :

1- امنیت شغلی

2- استخدام با دقت بسیار

3- گروه های خود مدیر

4- پرداخت بالا به اقتضا و براساس عملکرد

5- آموزش

6- کاهش تفاوت ها و تبعیض ها

7- تسهیم یا نشر اطلاعات

روش بهترین هماهنگی ( روش اقتضایی )

بنا به دلیل بالا، روش « بهترین هماهنگی » از روش « بهترین روش » مهم تر است؛ برای اینکه هر روشی به شرایط و محیط بستگی دارد.

نکته : جستجوی یک مدل سازگار کننده یا اقتضایی مدیریت منابع انسانی، به خاطر ممکن نبودن مدل سازی کلیه متغیرهای اقتضایی، نشان دادن ارتباط بین آنها و نحوه تأثیر تغییر یک متغیر روی دیگر متغیرها، دشوار شده است. از نظر وی سازمان ها به جای این دو روش، باید به فرآیند های تغییر سازمانی توجه کنند تا در دام منطق انتخاب معقول نیفتند.

روش جمع کردن ( ترکیبی )

اساس این روش بر این نکته است که موقعیت یک استراتژی به ترکیب هماهنگی بیرونی ( عمودی ) و هماهنگی درونی ( افقی ) بستگی دارد. سازمان هایی که مجموعه ای از روش های منابع انسانی را استفاده کنند، عملکرد بهتری خواهند داشت؛ مشروط بر آنکه سطح بالایی از هماهنگی میان این روش ها با استراتژی رقابتی خود دست یابد.

نکته : مشکل موجود در روش جمع کردن این است که تصمیم گیری در خصوص اینکه راه ارتباط دادن روش های مختلف به یکدیگر چیست، دشوار می باشد. مدرکی وجود ندارد که نشان دهد یک مجموعه بهتر از مجموعه دیگر کار می کند، اگرچه روش مدیریت عملکرد و چارچوب شایستگی دو روش مناسب به حساب می آیند.

روش های دستیابی به هماهنگی استراتژیک

با توجه به استراتژی رقابتی سازمان ها انواع سازمان ها و چرخه حیات شرکت می توان روش های دستیابی به هماهنگی استراتژیک را شرح داد.

استراتژی های توسعه روابط کاری

روابط کاری

واژه « روابط کاری » روابطی را توصیف می کند که بین کارفرمایان و کارکنان در محیط کار وجود دارد، این روابط دو دسته اند :

الف) روابط رسمی : مثل قراردادهای کاری، توافق های رویه ای

ب) روابط غیر رسمی : به شکل قراردادهای روان شناختی

نکته : همچنین این روابط ممکن است بُعدی فردی داشته باشد که به قراردادها و انتظارات فردی بر می گردد، یا بعدی گروهی داشته باشد که به روابط بین مدیریت و اتحادیه های مالی، اتحادیه های کارکنان یا اعضای مجموعه های مشورتی مشترک مثل شوراهای کاری بر می گردد.

ماهیت روابط کاری

بعد روابط کاری به شرح نمودار ذیل می باشد.

گروه ها

- مدیران

- کارکنان

- نمایندگان کارکنان

عملیات

<p style="margin-top:

+نوشته شده در سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:55توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

نتایج RESULTS: نتایج به عنوان بخشی از فرآیند تدوین خط مشی ، استراتژی و برنامه های بهبود محسوب می شوند به عبارتی اهداف و برنامه های سازمان باید حاصل از نتایج باشد

رویكرد APPROACH : پس از تدوین اهداف و برنامه میبایست جهت تحقق آنها روشهای شناسایی و تعیین گردد به عبارتی انجام کارها در سازمان میبایست مطابق با یک روش و رویکرد مناسب و تعیین شده از پیش صورت پذیرد چرا که عدم وجود یک رویکرد سازمان را در انجام امور دچار مشکل مینماید هر فر میتواند به سلیقه خود کارها را انجام دهد از طرفی دیگر عدم وجود رویکرد در انتها سازمان را از اینکه بداند چه روشی منجر به پیروزی و یا شکست شده است محروم میدارد

جاری سازیDEPLOYMENT: بدون شک نتیجه رسیدن به هر هدف تنها با داشتن روش انجام کارهایی که منتهی به محقق شدن هدف میگردد حاصل نخواهد شد مگر آنکه برنامه ها و رویکردها در ارکان سازمان تسری داده شده و به صورت صورت نظامند و سیستماتیک اجرا شده باشند

ارزیابی و بازنگریASSESSMENT & REVIEW:پس از آنکه وارد فاز اجرا شدیم باید بدانیم که هر اجرایی یک نتیجه به دنبال خواهد داشت که ممکن است این نتیجه منجر به پیروزی یا شکست شود و نتایج نشان میدهند که ما به اهدف از پیش تعیین شده رسیده ایم یا خیر اما برای رسیدن با درک باید نتایج و به تبع آنها اهداف و برنامه ها مورد ارزیابی و بازنگری قرار گیرند تا بر اساس این ارزیابی عملکرد ها اهداف و برنامه های سازمان مورد بازنگری قرار گیرد و یا پرووژه های بهبود دیگری در سازمان تعریف گردد .

فرآیند عمومی خود ارزیابی اولین گام در مسیر تعالی سازمانی :

برای اینکه مقصد و راههای رسیدن به آن را درست شناسایی کنیم میبایست بدانیم که کجا هستیم و چه هستیم به عبارتی باید خود شناسی کاملی داشته باشیم چرا که اگر وضعیت فعلی خود را ندانیم و همچنین ندانیم که چه تواناییهایی داریم اگر نقاط قوت و ضعف خود را نشناسیم مطمئناً برای آینده ایی روشن نمیتوانیم برنامه ریزی صحیحی داشته باشیم این شناخت برای سازمان بوجود نخواهد آمد مگر با انجام خودارزیابی از سازمان خودارزیابی در اولین قدم از این مسیر تعالی سازمانی متولد می شود و تا انتهای عمر سازمان زنده میماند چرا که سازمان نیازمند آن است که همیشه شناختی از آخرین وضعیت خود داشته باشد فرآیند خود ارزیابی از مراحل ذیل تشکیل میشود.

۱- ایجاد و حفظ تعهد نسبت به انجام خود ارزیابی

۲- ایجاد و جاری ساز ی استراتژی اطلاع رسانی

۳- طرح ریزی فرآیند خود ارزیابی

۴- انتخاب و آموزش افرادی كه در فرآیند خود ارزیابی مشاركت دارند

۵-انجام خودارزیابی

۶-اولویت بندی یافته های خودارزیابی

۷-تدوین وپیاده سازی اقدامات اصلاحی

۸-بررسی روند پیشرفت و بازنگری فرآیند خودارزیابی

روش های خود ارزیابی

۱- روش پرسش نامه

۲- روش ماتریسی

۳-روش كارگاهی

۴-روش پرفرمها

۵-شبیه سازی جایزه

۶-روش های تلفیقی

روش پرسش نامه: دراین روش تعدادی سوال مطرح می شود كه پاسخ به آنها نشان فاصله سازمان تا معیارهای مدل میباشد این روش كم هزینه ترین و سریعترین روش ارزیابی برای جمع آوری اطلاعات از تصورات كاركنان سازمان است .پرسش ها می توانندخیلی ساده و با جوابهای بله / خیر ویا به صورت مفصل و با جوابهایی كه به آنها امتیازی تعلق می گیرد ، باشند

روش ماتریسی: دراین روش ،یك ماتریس طراحی می شود كه در سطر اول آن معیار های مدل ودر ستون اول آن اعداد یك تا ده نوشته شده است در هر خانه این ماتریس ،جمله ای وجود دارد كه درصدی از معیار ذكر شده درآن ستون را پوشش می دهد. به هنگام خود ارزیابی مشخص می گردد كه سازمان چه میزان از هر معیار را پوشش داده است

روش كارگاه: دراین روش،اعضای تیم مدیریتی باید اطلاعات مربوط به میزان انطباق سازمان با معیار های مدل EFQM را جمع آوری كرده ودر یك كارگاه به یكدیگر ارائه كنند.استفاده از این روش ،نیاز به صرف زمان توسط مدیران سازمان دارد و یكی از مزایای آن این است كه مدیران به وحدت نظر در مورد نقاط قوت و نواحی قابل بهبود سازمان می رسند. برای اجرای موفق خودارزیابی بر مبنای این روش حدقل نیاز به دو ارزیاب آموزش دیده است

روش پرفرم ها: در این روش برای ارزیابی سازمان ،تعدادی فرم تهیه می شود هرفرم برای ارزیابی یك زیر معیار استفاده می شود كه در بالای آن توصیفی از معیار مربوطه ودر زیرآن نام بخش ها و قسمت هایی كه دراین زمینه در سازمان ارزیابی و مشاهده شده اند ، آورده می شود. بقیه صفحه برای بیان نقاط قوت و زمینه های بهبود سازمان وارائه شواهد مربوطه تقسیم می شود.برای تكمیل و دقیق كردن ارزیابی در این روش ، هرجا نیاز باشد می توان از مصاحبه و بازدید از محل استفاده كرد.

روش شبیه سازی جایزه: این روش دشوارترین و دقیق ترین روش خودارزیابی است كه درآن فرآیند اخذ جایزه اروپایی كیفیت از ابتدا یعنی تهیه و تكمیل مدارك لازم مطابق باالزمات درخواستی در بروشور اطلاعاتی جایزه ، تا انتها یعنی ارزیابی ، تهیه گزارش نهایی و اعلام نتایج ارزیابی سازمان ، توسط یك تیم از ارزیابان آموزش دیده و مستقل ، در سازمان اجرا می شود . اگر قرار باشد فقط یك واحد سازمانی ارزیابی شود اعضای تیم ارزیابی می توانند از واحد دیگری از سازمان یا شعبه دیگری ازآن باشند ، ولی در صورتی كه كل سازمان بخواهد از این روش استفاده كند بهتر است از تعدادی ارزیاب خارجی استفاده كرد.

 

+نوشته شده در سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:44توسط امیرحسین علیزاده. | |

مدلی که جایزه تعالی سازمانی بر آن استوار شده، دارای نه معیار است. پنج معیار آن، توانمندسازها و چهار معیار دیگر نتایج هستند.
توانمندسازها: رهبری، استراتژی، کارکنان، شراكت ها و منابع، فرآیندها، محصولات و خدمات
نتایج: نتایج مشتریان، نتایج کارکنان، نتایج جامعه، نتایج کلیدی
معیارهای ”توانمندساز“، آنچه را یک سازمان انجام می‌دهد پوشش می‌دهند و معیارهای ”نتایج“، آنچه را که یک سازمان بدست می‌آورد. ”نتایج“ بر اثر اجرای ”توانمندسازها“ بدست می آیند و ”توانمندسازها“ با گرفتن بازخور از ”نتایج“ بهبود می‌یابند. شکل زیر، نمایی از مدل را نشان داده که پویایی مدل در آن نمایان است.
يادگيري، خلاقيت و نوآوري کمک می‌کند تا توانمندسازها بهبود یافته و بهبود توانمندسازها، بهبود نتایج را به دنبال خواهد داشت.

 

هر یک از معیارهای نه گانه مدل جایزه تعالی سازمانی شامل چند جزء است که ابعاد مختلف معیار را مشخص می‌سازد. در ادامه تعریف هر یک از معیارهای مدل و اجزای آنها آمده است.

معیار 1 : رهبری
معیار 2 : استراتژی
معیار 3 : کارکنان
معیار 4 : شراكت ‌ها و منابع
معیار 5 : فرآیندها، محصولات و خدمات
معیار 6 : نتایج مشتری
معیار 7 : نتایج کارکنان
معیار 8 : نتایج جامعه
معیار 9 : نتایج کلیدی

معیارها و زیرمعیارها
در این بخش هر یك از معیارها و زیرمعیارها شرح داده می‌شود:

معيار 1 - رهبري
معيار رهبري نشان مي‌دهد که رهبران، به ويژه رهبران ارشد، ضمن تعيين جهت گيری کلی سازمان، چگونه از طريق سامانه های مديريتی، سازمان را در جهت تحقق اهداف و پايداري آن هدايت مي‌كنند. اين معيار همچنين به چگونگي رفتار رهبران در ايفاي نقش به عنوان الگوهاي اخلاقي و ارزشي سازمان، الهام بخشي، توسعه فضاي اعتماد، انعطاف پذيري، مراعات قوانين و مقررات، مسئوليت پذيري اجتماعي و تعامل فعال با ذي‌نفعان كليدي مي‌پردازد.

1-الف) رهبران ماموريت، چشم انداز و ارزش‌های سازمان را تعیین كرده و خود به عنوان الگوی ارزشي و اخلاقي عمل مي‌كنند.
1- ب) رهبران، سامانه جامع مديريت وعملكرد سازمان را تعريف، پايش و بازنگري کرده، بهبود مي‌دهند.
1- ج) رهبران، ذي‌نفعان بيروني سازمان را مي‌شناسند و فعالانه با آنها در تعامل هستند.
1- د)رهبران با همراهي كاركنان سازمان، فرهنگ تعالي را تقويت مي‌كنند.
1- ﻫ) رهبران از چابكي و انعطاف‌پذيري سازمان اطمينان دارند و با مدیریت تغییر، از پایداری سازمان اطمينان حاصل مي‌كنند.

معيار 2- استراتژی
معيار استراتژي نشان مي‌دهد که سازمان‌هاي متعالي چگونه استراتژي‌ها و خط‌مشي‌هاي پشتيبان را به منظور برآورده كردن نيازها و انتظارات ذينفعان، تدوين، بازنگري و به‌روز مي‌كنند. اين سازمان‌ها براي تحقق استراتژی‌ها، آنها را ‌با ذی‌نفعان در ميان گذاشته و در جهت دستيابي به موفقيت پايدار، ساختار سازمانی و چارچوب فرآيندها را طراحی كرده، برنامه‌‌ها و اهداف مرتبط را توسعه داده و جاري مي‌سازند.

1- الف) استراتژي‌ها مبتني بر ارزيابی، تحليل و درك نيازها و انتظارات ذينفعان و محيط بيروني است.
2- ب) استراتژي‌‌ها مبتني بر ارزیابی، تحلیل و درك عملكرد دروني و قابليت‌های سازمانی است.
2- ج)استراتژي‌‌ها و خط‌مشي‌هاي پشتيبان آن تدوین، بازنگري و به‌روز مي‌شود.
2- د)استراتژي‌ها و خط‌مشي‌هاي پشتيبان آن، با ذی‌نفعان در ميان گذاشته شده و اجرا و پايش مي‌شود.

معیار3- كاركنان
معيار كاركنان نشان مي‌دهد که سازمان‌هاي متعالي چگونه كاركنان خود را به عنوان سرمايه هاي انساني ارج مي‌نهند و فرهنگي را ايجاد مي‌كنند كه دستيابي به منافع طرفين از طريق همسويی اهداف فردي و سازماني ميسر ‌شود. اين معيار همچنين به چگونگي توسعه قابليت‌ها، ترويج عدالت و برابري، برقراری ارتباط، تشويق، قدرداني و مراقبت کارکنان در جهت ايجاد انگيزه و تعهد به منظور قادر ساختن آنها برای استفاده از دانش و مهارت‌های خود در راستای منافع سازمان می‌پردازد.

3-الف)برنامه‌های كاركنان، استراتژي سازمان را پشتيباني مي‌كند.
3-ب) دانش و قابليت ‌هاي كاركنان توسعه مي‌يابد.
3- ج) كاركنان، همسو شده ، مشاركت داده شده و توانمند مي‌شوند.
3- د)كاركنان در سراسر سازمان به طور موثر ارتباط برقرار مي‌كنند.
3- ﻫ)خدمات كاركنان جبران شده واز آنان قدرداني و مراقبت مي‌شود.


معيار 4- شراكت ها و منابع
معيار شراكتها و منابع نشان مي دهد كه سازمان‌هاي متعالي شراكت‌هاي بيروني، تامين‌كنندگان و منابع دروني را به منظور پشتيباني از استراتژي و خط‌مشي‌ها و اجراي اثربخش فرآيندها، برنامه‌ريزي و مديريت مي‌كنند. اين سازمان‌ها از مديريت اثربخش پيامدهاي زيست محيطي و اجتماعي ناشي از شراكت‌هاي بيروني، تامين كنندگان و منابع دروني اطمينان مي‌يابند.
4-الف)شرکا و تأمين کنندگان، در جهت دستيابي به منافع مشترک و پايدار مديريت
مي شوند.
4-ب)منابع مالي براي تضمين موفقيت پايدار مديريت مي‌شوند.
4- ج)دارايي‌های فيزيکی و منابع طبيعی به روشي پايدار مديريت می‌شوند.
4- د)فناوري براي پشتيباني از تحقق استراتژي مديريت مي‌شود.
4- ﻫ)اطلاعات و دانش براي پشتيباني از تصميم گيري اثربخش و ايجاد قابليت سازماني، مديريت مي‌شوند.


معيار 5 – فرآيندها، محصولات و خدمات

سازمان‌هاي متعالي فرآيندها، محصولات و خدمات خود را به منظور خلق ارزش فزاينده براي مشتريان و ساير ذي‌نفعان خود طراحي و مديريت كرده و بهبود مي‌بخشند.

5-الف) فرآيندها به منظور بهينه سازي ارزش براي ذينفعان، طراحي و مديريت مي‌شوند.
5-ب) محصولات و خدمات به منظور خلق ارزش بهينه براي مشتريان توسعه مي‌يابند.
5-ج) محصولات و خدمات به طور اثربخش، بازاريابي مي‌شوند.
5-د) محصولات و خدمات توليد، تحويل و مديريت مي‌شوند.
5- ﻫ) روابط با مشتريان مديريت شده و ارتقا مي‌يابد.


معيار6- نتايج مشتري
معيار نتايج مشتری، نشان مي‌دهد که سازمان هاي متعالي در رابطه با جاري سازي موفق استراتژی و خط‌مشی‌های پشتيبان مبتنی بر نيازها و انتظارات مشتريان به چه نتايجي دست يافته‌اند. آنها برداشت‌هاي مشتريان، شاخص‌هاي عملكردي و دستاوردهای مرتبط با رويكردها را در دوره‌هاي زماني متناسب، اندازه‌گيري و تحليل مي‌كنند.

6- الف) برداشت‌ها: نشان‌دهنده دركي است كه مشتریان از اجراي رويكردهاي مرتبط با مشتری دارند و بيانگر ميزان اثربخشي اين رويكردها در جهت تحقق استراتژي سازمان در اين زمينه است.
اين برداشت ها ممكن است از منابع مختلفي از جمله نظرسنجي از مشتريان، گروه‌هاي تمركز، رتبه بندي فروشندگان، تشكرها، شكايت‌ها و مصاحبه هاي ساخت يافته به دست آيند.

6-ب) شاخص هاي عملكردي : مجموعه‌اي از شاخص هاي دروني هستند است كه به منظور پايش، تحليل، بهبود فرآيندها و پيش‌بيني برداشت‌ها درارتباط با رويكردهاي مرتبط با مشتري بكار گرفته مي‌شود و بيانگر ميزان كارائي و اثربخشي و اين رويكردها است.

معیار 7- نتایج كاركنان
معيار نتايج كاركنان، نشان مي‌دهد که سازمان هاي متعالي در رابطه با جاري سازي موفق استراتژي و خط‌مشي‌هاي پشتيبان مبتني بر نيازها و انتظارات کارکنان و اجراي رويكردهاي مرتبط با مديريت كاركنان به چه نتايجي دست يافته‌اند. آنها برداشت‌هاي کارکنان، شاخص‌هاي عملكردي و دستاوردهاي مرتبط با رويكردها را در دوره‌هاي زماني متناسب، اندازه‌گيري و تحليل مي‌كنند.
7-الف) برداشت‌ها : نشان‌دهنده دركي است كه كاركنان از اجراي رويكردهاي مرتبط با مديريت كاركنان به عنوان سرمايه‌هاي انساني سازمان دارند و بيانگر ميزان اثربخشي اين رويكردها در جهت تحقق استراتژي سازمان در اين زمينه است. اين برداشت‌ها، رضايت و انگيزش کارکنان را ارزيابي مي‌کنند و ممكن است از منابع مختلفي از جمله نظرسنجي‌ها، گروه‌هاي تمركز، مصاحبه‌ها و ارزشيابي‌هاي ساخت يافته به دست آيند.

7-ب)شاخص‌های عملکردی : مجموعه‌اي از شاخص‌ هاي دروني هستند است كه به منظور پايش، تحليل، بهبود فرآيندها و پيش‌بيني برداشت‌ها درارتباط با رويكردهاي مرتبط با مديريت كاركنان به عنوان سرمايه هاي انساني بكار گرفته مي‌شود و بيانگر ميزان كارائي و اثربخشي اين رويكردها است.

معیار 8- نتایج جامعه
معيار نتايج جامعه، نشان مي‌دهد که سازمان هاي متعالي در رابطه با جاري سازي موفق استراتژي‌ها و خط‌مشي‌هاي پشتيبان و اجراي رويكردهائي به منظور تحقق مسئوليت‌هاي اجتماعي، به چه نتايجي دست يافته‌اند. آنها برداشت‌هاي ذينفعان، شاخص‌هاي عملكردي و دستاوردهاي مرتبط با رويكردها را در دوره‌هاي زماني متناسب، اندازه‌گيري و تحليل مي‌كنند.

8-الف) برداشت‌ها: نشان‌دهنده دركي است كه جامعه و ذينفعان ذيربط، از اجراي رويكردهاي مرتبط با مسئوليت‌پذيري اجتماعي سازمان دارند و بيانگر ميزان اثربخشي اين رويكردها در جهت تحقق استراتژي سازمان در اين زمينه است.
اين برداشت‌ها ممكن است از منابع مختلفي از جمله نظرسنجي‌ها، گزارش‌ها، مقالات، نشست‌هاي عمومي، سازمان‌هاي غيردولتي، نمايندگان جامعه و مسئولين دولتي به دست آيد.
8-ب) شاخص‌های عملکردی: مجموعه‌اي از شاخص‌هاي دروني هستند كه به منظور پايش، تحليل، بهبود فرآيندها و پيش‌بيني برداشت‌ها درارتباط با رويكردهاي مرتبط با مسئوليت‌هاي اجتماعي بكار گرفته مي‌شود و بيانگر ميزان كارائي و اثربخشي اين رويكردها است.

معيار 9 - نتايج كليدي
معيار نتايج کليدي نشان مي‌دهد که سازمان هاي متعالي در ارتباط با جاري سازي موفق استراتژي‌ها و خط‌مشي‌هاي پشتيبان و همچنين در اجراي سامانه‌ها و فرآيندها در جهت پاسخگوئي به نيازها و انتظارات ذينفعان کليدي به چه دستاوردها و نتايجي( مالي و غيرمالي ) دست يافته‌اند. آنها به منظور تحقق اهداف و بهبود دستاوردهاي كليدي استراتژيك، شاخص هاي كليدي عملكرد(مالي و غيرمالي) مرتبط با رويكردها و فرآيندها و همچنين دستاوردهاي كليدي استراتژيك را در دوره هاي زماني متناسب اندازه گيري و تحليل مي كند.
9-الف) دستاوردهاي کليدي استراتژيك :شاخص‌هاي كليدي مالي و غير مالي هستند كه براي اندازه‌گيري ميزان موفقيت سازمان در تحقق اهداف استراتژيك و تامين نيازها و انتظارات ذي‌نفعان كليدي استفاده مي‌شوند.

9-ب) شاخص‌هاي کليدي عملکرد :شاخص‌هاي كليدي مالي و غير مالي هستند كه براي اندازه‌گيري عملكرد عملياتي سازمان استفاده مي شوند و به درك، پيش بيني و بهبود دستاوردهاي كليدي استراتژيك مورد انتظار كمك مي كنند.

+نوشته شده در دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:,ساعت17:59توسط امیرحسین علیزاده. | |

مبانی نظری در سبكهای رهبری


رهبري ديد كلي مديريت در انجام وظايف، كار كردهاي تصميم گيري، روش هاي ايجاد انگيزش و الگو هاي ارتباطي مي‌باشد. پس از جنگ جهاني دوم، تحقيقات متعددي به منظور تعيين الگوها يا شيوه هاي مؤثر و مطلوب رهبري به عمل آمد. در چهار گوشه گيتي جستجويي پي گير، براي يافتن كساني كه داراي آن نوع از توانايي باشند كه آن ها را به رهبري مفيد و مؤثر قادر كند، در جريان است.


اين كمبود رهبري مؤثر، تنها به تشكيلات اقتصادي محدود نمي‌شود، بلكه در تعليم و تربيت، حكومت ها، بنيادها، كليساها و همة انواع ديگر سازمان ها به چشم مي خورد. بنابراين وقتي ما كمبود استعداد و قريحه رهبري را در جامعه خود تقبيح مي‌كنيم، صحبت ما بر سر نداشتن مردمي را كه تشكيلات اداري را پر كنند نيست . آنچه كه ما را عذاب مي دهد كمبود كساني است كه مايل باشند نقش برجسته رهبري را در اجتماع ما بر عهده گيرند و بتوانند كار را بصورتي مفيد و مؤثر انجام دهند.

 

در طول تاريخ ثابت شده كه موفقيت يا شكست در جنگ ها، امور تجاري، مسابقه هاي ورزشي، و گروه هاي معترض سياسي تا حدود زيادي به رهبري آن ها مربوط مي شود. علي رغم توجه به اهميت رهبري، اين موضوع هنوز به صورت يك راز باقي مانده است. مي‌دانيم كه پديدة رهبري تأثيري شگفت انگيز بر عملكرد انسان دارد، اما نمي‌دانيم كه كاركرد داخلي و ابعاد آن چيست ؟ اخيرا عده اي از نظريه پردازان به تفاوت بين مديران و رهبران تاكيد كرده اند. براي مثال بنيس معتقد است: براي بقا در قرن بيست و يكم ما نيازمند نسل جديدي از رهبران هستيم ( رهبران نه مديران ). تمايز بين اين دو مهم است.

 

رهبران بر محيط آشفته، مبهم، و بي ثبات غلبه مي‌كنند كه گاهي فعاليت هاي آنان  توطئه چيني عليه ما به نظر مي رسد، ولي اگر كار را به آنان واگذار كنيم قطعا آشوب را فرو مي نشانند ؛ در حالي كه مديران تسليم مي‌شوند. اصولا رهبري را هنر نفوذ در ديگران مي‌دانند. بدين معني كه پيروان به دلخواه نه از روي اجبار، از رهبر اطاعت مي‌كنند. در ضمن رهبري يكي از وظايف مديريت است، بنابراين فرد مي‌تواند داراي اين هنر باشد بدون اين كه قادر باشد هدف هاي سازماني را تحقق بخشد (مدير نباشد) . اما احتمالا فرد ممكن است مدير منظمي باشد ولي كاركنان از روي ترس و اجبار وظايف خودشان را انجام دهند (رهبر نباشد). علاوه بر نفوذ، رهبري بر حسب فرايند هاي گروه، شخصيت، خشنودي، رفتارهاي به خصوص، ترغيب، قدرت، حصول هدف، تعامل، تمايز نقش، ابداع ساختار و يا تركيبي از دو يا بيشتر اينها تعريف شده است. آنچه اهميت دارد تفسير رهبري به موجب چارچوب نظري خاص و تشخيص اثر بخش بودن كار رهبري است.

 

مفهــــوم رهبـــــري

رهبري عنواني با كاربرد جهاني است و در نشريات و ادبيات علمي و تحقيقي مطالب زيادي در مورد آن آمده است. به رغم فراواني نوشته ها درباره آن هنوز هم محققان و نويسندگان مردم را به يك كوشش جدي براي فهم آن دعوت مي‌كنند. رهبري قاعده و بنيان بسيار با ارزش و پيچيده اي است. درطول ساليان دراز، رهبري در شكل هاي مختلف تعريف و خلاصه شده است. نظر مشترك بيشتر مطالبي كه درباره رهبري جمع آوري شده است اين است كه رهبري عبارت است از فرايندي موثر كه كمك مي‌كند گروه ها و افراد  به سمت هدفهاي تعيين شده تمايل يابند به خصوص آن كه اين هدف يك هدف مشترك عمومي هم باشد ( كونتز 1986 )

 

از آن جا كه رهبران و پيروان هر دو بخشي از فرايند رهبري هستند  لازم است مواردي كه رهبران و پيروان را مقابل هم قرار مي دهد به خوبي شناسايي و مطالعه شود. رهبران و پيروان نياز دارند كه به خوبي به توسط يكديگر شناخته شوند. درتحقيقات اوليه بسيار به مطالعات رهبري از ديدگاه شخصيتي نگاه مي كردند، ديدگاه شخصيتي مدعي است كه « انسان هاي به خصوصي در جوامع امروزي صفات رهبري دارند و با اين صفات متولد شده اند و همين صفات آن ها را رهبر مي‌سازد » (بريمن، 1992 ). اين تعريف، رهبري را فقط محدود به كساني مي كند كه صفات شخصيتي موضوع رهبري در آن هاست و با آن ها متولد شده اند. بر عكس ديدگاه فرايندي بيان مي دارد كه « رهبري فرايندي است كه مي تواند توسط همه آموخته شود و براي همه قابل دسترسي است » ( جاگو، 1982 ).

 

دو شكل عمومي رهبري عبارت است از نوع انتصابي و نوع انتخابي. رهبري انتصابي به داشتن عنوان رسمي در درون يك سازمان بستگي دارد. رهبري انتخابي نتيجه آنچه فرد براي جلب حمايت پيروان انجام مي دهد است. رهبري به عنوان فرايندي در هر دو شكل انتصابي و انتخابي بر افراد قابل اعمال است. در رابطه با رهبري، موضوع قدرت يا توانايي تاثير گذاري و تغيير ديگران هم مطرح است دو نوع قدرت وجود دارد، قدرت مقام و قدرت شخصي. منشأ قدرت مقام كه بيشتر شبيه رهبري انتصابي است به مقام و موقعيت رسمي كه فرد در سازمان احراز كرده است باز مي‌گردد.

 

منشأ قدرت شخصي از پيروان است اين قدرت از پيروان به رهبر داده مي‌شود چرا كه عقيده دارند رهبران صفات با ارزشي دارند يا « از  هدف هاي آن ها حمايت مي‌كنند » . شريك شدن قدرت با پيروان بسيار مهم است چرا كه شائبه اينكه رهبران شيفته قدرت هستند را از بين مي‌برد. ( والدمن،1997 ) رهبري و زور يكي نيستند. زور عبارت است از : به كار گرفتن تنبيه و پاداش و ساير محدوديت ها در محيط كار براي تحقق تغيير و هدف هاي پيش بيني شده. اعمال زور در جهت مخالف رهبري است براي اينكه به نحوي عمل نمي‌كند كه پيروان هم جزو فرايند رهبري هستند و به كار گرفتن زور بدين معناست كه اهداف رهبري و مردم از هم جداست ( يوكل،1992 )

 

رهبري و مديريت دو مقوله جدا از هم هستند كه تداخل قابل توجهي نيز با هم دارند. اختلاف آن ها از آنجا ناشي مي‌شود كه مديران اغلب بر وظايف سنتي خود نظير برنامه ريزي، سازمان دهي، كارگزيني و كنترل تكيه مي‌كنند و حال آنكه رهبري بر روند تغييرات عمومي تاكيد دارد. طبق نظر برخي محققان مديريت اغلب دنبال ايجاد ثبات و نظم است در حالي كه رهبران به دنبال تغييرات سازنده اند. ساير محققان حتي تا آنجا پيش رفته اند كه مي‌گويند اصولا مديران و رهبران دو انسان متفاوت هستند . مديران بيشتر عكس العملي و كمتر احساساتي اند ولي رهبران بيشتر حامي پيروان و احساساتي هستند. نقطة مشترك و مركزي تداخل رهبري و مديريت در چگونگي ايجاد تغيير در گروه جهت تحقق هدفهاي پيش بيني شده است ( افجه اي ، 1380 )  

 

تعــــــريف رهبـــــري

واژه رهبري بيشتر شبيه واژه هاي آزادي، عشق و صلح است. هر چند هر يك از انسان ها  به طور ادراكي مي‌دانند كه هريك از اين واژه ها چه معنايي دارد و آن را با تمام وجود احساس مي‌كنند ولي با وجود اين هر يك از اين كلمات مي‌تواند تعاريف مختلفي براي مردم مختلف داشته باشد. به محض اين كه هر كسي شروع به تعريف رهبري مي‌كند بلافاصله درمي‌يابد كه رهبري تعاريف  مختلفي دارد ( هاول، 1999) در پنجاه سال گذشته بيش از شصت و پنج طبقه بندي سيستمي مختلف براي تعريف موازين رهبري ارائه شده است (فليش من، 1991). شايد به تعداد كساني كه كوشيده اند مديريت و وظايف آن را تعريف كنند، در اين مورد تعريف وجود دارد. گروهي رهبري را تاثيرگذاري بر افراد در انجام وظايف شان با ميل و علاقه توصيف كرده اند. گروهي ديگر رهبري را نفوذ بر زيردستان تعريف نموده اند (تنن بام ، 1961)

 

در تعريف ديگري با تأكيد بر روابط بين افراد، رهبري نفوذ بر مرئوسان از طريق برقراري ارتباط با آنان در تحقق اهداف سازمان بيان گرديده است (الواني ،1372 ). صاحب نظري رهبري را عبارت از ارتباط بين گروهي از افراد دانسته است كه در آن  يك نفر مي‌كوشد تا ديگران را به سمت هدف معيني سوق دهد ( ايوان سوچ 1977)

 

به اعتقاد جرج ارتري رهبري عبارت است از عمل تآثير گذاري بر افراد به طوري كه از روي ميل و علاقه براي هدف هاي گروهي تلاش كنند. رابرت تنن بام رهبري را به عنوان تاثير گذاري بين افراد تعريف مي­‌كنند كه در شرايطي اعمال مي­‌شود كه به وسيله فراگرد ارتباط به سوي تحقق هدف يا هدف هاي خاصي معطوف گردد. تعريفي ديگر از رهبري در كتاب مديريت نوشته استونر ديده مي‌شود كه به اين گونه است:“فرايند هدايت و اعمال نفوذ بر فعاليت هاي گروه و اعضاي سازمان.

 

هارولد كونتز و سريل ادانل رهبري را چنين تعريف نمود كه رهبري نفوذ در مردم است براي به تبعيت كشاندن آن ها و رسيدن به يك مقصود مشترك. تعاريف ديگري نيز با اختلافاتي جزئي مسئله نفوذ و تأثيرگذاري بر مرئوسان را از طريق ارتباطات و انگيزش، رهبري و هدايت دانسته اند. به عبارت ساده رهبري فرايندي است كه ضمن آن مديريت سازمان مي‌كوشد تا با ايجاد انگيزه و ارتباطي موثر انجام ساير وظايف خود را در تحقق اهداف سازماني تسهيل كند و كاركنان را از روي ميل و علاقه به انجام وظايفشان ترغيب كند. از اين رو رهبري در مفهوم سازمان آن به عنوان جزئي مستقل از مديريت مطرح نبوده، بلكه يكي از وظايف عمده و اصلي آن به شمار مي آيد. هر مديري علاوه بر وظايفي چون برنامه ريزي، سازماندهي و كنترل، بايد انجام اين وظيفه يعني هدايت افراد سازمان را نيز عهده دار گردد.

 

همان گونه كه در تعريف رهبري ملاحظه مي شود، مهم ترين نكته در رهبري، جهت دادن و نفوذ بر اعضاي سازمان است. رهبري مستلزم نفوذ كردن و تأثير گذاردن بر افراد است و مدير در نقش رهبر كسي است كه به تواند بر افراد تحت سرپرستي خود نافذ و مؤثر باشد و به عبارت ديگر مرئوسان نفوذ و قدرت او را به پذيرد.

 

پيترز و آستين در خصوص رهبري مربيان چنين اظهار مي‌نمايند: مربي‌گري يك رهبري رو در رو است (چهره به چهره) كه افراد را با تجربه ها، استعدادها، هوش، علاقه هاي مختلف به هم نزديك و آن ها را تشويق مي‌كند تا براي قبول مسئوليت قدم بردارند و به پيشرفتشان ادامه دهند و با همكاران خود رفتاري تمام عيار داشته باشند. مربي‌گري در مرور تكنيك ها و طرح برنامه ريزي عالي و كارايي تيمي خلاصه نمي‌شود، بلكه توجه واقعي به مردم و جلب گرايش افراد به كارگيري شان از طريق روابط انساني مي‌باشد. مربيان برجسته معمولا از شاگردان خود الهام مي‌گيرند و مهارت هاي روان شناسي خود منجمله شيوة سلوك با افراد را توسعه مي‌بخشند (هژير ، 1374 )

 

نظـــــريه هاي رهبـــــــــري

درسال هاي گذشته مطالعات وتحقيقات متعددي در زمينة شناسائي عوامل مؤثردر رهبري موفق و اثر بخش انجام يافته كه هر يك به نوعي عامل يا عوامل ثابتي رامعرفي مي‌نمودند كه براي همة موقعيت هاي رهبري به يك شكل به كار گرفته مي‌شد و درنتيجه از ديدگاه صاحبان هر يك ازاين نظريه ها رهبراني موفق به حساب مي‌آيند كه نتايج وپيشنهادات نهايي نظريه هاي مربوط را در همة شرايط به كار ببرند  (هاول،1986 )

 

هر كدام از مكاتب كلاسيك ورفتاري مديريت، دستور العملهاي متفاوتي در مورد مفهوم رهبري صادر كرده اند. كلاسيكها يك سلسله اصولي وضع نمودند كه رهبران را ملزم مي كرد تا به جنبه هاي ماشيني سازمان و بالا بردن بازدهي توجه كنند (عباس زادگان،1372)از سوي ديگر رفتاريون ( پيروان مكتب رفتاري ) به جنبه هاي انساني سازمان ها وحفظ انعطاف، گروه، توجه نمودند ( هيكس و گوليت). بااين حال امروزه اعتقاد بر اين است كه هر دو مكتب مصداق دارند، منتهي هر كدام در شرايطي كاملا متفاوت مي‌توانند كاربرد داشته باشند (مقدس وكاشفي، 1368 )، به عبارتي نظرية رهبري وضعي به ما كمك مي‌كند، تا عقايد كلا سيك و رفتاري را در موقعيت هاي صحيح خود مورد استفاده قرار دهيم .

 

بررسي هاي افرادي چون: ( وود وارد، استاكر، برنز، لارنس و لورچ ) به وضوح نشان مي‌دهد كه بهترين نوع سازمان بسته به موقعيت تغيير مي‌كند. در يك قطب سازمان هاي ماشيني قرار دارند كه براي انجام فعاليت هاي تكراري و يكنواخت و قابل پيش بيني مانندكتابداري ومشاغلي همانند آن مناسب مي‌باشند كه در اين مورد توجه بيشتر بر روي كارآيي است و در قطب ديگر، سازمان هاي زنده قرار دارندكه مناسب فعاليت هاي خلاق و ابداعي هستند و در واحدهاي كاري همچون مراكز ورزشي ، هنري و يا آزمايشگاه هاي تحقيقي يافت مي‌شوند (گوئل كهن ،1372)

 

درسال هاي اولية 1900ميلادي، آقاي « فردريك تيلور» از بنيانگزاران اصلي مديريت علمي معتقد بود، كه بهترين راه براي افزايش بازدهي در سازمان آن است كه رموز، فني در روش هاي مورد استفاده كاركنان بهبود يابد، لذا كاركنان همچون ماشين هايي تصور مي‌شدند كه بايستي اطاعت كنندة بي چون وچراي دستورات رهبرباشند و رهبر را نيز فردي معرفي مي نمودكه بايستي وظيفه خودرابه صورت بر قرار نمودن روند اجراي معياري شخصي خود براي دستيابي به اهداف سازمان و همين طور مورد توجه قرار دادن صرف نيازهاي سازمان انجام دهد ( بيان ،1372 )

 

در سال هاي بعد يعني دهة 1920 واوايل 1930نهضت روابط انسانی توسط« التون مايو»[با نقطه نظراتي كاملا مخالف با مكتب مديريت علمي پايه گذاري شد. البته ايشان معتقد بودندكه بايستي در كنار توجه به افزايش بازدهي و كارآيي سازماني ، اثر بخشي سازمان افزايش يابد ، در نتيجه وظيفة رهبر از ديدگاه اين تئوري ، ايجاد تسهيل براي دستيابي به اهداف مشترك در ميان كاركنان ضمن فراهم نمودن فرصت هايي براي رشد و پيشرفت شخصي پيروان در نظر گرفته مي‌شد (عباس زادگان ،1372)

 

نظــــريه هاي رفتـــــــار رهبـــــــــري

بيش از 50 سال عادي ترين راه مطالعه در رهبري تكيه بر صفات مميزه رهبر بوده است. عقيده بر اين بود كه صفات و خصايص شخصي ذاتي مانند هوش، بيان خوب، دانش، ظاهري مناسب و ... تعيين كنندة رهبري خوب است. اما اين مطالعات فردي براي تبيين رهبري به نتايج روشني نرسيده، از اين رو نظريه هاي رهبري بر رفتار رهبر متمركز گرديد ( هرسي و بلانچارد ). بسياري ازافراد، رهبري را خصيصه اي ذاتي و به وديعه نهاده شده در وجود فرد مي‌پندارند ولي رهبري، چيزي جز نحوه تلفيق و تركيب مهارت هاي پيچيده و كسب شده ديگر، با هم نيست. رهبران زاده نمي‌شوند، پرورش مي‌يابند. با تلاشي پيگير مي‌توان مهارت هاي مربوط به رهبري را كسب كرد. (هژير ،1374)

 

در اين گروه از نظريات به جاي آن كه دنبال تعيين خصوصيات رهبري باشيم، در پي آن هستيم كه در يابيم سبك و روش رهبري چگونه است و رهبران در برخورد با مرئوسان به چه شيوه هايي توسل مي‌جويند. محققاني كه درباره شيوه رهبري تحقيق كرده و تصميم گرفته اند معتقدند ضرورتا رهبري شامل دو نوع رفتار عمومي يعني رفتارهاي وظيفه اي (وظيفه مدار ) و رفتارهاي ارتباطي (رابطه مدار) است شالوده اين تحقيق نيز برمبناي همين دو رفتاراست. رفتارهاي وظيفه اي تحقق هدف ها را تسهيل مي‌كند و كمك مي‌كند اعضاي گروه به هدف خود برسند. رفتارهاي ارتباطي كمك مي‌كند تا زيردستان با خودشان و با ديگران و از موقعيتي كه خودشان را در آن مي‌يابند احساس آرامش و راحتي كنند. هدف اصلي بحث هاي رفتاري رهبري توضيح اين مطلب است كه چگونه رهبران مي‌توانند با تركيب اين دونوع رفتار، رفتار زير دستان را براي رسيدن به هدف تحت تاثير قرار دهند. ( هژير،1374)

 

تفاوت بين نظريه هاي رفتاري و شخصيتي ( از نظر كاربردي )  در گرو مفروضاتي است كه نظريه هاي مزبور برآن اساس قرار مي‌گيرند. اگر قابليت اعتماد نظريه هاي شخصيتي به اثبات مي‌رسيد، در آن صورت بايستي گفته مي‌شد كه برخي از افراد به صورت رهبربه دنيا مي آيند. در آن صورت فرد يا داراي آن ويژگي ها مي‌شد و يا نمي‌باشد.

 

از سوي ديگر اگر رفتارهاي خاص مي‌توانست معرف رهبران موفق باشد، در آن صورت مي‌توانستيم اصول رهبري را تدريس كنيم (يعني امكان داشت، برنامه هايي را طرح ريزي كرد و الگوهاي رهبري را به افراد آموخت و از آنان رهبراني موفق ساخت). ترديدي نيست كه اين موضوع به اندازه كافي هيجان انگيز مي‌شد، زيرا بدان معني بود كه مي‌توان بر تعداد رهبران موفق افزود. اگر آموزش مي‌توانست كارساز باشد آنگاه مي‌توانستيم تعداد بسيار زيادي رهبر موفق يا اثر بخش تربيت كنيم و به جامعه تحويل دهيم ( پارسائيان ، اعرابي ، 1376 )

 

مطالعات زيادي براي پيدا كردن بهترين شيوه انجام شده است . برخي از مطالعات اوليه در دانشگاه دولتي اوهايو در اواخر سال 1940 براساس يافته هاي ( استاگديل1948 ) با تاكيد بر اهميت توجه بيشتربه رفتارهاي رهبري تا خصوصيات شخصي وي صورت گرفت. گروه ديگري از محققان در دانشگاه ميشيگان مطالعاتي را ترتيب دادند تا نشان دهند چگونه رهبري در گروه هاي كوچك عملمي كند. و نهايتا در اوايل سال 1960 بليك و موتون نشان دادند كه چگونه مديران از رفتارهاي وظيفه مدارانه و رابطه مدارانة خود براي ترتيبا ت سازماني استفاده مي‌كنند. اگر چه بسياري از تحقيقات با عنوان شيوه رهبري مي تواند طبقه بندي شود ولي مطالعات اوهايو، ميشيگان، بليك و موتون از اصلي ترين مطالعاتي هستند كه بشدت از اين شيوه حمايت مي كنند. با نگاه نزديك تر به هر گروه از اين مطالعات مي‌توان تصوير روشن تري از نحوه شكل گيري و چگونگي به كارگيري اين شيوه پيدا كرد ( افجه اي، 1380 )

 

مطالعـــات دانشگـــــاه اوهــــايو

محققان دانشگاه ايالتي اوهايو پرسشنامه اي را طراحي كردند كه هم در سازمان هاي نظامي و هم در سازمان هاي صنعتي مورد استفاده قرار گرفت، تا ادراك زيردستان از رفتار واقعي رهبرنشان را مورد ارزيابي قرار دهد. در اين سلسله از تحقيقات ، پژوهشگران مي كوشيدند ابعاد مستقل رفتار رهبري را شناسايي كنند. كار با ابعاد گوناگون شروع شد و سرانجام آن ها را به دودسته تقسيم كردند كه هر يك مي توانست معرف رهبر باشد. آن ها اين ابعاد رفتاري را تحت عناوين:

1- ساختـــار اوليه: در روش ساختار اوليه رهبران روش ، ضابطه و روند خاصي را براي انجام سريع كار در نظرمي‌گيرند در واقع در اين روش، هدف انجام كار است.

2- ملاحظات انسانــــي: در روش ملاحظات انساني، رهبر به احساسات زيردستانش توجه دارد و به عقايد آنان احترام مي‌گذارد . رابطه رهبر و زير دست، بر اساس اعتماد و احترام متقابل و ارتباط دو جانبه استوار است . در رفتار ساخت دهي، رهبر رابطه بين خود و زير دستان را به وضوح تعريف مي‌كنند و پيروان مي‌دانند كه از آن ها چه انتظاري مي رود. علاوه بر آن رهبر راه هاي ارتباط را تعيين كرده و شيوه هاي انجام وظايف گروهي را مشخص مي‌كند.

 

بر خلاف رفتار رهبر كارمند گرا  و كارگرا دو سر يك طيف متصورنمي‌شوند بلكه هر يك از آن ها داراي طيف مستقلي مي‌باشند و در نتيجه رهبر مي‌تواند همزمان با اين كه به بيان نقش زيردستان و انتظاراتش از آن ها مي‌پردازد توجه خاصي نيز به احساسات زير دستان داشته باشد. در نتيجه حاصل تحقيقات دانشگاه ايالتي اوهايو بيانگر اين است كه اگر رهبري در هر دو زمينه نمره بالايي بگيرد، نتيجه كار وي و سازمان مثبت است (الواني، معمارزاده ، 1379)

 

مطالعــــات دانشگـــاه ميشيگــــان

مطالعات دانشگاه ميشيگان يك برنامه تحقيقي در زمينه رفتار رهبري بود كه تحت هدايت رنسيس ليكرت در دانشگاه ميشيگان انجام مي گرفت. هدف از اين مطالعه دست يافتن به يك الگوي رفتار رهبري بود كه حاصل آن عملكرد و اثر بخشي گروهي باشد. در اين تحقيق دو نوع رفتار اصلي براي رهبر شناسايي شد كه عبارت بودند از: رفتار كارگرا و رفتار كارمند گرا. رهبراني كه كارمندگرا  بودند بر روابط بين افراد تاكيد مي نمودند. آن ها به نيازهاي شخصي زير دستان توجه مي كردند و مي پذيرفتند كه اعضاي سازمان، تفاوت شخصي و فردي با يكديگر دارند.

 

رهبراني كه توليدگرا بودند به جنبه هاي تخصصي و فني توجه مي نمودند، تمام توجه آنان معطوف به كاركنان مي شد و اعضاي گروه به عنوان ابزاري براي تامين اين هدف به حساب مي آمدند. نتايجي كه از تحقيقات دانشگاه ميشيگان به دست آمد رهبراني را مورد تاييد قرار داد كه در رفتار خود كارمند گرا بودند. اين رهبران مي توانستند ميزان رضايت توليد و رضايت شغلي افراد را بالا به برند، اما رهبران توليد گرا باعث مي شدند كه ميزان بازدهي و توليد و نيز رضايت شغلي كارگران كاهش يابد. (پارسائيان ،اعرابي، 1374)

 

در سالهاي 1950 و 1960 مطالعات متعددي به وسيله محققان هر دو دانشگاه دولتي اوهايو و ميشيگان ترتيب داده شد تا تشخيص دهند چگونه رهبران مي توانند رفتارهاي وظيفه مدار و رابطه مدار خود را به بهترين نحو با هم تركيب كنند تا بتوانند از طريق تاييد اين رفتارها رضايت و عملكرد كاركنان را به حداكثر ممكن افزايش دهند. به عبارت ديگر محققان به دنبال تئوري جهاني رهبري كه اثر بخشي رهبري را در هر موقعيتي بروز دهد بودند. نتايجي كه از اين همه ادبيات به دست آمده متناقض و غير روشن بود ( يوكل، 1994 )هر چند برخي از يافته ها اشاره به ارزش رهبري با هر دو يعني حداكثر وظيفه مداري و حداكثر رابطه مداري در همه مواقع دارد (مي سو مي، 1985 )، ولي برتري تحقيق در اين زمينه غير قطعي باقي مي ماند. 

 

شبكـــه مديـــــريتي بليک و موتون

در اين شبكه كه به وسيله رابرت آر بليك و جين اس موتون به عنوان چارچوبي براي آزمايش نوع سرپرستي ابداع گرديده است، دو طيف در نظر گرفته شده است. بعد اول نشان دهنده توجه مدير به سازمان است كه هم معني ساخت دهي يا كارگرايي مي باشد. توجه مدير به سازمان با يك شاخص نه قسمتي در نظر گرفته شده است. رهبري كه توجه زيادي به سازمان دارد، وظيفه مدار است و تاكيدش بر به دست آوردن نتيجه با انجام ماموريت است. بعد دوم نشان دهنده توجه رهبر به اشخاص  است. اين بعد نيز به نه قسمت تقسيم شده است. از تركيب اين دوبعد يا دوطيفي كه به آنها اشاره گرديد، آرايشي 81 گانه از رفتارهاي ممكن رهبري ايجاد مي گردد.

 

با توجه به نتيجة تحقيق بليك و موتون مديراني كه از نظر شيوه رهبري زير عنوان 9-9 قرارمي گيرند بهترين عملكرد را دارند. و اين مغاير است با كسي كه در رديف 9-1 يا در گروه 1-9 قرار مي گيرد. متاسفانه اين شبكه نمي تواند در رابطه با شيوه رهبري چارچوبي بهتر از آنچه چهارگوشه يك مربع نشان مي دهد، اطلاعات اضافي به دست دهد. ولي مدارك و شواهد زيادي در دست است مبني بر اينكه شيوه رهبري (مديريت تيمي ) در همه موارد داراي بالاترين اثربخشي است ( پارسائيان ، اعرابي ، 1375 )

 

مديــــريت رهبــــــري (مديــــريت بي تفاوت)

در اين شيوه كمترين قدرت اعمال مي شود و بدون نظارت مديريت كارها انجام مي شود . اين چنين رهبراني ژست هاي رهبري از خود نشان مي دهند ولي هيچ گاه خود را درگير مسائل و مشكلات رهبري نمي كنند. اين رهبران تماس كمي با پيروان خود دارند و مي توانند به عنوان بي تفاوت، بي تعهد، بي عاطفه و خونسرد نيز معرفي كرد.

 

مديريت رهبـــــــري (مديــــريت استبدادي) 

در اين سبك كه كاملا وظيفه مدار و آمرانه است رهبر به مرئوسان خود اعتماد نداشته و روابط رهبر و پيرو مبتني بر ترس و ارعاب است. كارها بايد دقيق اجرا شود و افراد سازمان نوعي وسيله براي انجام كار به حساب مي آيند. 

 

مديريت رهبـــــري ( مديــــريت ميانه روي )

هم زمان به عملكرد سازمان و رضايت شغلي كاركنان توجه ميشود . هم توليد و هم ميزان رضايت شغلي اعضاي سازمان بالاست. اين شيوه رهبراني را توصيف مي كند كه سازشكار و مصالحه جو هستند. و اهميت متوسطي براي وظيفه و براي افرادي كه انجام وظيفه مي كنند قائلند.

 

مديريت رهبـــــري (مديــــريت باشگاهي)

توجه عميق و دقيق به نيازهاي افراد تا روابط حسنه شود و جو يا شرايط صميمي و دوستانه بر سازمان حاكم گردد. آنها سعي مي كنند فضاي مثبتي را به وسيله موافقت پذيري و مشتاق به كمك و تامين راحتي ايجاد كنند.

مديريت رهبــــري (مديــــريت تيمـــي)

كارها به وسيله افراد بسيار متعهد انجام مي شود. در سازمان افراد منافع مشترك دارند و وابستگي يا روابط متقابل آنها موجب احترام متقابل مي گردد. درجه و سطح مشاركت و همكاري تيمي را در سازمان به اندازه اي افزايش مي دهد و نياز به درگير شدن و تعهد پيدا كردن به كار در كاركنان تقويت  مي كند. برخي از جملاتي كه مي توان در اوصاف اين رهبران به كار برد عبارتند از: تشويق به مشاركت، تشخيص زحمات، تصريح اولويتها و پيگيري و روشن فكر.

 




 
 

مديريت تيمي :

كار ها را افراد متعهد انجام مي‌دهند.وابستگي به يكديگر از طريق تعهد به اهداف و عمليات سازمان به يك ارتباط مبتني بر احترام و اعتماد مي انجامد .
 
 

مديريت باشگاهي :

توجه بيش از اندازه به نيازهاي مردم براي اظهار رضايت از روابط موجود كه به يك سازمان با فضاي راحت و دوستانه و كار سبك مي‌انجامد.
 
 
 
 

مديريت نيمه راه ( مديريت ميانه رو ):

كفايت عمليات سازماني ممكن است از طريق تعادل ميان نيازهاي انجام كارو رعايت حال كاركنان انجام گيرد.

 
 
 
 
 

مديريت اقتدار گرايانه ( استبدادي ) :

كارآيي در عمليات از پيش آوردن شرايط كاري است كه دخالت عوامل انسـاني به حداقـل ممكن كـاهش مي يابد.

 
 
 

مديريت بي تفاوت :

حداقل تلاش براي انجام كار و ارتباط با عوامل انساني در سازمان صورت مي‌گيرد.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

شكل شماره (۱) شبكه رهبري بليك و موتون (1991)

 

نظــــريه رهبـــــري تبديلــــي

يكي از نگرش هاي اخير به رهبري كه موضوع بسياري از تحقيقات اوايل سال 1980 بود نگرش تبديلي است. اين نگرش بخشي از نمونه « رهبري جديد » است. همان گونه كه از نام آن پيداست رهبري تبديلي فرايندي است كه افراد را متغير و دگرگون مي سازد و با ارزش ها و اخلاق و موازين و اهداف بلند مدت آميخته است. رهبري تبديلي در پي ارزيابي انگيزش هاي پيروان و راضي كردن نيازهاي آنها و رفتار كاملا انساني با آن ها و فرايندي است كه در طبقه بندي رهبري جذاب و رويايي مي گنجد.

رهبري تبديلي نگرشي محاط است كه مي تواند براي توصيف رهبر از تلاش هاي جزئي براي تاثير بر پيروان در تك تك سطوح تا تلاش هاي بسيار گسترده براي تغيير همه سازمان ها و حتي كل فرهنگ استفاده شود . اگرچه رهبري تبديلي نقش محوري و اساسي را در تسريع تغيير ايفا مي كند اما پيروان و رهبران به نحو غير قابل بياني در فرايند تبديل (تغيير) به هم وصل هستند ( افجه اي،1380)

 

نظــــــريه رهبـــــري تيمــــي

رهبري در گروه هاي سازماني يا تيم هاي همكاري يكي از مشهورترين و رو به رشدترين ابعاد تئوري هاي رهبري و تحقيق در زمينه آن است. تيم ها گروه هاي سازماني تركيب شده از اعضاي وابسته به هم و داراي اهداف عمومي مشتركند كه براي رسيدن به هدف ها بايد فعاليت هاي خود را با هم هماهنگ كنند. تحقيقات اخير بر مسائل علمي در حال جريان در گروه ها و تيم هاي كاري  و چگونگي حل موثر آن ها تكيه مي كند (ايلگن، مايور و ساگو،1993 )

 

برخي از دلايل براي افزايش علاقه در كارهاي تيمي ريشه در تغييرات سريع شرايطي كه سازمانها با آنها روبه رو هستند. نظير تجديد ساختار سازماني، رقابت تجارت جهاني، افزايش تنوع در نيروي كار و توسعه تكنولوژي دارد. در داخل اين تغييرات پي در پي محيطي چنين به نظر رسيده است كه استفاده از تيمهاي سازماني به بهره وري بيشتر، استفاده از منابع، تصميمگيري، حل بهتر مسائل سازماني، كيفيت بهتر خدمات، توليدات و افزايش خلاقيت و نوآوري مي انجامد. همچنين شكست تيمها نيز بسيار غمناك و قابل رويت هستند. در هر صورت اين شكستها ضرورت جمع آوري اطلاعات در مورد درك راههاي اثر بخشي تيم و چگونگي رهبري اثربخش تيم را براي سازمانهاي امروزي ضروري ساخته است.

 

تجديد ساختار سازماني در سازمان هاي امروزي در حقيقت قدرت هاي تصميم گيري از بالا به پايين در سازمان هاي سنتي را به تيم هاي بيشتر خودگردان منتقل كرده و اختيارات تازه اي را در زمينه هاي جديد به آن ها داده است. اين تيم هاي جديد هنوز ممكن است يك رهبر به معناي سنتي آن داشته باشند يا اين كه نقش رهبر در بين اعضاي تيم تقسيم شده باشد نقش رسمي رهبر تيم ممكن است در خارج از گروه به خدمت كردن فقط به عنوان يك واسطه با خارج يا داخل گروه عمدتا به عنوان تسهيل كننده فرايند محدود شده باشند يا هر دو . رهبري در داخل اين چهارچوب جديد هنوز لازم ولي پيچيده است و عرصه جديدي را به محققان عرضه مي كند.

 

با افزايش تيم هاي عملياتي و سازماني و توسعه نقش آن در ساختار سازمان هاي پيچيده و در حال تغيير ضروري است كه نقش رهبري در داخل اين تيم هاي جديد خوب فهميده شود تا از موقعيت تيم مطمئن و از شكست آن اجتناب گردد . ضرورت عملي فهميدن طبيعت تيم هاي سازماني و رهبري در داخل آن ، تئوري و تحقيق را در جهت نوكردن كه قول بسياري براي فهميدن رهبري تيمي و اثربخشي تيمي مي دهد هدايت مي كند . نگرش رهبري و گروه اثربخش مفيدترين چهارچوب كاري براي فهميدن تئوري هاي جاري تيم هاي عملياتي و رهبري آن را فراهم مي آورد. اين نگرش از اين نظر عملي است كه حول بهره وري و محصول گروه كه اثربخشي است ساخته شده است.

 

همچنين نگرشي تئوريك است از اين نظر كه با تاكيد بر تعداد زيادي از عوامل فرايندي ساختاري، فردي و محتوايي، كه به اثربخشي تيمي ارتباط دارد پيچيدگي كار تيمي را به حساب مي آورد و از همه مهم تر اين كه نگرش نقش رهبري در طراحي و سرپرستي تيم ها را براي دستيابي به اثربخشي توضيح مي دهد. نگرش اثربخشي رهبري و گروه ابزار خيلي مفيدي براي فهميدن بنيان هاي خيلي پيچيده رهبري تيمي با فعل و انفعالات بحراني آن ارائه مي دهد و تأكيدش بر محصولاتي با كيفيت عالي است ( افجة ،1380 )

 

نظـــــريه پـــويايـــــي روان

به عقيده روان شناسان اولين تجربة انسان از رهبري به تولد وي باز مي‌گردد. پدر و مادر دست كم براي چند سال اول زندگي، رهبران فرزندان خود هستند. اين مقدماتي ترين قاعده نگرش پويايي رواني به رهبري است. والدين به خصوص در سال هاي اوليه زندگي عميق ترين احساسات رهبري را در انسان ايجاد مي‌كنند. تصور پدري و مادري زماني كه به يك شركت به عنوان يك پدر خوانده نگاه شود بيشتر روشن مي‌شود. 

 

هيـل درباره قانون پدر نوشته است : « يك آزمايش پويايي رواني رهبري». غالبا اصطلاح آشنايي با اين نتيجه طبيعي كه رهبران سازمان والدين آن سازمانند بين كاركنان در   سازمان هاست كه خودشان را به عنوان « خانواده بزرگ خوشحال » مي‌خوانند . ايام كودكي و تجارب دوران جواني در خانواده در عكس العمل هاي پدري و مادري و طرح هاي خانوادگي رهبري و مديريت نهفته است. برخي از مردم به مسئولان سازماني احترام مي‌گذارند و پاسخ مي‌دهند و برخي ديگر تمرد مي‌كنند. در هر حال و از همه مهم تر توسعه روان شناختي « خود »  انواع شخصيت را به وجود مي‌آورد و كليد رهبري موثر در گرو شناختن و فهميدن اين شخصيت ها و تفاوت بين آن هاست. موضوع مهم در نگرش پويايي رواني رهبري شامل گذشته خانوادگي، فرديت و بلوغ، وابستگي و عدم وابستگي، برگشت و سايه خود ميشود. هريك از اينها نقش واحدي در فرايند رهبري بازي مي‌كند.

 

نظــــريه هاي وضعـــــي و اقتضايــــي

در اين نظريه ها بر يك سبك و شيوه رهبري تاكيد نبوده و روش واحد در رهبري غير واقعي و غير عملي قلمداد گرديده است. در نظريه هاي وضعي و اقتضايي بر اساس شرايط و به اقتضاي موقعيت ها شيوه مناسب و مطلوب رهبري تعيين گرديد درواقع سبك رهبري تابع متغيرهايي چون رهبر، پيرو و موقعيت مي باشد. آنچه كه در  اين نظريه مطرح است رفتار رهبران و پيروان متناسب با موقعيت ها است. در واقع صحبت از رفتار رهبر بر اساس موقعيت هاي مختلف و شرايط پيروان است. مهمترين اين نظريه ها عبارت است از:

نظريه رفتار رهبري تنن بام و اشميت
نظريه رفتار رهبري مشروط فيدلر
نظريه رفتار رهبري مسير ـ هدف هاوس ـ ميچل
نظريه رفتار رهبري مدل سه بعدي اثر بخشي هرسي ـ بلانچارد است.
نظـــــريه تنن بام و اشميت

در اين نظريه سه گروه از عوامل در سبك رهبري موثر شناخته شده اند :

1- عوامل مربوط به رهبــــر:

دانش و آگاهي رهبر، ارزش ها و اعتقادات وي و مانند آن ها

2- عوامل مــــربوط به پيـــــروان:

مسئوليت پذيري، هم سويي با اهداف سازماني و تجربيات

3-  عوامل مربوط به موقعيت و شرايط:

وضعيت اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي

و به طور خلاصه بر اساس اين نظريه در رهبري مي بايد معين شود كه رهبر چه كسي است، پيروان چه كساني هستند و موقعيت و شرايط چگونه است، تا به توان سبك و شيوه مطلوب را بيان كرد.

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت17:48توسط امیرحسین علیزاده. | |

+نوشته شده در پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:14توسط امیرحسین علیزاده. | |

رهبری تغییر مدلی است که با استفاده از ترکیبی از سبک‌های رهبری سعی در آماده نگاه داشتن کارکنان و سازمان برای یادگیری و رشد مستمر دارد. این سبک تا حد زیادی متفاوت از مدل رهبری سنتی است که معطوف به کنترل کارکنان از طریق مدیران است. رهبران تغییر کسانی هستند که به آینده فکر می‌کنند، مقصد را می‌شناسند، اعتماد به نفس برای ایجاد تغییر در خودشان دارند و هم‌چنین برای کمک یا هدایت دیگران در ایجاد تغییر صبر و بردباری به خرج می‌دهند. ما نمی‌توانیم تغییرات را کنترل کنیم اما می‌توانیم خود را برای آن آماده کنیم.
یک مدیر کارآمد در شرایط متفاوت از سبک‌ها و مهارتهای متفاوتی استفاده می‌کند. وقتی سرعت تغییر افزایش می‌یابد و بیشتر بر سازمان تأثیر می‌گذارد، مهارتهای مورد نیاز برای هدایت سازمان در جریان تغییر به صورت فزاینده‌ای مهم می‌شوند. رهبران تغییر نیازمند شناسایی نقاط مناسب و موارد اشتباه سازمان خود و دیگر سازمانها هستند.
مدیران با کسب دانش مانند آگاهی از نظریه‌های حوزه کسب و کار خود، یادگیری استفاده از فناوری‌های نو، توانمند‌سازی خود در تطبیق و اقتباس مهارتها و استراتژی‌ها و پذیرا بودن تفکر خلاق می‌توانند به رهبران تغییر تبدیل شوند. رهبران تغییر از توانایی‌های خود و افراد پیرامون خود به خوبی استفاده می‌کنند. آنها باید درباره کارگران فنی (آنهایی که دانش مشخصی دارند) و کارگران دانش (آنهایی که دانش عمومی دارند) اطلاعات مناسبی داشته باشند.
رهبران تغییر وقتی هنوز در سطح سنتی موفقیت‌های سازمانی قرار دارند برای تغییر آماده می‌شوند. آنها ثبات سازمانی و حس تداوم را ایجاد می‌کنند (بجای ایجاد تغییر به خاطر خود تغییر)، اما در عین حال آماده هستند که از طریق دانش مورد نیاز، تغییر و نوآوری ضروری را ایجاد کنند. رهبران تغییر درمی‌‌‌‌یابند که کارکنان باید از موارد زیر اطلاع داشته باشند:
  • مقصد آنها کجاست
  • کسب و کار آنها چیست
  • با چه کسانی کار خواهند کرد
  • چه چیزی در راه است
  • از آنها چه انتظاری می‌رود
  • ارزشها کدامند
  • تغییر در رویه‌ها و فرایندها چه مواردی خواهد بود
  • چگونه این تغییرات اندازه‌گیری خواهد شد
  • عملکرد آنها چگونه اندازه‌گیری خواهد شد
  • چگونه رهبران، تغییر را مدل کرده و می‌پذیرند
دو اصل اساسی برای ایجاد تغییر سازمانی وجود دارد: پیوستگی و تغییر. اگر چه این دو متضاد به نظر می‌رسند اما در واقعیت می‌توانند مکمل یکدیگر باشند. کلید برقراری تعادل بین پیوستگی و تغییر جریان ارتباط فوق‌العاده است. یکی از اقدامات در تأمین این ضرورت، جلسات ده تا پانزده دقیقه‌ای برای تبادل اطلاعات است. صرفنظر از اینکه جلسات رسمی یا غیررسمی باشند حداقل هفته‌ای یکبار باید برگزار شوند تا مدیران به اطلاعات لازم دست یابند، از سوی رهبر به اطمینان لازم دست یابند و حمایت شوند. اطلاعات باید بین مدیران گروه تغییر تبادل شود تا فضای اعتماد را بیشتر نشان دهد و افراد را در یک حلقه ارتباطی نگاه دارد.
  1. یک چارچوب فکری نو ایجاد کنید
    با تمرکز بر آینده از طریق موضوعاتی مانند بازارهای در حال تغییر، نیازهای مشتری، یا بازطراحی ساختار سازمانی، راه ساختن یک سازمان موفق را به دیگران نشان خواهید داد. در اینجا چند نکته برای توسعه یک روش جدید تفکر ارایه می‌شود:
    • درباره تغییر، رقابت و نیازهای مشتریان فرهیخته فکر کنید.
    • چارچوب فکری خود را به چالش بکشید. تفکر خود را توسعه دهید.
    • شرایط فعلی را بررسی کنید و راه‌های جایگزین برای آن توسعه دهید. چه چیزی می‌خواهید؟ چه موانعی را باید از سر راه بردارید؟
    • با دقت به موضوعات، مسایل و ایده‌هایی که دیگران ارایه می‌دهند گوش کنید.
    • به آینده به عنوان یک آغاز نگاه کنید نه به عنوان تکرار وقایع گذشته.
    • جایی را که قرار دارید بپذیرید و برای آینده برنامه‌ریزی کنید. انرژی خود را صرف فکر بر روی موارد «من باید این کار را می‌کردم ...» نکنید.
    • هنگام برنامه‌ریزی از نقاط قوت خود کمک بگیرید و برنامه خود را بر اساس آنها تنظیم کنید.
    • تغییری را که شامل ریسک‌پذیری یا انعطاف‌پذیری است تشخیص دهید.
    • برای کارهایی که نمی‌توانید انجام دهید توجیه فراهم نکنید.
    • مقاومت را درک کنید: گوش دهید، شرح دهید و بحث کنید.
    • برای هر فردی که باید تغییر را دنبال کند یک دورنما و مسیر روشن‌ ترسیم کنید.
  2. سه استراتژی رهبری تغییر
    در ادامه سه استراتژی رهبری متفاوت برای کار با تغییر ارایه می‌شود. هر یک از این استراتژی‌ها می‌توانند به صورت منفرد یا ترکیبی بکار گرفته شوند.
    • رهبری تغییر از طریق قدرت در این سبک، مدیر:
      • پاداش‌ها، ترفیع‌ها و ارتقاءها را کنترل می‌کند.
      • تمام تصمیم‌ها را با مشارکت حداقل کارکنان اتخاذ می‌کند.
      • یک رهبر مستبد و هدایتگر است.
      این سبک رهبری هنگام یک بحران که تصمیم‌ها باید به سرعت اتخاذ شوند می‌تواند اثربخش باشد.
    • رهبری تغییر از طریق استدلال در این سبک، مدیر:
      • پیش از تغییر، اطلاعات لازم را اشاعه می‌دهد.
      • با کارکنان مانند بزرگسالان رفتار می‌کند و چرایی تغییر را به آنها توضیح می‌دهد.
      • انگیزه‌ها، نیازها، سنت‌ها و استانداردهای کارکنان و سازمان را تشخیص می‌دهد. این استراتژی رهبری وقتی به کار می‌رود که تغییر اجتناب‌ناپذیر بوده و زمان عامل تعیین کننده‌ای نیست.
    • رهبری تغییر از طریق بازآموزی در این سبک، مدیر:
      • تشخیص می‌دهد که نه قدرت و نه استدلال، به تنهایی موجبات تغییر موفق را فراهم نمی‌آورند.
      • به آموزش و توسعه ارزش می‌دهد.
      • به کارکنان اجازه می‌دهد و آنها را تشویق می‌کند که برای چالش‌های جدید مهارتهای جدید را فرا گیرند.
      • کارکنان را به انجام بیش از آنچه که نیاز است تشویق می‌کند، آنها را به ماوراء سطح اعتمادشان حرکت می‌دهد و به آنها کمک می‌کند که به نفع سازمان فراسوی توانایی خود تلاش کنند.
      • این استراتژی برای رهبری تغییر هنگام رشد، تغییر سریع و رقابت شدید اثربخش است.

فرآیند تغییر چیست و چه کسی باید در این فرآیند دخالت داده شود؟

توانایی تغییر بخش مهمی از محیط کسب و کار است. مردم هر روز مجبور می‌شوند با شرایط خارج از کنترل خود تطبیق یابند تا بتوانند بهره‌ور و موفق شوند. برخی به خاطر مهارتهای سازمانی و میان‌فردی خود این کار را بهتر انجام می‌دهند. شرایط خارج از کنترل می‌تواند از چیز ساده‌ای مانند بازماندن از انجام کار به خاطر پاسخگویی به تلفن تا موارد مهمی مانند مسیولیت‌های کاری جدید را شامل شود.
  • جاده تغییر
    سازمانهایی که می‌خواهند به تغییرات موفقیت‌آمیز دست یابند باید بر فرصت‌ها متمرکز شوند. برای آغاز حرکت در جاده تغییر، باید چند پرسش زیر را از خود بپرسید:
    • چه چیزی باید بهبود داده شود؟
    • چگونه باید بهبود داده شود؟
    • چه نتایجی به واسطه بهبود مدنظر است؟
    • فرآیند بهبود چگونه باید اجرا شود؟
    • پیامدهای بهبود چه مواردی هستند؟
  • فرآیند تغییر
    • زمان حاضر
      شرایط فعلی را تحلیل کنید. در حال حاضر چه کاری انجام می‌شود؟ در صورتی که تغییری رخ ندهد نتایج شرایط فعلی چه خواهد بود؟ استانداردها و سنت‌های سازمانی چه مواردی هستند؟
    • نتایج آینده
      نیازها، خواست‌ها و آرزوهایی که دیگران را برای ایجاد تغییر تشویق می‌کند مشخص کنید. مقصد و آرمان تغییر را شناسایی کنید. از طریق ادراک، شهود و درک روندها، دورنما را ترسیم کنید.
    • استراتژی
      به جایی که می‌خواهید باشید، چگونه می‌رسید؟ چیستی و چگونگی مورد نیاز رسیدن به مقصد را بشناسید. آیا در یک مسیر ثابت حرکت می‌کنید یا در میانه راه مسیر را تغییر می‌دهید. بدون درک روشن از نتایج آینده، استراتژی نمی‌تواند اجرا شود.
    • اقدام تغییردهنده
      برای اطمینان از اینکه هر قدم یا مرحله از استراتژی اجرا می‌شود، اقدامات مورد نظر را شناسایی کنید. این اقدامات، اقدامات روزانه اجرای برنامه اصلی هستند. با این اقدامات است که استراتژی موجودیت می‌یابد و معیار پاسخگویی افراد مشخص می‌شوند.
    • بازنگری
      وقتی به مقصد رسیدید آیا می‌دانید کجا هستید؟ آیا به نتایج مورد نظر دست یافته‌اید؟ آنچه را که استراتژی و تغییر برای سازمان به ارمغان آورده‌اند اندازه‌گیری کنید. این مدل برای تعیین مراحل فرایند تغییر توسط مدیران مفید است و به آنها کمک می‌کند آنچه را که در پی خواهد آمد ببینند.
  • نقش‌های درگیر در فرآیند تغییر
    افراد مختلفی ممکن است در فرآیند تغییر درگیر شوند شامل موارد زیر:
    • طرفدار تغییر (می‌تواند مدیریت عالی باشد): گروه یا فردی که نیازهای تغییر را تعیین کرده‌اند، دلایل و استراتژی‌هایی برای تغییر دارند اما برای مشروعیت بخشیدن به تغییر اختیار لازم را ندارد.
    • متعهد به تغییر: تصمیم‌گیری که اختیار مشروعیت بخشیدن به تغییر را داراست.
    • نماینده تغییر: فرد یا گروهی که دخالت و تعهد متعهدان را طلب می‌کنند و مسیول برنامه‌ریزی و اجرای تغییر هستند.
    • هدف تغییر: گروه، دپارتمان، بخش یا فردی که باید خود را تطبیق داده و مفاهیم ایجاد شده در فرآیند تغییر را استفاده کند. تغییر متعلق به یک گروه می‌تواند منجر به تغییری برای گروه دیگری شود
  • معیارهای اجرای تغییر
    بیش از آغاز فرآیند تغییر، چهار معیار باید برآورده شوند:
    • مسیر یا نتیجه باید تعیین شود.
    • افراد باید بدانند که ماندن در شرایط فعلی خیلی سخت‌تر از رسیدن به نتایج تغییر است.
    • یک سیستم یا استراتژی اجرا و اندازه‌گیری باید بکار گرفته شود تا فاصله بین شرایط فعلی و آینده مطلوب به خوبی پر شود.
    • مهارتها و منابع مورد نیاز برای دستیابی به نتایج باید واقعی و دست‌یافتنی باشند.

چگونه با مقاومت در برابر تغییر برخورد کنیم؟

وقتی افراد به تغییر فکر می‌کنند، به صورت خودکار به این فکر می‌کنند تغییر چه اثری بر شخص آنها خواهد داشت. در محل کار، کارکنان مقاومت زیادی به تغییرات نشان می‌دهند. برای تأثیر اثربخش بر کارکنان، باید بر این مقاومت‌ها غلبه کنید. هنگامی که می‌خواهید ایده تغییر خود را مطرح کنید باید پیش‌داوری‌ها و جبهه‌گیری‌ها، مسایل رفاهی و روش‌های سنتی را مورد نظر قرار دهید. مقاومت کارکنان می‌تواند به یکی از دلایل زیر باشد:
  • موفقیت‌های گذشته؛ اگر افراد در گذشته موفق بوده‌اند ممکن است تمایلی به تغییر به آینده ناشناخته نداشته باشند.
  • احساس آشنایی با روش‌ها و چیزهای موجود.
  • حس ایمنی و امنیت.
  • سطحی از اطمینان که به واسطه سنن، استانداردها و رقبا ایجاد شده است.
وقتی می‌خواهید دیگران را برای تغییر آماده کنید به یاد داشته باشید که:
  • همه مفاهیم نو ناگزیر کهنه خواهند شد بنابراین برای موفق شدن، باید راه‌های جایگزین، تطبیق‌ها و نوآوری‌هایی ایجاد کنید.
  • خلاقیت و حل مسیله کمک خواهد کرد نیازهای آینده را برآورده سازید. از آنجایی که آینده غیرقابل کنترل است باید خود را برای تطبیق با وقایع غیرمترقبه آماده سازید.
قربانیان و بازندگان تغییر اگر قدرت بخواهند ممکن است مقاومت کنند. اگر مقاومت‌کنندگان موفق باشند، پیروز می‌شوند و به قدرت می‌رسند. بنابراین مقاومت‌کنندگان با دستیابی به حس قدرت، می‌توانند بر دیگر کارکنان تأثیر گذاشته و یک سد واقعی در برابر تغییر ایجاد کنند.
نکات اصلی برخورد با مقاومت و حذف سد تغییر شامل موارد زیر است:
  • به دیدگاههای مختلف احترام بگذارید.
  • موارد توافق را پیدا کنید.
  • در مقابل ایده‌های جدید پذیرا و انعطاف‌پذیر باشید.
  • موارد مختلف و مسیله‌ساز را تعیین کنید.
با احترام به دیدگاههای دیگران، یافتن موارد توافق و استقبال از ایده‌ها، شما می‌توانید کارکنان مقاومت‌کننده را در فرآیند تصمیم‌گیری مشارکت داده و قدرت مقاومت را به قدرت مشارکت تبدیل کنید.

+نوشته شده در سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:39توسط امیرحسین علیزاده. | |

آندولند: موفقیت مدیر بر اساس پیشرفت مجموعه تحت مدیریتش سنجیده می شود.

ایندولند: موفقیت مدیر سنجیده نمی شود، خود مدیر بودن نشانه موفقیت است.

آندولند: مدیران بعضی وقتها استعفا می دهند.

ایندولند: عشق به خدمت مانع از استعفا می شود.

-

آندولند: افراد از مشاغل پایین شروع می كنند و به تدریج ممكن است مدیر شوند.

ایندولند: افراد مدیر مادرزادی هستند و اولین شغلشان در بیست سالگی مدیریت است.

-

آندولند: برای یك پست مدیریت، دنبال مدیر می گردند.

ایندولند: برای یك فرد، دنبال پست مدیریت می گردند و در صورت لزوم این پست ساخته می شود.

-

آندولند: یك كارمند ساده ممكن است سه سال بعد مدیر شود.

ایندولند: یك كارمند ساده، سه سال بعد همان كارمند ساده است، در حالیكه مدیرش سه بار عوض شده است.

-

آندولند: اگر بخواهند از دانش و تجربه كسی حداكثر استفاده را بكنند، او را مشاور مدیریت می كنند.

ایندولند: اگر بخواهند از كسی هیچ استفاده ای نكنند، او را مشاور مدیریت می كنند.

-

آندولند: اگر كسی از كار بركنار شود، عذرخواهی می كند و حتی ممكن است محاكمه شود.

ایندولند: اگر كسی از كار بركنار شود، طی مراسم باشكوهی از او تقدیر می شود و پست مدیریت جدید می گیرد.

-

آندولند: مدیران بصورت مستقل استخدام و بركنار می شوند، ولی بصورت گروهی و هماهنگ كار می كنند.

ایندولند: مدیران بصورت مستقل و غیرهماهنگ كار می كنند، ولی بصورت گروهی استخدام و بركنار می شوند.

-

آندولند: برای استخدام مدیر، در روزنامه آگهی می دهند و با برخی مصاحبه می كنند.

ایندولند: برای استخدام مدیر، به فرد مورد نظر تلفن می كنند.

-

آندولند: زمان پایان كار یك مدیر و شروع كار مدیر بعدی از قبل مشخص است.

ایندولند: مدیران در همان روز حكم مدیریت یا بركناریشان را می گیرند.

-

آندولند: همه می دانند درآمد قانونی یك مدیر زیاد است.

ایندولند: مدیران انسانهای ساده زیستی هستند كه درآمدشان به كسی ربطی ندارد.

-

آندولند: شما مدیرتان را با اسم كوچك صدا می زنید.

ایندولند: شما مدیرتان را صدا نمی زنید، چون اصلاً به شما وقت ملاقات نمی دهد.

-

آندولند: برای مدیریت، سابقه كار مفید و لیاقت لازم است.

ایندولند: برای مدیریت، مورد اعتماد بودن كفایت می كند

+نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت12:56توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

وقتی من كاری را انجام ندهم، من تنبل هستم.

وقتی رئیسم كاری را انجام ندهد، او مشغول است.


وقتی كاری را بدون اینكه از من خواسته شود انجام دهم، من قصد دارم خودم را زرنگ جلوه دهم.
وقتی رئیسم این كار را كند، او ابتكار عمل به خرج داده است.

وقتی من سعی در جلب رضایت رئیسم داشته باشم، من چاپلوسم.
وقتی رئیسم، رئیسش را راضی نگاه دارد، او همكاری می‌كند.


وقتی من اشتباهی كنم، من نادان هستم.
وقتی رئیسم اشتباه كند، او مانند دیگران یك انسان است.


وقتی من در محل كارم نباشم، من در گشت‌زدن هستم.
وقتی رئیسم در دفترش نباشد، او مشغول انجام امور سازمان است.

وقتی یك روز مرخصی استعلاجی داشته باشم، من همیشه مریض هستم.
وقتی رئیسم در مرخصی استعلاجی باشد، او حتماً خیلی بیمار است.


وقتی من مرخصی بخواهم، باید یك جلسه دلیل و توجیه بیاورم.
وقتی رئیسم به مرخصی برود، باید می‌رفت چون خیلی كار كرده است.


وقتی من كار خوبی انجام می‌دهم، رئیسم هرگز به خاطر نمی‌آورد.
وقتی من كار اشتباهی انجام دهم، رئیسم هرگز فراموش نمی‌كند 
 

 

.

 

+نوشته شده در چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,ساعت10:55توسط امیرحسین علیزاده. | |

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت16:32توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

 
 

آنچه امروزه به عنوان دانش مدیریت مطرح است، از دیرباز در گنجینه ی معارف‏ بشرى موجود بوده و با گذشت زمان توانسته است با بهره ‏گیرى از تجربه‏ هاى عملى ‏انسان در اداره جوامع بشرى، گسترش یابد. در سده اخیر، شتاب رشد دانش مدیریت،افزایش یافت تا جایى كه به عنوان دانشى مستقل شناخته شد. بنابر این، نظریه‏ هاى ‏موجود در دانش مدیریت، نظریه‏ هایى نوظهور نیستند بلكه نظریه ‏هایى هستند كه پایه واساس آن‏ها بر تجارب مدیریتى گذشتگان بنا شده است. جمع آورى و نظریه‏ پردازى دردانش مدیریت، اغلب به وسیله نویسندگان و دانشمندان غربى انجام گرفته و از این روبرخى گمان كرده‏اند كه مدیریت، دانشى غربى است و یا به وسیله غربیان پدید آمده‏است؛ در حالى كه سوابق تاریخى گویاى آن است كه دانش مدیریت، ابتدا در مشرق‏ زمین مورد توجه قرار گرفته است. به هر سان، آنچه اهمیت دارد این است كه در عصرجدید باید دانشمندان و كاوشگران با كمك فكر و اندیشه خود و با استفاده از منابع‏  مربوط، در جستجوى یافتن نظریه‏ هاى نو و مطابق با فرهنگ دینى و ملّى خود باشند.
در این میان، آشنایى با نظریه‏ ها و مسائل مدیریت، مى ‏تواند محققان و دانش پژوهان را یارى ‏رساند.
در این مجموعه، تلاش شده است تا نظریه‏ هاى مدیریت و اصول آن به زبانى ساده، براى ‏دانشجویان و مدیران به رشته تحریر در آید تا بتواند به عنوان منبعى براى درس »اصول« و»تئورى ‏هاى مدیریت« از آن استفاده شود.

این بحث در دو بخش تهیه شده است: بخش اوّل به مكاتب و نظریه‏ هاى مدیریت و بخش ‏دوم به اصول مدیریت مى‏ پردازد.

اصول ومبانى مدیریت >> مكاتب و نظریه ‏هاى مدیریت‏

 

كلیات، مفاهیم و سیر تاریخى دانش ‏مدیریت‏

 

امروزه هر كس به گونه ‏اى با سازمانى و یا سازمان هایى سر و كار دارد، یا عضوسازمانى مانند اداره، نهاد، هیات مذهبى، احزاب سیاسى است و یا به عنوان ارباب‏ رجوع، خریدار و یا فروشنده، به سازمان‏ ها مراجعه مى ‏كند.
سازمان‏ها براى دستیابى به اهدافى ویژه، فعالیت مى‏ كنند و داراى راه و روشى ویژه‏ اند كه به ‏احتمال، با راه و روش سازمان‏ هاى دیگر متفاوت است. سازمان‏ها باید نیروى انسانى و سایرمنابع و امكانات و تجهیزات مادّى مورد نیاز خود را تأمین و با برنامه ریزى و سازماندهى‏ ویژه، آن‏ها را میان بخش‏ ها و واحدهاى خود تقسیم كنند. علاوه بر این، سازمان‏ها، به افرادى‏كه بر فعالیت‏هاى جارى و كاركنان نظارت و آن را هدایت كنند، نیازمندند.
بنابراین، در هر سازمانى، چهار فعالیت اصلى به چشم مى‏ آید:
1- برنامه ریزى؛
2- سازماندهى؛
3- هدایت و رهبرى؛
4- كنترل.
براى نمونه، مطالعه و تدوین كتاب به عنوان منبع درسى براى رشته‏ هاى مختلف علوم انسانى دانشگاه‏ ها، هدفى ویژه است كه براى تحقق آن، سازمانى به نام »سازمان مطالعه و تدوین كتب‏ علوم انسانى« یا »سمت« تاسیس شده است.
این سازمان، براى دستیابى به هدف خود، برنامه ریزى و سازماندهى ه‏اى خاص دارد.»سمت«، نیروى انسانى مورد نیازش را از میان فارغ التحصیلان دانشگاه‏ها تأمین مى‏ كند وآنان را در كمیته‏ هاى تخصصى مربوط جاى مى‏ دهد و امكانات لازم، مانند ساختمان، خودرو و... را نیز فراهم مى ‏كند. همچنین در »سمت«، افرادى به عنوان مدیر، فعالیت كاركنان راهدایت، و بر حسن جریان امور نظارت مى ‏كنند.


تعریف مدیریت‏


دانشمندان تعریف‏ هاى گوناگونى از مدیریت به دست داده‏ اند. صاحب‏ نظرى علم‏ مدیریت را هنر انجام امور به وسیله دیگران توصیف كرده و بر نقش دیگران و قبول ‏هدف از سوى آنان تأكید ورزیده است. برخى دیگر، مدیریت را فرایند تحقق اهداف‏ سازمانى به وسیله انجام دادن چهار وظیفه برنامه ریزى، سازماندهى، هدایت و كنتر ل‏ مى ‏دانند. با مطالعه و بررسى تعاریف مدیریت مى ‏توان تعریف ذیل را به عنوان تعریفى‏ جامع ذكر كرد:
مدیریت، فرایند به كارگیرى مؤثر منابع انسانى و امكانات مادّى براى تحقق اهداف سازمانى ‏است.«
نكته مهم این است كه تحقق این فرایند به وسیله انجام وظایف اساسى مدیران، یعنى »برنامه‏ ریزى« »سازماندهى«، »هدایت و رهبرى« و »كنترل« و با توجه به نظام ارزشى حاكم برسازمان امكان مى ‏یابد.

وظایف اصلى مدیران 

 

1- برنامه ریزی

 

برنامه ریزى یعنى مدیران از پیش در باره هدف‏ ها و اقدامات مورد نظر بیندیشند و خود را براى استفاده از فرصت‏ ها و مقابله با خطرها آماده كنند. نخستین كار در برنامه ‏ریزى، مشخص كردن »هدف سازمان« است و سپس نوبت به ریز كردن هدف، براى‏واحدهاى تابع مى ‏رسد.
افق زمانى برنامه‏ ها، متفاوت است. برخى بلند مدّت و برخى كوتاه مدّت اند.
همچنین، برنام ه‏هاى بلند مدّت توسط مدیران عالى سازمان، و برنامه ‏هاى میان مدت و كوتاه ‏مدّت به وسیله مدیران میانى و عملیاتى تهیه مى ‏گردد.


1 - 1 - سازماندهى


سازماندهى، فرایند تنظیم و تخصیص كارها و اختیارات و منابع سازمان، میان اعضا وایجاد هماهنگى میان آن‏ها براى رسیدن به اهداف سازمان است. براى تحقق ‏اهداف، سازمان‏هاى مختلف، از ساختارهایى متفاوت بهره مى ‏جویند. براى مثال،ساختار یك مركز مطالعه و تحقیق، با ساختار یك كارخانه اتومبیل سازى متفاوت است.


1 - 2 - رهبرى


رهبرى، فرایند اعمال نفوذ براى برانگیختن كاركنان به فعالیت در جهت تحقق اهداف‏ است رهبران براى نفوذ در زیردستان نیاز به قدرت دارند و این قدرت از منابع‏ مختلفى همانند قدرت مرجعیت، قدرت قانونى، قدرت تنبیه وتشویق و... نشأت مى ‏گیرد.
همچنین، اطلاع مدیران و رهبران از انگیزه ‏هاى كاركنان، در هدایت آنان نقشى‏ مهم دارد.


1 - 3 - كنترل


فرایند كنترل، عبارت است از تنظیم كلّى فعالیت‏هاى سازمان كه عملكرد واقعى آن بامعیارها و اهداف از پیش تعیین شده مطابق باشد. كنترل، داراى انواعى مانندكنترل پیش نگر، كنترل حین عمل و كنترل بعد از عمل است. به منظوركنترل فعالیت‏ ها باید براى هر فعالیت، معیار مشخص شود. سپس باید نتیجه هر كار بامعیار مربوط بدان مقایسه گردد و در صورت مشاهده انحراف، اقدامات اصلاحى لازم ‏انجام شود.
هر چند وظایف اصلى مدیریت به طور مستقل مطرح شده است، ولى باید یادآورى شود كه‏ میان آن‏ها تعامل وجود دارد و بر یكدیگر اثرى متقابل دارند. همچنین، تأثیر نظام ارزشى ‏حاكم بر سازمان در این وظایف و در مجموع مدیریت انكارناپذیر است.

طبقه بندى مدیران‏

 


صاحب نظران مدیریت، مدیران را به شیوه هایى گوناگون تقسیم و طبقه بندى كرده‏اند.براى مثال، از نظر وسعت حیطه ی مسؤلیت، مدیران را به دو نوع » مدیران‏ وظیفه ه‏ا« و »مدیران عمومى« تقسیم كرده‏اند. »مدیران وظیفه ه‏ا«،مسؤول فعالیت‏ها و عملیات یك واحد و یا یك دایره سازمان هستند. آنان عهده دارمجموعه ه‏ایى از كارهاى مشابه، مانند خرید و یا تولیدند. همچنین »مدیران عمومى«،مسؤول تمامى سازمان، مانند كاركنان تولید، فروش و فعالیت‏هاى آنان هستند. همچنین‏ مدیران عمومى، مسئولیت تمامى و یا مجموعه سازمان و یا یك واحد مستقل از سازمان‏را بر عهده دارند.
دانشمندان، مدیران را بر حسب سطح سازمانى نیز طبقه بندى كرده و سه سطح را براى آن‏هادر نظر گرفته‏اند.
1- مدیران عملیاتى ؛
2- مدیران میانى ؛
3- مدیران عالى  


مدیران عملیاتى‏


این دسته از مدیران، در پایین‏ ترین سطح مدیریت سازمان فعالیت می ‏كنند. آنانها‏ مستقیماً با كاركنان در تماس اند و وظیفه هدایت فعالیت‏هاى كاركنان را بر عهده دارند.نظارت بر حُسن انجام كار افراد و تهیه برنامه‏ هاى كوتاه مدت و تفضیلى نیز از جمله وظایف‏ مدیران عملیاتى است. این دسته از مدیران به دلیل ماهیت كارى كه بر عهده دارند، بیشتراوقات خود را با زیر دستان سپرى مى‏كنند.


مدیران میانى‏


مدیران میانى، به عنوان واسطه ه‏اى میان مدیران عملیاتى و مدیران عالى عمل مى‏كنند.آنان علاوه بر هدایت فعالیت‏هاى مدیران عملیاتى، باید كارهاى خود را به مدیریت عالى ‏سازمان گزارش كنند. همچنین، مدیران میانى، اطلاعات لازم را گردآورى و تحلیل مى‏كنند وبراى تصمیم‏ گیرى در اختیار مدیران عالى قرار مى‏دهند. آنان بخشى از وقت خود را نیزصرف تهیه برنامه ‏هاى میان مدّت مى‏كنند.


مدیران عالى‏


مدیران عالى، در بالاترین سطح سازمان قرار دارند. آنان براى سازمان برنامه‏هاى‏بلند مدّت جامع را تهیه مى‏كنند. مدیران عالى، مسئولیت كلّ سازمان را بر عهده و بر كلّیه‏واحدهاى سازمان نظارت دارند و فعالیت‏هاى آنان را ارزیابى مى‏كنند. بهتر است مدیران‏عالى از میان مدیرانى كه رده‏هاى عملیاتى و میانى را با موفقیت طى كرده‏اند، انتخاب شوند.

 

درجه بندی مدیران  

 

مدیران عالى‏
مدیران میانى‏
مدیران عملیاتى‏


تمامى این مدیران، وظایف اصلى فرایند مدیریت، یعنى »برنامه ریزى« »سازماندهى«،»رهبرى و هدایت«، و »كنترل« را به عهده دارند. ولى میزان مسئولیت و زمانى كه هر یك‏از آنان براى این وظایف صرف مى‏كنند، متفاوت است. براى مثال، مقدار زمانى كه‏ مدیران عالى به برنامه ریزى اختصاص مى‏دهند، بیشتر از زمانى است كه مدیران‏ عملیاتى صرف برنامه ریزى مى‏كنند؛ زیرا مدیران عالى، وظیفه دارند كه برنامه‏ هاى‏ جامع را تهیه كنند، در حالى كه مدیران عملیاتى تنها باید برنامه ریزى عملیاتى را هدایت‏ كنند. در عوض، مدیران عملیاتى مدت زمان بیشترى صرف هدایت و رهبرى كاركنان‏ مى‏كنند، چرا كه این مدیران مستقیماً با كاركنان سر و كار دارند و مسئول هدایت‏ فعالیت‏هاى آنها مى‏باشند.

مهارت هاى مدیران‏

 


مدیران براى اعمال مدیریت صحیح، به سه مهارت نیاز دارند: مهارت فنى ،مهارت انسانى و مهارت ادراكى.

 

1- مهارت فنى: توانایى به كار بردن دانش و روش و فنونى است كه از راه آموزش و تجربه به‏ دست مى‏آید؛ مانند مهارت و توانایى یك مهندس مكانیك مجرّب كه در رشته خود داراى ‏مهارت فنى است.


2- مهارت انسانى: توانایى درك افراد و كار با آنان و به كارگیرى كاركنان جهت تحقق اهداف‏سازمان را مهارت انسانى مى‏گویند.


3- مهارت ادراكى: عبارت است از توانایى درك سازمان به عنوان مجموعه ه‏ایى كه بابخش‏هاى خود در تعامل است، و توانایى درك این كه تغییر در یك بخش سازمان در سایربخشهاى سازمان نیز تأثیر دارد. مهارت ادراكى، همچنین به توانایى حفظ منابع سازمان ودرك پیچیدگى آن اشاره دارد.


نكته اساسى این است كه مدیران در هر سه سطح عملیاتى، میانى، و عالى، به مهارت‏هاى سه ‏گانه نیازمندند، ولى میزان نیاز آنان به هر یك از مهارت‏ ها در سطوح مختلف، متفاوت است.بدین ترتیب كه مدیران در سطح عملیاتى مهارت فنى بیشترى نیاز دارند؛ زیرا مدیران‏ عملیاتى علاوه بر نظارت مستقیم بر كاركنان، باید آنان را به گونه تخصصى نیز آموزش دهند،در حالى كه مدیران عالى سازمان لازم است پیچیدگى سازمان را درك و ارتباط میان اجزاى ‏آن را تنظیم و سازمان را براى نیل به اهداف مورد نظر هماهنگ كنند. امّا مدیران هر سه سطح،نیازى یكسان به مهارت انسانى دارند؛ زیرا تمامى آنان با افراد در تماس اند و لازم است ازروش و فنون برخورد با كاركنان آگاه باشند و آنان را براى تحقق اهداف مورد نظر بسیج كنند.

بنابراین، مهم‏ترین مهارتى كه همه مدیران بدان نیازمندند، مهارت انسانى است.

یكى ازصاحب نظران مى‏گوید: مهارت انسانى داراى سه جزء است:

- درك رفتار گذشته‏ ی افراد

- پیش بینى رفتار آینده آنان

- هدایت، كنترل و تغییر رفتار آینده افراد


4- مدیران كارا و اثربخش


مدیران كارا توانایى استفاده بهتر از منابع موجود را در فرایند تحقق اهداف‏ سازمانى دارند . به عبارت دیگر، مدیر كارا كسى است كه بتواند با استفاده ازحداقل امكانات، حداكثر بهره را به سازمان برساند.
مدیران اثر بخش، توانایى گزینش اهداف مناسب و رسیدن به آن‏ها را از بهترین روش دارند.در واقع آنان از میان اهداف، بهترین و صحیح‏ ترین را برمى‏گزینند و مطلوبترین راه نیل به آن‏را تشخیص مى ‏دهند.


5- سیر تاریخى مدیریت‏


مدیریت، دانش و فنّى نوظهور نیست، بلكه تاریخى به قدمت زندگى اجتماعى انسان‏ دارد. زندگى خانوادگى و به ویژه زندگى قبیله اى، همواره با نوعى تضاد منافع، جنگ،صلح، تعاون و مانند آن همراه بوده است. عقل سلیم به ضرورت وجود نوعى مدیریت‏ در تمامى موارد یاد شده حكم مى‏ كند.
بنابر این، مدیریت پا به پاى رشد جوامع بشرى توسعه یافته است. ولى بى گمان بررسى جزءبه جزء و تفصیلى سیر تكاملى تاریخ مدیریت از حوصله این وبلاگ خارج است. بنابر این، دراین جا به گونه‏ هاى فشرده به سیر تاریخى مدیریت در تمدن‏هاى باستانى و قرون وسطى اشاره‏ مى ‏شود.


5 - 1 - مدیریت در تمدن‏ هاى باستانى‏


تمدن‏ هاى باستانى سومریان، مصریان، چینیان، یونانیان و ایرانیان، به مدیریت توجه‏ داشته‏ اند كه در این جا به اختصار بدان اشاره مى ‏شود.
سومریان: سومریان با اختراع خط (500 ق. م) توانسته مقرراتى را براى ثبت و ضبط سوابق به‏ منظور كنترل و ارزیابى افراد تهیه كنند. آنان، همچنین با تقسیم شهرها و ارائه نحوه و روش ‏خاص كنترل خود در امور شهرها، پیشرفتى شایان توجه داشته‏ اند.
مصریان: گواه توجه مصریان باستان به مدیریت، وجود اهرام عظیمى است كه به یقین بدون‏ اعمال مدیریت هرگز ساخته نمى‏ شد. علاوه بر این، مصریان نیاز به برنامه ریزى، سازمانده اى‏و كنترل را تشخیص داده بودند. آنان از »عدم تمركز« در سازمان استفاده كردند(2600 ق. م( و در اداره سازمان‏ها از نظریه‏ هاى كاركنان بهره مى‏ بردند.
چینیان: در تمدن باستانى چین، نیز به مدیریت توجه شده است. چنان كه تاریخ نشان مى ‏دهد،آنان در سازماندهى، برنامه ریزى، رهبرى و كنترل، فعال بوده‏اند. البته شهرت چینیان بیشترمربوط به نظام استخدامى آنان است كه به شیوه‏اى بسیار جالب طراحى شده بود ؛ چنان كه ‏نظام استخدامى فعلى انگلیس و آلمان از آن اقتباس شده است.
چینیان تحت تعالیم »كنفوسیوس« و »سیوس« در باره موضوع وفادارى و درستى عمل‏ كاركنان از نظامى خاص، پیروى مى كرده ‏اند.
یونانیان: یونانیان بیشتر از دیگر ملتها به مدیریت توجه داشته‏ اند. كتاب هایى كه از آن روزگاربه دست آمده است حاكى از این حقیقت است؛ مانند كتاب گزنفون به نام »سیر و پدیا«، كه‏ حاصل تحقیقات و مسافرت وى به ایران است.
دانشمندان بزرگ یونان، سقراط و افلاطون نیز در باره مدیریت مطالبى را طرح كرده‏ اند؛ از آن‏جمله سقراط، اصول مدیریت را جهان شمول مى‏ داند و تفاوتى میان اداره و رهبرى‏ سازمان‏ هاى دولتى و خصوصى قائل نیست.
همچنین، افلاطون نیز علاوه بر توجه به لزوم تقسیم كار مى‏ گوید: تقسیم كار باید بر اساس‏ شایستگى و تخصص باشد. وى بر اساس شایستگى و تخصص، افراد جامعه را به طبقه ‏ها یى‏ مختلف تقسیم مى‏ كند. براى مثال طبق تقسیم بندى افلاطون، فلاسفه كه قدرت تفكر دارند،باید حكومت كنند و افرادى كه گرایش نظامى دارند، باید در طبقه جنگجویان قرار گیرند.
ایرانیان: ایرانیان باستان از نخستین اشاعه دهندگان تفكر مدیریت به حساب مى ‏آیند. آنان‏ ضمن اهمیت دادن به برنامه ریزى، تقسیم كار و وحدت فرماندهى، از روش‏هاى حركت‏ سنجى، طرح جا و مكان و تدارك مواد و اشیا نیز استفاده مى‏ كرده‏ اند. گواه توجه شایسته ‏ایرانیان به مدیریت، كتاب هایى است كه دانشمندان یونانى درباره شیوه ‏هاى مدیریت و اداره‏ای ایرانیان نوشته ‏اند و به حاكمان خود توصیه كرده ‏اند از راه و روش ایرانیان استفاده كنند.


5 - 2 - مدیریت در قرون وسطى‏


دوران قرون وسطى، به دلیل ركود و افول اندیشه در مغرب زمین، به عصر جهل وتاریكى شهرت یافته است. شاید بتوان گفت كه در آن عهد، هیچ یك از معارف بشرى شاهدرشدى در خور نبوده است. البته دانش مدیریت، به دلیل نیاز جوامع، مورد توجه بوده است.ولى در قرون وسطى این دانش نیز مانند سایر دانش‏ها در مغرب زمین رشدى چندان نداشته‏ است. در عوض، در میان شرقیان و به خصوص متفكران مسلمان، دانش مدیریت، رشدى ‏قابل ملاحظه‏ اى داشته است. براى مثال، مى ‏توان از تحقیقات و نظریه‏ هاى غزالى و فارابى دراین باره یاد كرد. جرج، از اساتید و نویسندگان مدیریت مى‏ گوید: غزالى و فارابى به صفات وویژگى ‏هاى مدیر و رهبر توجه كرده‏ اند.

مكتب كلاسیك و نئوكلاسیك مدیریت‏

 

1 - مكتب كلاسیك مدیریت


چنان كه در فصل پیش گذشت، دانش مدیریت به عنوان نیازى حیاتى، از گذشته‏ هاى دوردر زندگى انسان حضور داشته و همواره از سیر تكاملى برخوردار بوده است. امّا با وقوع‏ انقلاب صنعتى و تحولات ناشى از آن - مانند پیشرفت فن‏آورى، تولید و گسترش صنایع -زمینه‏اى مناسب براى بروز تفكرات جدید در مدیریت پدید آمد. اندیشه‏ هاى جدید،مبتنى بر روش‏هاى علمى بود و منشأ تحولى بزرگ در مدیریت شد.
سرآغاز این تحول كوشش‏ ها و مطالعاتى است كه منجر به ظهور نظریه‏ هایى نو در مدیریت‏ شد و سپس به عنوان »مكتب كلاسیك مدیریت« مشهور گشت. سه نظریه مدیریت علمى،مدیریت ادارى و بوروكراسى، نظریه‏ هایى هستند كه مكتب كلاسیك مدیریت را تشكیل‏ مى‏ دهند .
براى آشنایى با مكتب كلاسیك بخش نخست این فصل، به بررسى این مكتب اختصاص‏ یافته است.
نظریه‏ هاى‏
مدیریتى‏
صاحب‏ نظران‏
اصلى‏
هدف‏


1 - 1 - مدیریت علمى :


پیش از انقلاب صنعتى، در مدیریت، روش‏هاى معمول و سنتى به كار گرفته مى ‏شد، ولى ‏با وقوع انقلاب صنعتى و تولید انبوه، دیگر این روش‏ها جواب گوى نیاز جامعه و صنایع نبود واز طرفى دیگر انتخاب تصادفى كارگران، عدم تشویق افراد كوشا و استفاده از روش ‏استبدادى در رهبرى سازمان‏ها و صنایع، موجب بروز مشكلاتى بسیار مى‏ شد.
در چنین شرایطى، مدیریت علمى به عنوان راه حلى براى مشكلات و پاسخى به این نیازهامطرح گردید. صاحب نظران مدیریت علمى، بیشتر مهندسانى جوان بودند كه به صورت‏ تجربى با شیوه‏ هاى انجام كار رو به رو بودند.
فردریك وینسلو تیلور(1856 - 1915) (35 م.( یكى از دانشمندان علم مدیریت‏ است كه به دلیل طرح نظریه »مدیریت علمى« و نقش اساسى‏ اى كه در پیشرفت وگسترش آن داشته است، به عنوان پدر »مدیریت علمى« یاد مى ‏كنند. تیلور به علّت‏ ضعف بینایى نتوانست تحصیلات خود را در رشته حقوق كامل كند. از این رو، به عنوان‏ كارگر ساده در یك شركت فولاد سازى استخدام شد. تیلور پله ‏هاى ترقى را از كارگرى تاسر مكانیسین طى كرد و پس از تكمیل تحصیلاتش با درجه سر مهندسى به كار خودادامه داد. وى در تمام این مدّت از نزدیك روش‏هاى انجام كار و مشكلات آن را مشاهده ‏مى ‏كرد، و در صدد اصلاح شیوه انجام كار برآمد. بدین منظور مطالعات خود را بر اساس‏ كارسنجى آغاز كرد.
روش مطالعه تیلور به این طریق بود كه هر فعالیت را به اجزاى كوچك تقسیم و مدّت زمان‏ انجام هر جزء را مشخص مى ‏كرد. همچنین تعداد حركات كارگران در حین انجام هر جزء كاررا نیز تعیین و حركات زاید را حذف مى ‏كرد. بدین سان، مشخص مى ‏شد كه هر كارگر درمدّت زمان معیّن و با وسیله و ابزار مشخص چه مقدار كار باید انجام دهد. تیلور معتقد بود كه ‏براى انجام كار بیش از حد مورد انتظار، باید كارگران را تشویق كرد.
آرا و نظریه‏ هاى تیلور را مى ‏توان در كتاب هایش، كه عبارتند از: نظام نرخ دستمزد قطعه‏ كارى (1895 م.) و مدیریت كارگاه (1903 م.) و اصول مدیریت علمى (1911 م.)، باز یافت.وى در آخرین كتاب خود، »مدیریت علمى« را انقلابى فكرى معرفى كرده و نتایج مطالعات‏ خود را به عنوان اصول مدیریت چنین طرح مى ‏كند:
1- جایگزین كردن روش علمى به جاى روش غیر علمى (محاسبات سر انگشتى)؛
2- ایجاد هماهنگى در اقدامات گروهى به جاى تشتت؛
3- ایجاد همكارى میان افراد، به جاى توجّه به نفع شخصى؛
4- كار و تلاش براى به حداكثر رسانیدن بازدهى به جاى بازده ‏هاى اندك و محدود؛
5 - به حداكثر رسانیدن بازدهى كاركنان در جهت رشد آنان و سازمانى كه در آن كارمى ‏كنند.
تیلور براى تحقق این اصول، راه‏هاى زیر را پیشنهاد مى ‏كند:
الف - ارائه علم مدیریت، به گونه‏ اى كه بتوان براى انجام هر كار بهترین روش رااتخاذ نمود؛
ب - گزینش كاركنان به روش علمى، به گونه‏ ایى كه به هر كارگرى، آن مسئولیت كارى راواگذارد كه براى او مناسب تر است؛
ج - آموزش و پرورش كارگران به روش علمى؛
د - ایجاد رابطه ‏اى صمیمى و دوستانه میان نیروى كار و مدیریت سازمان؛
ه - تشویق كارگران براى انجام كار بیشتر از حدّ استاندارد وتنبیه آنان به هنگام تنبلى وعملكرد كمتر از استاندارد.
علاوه بر تیلور، كه نقشى اساسى در تكوین مدیریت علمى داشته است، صاحب نظرانى ‏دیگر، مانند هنرى گانت ، فرانگ ولیلیان گیلبرگ و هارینگتون‏ امرسون نیز در تكامل مدیریت علمى سهمى عمده داشته‏ اند.
ارزیابى مدیریت علمى: نظریه مدیریت علمى، به عنوان تحولى اساسى در تاریخ علم‏ مدیریت مطرح است و نخستین تلاش منظّم و علمى در دانش مدیریت به حساب مى‏ آید: ازاین رو، شایسته است برخى از نكات قوّت و ضعف آن را معرّفى كنیم.


الف - نكات قوت:


1- بهبود تولید و رشد اقتصادى: از نتایج مثبت مدیریت علمى، بهبود وضع تولید و درمجموع، رشد اقتصادى صنایع است.
2- افزایش كارآیى: استفاده بهینه از منابع انسانى و امكانات مادّى، به گونه‏ اى كه از امكانات ومنابع حداكثر استفاده انجام پذیرد.
اساساً یكى از اهداف اصلى مدیریت علمى، افزایش كارایى بود كه با اعمال اصول مدیریت ‏علمى توسط مدیران تقریباً محقق شده است.
3- تشویق و تنبیه قانون مند: پیش از مدیریت علمى، میان كارگران كوشا و كم كار تفاوت قائل ‏نمى ‏شدند و یا دست كم روشى مشخص براى تمیز این دو دسته از یكدیگر به كار گرفته‏ نمى ‏شد. ولى در مدیریت علمى، مطرح شد كه براى هر كارى، استانداردى، تعیین شود و اگرفردى بیشتر از آن كار كند، مورد تشویق قرار گیرد و همچنین اگر كارگرى كمتر از حداستاندارد كار كند، تنبیه شود، هر چند تشویق و تنبیه مورد اشاره مدیریت علمى، صرفاً مادّى‏بود.


ب - نكات ضعف یا محدودیت‏هاى مدیریت علمى:


على رغم محاسن فوق، مدیریت علمى با محدودیت‏ ها و نارسایى هایى نیز مواجه است. كه‏ برخى از آن‏ها عبارتند از:
1- تصویرى كه این نظریه از انسان به دست مى ‏دهد، تصویر موجودى حسابگر و اقتصادى ‏صرف است كه آرزو و هدف اصلى ‏اش، افزودن بر سود خودش است. این حقیقت از بررسى ‏سخنان تیلور در كتاب اصول مدیریت علمى به خوبى استنباط مى ‏شود. بنابر این، مدیریت‏ علمى بیشتر به بعد مادّى انسان توجه مى ‏كند و از بررسى سایر ابعاد وجودى او غافل است.
2- مدل ترسیمى تیلور در مدیریت علمى، تنها مدلى مكانیكى است كه بر اساس تجزیه وتحلیل حركات كارگران طرح شده است؛ در حالى كه انسان علاوه بر حركات و انجام دادن ‏كار، داراى ویژگى‏ هاى روحى و روانى و نگرشى و... نیز هست.


+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت16:26توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

2 - مدیریت ادارى‏


از دیگر نظریه‏ هاى كلاسیك مدیریت، »نظریه مدیریت ادارى« است. این نظریه ‏برخلاف مدیریت علمى، كه روش‏هاى انجام كار را به بررسى مى ‏نهاد، دیدى كل نگردارد و اصولى كلى را براى اداره سازمان‏ها ارائه مى ‏كند.
هنرى فایول(1841 - 1925) ، مهندس معدن و مدیر شركت معدن ذغال‏ سنگ، نظریه پرداز مدیریت ادارى است. وى با هدف دستیابى به اصولى ساده براى‏اداره امور سازمان‏ها، مطالعات و تحقیقاتى انجام داد كه نتیجه آن در كتاب مدیریت‏ صنعتى و عمومى (1916) انتشار یافته است.
نظریه ‏هاى فایول در باره سازمان و مدیریت را مى ‏توان در سه بخش مورد بررسى قرار داد:


الف - فعالیت سازمان‏ها:

 

فایول، سازمان را به صورت یك پارچه مى‏ نگریست و معتقد بود كه‏ فعالیت‏هاى سازمان‏ها از شش جزو تشكیل شده است:
1- فعالیت فنى، شامل تولید، تغییر شكل مواد و تهیه محصول ؛
2- فعالیت بازرگانى، شامل خرید، فروش و مبادلات؛
3- فعالیت مالى، شامل تأمین منابع مالى و سرمایه و استفاده بهینه از آنها؛
4- فعالیت ایمنى، شامل حفاظت از اموال سازمان و جان و سلامتى كاركنان؛
5- فعالیت حسابدارى، شامل تعیین وضعیت موجودى حساب‏ها و دفاتر؛
6- فعالیت مدیریتى یا ادارى، شامل برنامه ریزى، سازماندهى، هماهنگى و نظارت.
فایول، اهمیتى بسیار براى فعالیت ششم قائل بود به گونه اى كه قسمت عمده كتاب وى به ‏بررسى این فعالیت اختصاص یافته است.


ب - اصول مدیریت:

 

فایول، در كتاب خود به چهارده اصل مدیریتى اشاره مى‏ كند، ولى مراد او از اصول، حكم قطعى و ثابت نیست. وى در این باره مى ‏نویسد:
به ندرت امكان دارد كه یك اصل به صورت یكسان دو بار مورد استفاده قرار گیرد زیرا انسانها بایكدیگر متفاوت اند و زمان به سرعت تغییر مى‏ كند.
برخى از اصول مذكور به شرح ذیل است:
تقسیم كار: كارها و فعالیت‏ هاى سازمان باید به گونه ‏اى تقسیم شود كه موجب‏ رشد كاركنان متخصص گردد، تا بدین وسیله ضمن كاهش ضایعات، مهارت افرادافزایش و عملكرد آنان بهبود یابد.
اختیار: اختیار، عبارت است از حق صدور دستور. فایول، میان اختیار رسمى،كه از مقام مدیر سازمان نشأت مى‏ گیرد، و اختیار غیر رسمى، كه از مقبولیت شخص مدیر نزد زیر دستان حاصل مى‏ گردد، تفاوت مى ‏گذارد. وى معتقد است كه میان اختیار ومسئولیت ارتباط برقرار است و باید اختیار و مسؤولیت با هم متناسب  باشند. درحقیقت، افرادى كه اختیار )حق صدور دستور( دارند، باید پاسخگوى آن نیز باشند.
انضباط: انضباط، اطاعت حاصل از توافق مدیر و زیردستان است؛ یعنى مدیران‏ و كاركنان باید به تعهدات خود، كه بر اساس توافق دو جانبه به دست آمده است، پایبندباشند و پاداش و تنبیه نیز باید بر مبناى میزان عمل به این تعهدات باشد.
وحدت مدیریت: فعالیت‏ هایى كه به منظور تحقق یك هدف انجام مى‏ شود، باید زیر نظر یك مدیر قرار گیرد تا او بتواند فعالیت‏ها را با یكدیگر هماهنگ و در جهت‏ تحقق هدف مورد نظر هدایت كند. اصل »وحدت مدیریت« بر این اساس استوار است‏ كه اگر مسؤلیت اجراى یك برنامه را به یك نفر واگذاریم، كارایى بیشتر خواهد شد.
تمركز: سازمان‏ها نیز مانند اندام موجود زنده، به یك نظام مركزى نیازمندند تافعالیت آنها را هماهنگ كند. در بدن انسان نقش این نظام مركزى را مغز بر عهده دارد. درسازمان نیز نظام مركزى فرماندهى، عبارت از مدیریت است.
مدیر سازمان مى‏ تواند تمامى اختیارات را خود اعمال و یا برخى از آن‏ها را به زیر دستان‏ تفویض كند. در این صورت، نظام غیر متمركز بر سازمان حاكم خواهد بود.
تمركز یا عدم تمركز، به خودى خود مطلوب نیست، زیرا درجه مطلوب از تمركز یا عدم‏تمركز را شرایط سازمان و نگرش مدیریت آن تعیین مى ‏كند و میزان استفاده از هر یك از آنهامقدارى است كه كارآیى سازمان را به حداكثر برساند.
سلسله مراتب: در سازمان‏ها، سلسله مراتب از بالاترین مقام سازمان تاپایین‏ ترین جزو آن حاكم است. ارتباطات رسمى در سازمان، از طریق سلسله مراتب‏ جریان مى ‏یابد و از این راه وحدت مدیریت حاصل مى ‏شود. فایول بر آن است كه اگرسلسله مراتب طولانى شود موجب كندى جریان كار و تأخیر در تصمیم‏ گیرى‏ ها مى ‏گردد.بنابراین، مى‏ توان تا حدودى انعطاف ‏پذیر بود و سلسله مراتب سازمان را كوتاه كرد.
استمرار خدمت كاركنان یا ثبات: چون فردى را براى انجام كار برمى گزینیم تامدّتى نمى ‏تواند به خوبى كار كند و در واقع مدّتى زمان لازم است تا به كار خود مسلّط شود. بر این اساس، اگر فردى را پیش از تسلط بر انجام كارش، جا به جا و از شغلى به ‏شغل دیگر منتقل كنیم، هزینه هایى كه صرف آموزش او شده است، از بین مى‏ رود.وان گهى، این جا به جایى باعث تضعیف روحیه كاركنان شده، امكان شناسایى نقاط قوّت‏ و ضعف آنان را از مدیر باز مى ‏گیرد.
بنابراین، پیش از این كه افراد به بهره ورى كامل در شغل خود برسند، نباید آنان راجا به جا كرد. در حقیقت، دوران خدمتى كاركنان باید از استمرار و ثبات نسبى برخوردار باشد.
ابداع و نوآورى: نوآورى، همان قدرت تفكّر در طرح و اجراى برنامه است.مدیران باید بسترى مناسب براى تفكّر كاركنان در باره برنامه‏ هاى موفق و اجراى‏ آزمایشى آن فراهم كنند و امكان استفاده از قدرت خلاقیت و نوآورى را از كاركنان‏ نگیرند.
روحیه یگانگى: قدرت و توان سازمان‏ها از وحدت، هماهنگى و یگانگى ‏كاركنان به دست مى ‏آید. یكى از روش‏هاى ایجاد حسّ یگانگى در افراد، آشنا ساختن‏ آنان با اهداف سازمان است. راه دیگر، مشخص كردن نقش هر فرد در دستیابى به‏ اهداف است. اگر هر دو روش به كار گرفته شود، نتیجه ه‏اى بهتر به دست مى‏ آید.


ج - ویژگى‏ هاى مدیران:

 

فایول، معتقد بود كه مدیران باید داراى ویژگى‏ هاى ذیل باشند:
1- توانایى فكرى: مدیران باید از توان فهم، یادگیرى و تشخیص برخوردار باشند.
2- توانایى جسمى: سلامت و توانایى جسمى و داشتن ظاهرى مناسب نیز براى مدیران ‏ضرورى است.
3- معلومات عمومى: مدیران باید از اطلاعات و معلومات كلّى - هر چند مربوط به شغل ووظیفه سازمان نباشد - برخوردار باشند.
4- معلومات تخصصى: بدیهى است كه داشتن اطلاعات كلّى به تنهایى براى مدیران كافى ‏نیست، بلكه آنان باید از دانش و آگاهى لازم در باره شغل خاص خود نیزبرخوردار باشند.
5- تجربه: مدیران ضمن انجام كار خود در سازمان، مهارت هایى ویژه كسب م ى‏كنند كه براى ‏آنان ضرورى و لازم است.

  - 3 - نظریه بوروكراسى


واژه « بوروكراسى » در زبان عامیانه بیشتر داراى بار منفى مانند كاغذ بازى، عدم‏ كارایى، اتلاف وقت در سازمان‏ ها و حاكم بودن قوانین خشك و غیر منطقى است. ولى از نظرعلمى، بوروكراسى به معناى حكومت مقامات دولتى است. منظور ما از بوروكراسى ‏پدیده‏اى اجتماعى است كه مورد توجه دانشمندانى بسیار قرار گرفته است.
مهم‏ترین نظریه ه‏ایى كه در باره ی بوروكراسى طرح شده است از آن »وبر« جامعه‏ شناس آلمانى (1864 - 1920) است؛ چنان كه اگر نام بوروكراسى برده شود، بى اختیارنام »وبر« را نیز در اذهان تداعى مى ‏كند. بنابراین، در این بخش، نظریه بوروكراسى< وبر> بررسى خواهد شد.
به اعتقاد »وبر« سازمان، تشكیلاتى است كه دست كم داراى دو جزء رهبر و كادر ادارى و ازسلسله مراتب نیز برخوردار باشد. وى مى‏ گوید براى اداره سازمان باید رهبر،حق اعمال قدرت (اختیار) داشته و این اعمال قدرت باید مشروع باشد.
»وبر« قدرت و مشروعیت اعمال قدرت را تعریف مى‏ كند. به زعم وى، تحمیل اراده و دستور به دیگران، على رغم مقاومت احتمالى افراد، قدرت نامیده مى ‏شود. او مشروعیت اعمال‏ قدرت را چنین تعریف مى ‏كند كه رهبر و یا فردى كه اعمال قدرت مى ‏كند، معتقد باشد كه این‏ حق را دارد و كاركنان و زیردستان نیز خود را ملزم به اطاعت از او بدانند.
اعمال قدرت در جوامع مختلف بر اساس ارزش‏ها و اعتقادات و نظام فكرى آنان تحقق ‏مى ‏یابد، اما »وبر« به اعمال قدرت از سه طریق اشاره مى‏ كند:


الف - اعمال قدرت كاریزماتیك، بر مبناى نفوذ شخص رهبر:


كاریزما، در لغت به معناى موهبت و عطیه الهى است. فردى كه از این موهبت‏ برخوردار است، داراى ویژگی هایى خارق العاده است كه موجب نفوذ وى در پیروانش ‏مى ‏شود. از این رو، به این رهبر، كاریزما و به این نوع از بوروكراسى،كاریزماتیك مى‏ گو یند.
بوروكراسى كاریز ماتیك، با رهبر متولّد و با مرگ وى از میان مى ‏رود. زیر دستان به دلیل‏ اقتدار رهبر، به او اعتماد دارند. نزدیكترین فرد به رهبر - كه معمولا وفادارترین آنان به وى ‏نیز هست - رابط میان رهبر و پیروان است.


ب - اعمال قدرت سنّتى:


رهبر در این نوع بوروكراسى، بر مبناى تقدّس رسوم و آداب و سنن - كه مورد پذیرش ‏پیروان است - اعمال قدرت مى‏ كند. رهبر سنّتى بر اساس قدرتى كه به ارث برده است، دستور مى ‏دهد و پیروان بدون احساس وفادارى به شخص رهبر و بر اساس سنّت از او اطاعت‏ مى ‏كنند.
كاركنان در این نوع بوروكراسى بیشتر از راه وراثت به كار گمارده مى ‏شوند و تصدى مشاغل‏ بیشتر، بر پایه روابط خویشاوندى است.


ج - اعمال قدرت قانونى:


در این بوروكراسى، مشروعیت اعمال قدرت، از اعتقاد مردم به قانون و مقررات‏ ناشى مى ‏شود. رهبر از طریق قانونى برگزیده مى ‏گردد و او از طریق مقام و مرتبه سازمانى ‏اعمال قدرت مى‏ كند. بدین سان، اعمال قدرت در این نوع بوروكراسى، تنها در چارچوب‏ قانون امكان‏ پذیر است.
»وبر« تصویرى از بوروكراسى به دست مى ‏دهد كه در آن، اعمال قدرت بر منطق و قانون‏ استوار است. وى نمونه ایده ‏آل خود از بوروكراسى را بوروكراسى معقول و یا عقلایى ‏مى ‏خواند.


مهمترین ویژگى‏ هاى بوروكراسى معقول (قانونی) عبارتند از:


1 - كارها به میزانى بسیار، تخصصى است؛
2 - كاركنان باید وظایف غیر شخصى سازمان را انجام دهند؛
3 - نظام حقوق و دستمزد، به روش منطقى تنظیم گردیده است و مأموران ادارى از حقوق ماهانه ‏برخوردارند كه بر اساس جایگاه آنان در سلسله مراتب سازمان پرداخت مى‏ شود؛
4 - سلسله مراتب اختیارات، در سازمان موجود است؛
5 - روش ارتقاى مقام به ترتیب ارشدیت و یا شایستگى است كه تشخیص آن بر عهده‏ ی مقامات رده بالاتر است؛
6 - میان مالكیت و مدیریت سازمان، تفكیك مى‏ شود؛
7 - كاركنان همواره به گونه ی یكسان تحت نظام كنترلى قرار دارند؛
8 - سوابق تصمیمات، پرونده و مدارك، ثبت و ضبط و نگهدارى مى ‏شود.


ارزیابى نظریه بوروكراسى:


بوروكراسى از موضوعاتى است كه هم در علم مدیریت و هم در جامعه‏ شناسى موردبحث است. از این رو، نقاط قوت و ضعف آن نیز محلّ توجّه دانشمندان بوده است كه به آن‏هااشاره خواهد شد.


الف - نكات قوّت:


1- امكان پیش بینى رفتار كاركنان، قوانین و مقررات و رویه‏ هاى موجود در بوروكراسى،همگى منجر به ثبات رفتار كاركنان مى ‏شود. در این صورت، رفتار كاركنان قابل پیش بینى ‏بوده، اجراى فرایند مدیریت آسانتر است.
2- در بوروكراسى، مشاغل و وظایف به روشنى و با دقت تعریف مى ‏شود. از این رو، مشاغل ‏و وظایف تكرارى و یا معارض بسیار آسان خواهد شد.
3- تقسیم كار و تخصصى شدن آن، موجب رشد كاركنان مى ‏شود و به این ترتیب، كاركنانى ‏ماهر و متخصص تربیت مى‏شود.


ب - نقاط ضعف:


1 - نمونه بوروكراسى »وبر« نمونه ‏اى ایده‏ آل و ذهنى است كه در عمل هیچ گاه تحقق نخواهدیافت. آنچه در دنیاى واقعى به نام بوروكراسى شكل مى ‏گیرد، با نمونه ترسیمى »وبر« بسى ‏تفاوت دارد.
2 - بوروكراسى نیز مانند سایر نظریه‏ هاى مكتب كلاسیك، خشك و غیر قابل‏ انعطاف است.
3 - »وبر« نمونه ترسیمى خود را بهترین نوع سازمان مى‏ داند؛ در حالى كه مشخص نیست كه‏ ساختار بوروكراسى از سایر ساختارهاى سازمان بهتر باشد.
4 - در بوروكراسى، بیش از اندازه بر رعایت مقررات تاكید مى ‏گردد و این تأكید باعث دورماندن از هدف اصلى مى ‏شود؛ زیرا به جاى این كه قانون و مقررات ابزارى براى نیل به هدف ‏باشند، خود تبدیل به هدف خواهند شد.
5 - تأكید بسیار بر قوانین و مقررات و محصور كردن كاركنان در چارچوب آنها، باعث‏بازماندن از رشد و خلاقیت و نوآورى آنان مى‏ گردد و مقام انسان را تا حد یك ماشین و ابزارانجام كار تنزل مى‏ دهد.
6- آنچه موجب شگفتى است این است كه »وبر« خود بوروكراسى را تعریف نكرده؛ در حالى كه ‏از قدرت، اختیار و مشروعیت تعریف ارائه داده است. همین موضوع -< تعریف نكردن‏ بوروكراسى> باعث بروز اختلاف در فهم مراد وى از بوروكراسى شده است.

مكتب نئوكلاسیك مدیریت یا روابط انسانى

 

با دقت در نظریه‏ هاى مكتب كلاسیك مدیریت، مشخص مى ‏شود كه كانون توجه این‏ نظریه‏ ها، حول محور افزایش كارآیى و بهره و سود اقتصادى متمركز است. تحقیقاتى بسیاردر زمینه افزایش كارآیى صورت پذیرفته و دانشمندان در صدد بوده ‏اند تا با مطالعات وتحقیقات جدید، صرفه اقتصادى كارها را بیشتر كنند.
یكى از این مطالعات در كارخانه ‏هاى هاثورن (1924 - 1932) متعلق به شركت »وسترن‏ الكتریك« به سرپرستى »التون مایو« انجام گرفت. هدف مایو و همكارانش تعیین‏ تأثیر عوامل فیزیكى - مانند افزایش و یا كاهش نور - در بازده كار بود. بدین‏ منظور كاركنان را به دو گروه تقسیم كردند. گروه اوّل گروه آزمایش بود كه میزان نور محیط كار آنان تغییر مى ‏كرد )كاهش و یا افزایش( و گروه دوم، گروه كنترل كه نور محیط كارشان‏ ثابت بود.
با افزایش نور براى گروه آزمایش، مشاهده شد كه تولید آنان افزایش یافته است. جالب این كه ‏محصول تولیدى گروه كنترل نیز افزون گشت. در آزمایش بعدى، نور براى گروه آزمایش ‏كاهش یافت، امّا از میزان تولید كاركنان كاسته نشد.
»مایو« و همكارانش تحقیقات خود را با بررسى اثر تغییر ساعت كار، تغییر میزان حرارت،تغییر مكان كار و افزایش دستمزد ادامه دادند. آنان به این نتیجه رسیدند كه بهبود شرایط فیزیكى كار، افزایش دستمزد، تشویق مادى و مانند آن، اثرى اندك بر میزان بازدهى افراددارد. آنان دریافت اند كه كاركنان به توجه و بهبود شرایط روانى نیازمندند. و این عوامل، تأثیرى ‏بیشتر از عوامل فیزیكى و مكانیكى و مادى دارد.
تحقیقات هاثورن، نقطه آغاز مكتب نئوكلاسیك بود كه بر مبناى مكتب كلاسیك مدیریت بناشد و آن را تعدیل و تكمیل كرد. مكتب نئوكلاسیك، در شاخه‏ هایى مختلف رشد كرد،


1- میزان بازده تولید كاركنان، تنها تابع عوامل مادى نیست، بلكه عوامل انسانى و روانى ‏تاثیرى بیشتر بر آن دارد.
2- نگرش مكتب كلاسیك به انسان، نگرشى اقتصادى است و انسان را موجودى حسابگر كه ‏تنها به فكر سود بیشتر است معرفى مى ‏كند و با انسان برخوردى ابزارى و مكانیكى دارد، ولى‏ مكتب نئوكلاسیك مدیریت، انسان را به عنوان موجودى داراى انگیزه‏ هاى معنوى، نیاز وهدف مورد توجه قرار مى ‏دهد.
3- براى نخستین بار، مشخص شده است درون هر سازمان، یك یا چند سازمان غیر رسمى‏وجود دارد كه بر كار و رفتار كاركنان سازمان تأثیر گذار است.
4- نوع مدیریت و رهبرى مدیران، نقشى مهم در افزایش بهره ورى و رشد كاركنان دارد. .

 

ارزیابى مكتب نئوكلاسیك مدیریت‏


هر چند ارزیابى هر مكتب پس از بررسى نظریه‏ هاى آن امكان مى ‏یابد، ولى در این‏جا با توجه به آنچه در این باره به اختصار بیان شد، به چند نكته اشاره مى‏ شود:


- مطالعات هاثورن، نقطه آغاز نهضت روابط انسانى بود كه در شاخه هایى گوناگون مانندعلوم رفتارى و... رشد یافت.
مكتب نئوكلاسیك، در مقایسه با مكتب كلاسیك، از پویایى ویژگی ه‏ایى برخوردار است.
تاثیر ابعاد روانى كاركنان در بهبود وضعیت تولید و كارایى و رشد خود آنان در نتیجه‏ مطالعات روابط انسانى مشخص شد.
كاستى ها
انتقاد اساسى به مكتب نئوكلاسیك آن است كه اگر پیروان مكتب كلاسیك، كاركنان‏ را به بند مى ‏كشیدند و بوى استعمار از گفتار آنان محسوس بود، لیك دست كم از صداقتى‏ برخوردار بودند و مسائل انسانى را مطرح نمى ‏كردند. امّا در مكتب نئوكلاسیك، همان هدف‏ مكتب كلاسیك )افزایش بازدهى( دنبال مى ‏شود، ولى همین هدف زیر عنوان زیباى توجه به‏نیازها و انگیزه‏هاى انسان مخفى است. طرفه‏تر آن كه نئوكلاسیك‏ها روان انسان‏ها را نیز درخدمت سود و بهره و افزایش تولید قرار دادند.
- این مكتب به انسان توجهى بسیار دارد و بر اساس شناخت نیازها و انگیزه‏ ها و ادراكات‏ انسان پى ریزى شده است؛ در حالى كه شناخت انسان - این موجود پیچیده - كارى سخت ودشوار و شاید محال است.

نظریه ‏هاى جدید مدیریت

 

با مرورى مختصر بر مكاتب كلاسیك و نئوكلاسیك مدیریت، آشكار گشت كه ‏مكتب كلاسیك با محدودیت ‏ها و نارسائی هایى مواجه است و مكتب نئوكلاسیك براى‏ تعدیل و جبران كاستى ‏هاى آن شكل گرفته، ولى نتوانسته است براى تمامى مشكلات‏  مدیریت و سازمان راه حلّى مناسب ارائه كند. از این رو، تحقیقات و مطالعات دانشمندان ‏ادامه یافت و نظریه هایى نوین به دانش مدیریت اضافه شد. این نظریه ‏ها، به عنوان‏ نظریه‏ هایى نوین مدیریت شهرت یافت. برخى از این نظریه ‏ها عبارتند از: نظریه عمومى‏ سیستم‏ ها، نظریه اقتضائى و نظریه نقش‏هاى مدیریت استعاره ‏ها.

 

نظریه عمومى سیستم‏ ها


چند نظریه سیستم، مفهومى نوین نیست، ولى این نظریه بعد از جنگ ‏جهانى دوم مطرح شد. البته، قبل از آن نیز صاحب نظرانى، مانند خانم مارى پاركرفالت ، چستر بارنارد و به ویژه نوربرت وینر در این باره اظهار نظرهایى كرده بودند، ولى تلاش آقاى برتالانفى در این باره بیش از دیگران‏ است؛ چنان كه مى ‏توان گفت در واقع نظریه عمومى سیستم ‏ها را وى معرفى كرده است.


تعریف سیستم‏


به دلیل كثرت كاربرد واژه « سیستم » در علوم مختلف حتى در محاورات‏ روزانه، هر كس، گونه ‏اى تلقى ویژه از این واژه دارد. حال، براى آشنایى با مفهوم سیستم به‏ برخى تعریف ‏ها، كه اندیشمندان ارائه كرده‏ اند، اشاره مى ‏شود:

برتالانفى در تعریف سیستم مى‏ گوید:« سیستم، مجموعه‏ اى از واحدهاى مرتبط به هم است » در تعریفى دیگر آمده است: « سیستم، مجموعه واحد و یا كلّ متشكل ازاجزاى مربوط به یكدیگر مى ‏باشد.» 
صاحب نظرى دیگر مى‏گوید:  « سیستم مجموعه‏ اى است متشكل از عناصرى مرتبط ومتعامل با یكدیگر كه این ارتباط و تعامل، به سیستم، نوعى كلیّت و تمامیت‏ مى بخشد » 
همچنین در تعریفى دیگر آمده است: « سیستم عبارت است از یك گروه بندى منظم از عناصر مجزّا و در عین حال مرتبط به یكدیگر، به منظور تأمین هدف‏هاى از پیش تعیین ‏شده.»


پس، مى ‏توان گفت سیستم داراى ویژگى ‏هاى زیر است:


1- از تعدادى اجزا یا عناصر - دست كم دو جزء - تشكیل شده است؛
2- میان اجزا و عناصر آن ارتباط و تعامل بر قرار است؛
3- براى تأمین هدفى معین مى ‏كوشد.

طبقه بندى سیستم ها


سیستم‏ ها را مى ‏توان به دو طریق طبقه بندى كرد: طبقه بندى بر اساس تعامل‏ و یا نداشتن تعامل با محیط؛ و طبقه بندى بر اساس سطح پیچیدگى سیستم.


1- سیستم‏ هاى باز و سیستم ‏هاى بسته:

سیستم ‏ها از لحاظ تعامل و داد و ستد انرژى ‏و امكانات با محیط خود، به دو دسته سیستم‏ هاى باز و سیستم ‏هاى بسته تقسیم ‏مى ‏شوند.
سیستم بسته، سیستمى است كه با محیط خود هیچ گونه ارتباط و تعاملى ندارد. در حقیقت،این نوع سیستم هیچ انرژى و هیچ نوع ورودى اى از محیط خود دریافت نمى ‏كند و درصورت دریافت انرژى از محیط، از بین خواهد رفت؛ مانند ذرّه اتم.
سیستم باز، سیستمى است كه با محیط خود ارتباط و تعامل دارد و از محیط انرژى و مواد دریافت‏ مى‏كند. این نوع سیستم، داده‏ هاى خروجى نیز به محیط مى ‏دهد. همچنین، از محیط اثر مى ‏پذیرد وبر محیط اثر مى‏ گذارد؛ مانند انسان و سازمان‏ها.


2- طبقه بندى سیستم‏ها بر اساس پیچیدگى:

« بولدینگ » سیستم‏ ها را بر اساس ‏پیچیدگى، به نُه سطح تقسیم كرده است؛ چنان كه هر طبقه‏ اى نسبت به طبقه پیش،كاملتر، و علاوه بر ویژگى خود، از ویژگى‏ هاى طبقه پایین‏ تر نیز برخوردار است.


1 - سطح نخست، سطح ساختار ایستا و یا سطح چارچوب‏ هاست. در این سطح،جغرافیا و آناتومى جهان هستى مورد بررسى قرار مى ‏گیرد؛ مانند نقشه‏ هاى زمین ونمودار سازمان.


2 - سطح دوّم، سطح سیستم‏ هاى پویا و ساده است. در این سطح، سیستم ه اداراى حركتند، ولى حركات آن‏ها ساده و از پیش تعیین شده است؛ مانند ساعت ودوچرخه.


3 - سطح سوم، سایبرنتیكى یا مكانیزم ‏هاى خود تنظیم است. سیستم ها در این سطح، خودتنظیم هستند و بدون دخالت عامل خارجى، تعادل خود را حفظ مى ‏كنند؛ مانند ترموستات.


4 - سطح چهارم، سطح سیستم‏ هاى باز یا سلولى است كه مرز میان موجودات‏ زنده و جمادات است.


5 - سطح پنجم، نباتى و یا گیاهى است كه در این سطح، سیستم از حسّ - هر چند به گونه ی ‏ضعیف آن - برخوردار است. و از نوعى تقسیم كار ساده - مانند تقسیم كار میان برگ و ساقه و ریشه گیاهان - نیز بهره مى‏ برند.


6 - سطح ششم، حیوان است. در این سطح، سیستم از گیرنده ‏هاى اطلاعاتى - مانند چشم و گوش -برخوردار است و با دریافت اطلاعات به وسیله گیرنده ‏هاى حسّى توسط مغز، آن‏ها را تجزیه وتحلیل مى ‏كند و عكس العملى مناسب بروز مى ‏دهد.


7- سطح هفتم، انسان است. هر یك از افراد انسان، یك سیستم خود آگاه است. در این سطح،سیستم، اهدافى خاص دارد و از گیرنده ‏هاى اطلاعاتى قوى برخوردار است و علاوه بر فكر مى ‏تواند حوادث آینده را پیش بینى كند.


8- سطح هشتم، سازمان‏هاى اجتماعى است. سیستم‏ ها در این سطح بسیار پیچیده ‏اند.نظام‏ هاى ارزشى، هنر و دانش ‏هاى گوناگون، از جمله دانش مدیریت، در این سطح موردبررسى قرار مى ‏گیرد.


9- سطح نهم، سیستم‏هاى ناشناخته - یا ماوراء الطبیعه - است كه دانش بشرى نتوانسته است به ‏آن راهى یابد.


سطوح نه گانه سیستم‏ها را مى ‏توان در سه دسته گرد آورد :

دسته اوّل، كه شامل سطوح 1 و 2 و3 خواهد بود، بُعد فیزیكى و مكانیكى دارند و در حوزه علم فیزیكى و مهندسى بررسى‏ مى ‏گردند.

دسته دوم، شامل سه سطح پس از آن است كه بُعد بیولوژیكى دارند و در علومى ‏چون گیاه شناسى، زیست‏ شناسى و پزشكى از آن بحث مى ‏شود.

دسته سوم، شامل سه سطح‏ واپسین سیستم‏ها است كه از انسان‏ شناسى، علوم اجتماعى، هنر و مذهب بحث مى ‏كنند

 

ویژگى ‏هاى سیستم ‏هاى باز:

 

پس از آشنایى با تعریف سیستم باز و جایگاه آن در سطوح ‏سیستم‏ ها، باید گفت كه نظریه سیستم ‏ها، در قالب سیستم باز بیان شده است. همچنین،در بحث مدیریت، سازمان‏ها از جمله سیستم‏ هاى سطوح عالى ‏اند كه ارتباط با محیط یكى ‏از ویژگى ‏هاى آن‏هاست. از این رو، لازم است ویژگى ‏هاى سیستم باز مورد بحث‏ و بررسى بیشتر قرار گیرد. این ویژگى ‏ها عبارتند از:


1- ورودى داده: سیستم باز، به شیوه هایى گوناگون از محیط خارج، انرژى ‏مى ‏گیرد. ضرورت دریافت انرژى توسط سیستم، براى تحقق اهدافش و همچنین ادامه‏ ی حیاتش، انكارناپذیر است؛ مانند ضرورت دریافت مواد مصرفى یك كارگاه و یا ضرورت‏ غذا براى انسان.


2- فرایند : سیستم باز، مواد و انرژى ‏هاى دریافتى را تغییر شكل داده، با فعل وانفعالات به محصول مورد نظر مبدّل مى ‏كند.


3- خروجى ستاده: هر سیستم باز؛ مواد و انرژى دریافتى را به محصول مبدّل‏ و به محیط خارج صادر مى‏كند.


4- گردش رویدادها: كار دریافت مواد و انرژى و تبدیل آن به محصول و سپس ‏صدور آن به محیط خارج از سیستم، پایان كار آن نیست؛ زیرا سیستم با دریافت مجدّدانرژى، دوباره كار خود را آغاز مى ‏كند و این فعالیت ها تداوم مى‏ یابد و به شكل گردشى ‏تكرارى روى خواهد داد.


5- مرز سیستم : مرز هر سیستم، موجب جدایى و تشخیص آن از محیط است.سیستم‏ هاى باز، مرزهایى قابل نفوذ دارند، در حالى كه مرز سیستم ‏هاى بسته غیر قابل نفوذ است. تشخیص مرز سیستم در سطوح عالى سیستم‏ ها - مانند سیستم ‏هاى اجتماعى -بسیار مشكل است.

 

6 - باز خور: سیستم باز، در باره عملكرد خود اطلاعاتى دریافت مى ‏كند كه براساس آن، انحرا ‏هاى احتمالى از مسیر را اصلاح مى‏ كند. در حقیقت، سیستم باز بااستفاده از مكانیزم بازخور، بخشى از خروجى را، به عنوان ورودى، به داخل سیستم بازمى ‏گرداند و بدین وسیله، حركات و فعالیت‏ هاى بعدى را تنظیم مى كند.


7- آنتر وپى منفى : آنتروپى، موجب زوال و نابودى سیستم است و از تمایل‏ سیستم به كهولت و نابودى ناشى مى ‏شود. یك سیستم، براى ادامه حیات، مجبور است‏با این عامل مقابله كند. از این رو، سیستم باید براى مبارزه با نابودى و كهولت، نیروى ‏جدید دریافت كند. به این عمل، آنتروپى منفى می ‏گویند.


8- تعادل: هر سیستم، متشكل از اجزا و خرد سیستم ‏هاى گوناگون است كه ممكن است میان‏ آن‏ها تضاد و تعارض برقرار باشد. این تضاد و تعارض، حیات سیستم را با خطر مواجه‏ مى ‏سازد. از این رو، سیستم مى ‏بایست میان اجزاى درونى خود تعادل برقرار كند و در ارتباط خود با محیط نیز از تعادل برخوردار باشد.


9- ثبات: سیستم‏ هاى باز، با دریافت نیرو و مواد از محیط، پایدارى و ثبات خود را حفظ مى‏كنند و از استمرار و ثبات برخوردار مى‏ شوند. در غیر این صورت، سیستم نمى ‏تواند دربرابر تعهد هاى ناشى از تغییر و تحوّل محیط، مقاومت كند. بیش تر سلول‏ هاى بدن انسان در هرسال مى ‏میرند و با سلول هایى نو جایگزین مى ‏شوند، ولى ظاهر فیزیكى بدن، چندان تغییرنمى ‏یابد. بنابر این، در حالى كه یك سیستم باز، در فرایند تبدیل داده ‏ها به باز داده‏ ها فعّال ‏است، تمایل سیستم به حفظ خود در طول زمان پابرجاست.


10 - هم نیرو زایى تضایف: در اثر تعامل و همكارى اجزاى سیستم، بهره ورى‏ افزون مى ‏گردد. مفهوم هم نیروزایى آن است كه كلّ، از مجموع اجزاء بزرگتر است. براى ‏نمونه، اگر در یك سازمان، به جاى اینكه هر بخش داراى واحد استخدام باشد، یك ‏اداره استخدام فراگیر مشغول به كار باشد، بازدهى بیشتر خواهد داشت.


11- همپایانى: براى رسیدن به هدف و انجام هر كارى، راه‏هاى گوناگون در پیش‏است. در واقع، مفهوم همپایانى، به عنوان ویژگى سیستم، آن است كه مى ‏توان از راه ‏هاى ‏گوناگون به وضعیت یا حالت نهایى واحد رسید. بنابراین، مدیران باید بدانند كه براى ‏دستیابى به اهداف خود، مى‏ توانند از راه ‏هاى گوناگون بهره برند.

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت16:23توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

 

تعریف مدیریت 

مدیریت فرایند به کارگیری مؤثرو کارآمد منابع مادی وانسانی در برنامه ریزی سازماندهی بسیج منابع وامکانات هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت می گیرد.
واقعا باید گفت ؛که در ابتدا انسانها درباره مدیریت چقدر میدانند؟دانش مدیریت تا چه حد علمی است و آیا مدیریت علم است یا هنر؟ بخشی از مدیریت را میتوان از طریق مدریت آموزش فرا گرفت و بخشی دیگررا ضمن کار باید آموخت در واقع بخشی را که با آموزش فرا گرفته می شود علم مدیریت است . و بخشی را که موجب به کار بستن اندوختها در شرایط گوناگون می شود هنر مدیریت می نامند. «به عبارتی دیگر سخن علم دانستن است و هنر توانستن .»

جدیدترین نظریه مدیریت نظریه نقشهای مدیری است اساس این نظریه این است که آنچه را مدیر انجام میدهد باید ملاحظه نمود و بر پایه چنین ملاحظاتی فعالیتها یا نقشهای مدیری را معین کرد . آدیزس (adizes ) با مطالعه مدیریت برای اداره موثرهر سازمان چهارنقش « مدیر تولید ـ اجرای ـ ابداعی و ترکیبی » را لازم میداند هر یک از این نقشهای مدیری با یکی از خرده سیستم و یک سیستم اجتماعی ارتباط دارد . زیرا هر نوع سازمانی خواه بازرگانی،صنعتی یا اداری یک سیستم اجتماعی است و بیشتر خرده سیستم های اجتماعی مرکب از خرده سیستم های به هم پیوسته زیادی هستند . که شامل خرده سیستم های انسانی ، اجتماعی ، اداری ، ساختاری ، اطلاعاتی ، تصمیم گیری و تکنولوژی اقتصادی است . ادریزس این چنین استدلال می کند که به طور کامل هر چهار نقش را ایفا کنند و هیچ گونه سبک مدیری غلط نداشته باشند اندکند زیرا چنین مدیری باید تکنسینی عالی ، رئیس ،مبتکر و نیز ترکیب کننده باشد. هر مدیری با توجه به نوع کار سطح سازمان و شرایط محیطی به درجاتی از مهارتها ی مدیری نیاز دارد . مدیریت به شکل یک هرم است که در پایین ان عالی ،در وسط میانی ، در بالا عملیاتی ؛مدیران عملیاتی ،این مدیران سرشان بسیارشلوغ است و مراجعه مکرر افراد موجب انقطاع کارشان می شود . و اغلب مجبورند برای نظارت در رفت وامد باشند و برای پرسنل خود ماموریتهای کاری خاص تعیین کنند وبا برنامه عملیاتی تفصیلی کوتاه مدت طرح ریزی کنند.
مدیران میانی؛ انها به طور مستقیم به مدیریت رده بالا گزارش میدهند کارشان مدیریت بر سرپرستا ن است و نقش حلقه واسطی را میان مدیریت عالی و مدیران عملیاتی به عهده دارند بیشتر وقتها به تحلیل دادهها ،اماده کردن اطلاعات برای تصمیم گیری تبدیل تصمیمهای مدیریت عالی به پروژههای معیین برای سرپرستان و جهت دادن به نتایج کار مدیران عملیاتی است . مدیریت عالی ؛ مدیری که در نقشهای عملیاتی و میانی موفق بوده و عملکرد کلی واحدهای عمده را ارزیابی می کنند و درباره موضوعات و مسائل کلی با مدیران سطح پایین به تبادل نظر می نشینند و بیشتر وقتشان را با همکاران یا افراد خارج از سازمان واندک زمانی را با افراد زیردست می گذرانند .
هرمدیری باید خلاقیت داشته باشد خلاقیت یعنی به کارگیری توانایهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید تداوم حیات سازمانها به باسازی انها بستگی دارد؛ باسازی سازمانها از طریق هماهنگ کردن اهداف یاـ وضعیت روز و اصلاح و بهبود روشهای حصول این اهداف انجام می شود .
ماکسیم گورکی می گوید :اگر کار تفریح باشد زندگی لذتبخش است و اگر وظیفه باشد زندگی بردگی است .

خلاقیت مدیران

هر مدیری باید خلاقیت داشته باشد خلاقیت یعنی به کارگیری توانای های ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید . تداوم حیات سازمان ها به باسازی آنها بستگی دارد باسازی سازمان ها از طریق هماهنگ کردن اهداف با وضعیت روز و اصلاح و بهبود روش های حصول این اهداف انجام می شود .
چه کسی خلاقیت و نوآوری می کند ؟
هر انسان مدیر یا غیرمدیری از استعداد
خلاقیت برخوردار است بنابرین نباید خلاقیت فقط در انحصار مدیران خاصی باشد زیراآنچه که محکمتر از وجود استعداد خلاقیت است جلوگیری از عوامل بازدارنده ظهور آن است که در صورت آزاد سازی ذهن از پیش فرض ها و الگو های زنجیرهای ذهنی در مدت کوتاهی توان خلاقیت و به کارگیری فکر های نو در عمل را می توان دو برابر افزایش داد.

مدیریت موفق و مؤثر

مدیریت موفق و مؤثر عبارت است ؛ از کسب اهداف سازمانی یا چیزی بیش از آن . « ویلیام جمیز» با تحقیقی که درباره انگیزش انجام داد ، به این نتیجه رسید که کارکنان ساعتی ، تقریباً با میزان کاری در حدود20الی 30 درصد توانایی یشان می توانستند شغل خود را حفظ کنند و اخراج نشوند؛ این تحقیق همچنین نشان داد که اگر کارکنان، انگیزش بیشتری داشته باشند تفریباً با 80 الی 90 درصد توانای خود، کارمی کنند . مدیری که بتواند حداقل کار مورد قبول را با استفاده از امکانات مدیری مانند : توبیخ ، کسر حقوق و .... فراهم سازد ؛ مدیر موفق نامیده می شود ولی مدیر مؤثر کسی است که بتواند 80الی 90درصد توانای های افراد را به کار گیرد .

چگونه می توان مدیرموفق ومؤثری بود ؟

برای موفق و مؤثر بودن ، توانای های ذاتی و اکتسابی معینی لازم است . مدیر مؤثر نیاز به توانای های فنی ، انسانی ادراکی ، طراحی و حل مسائل دارد . یک مدیر موفق ، نگرش و انگیزه های معینی دارد. پاداش های سازمانی (اضافه حقوق ، ارتقاء و ...) و جو سازمانی بر انگیزه و انگیزش وی اثر دارد . یکی دیگر از موفقیت ، رویدادهای پیش بینی نشده وامدادهای غیبی است ؛ زیرا همیشه توانای های افراد نیست که برای ایشان موفقیت می اورد . بررسی میزان موفقیت و مؤثر بودن هر مدیر بر اساس دیدگاه و معیارهای سازمانی صورت می گیرد .

برنامه ریزی

هنگامی که آدمی در مسیر رشد عقلانی خود به ضرورت برنامه ریزی در زندگی خویش پی برد، آن را در نظام های اجتماعی به عنوان ابزاری در خدمت مدیریت و رهبری ، مورد توجه قرار داد و امروز می بینیم که ساختار وجودی سازمان ها پیچیده گشته اند ، که بدون برنامه ریزی های دقیق نمی توانند به حیات خود تداوم بخشند.

تعریف برنامه ریزی

برای دست یافتن به هدف مورد نظر ، باید قبل از تلاش فیزیکی یا اقدام به انجام کار، تلاش ذهنی یا برنامه ریزی کافی صورت بگیرد.« برنامه ریزی شالودۀ مدیریت را تشکیل می دهد ».

فلسفۀ و ضرورت برنامه ریزی

فلسفۀبرنامه ریزی به عنوان یک نگرش و راه زندگی که متضمن تعهد به عمل بر مبنای اندیشه ، تفکر و عزم راسخ به برنامه ریزی منظم و مداوم می باشد ، بخش انفلاک ناپذیر مدیریت است؛ فرد و سازمان برای رسیدن به اهداف خویش نیاز به برنامه ریزی دارند ، بنابراین ضرورت برنامه ریزی ، برای رسیدن به جز ئیترین اهداف یک واقعیت انکار ناپذیر است . نیاز به برنامه ریزی از این واقعیت نشأت گرفته است .« همۀ نهادها در محیطی متحول فعالیت می کنند».


سازماندهی

انسان ذاتاً کنجکاو است با حواس پنجگانۀ خود به جستجو در دنیای اطرافش پرذاخته تلاش می کند تا مشاهداتش را در قالب های منسجم نظم بخشد . انسان امروزی نه تنها نیمی از روزش را به همکاری در تلاش های گروهی می گذراند بلکه نیم دیگر را به تماشای تلویزیون ، خواندن روزنامه و کتاب یا به مجامع عمومی برای سرگرمی سپری می کنند که همگی حاصل تلاش گروهی انسانها در واحدهای سازمانی است . نظریه پردازان سازمان از حوزه های گوناگون نظیر : مدیریت ، روانشناسی ، جامعه شناسی ، علوم سیاسی، اقتصاد، مردم شناسی، مهندسی ، مدیریت بیمارستانی و ... پدید آمده اند و هر یک چیزی براین موضوع افزوده اند .

تعریف سازماندهی

سازماندهی ، فرایندی است که طی آن تقسیم کار میان افراد وگروه های کاری و هماهنگی میان آنان ، به منظور کسب اهداف صورت می گیرد .

انواع مختلف سازماندهی

روش های بسیار متفاوتی برای دسته بندی سازمان ها هست ؛ سازمان رسمی و سازمان غیر رسمی
سازمان رسمی وغیر رسمی :سازمان رسمی را مسؤلین به طور قانونی بنیانگذاری و تصویب می کنند و در آن تعداد مشاغل ، حدود وظایف و اختیارات و چگونگی انجام آن مشخص می شود . ساختارهای رسمی در واقع تخیلی هستند زیرا سازمان آن گونه که پیش بینی عمل نمی کند ؛ اما سازمان های غیررسمی بیانگر حالت واقعی است، یعنی چگونگی عمل سازمان را به طور واقعی نشان می دهد . بعد از انکه ساختار رسمی ایجاد می شود ، سازمان غیر به طور طبعیی در چارچوب آن پدیدار میگردد؛ سازمان غیر رسمی حاصل تعامل اجتماعی مداوم است و ساختار رسمی تعدیل ، تحکیم یا گسترش می دهد .

تعریف سازمان رسمی

در سازمان رسمی ، مدیر روابط سازمانی را به طور مکتوب و به کمک نمودار با دقت هر چه بیشتر برای کارکنان تشریح می کند . تغیرات بعدی در صورت لزوم می تواند به طور رسمی یا غیر رسمی انجام شود .

تعریف سازمان غیر رسمی

دراین سازمان ، مدیر روابط سازمانی را به طور شفاهی برای کارکنان توضیح می دهد و این روابط را بر حسب نیاز تغییر می دهد .
برنامه ریزی فرایندی است که به موجب آن شما آینده خود را دائماً می سازید « روجرفریتز»

 

نظریه نقشهای مدیریتی

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت16:19توسط امیرحسین علیزاده. | |

مردي در يك بالن در حال پرواز كردن بود كه متوجه شد گم شده است. در حالي كه ارتفاع بالن را كم مي‌كرد، مردي را ديد.
مرد بالن‌سوار فرياد زد: "ببخشيد، مي‌توانيد به من كمك كنيد. من به دوستم قول دادم كه نيم ساعت پيش او را ملاقات كنم، اما حالا نمي‌دانم كجا هستم." مرد روي زمين پاسخ داد: "بله. شما در يك بالن در ارتفاع حدود 10 متر از سطح زمين معلق هستيد. شما از شمال بين 40 و 42 درجه عرض جغرافيايي و از غرب بين 58 و 60 درجه طول جغرافيايي قرار داريد."
مرد بالن‌سوار پاسخ داد: "شما بايد مهندس باشيد."
مرد روي زمين گفت: "بله. از كجا فهميدي؟"
مرد بالن‌سوار گفت: "خوب، همه چيزهايي كه گفتي از نظر فني درست است، اما من نمي‌دانم با اطلاعاتي كه دادي چكار كنم و در حقيقت هنوز گمشده هستم."
مرد روي زمين پاسخ داد: "شما بايد مدير باشيد."
مرد بالن‌سوار گفت: "بله من مدير هستم، اما از كجا فهميدي؟"
مرد روي زمين گفت: "خوب، شما نمي‌داني كجا هستي و نمي‌داني كجا مي‌روي. شما قولي داده‌اي اما نمي‌داني آن را چگونه عملي كني و انتظار داري من مشكلت را حل كنم. واقعيت اين است كه شما دقيقاً در همان موقعيت پيش از برخوردمان قرار داري اگر چه ممكن است در بيان آن مقداري خطا داشته باشم."

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت16:12توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

اگر شرکت یا سازمان در جهت افزایش سطح نوآوری خود گام برندارد قادر نخواهد بود از عهده چالش های راهبردی برآید.
برای ارتقاء سطح نوآوری و خلاقیت، شناخت چهار P خلاقیت و نوآوری از اهمیت بالایی برخوردار است.
چهار P خلاقیت و نوآوری در اصل 4 عامل موثر در خلاقیت و نوآوری است که این چهار کلمه با حرفP آغاز می شوند.

 


این چهار P عبارتند از:
محصول (PRODUCT)
امکانات(POSSIBILITIES)،
فرآیند (PROCESSES)
خلاقیت فردی و گروهی (PERSONAL AND GROUP CREATIVITY)

فرایندها و خلاقیت فردی و گروهی از طریق امکانات منجر به محصول (نوآوری) می شود.

 

 

 

 

محصول = امکانات + فرایندها خلاقیت فردی و گروهی

 

 

 

هماهنگی چهار P با خلاقیت و نوآوری
خلاقیت را می توان هم از طریق فنون و هم از طریق افزایش خلاقیت فردی و گروهی افزایش داد. اگر این امور در فرهنگ مناسب سازمانی رخ دهد حاصل آن نوآوری خواهد بود.

 

 

 

محصول PRODUCT
محصول نتیجه فرایند خلق یا نوآوری است و می تواند یک شئ فیزیکی، خدمت و یا ارتقاء هر یک از این ها، یک فرایند برای افزایش اثر بخشی و یا کارائی، یک روش نوآورانه تر بازاریابی یا روش بهتر مدیریت باشد و محصول برای اینکه یک خلاقیت واقعی باشد باید داری ارزش باشد.
چگونه می توان فهمید که یک چیز دارای ارزش قابل ملاحظه ای است؟
گاهی به وسیله تجزیه و تحلیل، گاهی به وسیله درک مستقیم و شهود. ارزش، یک امر نسبی است که هم به سیستمهای ارزشی شخص یا سازمان ارزیاب و هم به زمانی که خلاقیت صورت می گیرد بستگی دارد.

 

 

 


امکانات POSSIBILITIES
برای روی دادن نوآوری باید امکانات لازم برای خلاقیت و نوآوری وجود داشته باشد. اگر در شرایط مطلوبی به سر نبرید هر قدر هم که دارای استعداد خلاق باشید و هر قدر هم از دانش و مهارت بالایی برخوردار باشید قادر به خلق نوآوری نخواهید بود. تا فرهنگ سازمانی با گسترده ترین معنا از نوآوری حمایت نکند خلاقیت روی نخواهد داد. شواهد نشان می دهد که نوآوری سازمان از مدیریت دقیق سازمانی نشأت می گیرد. که این موضوع را می توان از مدیریت هفت S سازمانی به خوبی درک کرد. هفت s عبارتند از: راهبرد، ساختار، سیستم ها (مدیریت)، سبک (رهبری)، کارمندیابی، مهارتها و فرهنگ سازمانی.

 

 

 

خلاقیت فردی و گروهی PERSONAL AND GROUP CREATIVITY
افزایش خلاقیت فردی تلاش دوجانبه ای را می طلبد: 1- افزایش استفاده از نیمکره سمت راست مغز (در مورد آدمهای چپ دست نیمکره سمت چپ) به منظور بالا بردن شهود و درک مستقیم.

2- رهاسازی خود از قید و بندهای اجتماعی بودن که خلاقیت را محدود کرده است.

 

 

 

فرایند PROCESSES

تکنیکهای متعددی را می توان برای افزایش خلاقیت حل مسئله در یک سازمان بکار برد. این فرایندها در جهت افزایش خلاقیت ها در تمام مراحل فرایند حل مسئله سوق دارند.

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت16:4توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

"Michael Porter"

«پیروزی های اقتصادی و ملی ارثی نیستند باید آنها را به وجود آورد.»
«استراتژی رقابت، شکست برنامه ریزی راهبردی!»


 

 

زیسـت نامـه پورتر :

 

مایکل پورتر در سال 1947 متولد شد. دارای درجه مهندسی از دانشگاه پریستوم و فارغ التحصیل MBA است و دکترای خود را در سال 1973 از دانشگاه هاروارد دریافت کرده است. آقای مایکل پورتر اولین کتاب خود را در سال 1980 زیر عنوان «استراتژی رقابت» نوشت و بدین ترتیب شهرت زیادی در ارائه نظریات راهبردی در مدیریت به دست آورد.

 

دورنـمای اندیشـه پورتر :

مطالعات و نظریات مایکل پورتر از سالهای دهه 1970 تاکنون همواره مورد توجه قرار دارد. خوشبختانه تفکرات مایکل پورتر از نظر دانشگاهی و اجرایی و سازمانی مورد پذیرش قرار گرفته است، و در بسیاری از سازمانها تئوری زنجیره ارزش و استقبال شده است. امروزه نظریه های پورتر به عنوان موج انقلابی مورد توجه مدیران سازمان است.

 

ارکان اندیشه پورتر:

پیش از اظهار نظر مایکل پورتر و اندیشه های نوین او، تعریف استراتژی و راهبرد به فعالیتهای درون سازمانی بر می گشت و کانون توجه مدیران در تعیین استراتژی سازمان عبارت بود از کاهش هزینه ها و افزایش سهم بازار. این چنین نظریاتی بر پایه تئوریهای ایگور آنسف باز می گشت و بر اساس اندیشه های او بود. در کتاب «راهبرد رقابتی» پورتر سعی می کند ترکیبی بین نظریات و طرح اندیشه های جدید خود را ارائه دهد. او معتقد است استراتژی سازمان نباید تنها بر اساس امکانات و توانمندیها تعیین شود، بلکه باید به استراتژیهای کلان صنعت و ارزیابی دورنمای فعالیتهای اقتصاد جهانی نیز نگریست.


گونه گرایی
به نظر پورتر گونه گرایی، راهبردی است که به جای اینکه سازمان به صورت مجزا و منفرد به تولید یک کالا بپردازد و عمل کند، در صورتی که به سایز سازمانهای هم صنعت خود بپیوندد امکانات بسیار خوبی را به دست خواهد آورد. پس از نظریه های مک کنزی و گروه مشاوران بستون در مورد اینکه کدام یک از سازمانها موفق و یا ناموفق هستند، پورتر به سه عامل بحران زا در سازمان اشاره می کند که عبارتند از:
- تست یا آزمون جذابیت. آیا گروه صنایعی که به صورت گونه گرا عمل می کنند از نظر ساختاری موفق تر هستند و جالبتر به نظر می رسند؟ آیا صنعت جذابتر دارای نرخ بازگشت سرمایه گذاری بالاتری است؟ آیا کالاهای صنایعی که جذابیت ندارد توسط سایر کالاهای صنایع دیگر جانشین می شوند؟
- هزینه ورود آزمایشی. در صورتی که هزینه ورود به صنعت برای دوره آزمایشی زیاد باشد آیا چالشهای دیگر سرمایه گذاری که دارای نرخ بازگشت بیشتری هستند مورد توجه قرار می گیرد؟
- آیا مزیت نسبی آن کالایی است که دارای مزایای فوق العاده باشد و ویژگی برای مصرف کننده داشته باشد؟


الماس ملی
برای پورتر پرسشی مطرح می شود: چرا پاره ای از سازمانها به طور مستمر نوآوریهای خوبی دارند و می توانند از فرصتهای رقابتی استفاده کنند؟ پورتر پاسخ به این پرسش را در چهار اصل برای سرمایه گذاری می داند:
1. مطالعه عوامل و سازنده های مهارتی و زیرساختها؛
2. بررسی شرایط تقاضای ملی؛
3. بررسی سیاستهای حمایتی و پشتیبانی از صنعت؛
4. تعیین استراتژیهای رشد، سازماندهی و مدیریت.
این عوامل استراتژیک و راهبردی که «الماس ملی» نامیده می شود سبب توسعه و پیشرفت صنعت می گردد.


رقابت و زنجیره ارزش
پورتر دو گونه فعالیت در سازمان می شناسد. فعالیتهای اول و فعالیتهای دوم. فعالیتهای اولیه مربوط به تغییر شکل مواد اولیه، امکانات و منابع سرچشمه های ساخت و تولیدات کالاها است و فعالیتهای گونه دوم که مربوط به توزیع و پشتیبانی کالاها و خدمات است. معمولاً فعالیتهای گونه دوم را مدیریتی می نامند.


کانون توجه پنجگانه
مایکل پورتر معتقد است برای اینکه سازمانی بتواند در عرصه استراتژی رقابتی بازار قرار گیرد، باید نسبت به انتخاب سیاستهای راهبردی بنیادی زیر اقدام نماید:
- رهبری هزینه، بدین ترتیب که هزینه های تولیدی او در حداقل باشد تا بتواند رهبری کاهش هزینه های تولید را در بازار رقابت به عهده گیرد؛
- سیاست مزیت یا ارائه ارزشهای خدمات ویژه ای که او را از سایر سازمانها جدا کند؛
- توجه به بازار منحصر به فرد و جدید که در حقیقت دست نخورده و بکر باشد.
مهارت در این است که بتوان سیاست لازم را در زمان و مکان مناسب انتخاب کرد. این سیاستهای بنیادی رقابتی همراه با پنج استراتژی و راهبرد زیر اجرا پذیرند:
1. توانمندی مشتریان در پرداخت و خرید کالاها و خدمات؛
2. توانمندی عرضه کنندگان در تاثیر گذاری بر قیمتهای تمام شده کالاها و خدمات؛
3. توانمندی در تغییر قیمت و کاهش منافع در عملکرد بازار آزاد؛
4. سطح توانمندی های سرمایه گذاری برای اجرای سیاستهای رقابتی؛
5. سطح تهدیدها برای ورود به بازار جدید و یا عرضه کالاها و خدمات نو..

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:34توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

"تغییر همواره خود در تغییر است البته با شتاب بیشتر."
"سیستم تنها یک مفهوم نیست، هوش زیستن، جهان هستی، طبیعت موجود، همه سیستم هستند و پیروی از یک نظام کلان دارند."

 


زیست نامه راسل اکاف :

 

آقای راسل اکاف متولد 1919 از پیشاهنگان علم مدیریت در زمینه نظریه سیستمها، رئیس انجمن اندیشمندان سیستم و صاحبنظر برجسته، اندیشمند و هوشمند در زمینه مدیریت است. در سال 1975 کتاب معروف او به نام (مقدمه ای بر پژوهش عملیاتی) یکی از بهترین کتابها در موضوع درس مدیریت بود.
آقای اکاف لیسانس مهندسی معماری خود را در سال 1941 از دانشگاه پنسیلوانیا دریافت داشت و بعد از آن در سال 1947 دکتری فلسفه را از همین دانشگاه اخذ کرد. وی بیش از 20 کتاب و 150 مقاله در مجلات معتبر جهان به چاپ رسانده است.

 

دورنمای اندیشه مک گریگور:

 

نظریات اکاف در مورد سیستم و جهان بینی او در مورد علت و معلولها در نظام جهانی راه-گشای اندیشه سیستمی او بود. اهمیت و ویژگی نظر اکاف در این است که سازمان و فعالیتهای آن نیز سیستمی و نظام مند است و معتقد است روابط سازمانی نیز تابع نظام و سیستم است. بر همین اساس تئوریهای خود را در ارتباط با برنامه ریزی و کنترل و سازماندهی ارائه می دهد وی در نهایت به ساختار سازمانی دایره ای اشاره می کند که دارای هیئت مدیره برای برنامه ریزیهای راهبردی و هیئت مدیره اجرایی برای برنامه ریزی راهکاری است. او معتقد است چنین ساختار سازمانی برپایه مدیریت مشارکتی است.

 

ارکان اندیشه مک گریگور:

 

آقای اکاف در زمینه تعریف نظام سیستم معتقد است (سیستم) ارتباط از هوش زندگی و مفهوم آن حقیقت در دنیای طبیعت است. او می گوید: «تغییر خود در تغییر است» بنابراین شتاب تغییر هر لحظه زیاد می شود. مثلاً سرعت سفر از زمان تولد ما بیشتر است. این سرعت بیش از آن است که بتوان آن را محاسبه کرد، ارتباط برقرار کرد و نسبت به برنامه ریزی ساخت، تولید، و مصرف کالاها و خدمات اقدام کرد. به همین دلیل است که: (تغییر همواره در شتاب است).
آقای اکاف نسل ما را عصر ماشین می-نامد و معتقد است جهان امروز ماشین پروردگار عالم است. این جهان آفریده شده تا کارها و مأموریتهای معلومی را انجام دهد و بشر قسمتی از این ماشین است در خدمت پروردگار، تا خواسته های او را انجام دهد. به نظر آقای اکاف سیستم عبارت است از مجموعه دو یا چند واحد که بر یکدیگر اثر می گذارند و جزء سومی را بوجود می آورند.

 

 

 

بنابراین سیستم باید دارای شرایط و ویژگیهایی باشد، که از قبیل:
- عوامل و سازنده های آن بر یکدیگر اثر گذارند و واحد و یا مجموعه دیگری را به وجود آورند.
- رفتار اجزاء و مجموعه با یکدیگر مرتبط است.
- در نتیجه یک زیر مجموعه با سیستم جدید تشکیل می شود.
- بنابراین در صورتی که جزئی از سیستم قطع شود کل نظام و سیستم و روابط آن مختل می شود.

 

 

 

آقای اکاف چهار گونه سیستم و نمایه و الگو را تشخیص می دهد که عبارتند از: 1- سیستمها و یا نظامهای قطعی؛
2-سیستمها و یا نظامهای فعال؛
3- نظامهای اجتماعی؛
4- نظامهای اکولوژی؛

از مهمترین نظریه های ارزنده اکاف (برنامه-ریزی) است. آقای اکاف معتقد است عاقل کسی است که تعاقب و پیوند مراحل جریان فعالیتها را ببینید و از برنامه های نزدیک برد راهکارهای لازم را پیدا کند و بتواند فعالیتها را کنترل کند و نسبت به وقایع و پیشامدها پیش بینی های لازم را از قبل انجام دهد. آقای اکاف به برنامه- ریزی راهبردی دوربرد و راهکارهای اجرایی نزدیک برد اشاره می کند و رکن اساسی در برنامه ریزی را تصمیم گیری می داند. او به سه نوع برنامه ریزی معتقد است: برنامه- ریزی بازتابی، برنامه ریزی پیش عمل، و برنامه ریزی عمل گرا یا کنترل و نظارت برآنچه که در آینده رخ خواهد داد.
اصلی را که آقای اکاف در برنامه ریزی عمل گرا اظهار می کند عبارت از مشارکت، تداوم، و کلان بینی است.
آقای اکاف می گوید در ذات بشر کنجکاوی است.
آقای راسل اکاف در بحث مربوط به روش قیاس معتقد است برای درک بهتر هر چیز آن را باید تقلیل دهیم و اجزاء آن را از نظر فیزیکی و یا مفهومی جداسازی کنیم.
آقای اکاف در مورد قطعیت می گوید پس از آنکه سازنده ها و واحدها شناخته شدند باید روابط آنها را بررسی کنیم و علت و معلول آن را دریابیم. حال پرسشی مطرح است که آیا تمام روابط جهان دارای علت و معلول هستند اگر چنین باشد بنابراین نظریه رابطه مکانیکی و طبیعی قطعیت، ثابت می شود.

آقای راسل اکاف در مورد نظریه تجزیه و تحلیل و قطعیت معتقد است جهان دارای رابطه و مکانیزمی ثابت است که به عنوان ماشین عمل می کند.

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:29توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

امروزه در اغلب جوامع، سازمانها و شرکت ها، از نوآوری و اهمیت آن بسیار سخن به میان آمده و اهمیت نوآوری در ماندگاری، کامیابی، موفقیت و ارتقاء سازمانها در دنیای پر از تغییرات و دگرگونی ها بیش از پیش به اثبات رسیده است.
پس از اینکه یک فکر یا اندیشه بکر و نو، برخواسته از خلاقیت شخص تولید می شود، مرحله بعد و تکمیلی آن اجرا کردن و به عبارت دیگر به مرحله عمل رساندن آن می باشد، که این مرحله همان نوآوری است. نوآوری تبدیل فکر، اندیشه و ایده نو به عمل و حرفه و وارد کردن آن به بازار و صنعت می باشد و در واقع پیاده ساختن ایده ناشی از خلاقیت است که به صورت یک محصول یا خدمت تازه ارائه می گردد.
نوآوری برخلاف تصور عموم مقوله ای گسترده و پیچیده است که در هر شرکت یا سازمانی باید تبدیل به یک فرهنگ سازمانی شود.
برای رسیدن به چنین هدف و آرمانی در ابتدا بایست شناخت کاملی از مفهوم نوآوری وانواع آن بدست آورد. در شماره های قبل از نوآوری و تفاوت های آن با خلاقیت سخن به میان آمد و در این شماره به انواع نوآوری پرداخته می شود.
شناخت انواع نوآوری می تواند کمک شایانی در به اجرا درآوردن هرچه بهتر، اصولی تری و کاراتر ایده بکرو تازه کند.
صاحب نظران و اندیشمندان عرصه نوآوری چهار نوع نوآوری را مطرح نموده اند که عبارتند از نوآوری محصول، فرآیند، بازاریابی و مدیریت.
در ادامه در مورد هر کدام از موارد فوق توضیحاتی مختصر ارائه می شود:

1- نوآوری محصول:

این نوع نوآوری، به محصولات و یا خدمات جدید یا ارتقاء محصولات یا خدمات قبلی می انجامد. این نوع نوآوری پرکاربرد ترین و رایج ترین نوآوری می باشد که می تواند بسیار سودمند برای سازمان باشد.

برای نمونه شرکت اینتل، سازنده تراشه های کامپیوترهای شخصی، در سالهای گذشته با رقبای خود که از نمونه های مشابه و تقلیدی تراشه هایش برای رقابت بر سر قیمت استفاده می کردند روبه رو شد، با نوآوری مدیر ارشد اجرایی این شرکت و با تدوین برنامه ای اقدام به تولید تراشه های نو کرده و رقبای خود را در گرد و غبار پشت سر خود محو کردند.

2- نوآوری فرایند:

این نوع نوآوری به فرآیندهای بهبود یافته در سازمان به عنوان مثال در بخش های عملیات، مدیریت منابع انسانی، امور مالی و ... منتج می شود.

این نوع نوآوری بر بهبود اثربخشی و کارایی تاکید می ورزد و با بهبود در فرآیند و با ایجاد روش و فرآیند جدید و نوین و یا تغییر در فرآیند، سبب بهتر شدن جریان کار، ارتقا، بهبود محصول و خدمات و در نهایت پیشرفت سازمان می گردد.

3- نوآوری در بازاریابی:

این نوع نوآوری به کارکردهای بازاریابی، تبلیغ، قیمت گذاری، توزیع و دیگر کارکردهای محصول به غیر از توسعه محصول ( مانند بسته بندی یا تبلیغات) مربوط می شود.

استفاده از مفهوم نوآوري بازاریابی، سازمانها را قادر می سازد تا همگام با تغییرات فناوري، نیازهاي مشتریان را که پیوسته با تغییرات سلایق و شرایط جامعه دستخوش تحول است، شناسایی کرده و انتظاراتشان را برآورده سازند.

4- نوآوری در مدیریت:

این نوع نوآوری، روش مدیریت سازمان را بهبود می بخشد و با تغییر و ایجاد روش، سبک و ساختار مدیریتی نو در شیوه مدیریتی موجود در سازمان موجب تحول و نوآوری می شود.

برای نمونه هنگامی که شرکت هیولت پاکارد متوجه شد که قدرت رقابت خود را در بازارهای جهانی از دست داده است با تجدید نظر و ایجاد ساختار سازمانی جدید، جایگاه خود را مجددا به دست آورد.

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:20توسط امیرحسین علیزاده. | |

فروشنده‌اي به قصد فروش محصولاتش در حال گذر از روستايي كوچك بود. او به شدت احساس گرسنگي مي كرد و همين طور كه با نااميدي به دنبال خوراكي مي گشت. ناگهان سوسوي نوري كه از كلبه اي كوچك به بيرون مي تابيد را مشاهده كرد.
 
با خوشحالي در كلبه را زد. صاحبخانه كه كشاورزي ساده بود، در را گشود. فروشنده: "دوست عزيز من بسيار گرسنه هستم. آيا مي توانيد كمي غذا به من بدهيد؟" كشاورز: "برو دنبال كارت! اين وقت شب ما هيچ غذايي نداريم كه به تو بدهيم." فروشنده: "لطفا يك لحظه صبر كنيد ... آيا ممكن است كمي آب و يك ظرف به من بدهيد؟" كشاورز: "آب را براي چه مي خواهي؟" فروشنده: "مي- خواهم براي خودم يك سوپ خوشمزه درست كنم، آن هم از سنگ." زن كشاورز با كنجكاوي گفت: "فكر نكنم اگر كمي آب به او بدهيم، اشكالي پيش بيايد." كشاورز نيز خواسته فروشنده را پذيرفت. فروشنده: "خانم، از شما ممنونم. اشكالي دارد اگر ظرف آب را روي آتش بگذارم؟" زن كشاورز: "اوه، اگر لازم است، اشكالي ندارد." و فروشنده را به آشپزخانه برد و ظرف را روي اجاق گذاشت. فروشنده: "بسيار خوب. حالا يك تكه سنگ را در ظرف مي-گذارم و صبر مي كنم تا خوب بپزد." كشاورز و همسرش كه كنجكاو شده بودند، نزد فروشنده ماندند تا از كار او سر در بياورند. بعد از مدتي فروشنده در ظرف را برداشت و كمي از سوپ را چشيد و گفت: "اوه، بد نيست. اما به مقداري نمك احتياج داريم." زن كشاورز: "صبر كنيد، الان نمك مي آورم،" آشپز نمك را درون ظرف ريخت. فروشنده: "بگذاريد تا دوباره مزه اش را امتحان كنم. باور نكردني است! "زن كشاورز با بي قراري: "بايد خوشمزه باشد. نه؟ "فروشنده: "بله، اما با يك پياز مي توانيم مزه اش را بهتر كنيم ."كشاورز رو به همسرش: "زود برو يك پياز بياور و گرنه مجبوريم، تمام شب او را تحمل كنيم." آشپز پياز را از زن گرفت و به سوپ افزود. فروشنده: "به نظر مي رسد كه همه چيز روبه راه است. اما اگر كمي هويج و سيب زميني هم به آن اضافه كنيم عالي مي شود." كشاورز با بي ميلي: "صبر كن، الان مي آورم." آشپز هويج و سيب زميني را به سوپ اضافه كرد و بعد از مدتي سوپ به جوش آمد. كشاورز: "به نظر تو نبايد دوباره از آن بچشي؟" فروشنده: البته، اما شما هم بايد در خوردن سوپ با من سهيم شويد. اجازه بدهيد تا كمي ادويه و سبزي هم به آن اضافه كنيم." زن كشاورز: "بله حتما اين كار را بكنيد." بوي غذا فضاي كلبه را پر كرده بود. سوپ كه آماده شد. فروشنده گفت: "بسيار خوب، لطفا تعدادي كاسه بياوريد تا از خوردن اين سوپ خوشمزه در كنار هم لذت ببريم." زن كشاورز: "با كمي نان سفره مان كامل مي-شود." كشاورز: "اوه چه سوپ لذيذي!" زن كشاورز: "اوه! باور نكردني است. شما چطور آن را درست كرديد؟" فروشنده: "اين غذا را مديون سنگي هستيم كه به همراه داشتيم." زن كشاورز: "ممكن است كمي از آن را به من نشان بدهيد؟" فروشنده: "اوه، متاسفم دوست عزيز. من نمي توانم اسرار كارم را فاش كنم. بسيار متشكرم و شب خوش !"
 

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:13توسط امیرحسین علیزاده. | |

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:11توسط امیرحسین علیزاده. | |

هر مدیری اغلب در سازمان یا محل کار خود خواسته یا ناخواسته الگوی دیگران بوده و بنابراین بایستی از نکات رفتاری یک مدیر آگاهی کامل داشته باشد تا با ترویج فرهنگ رفتار مناسب باعث ارتقاء کارکنان و در نهایت سازمانش گردد.در اینجا به ده نکته رفتاری یک مدیر اشاره می کنیم:

1- با برخورد منصفانه و قدرداني به موقع از كارمندان، انرژي كاري آنان را افزايش دهيد و قدرت خلاقيت را در آنان تقويت كنيد.

 

 

 

2- هرگز براي پيشبرد اهداف كاري خود، ديگران را با وعده هاي بي اساس فريب ندهيد و از کارکنان خود نیز انتظارات اصولی و منطقی داشته باشید.

 

3- موقع حرف زدن با اعتماد به نفس به چشمان افراد نگاه كنيد و هميشه متبسم باشيد.

 

4- همواره به خاطر داشته باشيد به كار بردن الفاظ مؤدبانه از اقتدار شما نمي كاهد.

 

5- اشتباهات زيردستان و کارکنان خود را بيش از حد لازم به آنها گوشزد نكنيد.

 

6- در کنار روابط رئیس و مرئوسی، تا حدی ارتباط عاطفی نیز با کارکنان برقرار کرده و امين و رازدار آنان باشيد.

 

7- روي اشتباهات خود پافشاري نكنيد و بي تعصب خطاهاي خود را بپذيريد.

 

8- با عبارات كنايه آميز و نيش دار، به ديگران درس عبرت ندهيد.

 

9- با آرامش، خونسردي، علاقه و اشتیاق به حرف هاي ديگران گوش كنيد و براي صرفه جويي در زمان مرتباً حرف آنان را قطع نكنيد.

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:3توسط امیرحسین علیزاده. | |

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:56توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:38توسط امیرحسین علیزاده. | |