مدیریت

اصول ومبانی مدیریت

 

كايزن تركيبي دو كلمه اي از يك مفهوم ژاپني است كه تعريف آن تغيير به سمت بهتر شدن يا بهبود مستمر و تدريجي است. در واقع كايزن بر اين فلسفه استوار است كه براي ايجاد بهبود در سازمان ها لازم نيست به دنبال تغييرات انفجاري يا ناگهاني باشيم ، بلكه هر نوع بهبود يا اصلاح به شرط آنكه پيوسته و مداوم باشد، ارتقاي بهره وري را در سازمان ها به ارمغان خواهد آورد.

KAI + ZEN = KAIZEN

بهبود مستمر و تدريجي با بهره گيري از مشاركت كاركنان

در نگاه كايزني براي تحقق بهبود تدريجي و مستمر در سازمان ها بايد سه اقدام اساسي زير صورت بگيرد :

1- كليه فعاليت هايي كه هزينه زا هستند ولي ارزشي توليد نمي كنند (Muda ) بايد حذف شوند .

2- فعاليت هايي كه به شكلي در جاي ديگري به صورت موازي انجام مي شوند ( Muri ) با يكديگر تلفيق شوند.

3- آن دسته از فعاليت هايي كه براي تكميل و بهبود سطح كيفي خدمات لازمند (Mura ) به فعاليت هاي سازمان افزوده شوند. اين حركت يا نهضت MU3 اساس اقدامات كارگاه آموزشي گمبا كايزن ( كايزن عملي ) را تشكيل مي دهد.

مراحل اجراي كايزن عملي

1- ناحيه نمونه را انتخاب كنيد .

2- گروه بهبود ( تيم كايزن ) را ايجاد و سازمان دهي كنيد .

3- داده هاي آماري مورد نياز را در ناحيه نمونه با كمك اعضاي گروه گرد آوري كنيد .

4- اعضاي شركت كننده را در كارگاه آموزشي با مفاهيم و ابزارهاي بهبود آشنا كنيد .

5- نظام آراستگي ( 5 ت ) را آغاز كنيد .

6- مودا ( اتلاف ) ها را شناسايي و فهرستي از آنها تهيه كنيد .

7- تحليل علل رويداد اتلاف را در ناحيه نمونه انجام دهيد و راه حلهايي را با استفاده از كار گروهي بیابید. 

8- راه حل هايي را كه عملي ترند انتخاب كنيد .

9- هر نوع تغيير فيزيكي در آرايش ناحيه نمونه را بدون فوت وقت انجام دهيد .

10- بهبود انجام گرفته را به صورت استاندارد درآوريد .

11- موفقيت حاصله را به اطلاع ساير همكارانتان برسانيد .

12- نتايج به دست آمده را ارزيابي كنيد تا در مراحل بعدي مورد استفاده قرار گيرند .

13- به سراغ مشكل بعدي برويد .

اصول بيست گانه مديريت در كايزن

1- نگوييد چرا اين كار انجام نمي شود. فكر كنيد چگونه مي توانيد آن را انجام دهيد.

2- در مورد مشكل به وجود آمده نگراني به خود راه ندهيد. همين الان براي رفع آن اقدام نماييد.

3- از وضعيت موجود راضي نباشيد. باور داشته باشيد كه هميشه راه بهتري هم وجود دارد.

4- اگر مرتكب اشتباه شديد ، بلافاصله در صدد رفع اشتباه برآييد.

5- براي تحقق هدف به دنبال كمال مطلوب نگرديد.اگر60%از تحقق هدف اطمينان داريد دست بكار شويد.

6- براي پي بردن به ريشه مشكلات 5 بار بپرسيد چرا؟

7- گمبا محل واقعي رويداد خطاست . سعي نكنيد از دفتر كار خود مشكلات محيط را حل كنيد.

8- هميشه براي حل مشكل از داده و اطلاعات كمي و به روز استفاده كنيد.

9- براي حل مشكل بلافاصله به دنبال هزينه كردن نباشيد. بلكه از خرد خود استفاده كنيد. اگر عقلتان به جايي نمي رسد، آن را در همكارانتان بجوييد و از خرد جمعي استفاده كنيد.

10- هيچ وقت جزئيات و نكات ريز مسئله را فراموش نكنيد. ريشه بسياري از مشكلات در نكات ريز است.

11- حمايت مديريت ارشد منحصر به قول و كلام نيست. مديريت بايد حضور ملموس داشته باشد.

12- براي حل مسائل هر جا كه امكان آن وجود دارد از واگذاري اختيار به زيردستان ابا نكنيد.

13- هيچ وقت به دنبال مقصر نگرديد. هيچ گاه عجولانه قضاوت نكنيد.

14- مديريت ديداري و انتقال اطلاعات بهترين ابزار براي حل مسئله به صورت گروهي است.

15- ارتباط يك طرفه دستوري از بالا به پايين مشكلات سازمان را پيچيده تر ميكند. مديريت ارشد بايد با لايه هاي پايين تر سازمان ارتباط دو جانبه داشته باشد.

16- انسانها توانايي هاي فراواني دارند. از الگوهاي چند مهارتي و غني سازي شغلي براي شكوفا شدن آنها استفاده كنيد.

17- تنها فعاليت هايي را انجام دهيد كه براي سازمان شما ارزش افزوده ايجاد مي كنند.

18- فراموش نكنيد كه 5 ت ، پايه و بنيان ايجاد محصولي با كيفيت است.

19- بر اساس الگوهاي كار گروهي ، مسائل محيط كارتان را حل كنيد.

20- حذف مودا ( اتلاف) فرآيندي پايان ناپذير است. هيچ وقت از اين كار خسته نشويد.

+نوشته شده در یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:56توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

اگر چه استقرار مدلهاي كيفيت درسازمانهابراي تعالي سازمانها ضروري است ولي بايد توجه داشته باشيم كه فلسفه وهدف از استقرارآن چيست؟آيابه خاطراحساس نيازاست يابه خاطرمد گرايي است ؟با توجه به فرآیند جهانی شدن، اگر امروزه پذیرش داوطلبانه مدلهای بهبود تعالی سازمان به عنوان یک مزیت است، فردا یک اجبار و تکلیف خواهد بود.بايد تلاش جدي درجهت بومي سازي اين مدل باشرايط وفرهنگ سازمانهيمان داشته باشيم.

دستاوردهای استقرار ISO در سازمانها:

  1. توجه به فرآیندگرایی به جای وظیفه گرایی در سازمان
  2. توجه و تمرکز به نظرات مشتریان در خدمات ارائه شده سازمان
  3. بهبود شاخصهای رضایت مشتری بر مبنای آنها
  4. تعیین شاخصهای کلیدی فرآیند و هدف گذاری
  5. سنجش و اندازه گیری میزان دسترسی به اهداف
  6. بازنگری و اصلاح مستمر فرآیندها به منظور بهبود مستمر و ارتقای شاخصهای کمی و کیفی ارائه خدمات
  7. تقویت مستندسازی و شفاف سازی فرآیندها، مدارک و سوابق در سازمان
  8. شناسایی فرآیندهای مشترک بین معاونتها و حذف فعالیتهای موازی
  9. ایجاد سیستمهای مورد نیاز با تأکید بر اصول مدیریت کیفیت
  10. اجتناب از تلاش جزیره ای و ایجاد هماهنگی و یکپارچگی در سازمان
  11. افزایش میزان مسئولیت پذیری، مشارکت و اعتمادسازی در سازمان
  12. آمادگی برای استقرار سایر برنامه های بهبود مثل تعالی سازمانی و ...
  13. افزایش دانش و مهارتهای کارکنان
  14. علاقمندی و اشتیاق مسئولین فرآیندها به هدفگذاری و برنامه ریزی داخلی
  15. داشتن چشم انداز واحد برای آینده سازمان و خط مشی چگونگی رسیدن به آن
  16. توجه به کیفیت در خرید خدمات از تأمین کنندگان خارجی سازمان
  17. شناسایی و کاهش انحراف از اهداف و پیشگیری از ایجاد محصولات نامنطبق
  18. ایجاد روحیه اصلاح و بهبود به صورت خودجوش و عدم رضایت از وضع موجود در نزد بیشتر صاحبان فرآیندها
  19. ترغیب فعالیتهای تیمی و گروهی

    20. اطلاع رسانی و امکان معرفی دستاوردهای سازمان با بهره گیری از نتایج عملکرد سازمان به ویژه در زمینه رضایت مشتری و کارکنان

 

                                  آسیب و مشکلات استقرار سیستم مدیریت کیفیت :

 

الف) در زمان استقرار

  1. عدم اجرای همزمان استقرار سیستم مدیریت کیفیت بین دفاتر مرکزی و واحدهای تابعه استانی به منظور استقرار موفقیت آمیز سیستم
  2. فقدان نگرش فرآیندی و شفاف نبودن ارتباط بین فرایندهای هر معاونت
  3. عدم اعتقاد برخی از مدیران به استقرار سیستم مدیریت کیفیت
  4. مقاومت و مخالف برخی از کارکنان نسبت به استقرار سیستم
  5. دشواری دسترسی به الزامات سیستم کیفیت در سازمانهایی که خدمات عمومی متنوع دولتی ارائه می دهند
  6. عدم وجود فرهنگ مناسب و زیرساختهای مناسب در سازمانهای دولتی
  7. قوانین متعدد، متناقض و عدم اختیار استانها در اصلاح و بهبود آنها
  8. عدم توجه به تعیین دامنه استقرار سیستم کیفیت در سازمان
  9. فقدان مکانیزم مدون برای اندازه گیری و تحلیل سطح رضایت گروههای مشتریان

 

ب) پس از استقرار

  1. به عهده گرفتن انجام فرآیندهایی که الزام انجام آن توسط سازمان کاملاً محرز نیست
  2. رضایت به وضع موجود و عدم توجه به بهبود مستمر
  3. تغییرات سریع و برنامه ریزی نشده قوانین و مقررات، آئین نامه های صادره و تأثیر آن بر چارچوب و دامنه سیستم مدیریت کیفیت
  4. انحصاری بودن ارائه خدمات و عدم توجه به نیازهای مشتری در ماهیت خدمات دولتی
  5. عدم شناسایی صحیح فرآیندها و شاخص سازی نامناسب اهداف موجب عدم رغبت کارکنان به ادامه سیستم کیفیت می شود.
  6. تعدد فرآیندهای سازمان و افزایش آن و احتمال خارج شدن فرآیندهای خاص از حدود کنترلی تدوین شده
  7. عدم تعریف دقیق و مدون الزامات خدمات و محصولات از سوی سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور منجر به ابهام در محصولات و خدمات در سطح استانها می شود.
  8. عدم ریشه یابی مشکلات و سعی در حل آنی آنها به صورت اصلاح و نه اقدام اصلاحی و پیشگیرانه

 

توصیه به سازمانها جهت استقرار بهینه سیستم مدیریت کیفیت :

  1. توجه به فلسفه استقرار سیستم مدیریت کیفیت در سازمان
  2. اعتقاد، ایمان و حمایت مدیران ارشد سازمان
  3. مشارکت همه کارکنان در فرآیند استقرار سیستم
  4. آموزش الزامات اجرای سیستم و نحوه استقرار آن در سازمان
  5. استفاده از تجارب سازمانهای مشابه که مدل فوق را در سازمان خود مستقر نموده اند
  6. بررسی و دقت لازم در انتخاب مشاور و مؤسسه گواهی دهنده
  7. ایجاد انگیزه در کارکنان از طریق نشان دادن مزایای استقرار سیستم کیفیت
  8. شناسایی و تفکیک فرآیندهای اصلی سازمان و تعاملات بین آنها و تدوین شاخصهای کلیدی عملکرد آنها
  9. سازماندهی مناسب جهت استقرار سیستم از قبیل ایجاد دفتر کیفیت و انتخاب نماینده مدیریت توانمند
  10. تشکیل تیمهای فعال برای ایجاد بستر لازم استقرار سیستم
  11. نظام کیفیت در دل فرآیندها باشد و الزامات سیستم کیفیت حتی الامکان از طریق اصلاح و بهبود فعالیتهای جاری تأمین گردد.
  12. شناسایی و تفکیک بین محصول و فرآیند
  13. توجه به ایجاد مکانیزم های مناسب جهت پایش فرآیندها در بدو استقرار سیستم کیفیت
  14. توجه به فعالیتهای پشتیبان فعالیتهای اصلی در استقرار سیستم کیفیت

    15 . توجه به حجم مدارک برون سازمانی و سازماندهی مناسب جهت بهنگام سازی آنها

+نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت12:28توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

چه بسیار به ما آموختند مدیریت سازمان، بنگاه، کسب‌وکار و بازار کدامند اما، کم‌تر به ما یاد دادند مدیریت عمر چگونه است؟ چه بسیار به ما آموختند «تامین، تولید، توزیع و فروش» را چگونه اداره کنیم اما، کم‌تر به ما یاد دادند « عمرمان» را چگونه اداره کنیم. چه بسیار به ما آموختند تکنیک‌ها و مهارت‌های لازم برای مدیریت بازرگانی، صنعتی و دولتی کدامند اما، کم‌تر به ما یاد دادند تکنیک‌ها و مهارت‌های مورد نیاز مدیریت عمر کدامند؟ چه بسیار به ما آموختند بایدها و نبایدهای مدیریت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فناوری و استراتژیک کدامند اما، کم‌تر به ما یاد دادند بایدها و نبایدهای مدیریت عمرمان کدامند؟ چه بسیار به ما آموختند الزامات و اقدامات مدیریت «ارتباط با دیگران» از جمله اعضای خانواده، همکاران، دوستان، رقبا و ذینفعان کدامند اما، کم‌تر به ما یاد دادند پیش‌نیازها و گام‌های «ارتباط با خودمان» چیستند؟ چه بسیار به ما آموختند به هزینه-‌فایده بسیاری از پدیده‌ها حساس شویم و آن‌ها را به درستی تحلیل کنیم اما کم‌تر به ما یاد دادند هزینه-‌فایده عمر را از مهم‌ترین تحلیل‌ها بدانیم و به آن بپردازیم. چه بسیار به ما آموختند «کارایی، بازدهی و بهره‌وری» در شرکت‌ها و نهادهای گوناگون را چگونه بهبود بخشیم اما، کم‌تر به ما یاد دادند چگونه بهره‌وری عمرمان را افزایش دهیم. چه بسیار به ما آموختند ویژگی‌های چرخه عمر یک محصول و سازمان کدامند و وظایف ما در هر یک از مراحل چرخه عمر آن‌ها چیست اما، کم‌تر به ما یاد دادند چرخه «عمر ما» چگونه است و وظایف و مسئولیت‌های ما در هر دوره و مرحله این چرخه کدامند؟

و سرانجام این‌که انواع مدیریت‌ها را برای انواع پدیده‌ها به ما آموختند و ما را با هزاران کتاب و مقاله و تحقیقات و مطالعات مدیریتی آشنا و آگاه کردند اما کم‌تر به ما یاد دادند «مدیریت عمر» چیست و کم‌تر کتاب و تحقیقی در این زمینه به ما معرفی کردند.

«مدیریت عمر» اساسی‌ترین، گمنام‌ترین و حساس‌ترین نوع مدیریت است که چنان‌چه به درستی شناخته شود و اصول و امور آن به‌خوبی رعایت شود، سایر مدیریت‌های زندگی بسیار ساده‌تر، راحت‌تر و بهتر انجام خواهند شد. زیرا عمر منبعی است ویژه با ویژگی‌های محدودکننده که مدیریت ویژه‌ای را می‌طلبد. 

گستردگی موضوع به‌گونه‌ای است که شرح همه موارد مربوط به مدیریت عمر در مقاله‌ای نگنجد. در این مقاله با توجه به اهمیت مطالب، ابتدا مفاهیم و واژگان کلیدی مدیریت عمر تعریف، سپس ویژگی‌های هفت‌گانه عمر برشمرده شده و در نهایت، انواع مدیریت‌های مرتبط با مدیریت عمر تشریح می‌شود. 

عمر چیست؟ عمر، مدت زمان حیات هر کس از تولد تا مرگ است که معرف «زنده بودن» اوست.   

چرخه عمر انسان چیست؟ چرخه عمر انسان عبارت است از دوره‌های گوناگون حیات هر کس که شامل نوزادی، کودکی، خردسالی، نوجوانی، جوانی، میانسالی، بزرگسالی وکهنسالی است.    

مدیریت عمر چیست؟  مدیریت عمر چگونگی گذراندن عمر در هر یک از مراحل چرخه عمر است که معرف «زندگی» است. مدیریت عمر، چگونگی استفاده از منبع ارزشمند عمر برای دستیابی به اهداف گوناگون است. 

 ویژگی‌های هفت‌گانه «عمر» عمر منبعی است ارزشمند با ویژگی‌های هفت‌گانه‌ای که آگاهی و شناخت هر یک از آن‌ها نقش مهمی در مدیریت عمر دارند و عبارتند از:

۱.محدودبودن. عمر منبعی است محدود که میانگین آن هفتاد تا 75 سال است و به‌ندرت حدود صد سال یا بیش از آن می‌شود.با توجه به محدودبودن عمر و محدودتربودن زمان برای انجام انواع امور و فعالیت‌ها در طول عمر، حساس‌شدن به این منبع محدود و چگونگی استفاده از آن بسیار مهم است. استفاده درست و بهینه، به‌جا، به‌موقع و به‌اندازه از عمر برای دستیابی به اهداف گوناگون نیازمند مدیریت هوشمندانهاست.

 

 

ساده ترین روش بهره وری از زمان , فهرست کردن کارهایی است که در روز باید انجام دهیم . با این روش علاوه بر جلوگیری از فراموش کردن کارها , می توان با مراجعه به لیست اولویت بندی, کارهای مهم و فوری را از بقیه کارها جدا کرد. بسیاری از مردم , در حال حاضر اهمیت تعیین لیست کارهای روزانه رادریافته اند ولی در خصوص اولویت بندی آن بر حسب اهمیت و فوریت دچار اشکال هستند.

داستان مشهوری در مورد فهرست کردن کارها و تاثیر آن بر بهره وری منسوب به آقای چارلز شواب مدیر عامل شرکت فولاد وجود دارد. وی از مشاوران خواست تا روشی برای انجام کارهایش برای استفاده درست از زمان به وی بیاموزد. مشاور به وی گفت من به شما روش آسان و موثری یاد می دهم که بازدهی کار شما را تا 50%افزایش می دهد.

آنگاه مشاور یک برگ کاغذ سفید به شواب داد و به وی گفت شش مورد از کارهای مهمی که می بایست فردا انجام دهد در آن بنویسد و آنها را به ترتیب اهمیت شماره گذاری کند و از وی خواست که از روز بعد کارهایش را به ترتیب اولویت از مورد اول شروع کند و پس از آن که تمام شد سراغ دومین مورد برود و همین روش را تا آخرین مورد ادامه دهد.

 نقل می کنند که آقای شواب پس از به کارگیری این روش , آن را بسیار مفید یافت و دستورداد که کلیه کارمندانش نیز از همین روش استفاده کنند . وی در این باره می گوید : از آن به بعد من و کارکنانم , ابتدا به انجام و اتمام لازمترین کارهای روزانه می پردازیم .

 روزگار دریایی است که کشتی زندگی ما بر روی آن به طرف ساحل مقصود می رود . این دریای بزرگ همیشه در جزر و مد است ؛اگر امروز آرام باشد , فردا حتما طوفانی خواهد شد . بنابراین , وقتی آرام است باید فرصتها را غنیمت شماریم و از آن به بهترین شکل استفاده کنیم .

 

 

اصول مديريت زمان

         چشم اندازها و رويا های ما، بيانيه ماموريت شخصی

         هدف گذاری

         تعيين اولويت

         رعايت اولويت

 

عمر ما چگونه می گذرد؟

         بيست و پنج سال صرف خوابيدن مي شود.

         هشت سال براي درس خواندن سپري مي شود.

         شش سال دراستراحت كردن مي گذرد.

         هفت سال صرف تعطيلات وتفريح مي شود.

         پنج سال با حرف زدن و مذاكره با ديگران مي گذرد.

         چهارسال براي صرف غذا وقت مي گذرد.

         سه سال به رفت وآمد كردن مي گذرد.

          

به نظر شما ارزش زمان چقدر است؟

         برای دانستن ارزش یک سال ، از دانش آموزی که در امتحانات آخر سال از درسی نمره نیاورده است بپرسید.

         برای دانستن ارزش یک ماه ، از مادری که نوزادی نارس به دنیا آورده است بپرسید.

         برای دانستن ارزش یک هفته ، از سردبیر یک هفته نامه بپرسید.

         برای دانستن ارزش یک ساعت ، از عشاقی ! که در انتظار دیدن یکدیگر  هستند بپرسید.

         برای دانستن ارزش یک دقیقه ، از کسی که از قطار جا مانده ا ست بپرسید.

         برای دانستن ارزش یک ثانیه ، از کسی که درست در لحظه آخر از خطر یک تصادف جان سالم به در می برد بپرسید.

         برای دانستن ارزش یک میلی ثانیه ، از کسی که در مسابقات المپیک به مدال نقره دست یافته است بپرسید.

          

دزدان زمان كدامند؟

         تلفن زدن

         مراجعات شخصی (منظور ارباب‌رجوع نيست بلكه دوستان و هم‌كاران)

         جلسات

         كارهايی كه می‌بايست به ديگران محول شوند.

         طفره‌رفتن و ترديد در تصميم‌گيری Procrastination and Indecision ) )

         شروع كار آن‌هم وقتی اطلاعات شما درباره‌ی آن ناقص است.

         بحران زدگی  Fire Fighting) )

         ارتباطات مبهم

         اطلاعات تكنيكی ناقص

         اهداف و اولويت‌های مبهم

         فقدان برنامه‌ريزی

         استرس و خستگی

         ناتوانی در گفتن واژه‌ی "نه"

         عدم وجود نظم و ترتيب

عوامل اتلاف وقت كدامند؟

         تلاش بیش از حد در یک کار

         تعلل کردن و پشت گوش انداختن

         وقفه ایجاد کردن در میان یک کار

         گوش ندادن

         ناتوان بودن در گفتن "نه"

         ناتوان بودن در نتظیم اولویتها

         همه را در یک کار سهیم کردن

         زیاد از حد به جزئیات توجه کردن

         کم توجهی به مطالب اصلی

         بی برنامگی

         کم توجهی به کل کار و اهداف آن

         انجام دادن یک کار جزء جزء شده

         کم توجهی به استراحت و آرامش که سبب ایجاد اشتباه و خستگی مفرط میشود

         اطلاعات (فقدان، ناکافی، نا واضح)

         مطالب خواندنی بسیار زیاد

         جلسات (خیلی زیاد، خیلی طولانی)

         تلفن (ناتوانی در برقراری ارتباط موقع نیاز (مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد!)، مزاحمهایی که میان تلفن شما وارد میشوند، زیاد صحیت کردن با تلفن)

         کمبود نیروی حمایتی

         سیستمهای فایل بندی و طبقه بندی (ضعیف، پیچیده)

         نقصهای فنی (ماشین، کامپیوتر، آسانسور)

         افراد دیگر (تنبل، غایب، متاخر)


 

+نوشته شده در سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:5توسط امیرحسین علیزاده. | |

بدون ترديد چگونگي روابط انساني در مديريت، تابع نوع نگرش به انسان است. در مکتب اسلام که بيش از تمام مکاتب بر ارزش انسان و رشد و تعالي مادي و معنوي او، تاکيد گرديده در قلمرو مديريت نيز توجه کافي به انسان و ابعاد آن بالاترين اهداف به شمار مي آيد لذا بديهي است روابط انساني در مديريت نيز مورد توجه بوده است.

 

—تصمیم گیری ، برنامه ریزی ، سازماندهی ، انگیزش ، نظارت و کنترل ، ارزشیابی و رهبری بدون برقراری ارتباط ممکن و اثر بخش نخواهد بود . سرعت دستیابی به اطلاعات و همکاری با دیگران به منظور سازگاری یا مقابله با عوامل نا مساعد خارجی فقط با ارتباط و روابط سریع و اثربخش امکان پذیر می باشد به همین دلیل علوم مربوط به رفتار و روابط بین انسان ها و ارتباط جایگاهی خاص پیدا کرده است.

 

—انسان موجودی اجتماعی خلق شده است او را گریزی جز زندگی کردن با دیگران و بر قراری ارتباط با آنها نیست . این ارتباط دامنه وسیعی دارد .تربیت فرزندان و اداره خانواده نیاز به برقراری ارتباط صمیمی و نزدیک دارد . کار کردن در دانشگاه ها ، بیمارستانها ، کارخانه ها و ... مستلزم برقراری رابطه با همکاران و ارباب رجوع است . تفکر و زبان دو مزیت انسان است که سبب پیدایش عقیده و فرهنگ و تمدن می شود و انتقال هر یک از آنها فقط با برقراری ارتباط امکان پذیر است.

 

مدیران و کارکنان ناگزیرند برای تصمیم گیری دورهم بنشینند و با تبادل نظر راه حل های مختلف را مورد بررسی قرار دهند در نهایت بهترین راه حل را انتخاب کنند . ابلاغ تصمیمات و سیاست های سازمانی از سلسله مراتب بالاتر سازمان به سطوح پایین اجرایی نیاز به پیمودن مجاری ارتباطی گوناگون دارد و همواره هر روز دهها و صد ها نامه و دستورالعمل به بخش های مختلف سازمان ارسال می شود.

 

 

 

*: اهمیت روابط انسانی در مدیریت

 

—در حالي که تنها از ابتداي قرن بيستم به تدريجتئوريهاي روابط انساني در مديريت شکل مدون و آکادميک پيدا مي کرد، از روزهاي آغازين ظهور اسلام تشکيل مديريت نبوي در قلمرو اداره جامعه اسلامي ، موضوع روابط انساني در مديريتمورد اهتمام وافر آموزه هاي اسلامي بود. خوشبختانه از هگذر آن اهتمام در آموزه هاي ديني ، پژوهشگران عرصه مديريت اسلامي در اين باره از پيشينه بسيار پرباري برخوردارند.

 

—روابط انساني از نظر مفهوم شناسي به معناي ايجاد مناسبات انساني سالم ، به منظور ارتقاي رضايت خاطر و نيرومند کردن روحيه افراد و ايجاد اشتراک بيشتر بین انسانها مي باشد ; روابط انساني در مديريت شريان حيات مديريت و قلب تپنده سازمان است، دانش روابط انساني با ايجاد محيط سالم، نشاط انگيز، و آرامش بخش ، موجب بيشترين بازدهي باکمترين هزينه مي گردد.

 

 

* حدیثی از رسول اکرم (ص):

 

 

:—پيامبر اسلام (ص) مدير را نيازمند سه ويژگي مي داند


1- تقوا ، که او را به خدا متصل نمايد و از موج هاي شيطاني بر خاسته از هواهاي نفساني دور نمايد


2- سعه صدر که زمينه ظرفيت روحي و رواني او را ارتقا بخشد

3- مهارتهاي ارتباطي که بتواند همکارانش را همچون پدري مهربان در زير چتر محبت خويش قرار بدهد.

* آثار روابط انسانی در مدیریت :  

 محيط کاري و سازماني آرام بخش و نشاط انگيز
ارتقاي احساس امنيت روحي و رواني
 نيرومند سازي روحي کارکنان
 افزايش رضايتمندي از کار و زندگي
شکل گيري فضاي همکاري و همياري
ايجاد زمينه رشد و بالندگي مادي و معنوي
 ارتقاي سطح سلامت عمومي و بهداشت رواني
 پيشگيري از هدر رفت انرژيهاي مادي و معنوي
 جلوگيري از کم کاري و بي کاري پنهان
ارتقاي بهره وري و سطح توليد

 

 

*:   پيامدهاي منفي بي اعتنايي به روابط انساني در مديريت

 

 

تقاضاي مرخصي هاي نابهنگام
 ابراز کسالت، بي حالي و خستگي
 افزايش ضريب اشتباهات و حوادث کاري
 بروز تعارض منافع بين افراد
 ايجاد کدورت و دشمني بين کارکنان
 افزايش نقل و انتقالات بي مورد
بي نظمي و سرپيچي از مقررات
افزايش غيبت هاي غير مجاز و اقدام به توجيه آن
آمادگي براي بروز اختلالات رواني
 احساس ضعف و درماندگي

ـ شناخت خصوصیات فردی:

 هدف روابط انسانی شناخت شخصیت ، نیاز ها انگیزه های رفتاری وخصوصیات خلقی ، عاطفی و احساس افراد و فردی مدیر افراد سازمان است.  از آنجا که هر یک از عوامل  فوق تاثیر زیادی در رفتار و ارتباط انسان ها با سایر افراد دارد علم روابط انسانی در صدد است که شخصیت ،نیازها ، انگیزه ها و همچنین ویژگی ها ی خلقی ، عاطفی و احساسی افراد را مورد دقت و بررسی قرار داده و با پیشنهاد راه های عملی به زدایش جنبه های منفی و تقویت جنبه های مثبت این خصوصیات آنچنان که در برقراری روابط انسانی موثر واقع شوند می پردازد .

 

ـ شناخت کنش و واکنش ها:

  دومین هدف روابط انسانی شناخت تمامی کنش ها و واکنش ها بین مدیر و سایر کارکنان با یکدیگر و کارکنان و ارباب رجوع است . رفتار هنجار های گروهی در بین اعضاء سازمان تاثیر زیادی بر رفتار و روابط در سازمان دارد . مدیریت روابط انسانی باید خصوصیات رفتار هر گروه و روابط متقابل افراد آن گروه را مورد شناسایی قرار دهد. مدیر باید موضع رفتاری و رابطه ی گروه ها را با خود مورد ارزیابی قرار دهد و ویژگی های اساسی این واکنش را مشخص کند.

 

ـ شناخت ریشه تفاوت ها و اختلافات

   هدف روابط انسانی شناخت ریشه های اساسی اختلافات و تعارضات رفتاری در روابط مدیر ، کارکنان و ارباب رجوع و پیدا کردن راه های عملی هماهنگی رفتاری بین آنهاست. موقعی یک سازمان آموزشی می تواند به اهداف خود برسد که بین مدیر، کارکنان، معلمان ،دانش آموزان و اولیاء اهداف و مشترک و هماهنگی رفتاری وجود داشته باشد. برای نیل به چنین منظوری باید از تمام اختلافات و تعارضات تا آنجا که ممکن است کاسته و بر میزان همدلی و هماهنگی و تفاهم بین افراد و گروه ها افزوده گردد.

 

ـ پیدا کردن راه های جلب همکاری:

   هدف روابط انسانی پیدا کردن راه های عملی جلب همکاری بین مدیریت ، کارکنان و افراد ذینفع از طریق ایجاد علایق و اهداف مشترک است . مدیریت روابط انسانی نه تنها باید بین افراد و گروه های سازمانی هماهنگی ایجاد کند بلکه باید با به وجود آوردن علایق و اهداف مشترک موجبات استحکام و دوام این هماهنگی ها را فراهم سازد.

 

ـ پیدا کردن راه های عملی تشویق و تنبیه:

   یکی از اهداف روابط انسانی در همه ی سازمان ها یافتن راه های عملی تشویق و تنبیه مناسب کارکنان است . مدیر باید رفتار و عملکرد های افراد سازمان را مورد دقت و توجه قرار دهد و به طور عملی موجبات رغبت وعلاقه مندی بیشتر افراد را با تشویق های مناسب و یا احتمالاً با تنبیهات بجا و به موقع فراهم سازد.

 

: ـ بوجود آوردن جو مناسب

  پیدا کردن راه های عملی برای  بوجود آوردن محیط و جو انسانی مناسب، اعتماد دوستی سالم، روابط متقابل بین کلیه کارکنان سازمان از مهمترین اهداف روابط انسانی است . مدیریت روابط انسانی، نه تنها به رفتار و روابط افراد توجه دارد و بهبود و اصلاح این روابط می پردازد. بلکه محیط و جوی در سازمان به وجود می آورد که دانه ها و نهال های دوستی، مودت، اعتماد و امنیت را نیز بارور می سازد.

 

ـ تقویت روحیه کسب رضایت مندی افراد:

   هدف روابط انسانی تقویت روحیه و بدست آوردن رضایت مندی کارکنان سازمان است. روحیه ی خوب و وجود رضایت مندی به منزله ی وجود انرژی درونی در افراد سازمان است. در سازمانی که روحیه ی قوی نیست انرژی لازم برای انجام کار وجود ندارد. در چنین محیطی خستگی، پژمردگی، عدم تمایل و دلسردی مانع رسیدن به اهداف سازمان می گردد. مدیریت روابط انسانی موظف است روحیه ی افراد سازمان را به طرق مقتضی تقویت کند تا آنها انرژی و نشاط لازم را برای کار و فعالیت داشته باشند.

 

: ـ برقراری روابط عمومی

  یکی از هدف های اساسی مدیریت روابط انسانی جلب همکاری افراد ما فوق ، صاحب نظران و افرادی که به نحوی در امور سازمان موثر هستند می باشد . از آنجا که ممکن است در هر سازمانی افراد مختلفی در از پیش پا برداشتن مشکلات و تنگناهای مختلف سازمان دارای قدرت و نفوذ باشند برقراری رابطه با این افراد از ضروریات مدیریت به حساب می آید . در یک مدرسه ،رئیس منطقه آموزشی ،شهردار ،مسئولین مرکز درمانی و بهداشت ، اولیاء دانش آموزان هر کدام از اختیارات و امکانات خاصی برخوردارند که یک مدیر موفق باید با برقــراری ارتباط مناسب با آنها ،در حد امکانات و توانایی ها استفاده کند . برقراری روابط انسانی منحصرا " به محیط سازمان مربوط نمی شود . برقراری روابط پویا و موثر با مردم و ارباب رجوع از شرایط موفقیت است.

 

* نتیجه گیری و پیشنهادات:

 

—با توجه به آثار و پيامدهاي موضوع روابط انساني در مديريت،

 ضرورت دارد با رعايت نکاتي در جهت غني سازي روابط انساني،

 فضاي کاري مناسب و مطلوب براي ايجاد همکاري و مهرورزي بين

 افراد فراهم گردد. برخي از نکات کاربردي در اين باره عبارت است از:

توجه علمي به تناسب نظام پاداش و تکليف، توجه علمي و عادلانه به نظام تشويق و تنبيه، ايجاد فضاي رقابت مثبت و سازنده، توجه به نظام آموزش بويژه آموزش و نهادينه‌سازي مهارتهاي روابط انساني به مديران، توجه عملي به ايده‌ها و انديشه هاي سازنده افراد.


+نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت12:31توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

برنامه ریزی در زندگی روزانه هر انسانی به عنوان موجودی است که در حصار مسائل و مشکلات زندگی محاصره میباشد.فقط با برنامه ریزی و تعیین اهداف موردنظر و روشهای دستیابی به انها در زمان مشخصی اعم از کوتاه مدت میتوان در جهتی صحیح حرکت نمود.برنامه ریزی اصولا یک نگرش و راه زندگی است که متضمن تعهد به عمل بر مبنای اندیشه و تفکر اینده نگر تصمیم قاطع در اجرای امور منظم و مداوم بوده و بخشی انفکاک ناپذیر حرکت انسان در طول سال محسوب میگرددو برنامه ریزی در سازمانها رکن اساسی هرگونه اقدام و حرکتی میباشد و عاملی است برای تبدیل تبدیل به نتایج پیش بینی شده.  

 

برنامه ریزی عبارتست از:

تعیین اهداف و یافتن راه وصول به ان و تصمیم گیری و تصمیم سازی در مورد اینکه چه راههایی باید صورت گیرد و طراحی وضعیت مطلوب برای اینده و انتخاب راهها و وسایل رسیدن به ان و طراحی عملیاتی و اجرایی بر مبنای شیوه هایی که در اهداف مشخص شده است.در نگرش دیگر برنامه ریزی عبارتست از:دست یافتن به هدف مورد نظر.فرایند برنامه ریزی از هفت عنصر تشکیل شده شامل:ماموریت سازمانی و تحلیل استراتژیک و استراتژیها و اهداف بلند مدت و برنامه ریزی تلفیقی و براوردهای مالی و خلاصه اجرایی.

مهم ترین نقش برنامه ریز تمرکز همه فعالیت های برنامه ریزی روی جهت گیری کلی سازمان مورد نظر از مبدا به مقصد نهایی که همان تصویر وضعیت انی مورد انتظار و چشم اندازهای موفقیت و استراتژی های سازمانی هستند میباشد.برنامه ریزی فرایندی است زمانبند و نباید اجازه داد بدون تفکر وسیع و عمیق و همه جانبه و تجزیه و تحلیل مورد نیاز و به اختصار و سریع انجام شود.

برنامه ریزی یکی از مهمترین وظایف مدیریت است چه در سطح مدیران عالی و چه در سطح مدیران اجرایی و چه در میان کارکنان موسسات.یک برنامه ریزی دقیق و حساب شده میتواند در بالا بردن راندمان و کارایی کارکنان و ارتقائ بهره وری سازمانها و با ساده کردن روش های کار سبب خوشحالی کارکنان و افزایش انگیزه شان برای کار بهتر نقش بسیار موثری داشته باشد.مدیران نهادها و موسسات اهمیت برنامه ریزی را میدانند و اصول نظری ان را احتمالا دریافته اند.اما بسیاری از انان وقت کافی برای مطالعه شرایط و امکانات برای یافتن راه های"بهتر"صرف نکرده اند.

از نخستین مراحل در برنامه ریزی دست یافتن به توافق مقدماتی بر سر کوشش های برنامه ریزی و مراحل عمده ان بین تصمیم گیرندگان کلیدی و مدیران فکری جامعه است.پس بنابراین نقش برنامه ریزی و مدیریت در اداره اجتماعات بشری امری است که امروزه بر ان تاکید فراوان میشود.امروزه برنامه ریزی به عنوان یک نگرش و راه زندگی ضامن تعهد به عمل بر مبانی اندیشه و تفکر برای اینده و اراده پاسخ به برنامه ریزی منظم و مداوم میباشد.بنابراین ضرورت برنامه ریزی برای رسیدن به اهداف کوچک یک واقعیت انکارناپذیر است و تمام نهادها و حتی زندگی افراد در محیطی که همیشه با تحولات همراه است و فعالیت میکنند نیازمند ان هیتند. 

اغلب موسسات برنامه ریزی را به یک واحد مسئول واگذار میکنند و این واحد به مرور زمان دچار ثبات و ایستای شده است.برای مسئولیت برنامه ریزی باید کسانی رابر ان گماشت که علاوه بر داشتن قوه ابتکار و خلاقیت-توانایی ایجاد تعامل با انجام دهندگان کار را نیز داشته باشند.و علاوه بر این ویژگی ها به اصول علمی و کاربردی برنامه ریزی و مهندسی کار نیز مسلط باشند.برنامه ریزی یک کار گروهی است که باید با همکاری انجام شود.کار برنامه ریزی هماهنگی و ارائه راه های تازه به مجریان کار است و هدف تسهیل انجام کار برای بالا بردن کارایی است.    

 

هدف از برنامه ریزی

 

۱)افزایش احتمال رسیدن به هدف از طریق تنظیم فعالیتها

۲)افزایش منفعت اقتصادی از طریق مقرون به صرفه ساختن عملیات

۳)متمرکز شدن بر طریق دستیابی به مقاصد و اهداف و احتراز از انحراف از مسیر

۴)مهیا ساختن ابزاری بر کنترل

مراحل مختلف برنامه ریزی

۱-تعیین هدف(اولویت هدفها-زمان-ترکیب)

۲-پیش بینی{مدت زمان فعالیت(کوتاه مدت-میان مدت-بلندمدت)میزان ذخایر مالی}

۳-قابل اجرا نمودن از راه بودجه بندی(اموزش-انتخاب اصلح افراد-کنترل)

۴-اتخاذ تصمیمات که فعالیت سازمان را در راه نیل به هدف مطلوبرهبری نمایند:انعطاف پذیری-قابلیت درک-ایجاد هماهنگی-اخلاقی بودن تصمیمات

۵-روشهای اجرا

۶-وسایل اجرا

۷-عمل برنامه ریزی

۸-ارزیابی و اصلاح برنامه 

 

برنامه ها برای مقاصد متنوعی تنظیم میشوند و به فراخور هر وضعیت به گونه ای متناسب با ان شکل میگیرند اذا دسته بندی ذیل را برای انواع برنامه ریزی عنوان مینماییم:

 

۱)برنامه ریزی تخصصی(تاکتیکی)

گاهی با توجه به ماهیت تخصصی برخی از وظایف مدیریت برای انجام انها برنامه ریزی میشود.این برنامه ریزیها را برنامه ریزی تخصصی مینامند که بر اساس وظایف مدیریت در سلزمان عنوان میگیرد.

الف)برنامه ریزی و کنترل تولید(مدیریت تولید):عبارتست از تعیین نیازها و تامین ابزار و تسهیلات و تربیت نیروی انسانی لازم برای تولید محصولات و کالاها با توجه به تقاضای موجود در بازار و نیازهای پیش بینی نشده جامعه.

ب)برنامه ریزی نیروی انسانی:در این نوع برنامه ریزی با تعیین افراد مورد نیاز سازمان در سالهای اینده امکانات و تسهیلات مورد نیاز(انتخاب-اموزش-ترفیع-بازنشستگی و...)تخمین زده میشود.برنامه ریزی نیروی انسانی با تهیه نمودار سازمانی اغاز میشود و مواردی نظیر تهیه نمودار جانشین و ترفیع و تدوین ایین نامه استخدامی و تنظیم برنامه های اموزشی ضمن خدمت را در بر میگیرد.

ج)برنامه ریزی مالی و تنظیم بودجه:عبارتست از تعیین میزان وچگونگی منابع و همچنین تعیین میزان و چگونگی مصارف مالی به منظور تامین هدفهای موسسه و صاحبان و کنترل کنندگان ان میباشد.

۲)برنامه ریزی عملیاتی(اجرایی)

برنامه های اجرایی برای به اجرا در اوردن تصمیمات راهبردی طرح میشوند به عبارت دیگر برنامه های اجرایی عبارتند از تصمیمات کوتاه مدت که برای بهترین استفاده از منابع موجود با توجه به تحولات محیط اتخاذ میگردند.مراحل برنامه ریزی عملیاتی عبارتنداز:

الف)تدوین برنامه های کوتاه مدت(مانندتنظیم بودجه و زمانبندی)

ب)تعیین معیارهای کمی و کیفی سنجش عملکرد و ازریابی هزینه های اجرای عملیات

ج)ازریابی برنامه ها و تعیین موارد انحراف عملکرد از انها

د)تجدید نظر در برنامه ها و تهیه برنامه های جدید.

 

برنامه ریزی راهبردی در بر دارنده تصمیم گیری هایی است که راجع به اهداف راهبردی بلندمدت سازمان میباشند.در این نوع از برنامه ریزی مقاصد و هدف های سازمان مشخص و اهداف بلند مدت به هدفهای کمی و کوتاه که ان را هدفگذاری مینامند تجزیه میگردد.برنامه ریزی راهبردی اینده را پیش گویی نمیکند ولی یک مدیر را میتواند در موارد ذیل یاری دهد:

 

الف)فائق امدن بر مسائل ناشی از مقتضیات اتی

ب)ایجاد فرصت کافی برای تصحیح خطاهای اجتناب ناپذیر

ج)اتخاذ تصمیمهای صحیح در زمان مناسب

د)تمرکز بر انجام فعالیت های ضروری برای رسیدن به اینده مطلوب

ویژگی های برنامه ریزی استراتژیک

۱-انعکاسی از ارزشهای حاکم بر جامعه است.جهان بینی ها و اعتقادات و سنت های جامعه در این برنامه ریزی منعکس میشود.

۲-توجه این برنامه ریزی معطوف به سوالات اصلی سازمان است.

۳-چهارچوبی برای برنامه ریزی عملیاتی و تصمیم گیری های مدیریت فراهم میاورد.(راهنمای تصمیم گیری مدیران)

۴-دارای دید دراز مدت است و افق های دورتری را در سازمان مطرح میسازد.

۵-عملیات و اقدامات سازمان را در دوره های زمانی نسبتا طولانی هماهنگ نموده وبه انهاپیوستگی و انسجام میبخشد.

۶-در سطوح عالی سازمان شکل میگیرد.زیرا در این سطح است که تقریبا به طور همه جانبه ای اطلاعات لازم در مورد امکانات دنباله سازمان و انتظارات و توقعات از ان متمرکز است.

۷-فراگیر بوده و برنامه های عملیاتی سازمان را در بر میگیرد و به انها جهت میبخشد.

مزایای برنامه ریزی استراتژیک

*تفکر و اندیشیدن به شکل استرتژیک

*تشخیص جهت گیری اینده

*اتخاذ تصمیمات امروز در پرتو نتایج و بازتاب های اینده تصمیمات

*تدوین و توسعه مبانی جامع و قابل دفاع برای تصیم گیری

*رعایت حداکثر احتیاط و بصیرت در نواحی تحت کنترل سازمان

*بهبود عملکرد

*برخورد موثر با محیطی که با تغییرات سریع مواجه است

*ایجاد تیم کار و رعایت اصول کارشناسی

برنامه ریزی استراتژیک میتواند کمک گند تا

۱-به روش استراتژیک بیندیشدو استراتژی های موثری تدوین کند.

۲-جهت گیری اینده را مشخص میکند.

۳-اولویت ها را مشخص سازد.

۴-تصمیم های امروز را در پرتو پیامدهای اینده انها اتخاذ کند

۵-پایه ای دارای همسازی منطقی و قابل دفاع برای تصمیم گیری برقرار سازد.

۶-در زمینه های تحت کنترل سازمان حداکثر بصیرت را اعمال کند.

۷-باتوجه به تمامی سطوح و کنشها تصمیم گیری کند.

۸-مسائل سازمانی عمده را حل کند.

۹-عملکرد سازمانی را بهبود بخشد.

۱۰-با اوضاع و احوالی که به سرعت دستخوش تغییر میشوند به روش ساده برخورد کند.

۱۱-کار تیمی ایجاد کنند و تیم کارشناسی تشکیل دهند.

 

۱-گسترش سریع دانش اطلاع رسانی

 

۲-رشد تکنولوژی

۳-افزایش مستمر اگاهی انسانها و متحول شدن معیارها و انتظارات

۴-توسعه اقتصادی-اجتماعی

۵-رشد فرهنگ سیاسی

۶-گسترش دامنه اموزش های تخصصی و کاربردی و حتی علوم اجتماعی

۷-انجام پژوهش های علمی گسترده و ارائه و کاربرد نتایج حاصله در جامعه 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,ساعت1:5توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

تاریخچه پیدایش مدیریت منابع انسانی

 

فلسفه نوین مدیریت منابع انسانی، ساختار و سازماندهی آن به شکل امروزی همگی نتیجه تعامل میان مجموعه حوادث و تحولاتی است که با وقوع انقلاب صنعتی در انگلستان(حدود سال 1760) آغاز شده است و تا به امروز ادامه دارد.

انقلاب صنعتی

منظور از انقلاب صنعتی، جانشین کردن ماشین به جای انسان در صنعت است.یکی از نتایج مستقیم انقلاب صنعتی، پیدایش کارخانه های بزرگ در جوامع صنعتی بود.در ارزیابی کلی تبعات انقلاب صنعتی باید گفت که از نظر اقتصادی، انقلاب صنعتی تحول بزرگی به وجود آورد و موجب افزایش چشمگیر تولید و بازدهی، تراکم سرمایه و دارایی و در نتیجه رونق فوق العاده تجارت و شتاب گرفتن فعالیت های بازرگانی گردید.

نهضت مدیریت علمی

شکل گیری مدیریت منابع انسانی به عنوان یک وظیفه حرفه ای – تخصصی عمدتا ناشی از اصول و مفاهیمی است که برای اولین بار با به وجود آمدن این نهضت مطرح گردید.

4 اصل تیلور در مدیریت علمی در رابطه با مدیریت منابع انسانی

چهار اصل اساسی و مهم مدیریت علمی را ارائه نمود.(اصل اول، مدیریت باید علمی باشد؛اصل دوم، انتخاب کارکنان باید اساس علمی داشته باشد؛اصل سوم، آموزش و تربیت کارکنان باید جنبه علمی داشته باشد؛اصل چهارم، روابط نزدیک و دوستانه و روحیه همکاری باید بین مدیریت و کارکنان وجود داشته باشد.

ماهیت مدیریت منابع انسانی

مدیریت منابع انسانی را شناسایی، انتخاب، استخدام، تربیت و پرورش نیروی انسانی به منظور نیل به اهداف سازمان تعریف کرده اند.منظور از منابع انسانی یک سازمان، تشکیلات بزرگ یا کوچکی است که به قصد و نیتی خاص و برای نیل به اهدافی مشخص به وجود آمده است.سازملن ممکن است شرکت صنعتی و تولیدی، شرکت تجاری خصوصی، وزارتخانه دولتی، باشگاه ورزشی تفریحی موسسه عام المنفعه و غیر انتفاعی، دانشگاه و یا واحد از ارتش باشد.

نقش اصلی

با وجود اهمیت آشکار مدیریت منابع انسانی همیشه ابهامات و سوء تعبیرهایی درباره ماهیت واقعی، نقش و وظیفه دقیق آن وجود اشته است.یکی از دلایل این امر، جدید بودن این وظیفه نسبت به سایر وظایف در سازمان است؛زیرا تا چندی پیش، نیازی به جدا کردن مدیریت منابع انسانی و اختصاص واحد یا اداره ای بخصوص با مجموعه ای از وظایف تخصصی به این منظور احساس نمی شد و در واقع، مدیریت منابع انسانی جزء وظایف عمومی مدیریت به شمار می آمد.

نقش مدیریت منابع انسانی

از چندی پیش شاهد تغییر نقش اداره امور پرسنل در سازمان بوده ایم.در واقع، به جای این اداره که پیشتر، کارهای اداری و دفتری کارکنان را انجام می داد، همان طور که گفته شد امروزه از مدیریت منابع انسانی صحبت می شود. نقش مدیریت منابع انسانی نخست، تشخیص استعدادهای بالقوه نیروهای شاغل در سازمان و سپس فراهم آوردن امکاناتی برای شکوفایی آنهاست.

جایگاه مدیریت منابع انسانی در دنیای امروز

توأم با تغییر در فلسفه وجودی اداره امور کارکنان، مدیریت منابع انسانی بتدریج پا از وظایفـی چـون انتخاب و استـخدام نیـرو، تعییـن حقوق و مـزایا و ایجاد هماهنگی در روابط کارگری فراتر گذاشت.امروزه شاهدیم که مدیریت منابع انسانی در طرحریزی برنامه های مهم و استراتژیک مشارکت فعالی دارد و به طورکلی، جایگاهی به مراتب والاتر از گذشته در سازمان یافته است.

عواملی که در مدیریت منابع انسانی نقش مهمی دارند

تغییر و تحولات سریع و پیچیده تر شدن محیط از جمله عوامل مهمی است که در گسترش نقش مدیریت منابع انسانی در سازمان موثر بوده است.

مطلوبیت از کار در منابع انسانی

متخصصان امور نیروی انسانی باید مشاغل را طوری طراحی کنند که کار در محیط سازمان برای کارکنان، مطلوب و رضایت بخش باشد.

مشکلات منابع انسانی

ترکیب نیروی انسانی نیز دچار دگرگونیهایی شده است.مشکلات اقتصادی و در نتیجه، عدم تکافوی درآمد مردان باعث شده است تا هر روز تعداد بیشتری از زنان به عوان نان آور دوم، داوطلب استخدام در سازمان ها شوند.استخدام و اشتغال زنان توأم با مسائل خاصی چون بارداری، زایمان، الزام به مراقبت از کودکان و اجبار به خانه داری در حین اشتغال است که باید برای آن تدابیری اتخاذ شود. همچنین مسائل ناشی از پیری یا جوانی نیروی کار از جمله مشکلاتی است که سازمان به طور اعم و مدیریت منابع انسانی به طور اخص، با آن مواجه است.

وظایف مدیریت منابع انسانی

مهمترین وظایف مدیریت منابع انسانی عبارت اند از:

1) نظارت بر استخدام در سازمان به طوری که این امر در چهارچوب قانون و مطابق با قوانین و مقررات انجام گیرد و حق و حقوق قانونی متقاضیان مشاغل پایمال نگردد.

2) تجزیه و تحلیل مشاغل به طوری که ویژگیهای هر یک کشخص و معین گردد.

3) برنامه ریزی برای تامین نیروی انسانی مورد نیاز سازمان.

4) کـارمندیابی، یعنی شنـاسایی کسانی کـه شرایط کافی را بـرای استخدام در سازمان دارا هستند.

5) انتخاب و استخدام بهترین و شایسته ترین نیروهای ممکن برای تصدی مشاغل در سازمان.

6) طراحی و تنظیم برنامه هایی که ورود کارکنان جدید به سازمان را تسهیل و به ایشان کمک می کند تا جایگاه صحیح سازمانی و اجتمایی خود را در آن بیابند.

7) آموزش کارکنان؛

8) تربیت مدیر؛

9) طراحی سیستم ارزیابی عملکرد کارکنان؛

10) طراحی سیستم پاداش؛

11) طراحی سیستم حقوق و دستمزد؛

12) وساطت میان سازمان و سندیکاهای کارگری؛

13) طراحی سیستمی برای رسیدگی به خواسته ها یا شکایات کارکنان؛

14) طراحی سیستم بهداشت و ایمنی محیط کار؛

15) طراحی سیستم انضباط.

وظیفه متخصصان امور پرسنلی، ستادی است و این متخصصان بی آنکه حق دخالت در امور یا قدرت دستوردهی مستقیم داشته باشند، در مقام مشاور با مدیران اجرایی و عملیاتی (مدیران صفی) همکاری می کنند و پیشنهادهای خود را به آنها ارائه می دهند. به عبارت دیگر، در حالی که مدیران صفی برای تصمیم گیری های بهتر، به توصیه ها و راهنماییهای متخصصان ستادی نیاز دارند، اما مجبور به اجرای پیشنهادهای آنان نیستند.

تعریف سازمان

اگر سازمان را « کار و فعالیت هماهنگ و تشریک مساعی منظم گروهی از انسانها برای نیل به اهدافی معین و از پیش تعریف شده » تعریف کنیم، باید بگوییم که مسأله جذب و به کارگیری صحیح نیروهای متخصص و کاردان برای نیل به آن اهداف نیز همیشه وجود داشته است.

چگونگی تغییر ماهیت منابع انسانی در امروز نسبت به گذشته

نوع و ماهیت مسائل نیروی انسانی در گذشته و حال تغییر چندانی نکرده است، آنچه تغییر نموده، اصول و ماهیت مدیریت منابع انسانی و به تبع آن، روش های به کارگیری انسانها و نظارت بر کار و عملکرد آنهاست. رفتار خشک، خشن و اغلـب بی رحـمانه با کارکنـان که در گذشـته ای نه چندان دور، عادی یا حتی ضروری تلقی می شد، با اصول امروزی مدیریت منابع انسانی، سازگاری ندارد. صبر و حوصله بجای خشونت، تفاهم بجای امر و نهی، تشویق و ترغیب بجای تنبیه، ایجاد انگیزه بجای اجبار و به طور کلی فراهم آوردن جوی مناسب برای پربارتر کردن زندگی خصوصی و اداری کارکنان از جمله اصولی است که امروزه کار در سازمان و فعالیت های اجتماعی در چهارچوب آن انجام می شود.

راه های اثر بخشی بیشتر مدیریت منابع انسانی

برای اینکه مدیریت منابع انسانی در آینده بتواند از عهده مسائلی به مراتب پیچیده تر از مسائل ذامروزی برآید، باید به آن اهمیت بیشتری داد و جایگاهی والاتر از آنچه به طور سنتی داشته است، برای آن در نظر گرفت. به دلیل تغییر در فلسفه وجودی مدیریت منابع انسانی و گسترش وظایف آن و همچنین جدا ناپذیری مسائل سازمان و مدیریت از مسائل پرسنلی، حال بیش از هر زمان دیگری لازم است که معاون نیروی انسانی، به عنوان عضی رسمی و دائمی در برنامه ریزی های مهم و سیاست گذاری های استراتژیک سازمان دخالت داده شود. تحقیق نیز نشان می دهد که در سالیان اخیر، معاونت نیروی انسانی در ردیف معاونت مالی، معاونت تولید و سایر معاونت ها قرار گرفته، مسئول آن در جلسات هیأت مدیره حضور دارد و اغلب به عنوان یکی از اعضای هیأت امنا نیز انتخاب می گردد. به دلیل ستادی بودن وظایف پرسنلی و اصولا به خاطر ماهیت وظایف ستادی، مدیران صفی معمولا نظر چندان مثبتی نسبت به مدیران ستادی نداشته اند. به منظور فراهم کردن زمینه مساعد برای پذیرش نظرها و پیشنهادات، مسئولان امور پرسنلی باید بجای پا فشاری بر مسائل سطحی و زودگذر، از مسائل مهم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آگاهی یابند و با درک عمیق ماهیت این مسائل، تاثیر آنها را بر سازمان در نظرها و پیشنهادهای خود اعلام نمایند.

نقش مدیریت منابع انسانی در سود بخشی سازمان

وظیفه اصلی مدیریت منابع انسانی رسیدگی به امور مربوط به کارکنان است و مسئولان و متخصصان امور پرسنلی وقت و نیروی زیادی صرف آن می کنند؛ اما پرداختن به این امور تنها وظیفه مدیریت منابع انسانی نیست و تصمیم گیری ها و عملکرد مسئولان امور پرسنلی اغلب به طور مستقیم در سود بخشی سازمان تاثیر می گذارد. نمونه هایی از اقدامات مسئولان امور پرسنـلی که می تواند با کاهـش دارو و درمان، بیمه های بیکاری یا از کار افتادگی و ضررهای ناشی از توقف کار و اتلاف وقت.

6. آموزش مهارتهای لازم به منظور تربیت کارکنانی که حداکثر بازدهی را داشته باشند.

7. یافتن و استخدام شایسته ترین فرد ممکن برای هر شغلی و در هر سطحی.

8. طراحی سیستمی برای پرداخت حقوق و مزایا که بتواند در جذب و نگه داری نیروهای کارا با سایر سازمان ها رقابت نماید.

9. تشویق متصدیان مشاغل، به گونه ای که زمینه مساعدی برای ابراز نظرهایشان درباره کاهش هزینه ها فراهم آید.

هدف اصلی مدیریت منابع انسانی در هر سازمانی کمک به عملکرد بهتر در سازمان برای نیل به اهداف سازمانی است. کمک به افزایش تولید و بهره وری، موثرترین کمکی است که می توان به سازمان نمود.بهره وری را می توان استفاده موثر از منابع انسانی و مالی تعریف کرد.

مدیریت منابع انسانی می تواند با طراحی برنامه ها و سیستم هایی برای به کار گیری شایسته نیروهای سازمان، نقش مهمی در بقا و کارآیی سازمان ایفا کند.

اهداف مدیریت منابع انسانی

عبارت است از تضمین این که سازمان بتواند به کمک کارکنانش، موفق شود:

سیستم های مدیریت منابع انسانی می توانند منبع قابلیت ها و توانایی های سازمانی باشند که به شرکت امکان می دهند تا فرصت های جدید را شناسایی و روی آنها سرمایه گذاری کنند.

موارد زیر، مجموعه ای از اهداف مدیریت منابع انسانی می باشند:

- جذب کارکنان ماهر

- تقویت و توسعه ظرفیت های ذاتی کارکنان از طریق آموزش و ایجاد مستمر فرصت های ارتقای شغلی

- طراحی سیستم های کاری با عملکرد بالا؛که دربرگیرنده رویه های گزینش مناسب، سیستم های پرداخت انگیزشی مبتنی بر عملکرد و اقتضا و توسعه مدیریتی و فعالیت های آموزشی مرتبط با نیازهای سازمان باشد.

- توسعه روش های مدیریتی با تعهد بالا؛ بطوری که کارکنان را ذی نفعان با ارزش سازمان قلمداد نماید.

- توسعه جوی از تفاهم، همکاری و اعتماد متقابل بین کارکنان و سازمان

- فراهم آوردن محیطی که در آن کار گروهی و انعطاف پذیری امکان پذیر باشد

- شناسایی، توازن و تعادل و تامین نیازهای گروه های ذی نفع سازمان

- بها و ارزش دادن به کارکنان و اعطای پاداش به آنها در برابر انجام کارهایشان

- ایجاد و مدیریت تنوع نیروی کار با در نظر گرفتن تفاوت های فردی و گروهی

- اعطای فرصت های برابر به همه اعضای سازمان

- برگزیدن روش اخلاقی؛ که بر محور توجه کارکنان، انصاف و شفافیت استوار باشد.

- ایجاد و بهبود رفاه جسمی و روانی کارکنان

مدل سازگار مدیریت منابع انسانی

سیستم های منابع انسانی و ساختار سازمانی باید به گونه ای طراحی شوند که با استراتژی سازمانی همگون و هماهنگ باشند.

1- انتخاب:تطبیق منابع انسانی موجود با شغل ها

2- ارزیابی:مدیریت عملکرد

3- پاداش ها:اعطای پاداش به موفقیت های کوتاه مدت و بلند مدت

4- توسعه:توسعه کارکنان با کیفیت بالا

منابع انسانی و سازمان از طرق زیر پیوند زده می شوند :

1- ایجاد بانک اطلاعات منابع انسانی مناسب

2- اطمینان خاطر از توجه کافی مدیران ارشد به منابع انسانی

3- سنجش سهم مشارکت ( کمک ) و هماهنگی فعالیت های منابع انسانی در کلیه سطوح استراتژیک مدیریتی و عملیاتی

چارچوب مدیریت منابع انسانی

1- مدیریت صف می بایست برای تضمین توازن و هماهنگی میان استراتژی رقابتی و سیاست های پرسنلی، مسئولیت بیشتری قبول کنند.

2- مأموریت بخش پرسنلی سازمان عبارت است از تعیین سیاست هایی که نشان می دهند، فعالیت های کارکنان چگونه باید طراحی و اجرا گردد که موجب تقویت منافع دو جانبه ( کارکنان و سازمان)شود.

نکته : منابع دو جانبه موجب افزایش تعهد کارکنان به سازمان می شود و تعهد کارکنان نیز عملکرد بهتر اقتصادی و توسعه بیش تر منابع انسانی را به ارمغان می آورد.

گروه های ذی نفع :

- سهام داران

- مدیران

- کارکنان

- دولت

- اتحادیه ها

عوامل موقعیتی

- ویژگی های کارکنان

- شرایط و استراتژی شرکت

- فلسفه مدیریت

- بازار کار

- اتحادیه ها

- تکنولوژی

- قوانین و ارزش های اجتماعی

انتخاب های سیاست

- نفوذ کارکنان

- جریان منابع انسانی

- سیستم های پاداش

دستاورد های منابع انسانی

- تعهد

- هماهنگی

- اثر بخشی هزینه

روش های طراحی استراتژی منابع انسانی

سه روش اصلی را برای طراحی استراتژی منابع انسانی وجود دارد که عبارتند از: « روش جهان شمول »، « روش اقتضایی » و « روش ترکیبی ». دو روش اول را به ترتیب « بهترین روش » و « بهترین هماهنگی » نامیده اند.

روش بهترین روی ( روش جهان شمول )

این نگرش بر پایه این باور استوار است که مجموعه ای از بهترین روش ها وجود دارد و انتخاب آنها موجب بهینه شدن عملکرد سازمان می شود که از هفت روش منابع انسانی مورد استفاده در سازمان های موفق تشکیل می شود، این روش ها عبارت اند از :

1- امنیت شغلی

2- استخدام با دقت بسیار

3- گروه های خود مدیر

4- پرداخت بالا به اقتضا و براساس عملکرد

5- آموزش

6- کاهش تفاوت ها و تبعیض ها

7- تسهیم یا نشر اطلاعات

روش بهترین هماهنگی ( روش اقتضایی )

بنا به دلیل بالا، روش « بهترین هماهنگی » از روش « بهترین روش » مهم تر است؛ برای اینکه هر روشی به شرایط و محیط بستگی دارد.

نکته : جستجوی یک مدل سازگار کننده یا اقتضایی مدیریت منابع انسانی، به خاطر ممکن نبودن مدل سازی کلیه متغیرهای اقتضایی، نشان دادن ارتباط بین آنها و نحوه تأثیر تغییر یک متغیر روی دیگر متغیرها، دشوار شده است. از نظر وی سازمان ها به جای این دو روش، باید به فرآیند های تغییر سازمانی توجه کنند تا در دام منطق انتخاب معقول نیفتند.

روش جمع کردن ( ترکیبی )

اساس این روش بر این نکته است که موقعیت یک استراتژی به ترکیب هماهنگی بیرونی ( عمودی ) و هماهنگی درونی ( افقی ) بستگی دارد. سازمان هایی که مجموعه ای از روش های منابع انسانی را استفاده کنند، عملکرد بهتری خواهند داشت؛ مشروط بر آنکه سطح بالایی از هماهنگی میان این روش ها با استراتژی رقابتی خود دست یابد.

نکته : مشکل موجود در روش جمع کردن این است که تصمیم گیری در خصوص اینکه راه ارتباط دادن روش های مختلف به یکدیگر چیست، دشوار می باشد. مدرکی وجود ندارد که نشان دهد یک مجموعه بهتر از مجموعه دیگر کار می کند، اگرچه روش مدیریت عملکرد و چارچوب شایستگی دو روش مناسب به حساب می آیند.

روش های دستیابی به هماهنگی استراتژیک

با توجه به استراتژی رقابتی سازمان ها انواع سازمان ها و چرخه حیات شرکت می توان روش های دستیابی به هماهنگی استراتژیک را شرح داد.

استراتژی های توسعه روابط کاری

روابط کاری

واژه « روابط کاری » روابطی را توصیف می کند که بین کارفرمایان و کارکنان در محیط کار وجود دارد، این روابط دو دسته اند :

الف) روابط رسمی : مثل قراردادهای کاری، توافق های رویه ای

ب) روابط غیر رسمی : به شکل قراردادهای روان شناختی

نکته : همچنین این روابط ممکن است بُعدی فردی داشته باشد که به قراردادها و انتظارات فردی بر می گردد، یا بعدی گروهی داشته باشد که به روابط بین مدیریت و اتحادیه های مالی، اتحادیه های کارکنان یا اعضای مجموعه های مشورتی مشترک مثل شوراهای کاری بر می گردد.

ماهیت روابط کاری

بعد روابط کاری به شرح نمودار ذیل می باشد.

گروه ها

- مدیران

- کارکنان

- نمایندگان کارکنان

عملیات

<p style="margin-top:

+نوشته شده در سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:55توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

نتایج RESULTS: نتایج به عنوان بخشی از فرآیند تدوین خط مشی ، استراتژی و برنامه های بهبود محسوب می شوند به عبارتی اهداف و برنامه های سازمان باید حاصل از نتایج باشد

رویكرد APPROACH : پس از تدوین اهداف و برنامه میبایست جهت تحقق آنها روشهای شناسایی و تعیین گردد به عبارتی انجام کارها در سازمان میبایست مطابق با یک روش و رویکرد مناسب و تعیین شده از پیش صورت پذیرد چرا که عدم وجود یک رویکرد سازمان را در انجام امور دچار مشکل مینماید هر فر میتواند به سلیقه خود کارها را انجام دهد از طرفی دیگر عدم وجود رویکرد در انتها سازمان را از اینکه بداند چه روشی منجر به پیروزی و یا شکست شده است محروم میدارد

جاری سازیDEPLOYMENT: بدون شک نتیجه رسیدن به هر هدف تنها با داشتن روش انجام کارهایی که منتهی به محقق شدن هدف میگردد حاصل نخواهد شد مگر آنکه برنامه ها و رویکردها در ارکان سازمان تسری داده شده و به صورت صورت نظامند و سیستماتیک اجرا شده باشند

ارزیابی و بازنگریASSESSMENT & REVIEW:پس از آنکه وارد فاز اجرا شدیم باید بدانیم که هر اجرایی یک نتیجه به دنبال خواهد داشت که ممکن است این نتیجه منجر به پیروزی یا شکست شود و نتایج نشان میدهند که ما به اهدف از پیش تعیین شده رسیده ایم یا خیر اما برای رسیدن با درک باید نتایج و به تبع آنها اهداف و برنامه ها مورد ارزیابی و بازنگری قرار گیرند تا بر اساس این ارزیابی عملکرد ها اهداف و برنامه های سازمان مورد بازنگری قرار گیرد و یا پرووژه های بهبود دیگری در سازمان تعریف گردد .

فرآیند عمومی خود ارزیابی اولین گام در مسیر تعالی سازمانی :

برای اینکه مقصد و راههای رسیدن به آن را درست شناسایی کنیم میبایست بدانیم که کجا هستیم و چه هستیم به عبارتی باید خود شناسی کاملی داشته باشیم چرا که اگر وضعیت فعلی خود را ندانیم و همچنین ندانیم که چه تواناییهایی داریم اگر نقاط قوت و ضعف خود را نشناسیم مطمئناً برای آینده ایی روشن نمیتوانیم برنامه ریزی صحیحی داشته باشیم این شناخت برای سازمان بوجود نخواهد آمد مگر با انجام خودارزیابی از سازمان خودارزیابی در اولین قدم از این مسیر تعالی سازمانی متولد می شود و تا انتهای عمر سازمان زنده میماند چرا که سازمان نیازمند آن است که همیشه شناختی از آخرین وضعیت خود داشته باشد فرآیند خود ارزیابی از مراحل ذیل تشکیل میشود.

۱- ایجاد و حفظ تعهد نسبت به انجام خود ارزیابی

۲- ایجاد و جاری ساز ی استراتژی اطلاع رسانی

۳- طرح ریزی فرآیند خود ارزیابی

۴- انتخاب و آموزش افرادی كه در فرآیند خود ارزیابی مشاركت دارند

۵-انجام خودارزیابی

۶-اولویت بندی یافته های خودارزیابی

۷-تدوین وپیاده سازی اقدامات اصلاحی

۸-بررسی روند پیشرفت و بازنگری فرآیند خودارزیابی

روش های خود ارزیابی

۱- روش پرسش نامه

۲- روش ماتریسی

۳-روش كارگاهی

۴-روش پرفرمها

۵-شبیه سازی جایزه

۶-روش های تلفیقی

روش پرسش نامه: دراین روش تعدادی سوال مطرح می شود كه پاسخ به آنها نشان فاصله سازمان تا معیارهای مدل میباشد این روش كم هزینه ترین و سریعترین روش ارزیابی برای جمع آوری اطلاعات از تصورات كاركنان سازمان است .پرسش ها می توانندخیلی ساده و با جوابهای بله / خیر ویا به صورت مفصل و با جوابهایی كه به آنها امتیازی تعلق می گیرد ، باشند

روش ماتریسی: دراین روش ،یك ماتریس طراحی می شود كه در سطر اول آن معیار های مدل ودر ستون اول آن اعداد یك تا ده نوشته شده است در هر خانه این ماتریس ،جمله ای وجود دارد كه درصدی از معیار ذكر شده درآن ستون را پوشش می دهد. به هنگام خود ارزیابی مشخص می گردد كه سازمان چه میزان از هر معیار را پوشش داده است

روش كارگاه: دراین روش،اعضای تیم مدیریتی باید اطلاعات مربوط به میزان انطباق سازمان با معیار های مدل EFQM را جمع آوری كرده ودر یك كارگاه به یكدیگر ارائه كنند.استفاده از این روش ،نیاز به صرف زمان توسط مدیران سازمان دارد و یكی از مزایای آن این است كه مدیران به وحدت نظر در مورد نقاط قوت و نواحی قابل بهبود سازمان می رسند. برای اجرای موفق خودارزیابی بر مبنای این روش حدقل نیاز به دو ارزیاب آموزش دیده است

روش پرفرم ها: در این روش برای ارزیابی سازمان ،تعدادی فرم تهیه می شود هرفرم برای ارزیابی یك زیر معیار استفاده می شود كه در بالای آن توصیفی از معیار مربوطه ودر زیرآن نام بخش ها و قسمت هایی كه دراین زمینه در سازمان ارزیابی و مشاهده شده اند ، آورده می شود. بقیه صفحه برای بیان نقاط قوت و زمینه های بهبود سازمان وارائه شواهد مربوطه تقسیم می شود.برای تكمیل و دقیق كردن ارزیابی در این روش ، هرجا نیاز باشد می توان از مصاحبه و بازدید از محل استفاده كرد.

روش شبیه سازی جایزه: این روش دشوارترین و دقیق ترین روش خودارزیابی است كه درآن فرآیند اخذ جایزه اروپایی كیفیت از ابتدا یعنی تهیه و تكمیل مدارك لازم مطابق باالزمات درخواستی در بروشور اطلاعاتی جایزه ، تا انتها یعنی ارزیابی ، تهیه گزارش نهایی و اعلام نتایج ارزیابی سازمان ، توسط یك تیم از ارزیابان آموزش دیده و مستقل ، در سازمان اجرا می شود . اگر قرار باشد فقط یك واحد سازمانی ارزیابی شود اعضای تیم ارزیابی می توانند از واحد دیگری از سازمان یا شعبه دیگری ازآن باشند ، ولی در صورتی كه كل سازمان بخواهد از این روش استفاده كند بهتر است از تعدادی ارزیاب خارجی استفاده كرد.

 

+نوشته شده در سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:44توسط امیرحسین علیزاده. | |

مدلی که جایزه تعالی سازمانی بر آن استوار شده، دارای نه معیار است. پنج معیار آن، توانمندسازها و چهار معیار دیگر نتایج هستند.
توانمندسازها: رهبری، استراتژی، کارکنان، شراكت ها و منابع، فرآیندها، محصولات و خدمات
نتایج: نتایج مشتریان، نتایج کارکنان، نتایج جامعه، نتایج کلیدی
معیارهای ”توانمندساز“، آنچه را یک سازمان انجام می‌دهد پوشش می‌دهند و معیارهای ”نتایج“، آنچه را که یک سازمان بدست می‌آورد. ”نتایج“ بر اثر اجرای ”توانمندسازها“ بدست می آیند و ”توانمندسازها“ با گرفتن بازخور از ”نتایج“ بهبود می‌یابند. شکل زیر، نمایی از مدل را نشان داده که پویایی مدل در آن نمایان است.
يادگيري، خلاقيت و نوآوري کمک می‌کند تا توانمندسازها بهبود یافته و بهبود توانمندسازها، بهبود نتایج را به دنبال خواهد داشت.

 

هر یک از معیارهای نه گانه مدل جایزه تعالی سازمانی شامل چند جزء است که ابعاد مختلف معیار را مشخص می‌سازد. در ادامه تعریف هر یک از معیارهای مدل و اجزای آنها آمده است.

معیار 1 : رهبری
معیار 2 : استراتژی
معیار 3 : کارکنان
معیار 4 : شراكت ‌ها و منابع
معیار 5 : فرآیندها، محصولات و خدمات
معیار 6 : نتایج مشتری
معیار 7 : نتایج کارکنان
معیار 8 : نتایج جامعه
معیار 9 : نتایج کلیدی

معیارها و زیرمعیارها
در این بخش هر یك از معیارها و زیرمعیارها شرح داده می‌شود:

معيار 1 - رهبري
معيار رهبري نشان مي‌دهد که رهبران، به ويژه رهبران ارشد، ضمن تعيين جهت گيری کلی سازمان، چگونه از طريق سامانه های مديريتی، سازمان را در جهت تحقق اهداف و پايداري آن هدايت مي‌كنند. اين معيار همچنين به چگونگي رفتار رهبران در ايفاي نقش به عنوان الگوهاي اخلاقي و ارزشي سازمان، الهام بخشي، توسعه فضاي اعتماد، انعطاف پذيري، مراعات قوانين و مقررات، مسئوليت پذيري اجتماعي و تعامل فعال با ذي‌نفعان كليدي مي‌پردازد.

1-الف) رهبران ماموريت، چشم انداز و ارزش‌های سازمان را تعیین كرده و خود به عنوان الگوی ارزشي و اخلاقي عمل مي‌كنند.
1- ب) رهبران، سامانه جامع مديريت وعملكرد سازمان را تعريف، پايش و بازنگري کرده، بهبود مي‌دهند.
1- ج) رهبران، ذي‌نفعان بيروني سازمان را مي‌شناسند و فعالانه با آنها در تعامل هستند.
1- د)رهبران با همراهي كاركنان سازمان، فرهنگ تعالي را تقويت مي‌كنند.
1- ﻫ) رهبران از چابكي و انعطاف‌پذيري سازمان اطمينان دارند و با مدیریت تغییر، از پایداری سازمان اطمينان حاصل مي‌كنند.

معيار 2- استراتژی
معيار استراتژي نشان مي‌دهد که سازمان‌هاي متعالي چگونه استراتژي‌ها و خط‌مشي‌هاي پشتيبان را به منظور برآورده كردن نيازها و انتظارات ذينفعان، تدوين، بازنگري و به‌روز مي‌كنند. اين سازمان‌ها براي تحقق استراتژی‌ها، آنها را ‌با ذی‌نفعان در ميان گذاشته و در جهت دستيابي به موفقيت پايدار، ساختار سازمانی و چارچوب فرآيندها را طراحی كرده، برنامه‌‌ها و اهداف مرتبط را توسعه داده و جاري مي‌سازند.

1- الف) استراتژي‌ها مبتني بر ارزيابی، تحليل و درك نيازها و انتظارات ذينفعان و محيط بيروني است.
2- ب) استراتژي‌‌ها مبتني بر ارزیابی، تحلیل و درك عملكرد دروني و قابليت‌های سازمانی است.
2- ج)استراتژي‌‌ها و خط‌مشي‌هاي پشتيبان آن تدوین، بازنگري و به‌روز مي‌شود.
2- د)استراتژي‌ها و خط‌مشي‌هاي پشتيبان آن، با ذی‌نفعان در ميان گذاشته شده و اجرا و پايش مي‌شود.

معیار3- كاركنان
معيار كاركنان نشان مي‌دهد که سازمان‌هاي متعالي چگونه كاركنان خود را به عنوان سرمايه هاي انساني ارج مي‌نهند و فرهنگي را ايجاد مي‌كنند كه دستيابي به منافع طرفين از طريق همسويی اهداف فردي و سازماني ميسر ‌شود. اين معيار همچنين به چگونگي توسعه قابليت‌ها، ترويج عدالت و برابري، برقراری ارتباط، تشويق، قدرداني و مراقبت کارکنان در جهت ايجاد انگيزه و تعهد به منظور قادر ساختن آنها برای استفاده از دانش و مهارت‌های خود در راستای منافع سازمان می‌پردازد.

3-الف)برنامه‌های كاركنان، استراتژي سازمان را پشتيباني مي‌كند.
3-ب) دانش و قابليت ‌هاي كاركنان توسعه مي‌يابد.
3- ج) كاركنان، همسو شده ، مشاركت داده شده و توانمند مي‌شوند.
3- د)كاركنان در سراسر سازمان به طور موثر ارتباط برقرار مي‌كنند.
3- ﻫ)خدمات كاركنان جبران شده واز آنان قدرداني و مراقبت مي‌شود.


معيار 4- شراكت ها و منابع
معيار شراكتها و منابع نشان مي دهد كه سازمان‌هاي متعالي شراكت‌هاي بيروني، تامين‌كنندگان و منابع دروني را به منظور پشتيباني از استراتژي و خط‌مشي‌ها و اجراي اثربخش فرآيندها، برنامه‌ريزي و مديريت مي‌كنند. اين سازمان‌ها از مديريت اثربخش پيامدهاي زيست محيطي و اجتماعي ناشي از شراكت‌هاي بيروني، تامين كنندگان و منابع دروني اطمينان مي‌يابند.
4-الف)شرکا و تأمين کنندگان، در جهت دستيابي به منافع مشترک و پايدار مديريت
مي شوند.
4-ب)منابع مالي براي تضمين موفقيت پايدار مديريت مي‌شوند.
4- ج)دارايي‌های فيزيکی و منابع طبيعی به روشي پايدار مديريت می‌شوند.
4- د)فناوري براي پشتيباني از تحقق استراتژي مديريت مي‌شود.
4- ﻫ)اطلاعات و دانش براي پشتيباني از تصميم گيري اثربخش و ايجاد قابليت سازماني، مديريت مي‌شوند.


معيار 5 – فرآيندها، محصولات و خدمات

سازمان‌هاي متعالي فرآيندها، محصولات و خدمات خود را به منظور خلق ارزش فزاينده براي مشتريان و ساير ذي‌نفعان خود طراحي و مديريت كرده و بهبود مي‌بخشند.

5-الف) فرآيندها به منظور بهينه سازي ارزش براي ذينفعان، طراحي و مديريت مي‌شوند.
5-ب) محصولات و خدمات به منظور خلق ارزش بهينه براي مشتريان توسعه مي‌يابند.
5-ج) محصولات و خدمات به طور اثربخش، بازاريابي مي‌شوند.
5-د) محصولات و خدمات توليد، تحويل و مديريت مي‌شوند.
5- ﻫ) روابط با مشتريان مديريت شده و ارتقا مي‌يابد.


معيار6- نتايج مشتري
معيار نتايج مشتری، نشان مي‌دهد که سازمان هاي متعالي در رابطه با جاري سازي موفق استراتژی و خط‌مشی‌های پشتيبان مبتنی بر نيازها و انتظارات مشتريان به چه نتايجي دست يافته‌اند. آنها برداشت‌هاي مشتريان، شاخص‌هاي عملكردي و دستاوردهای مرتبط با رويكردها را در دوره‌هاي زماني متناسب، اندازه‌گيري و تحليل مي‌كنند.

6- الف) برداشت‌ها: نشان‌دهنده دركي است كه مشتریان از اجراي رويكردهاي مرتبط با مشتری دارند و بيانگر ميزان اثربخشي اين رويكردها در جهت تحقق استراتژي سازمان در اين زمينه است.
اين برداشت ها ممكن است از منابع مختلفي از جمله نظرسنجي از مشتريان، گروه‌هاي تمركز، رتبه بندي فروشندگان، تشكرها، شكايت‌ها و مصاحبه هاي ساخت يافته به دست آيند.

6-ب) شاخص هاي عملكردي : مجموعه‌اي از شاخص هاي دروني هستند است كه به منظور پايش، تحليل، بهبود فرآيندها و پيش‌بيني برداشت‌ها درارتباط با رويكردهاي مرتبط با مشتري بكار گرفته مي‌شود و بيانگر ميزان كارائي و اثربخشي و اين رويكردها است.

معیار 7- نتایج كاركنان
معيار نتايج كاركنان، نشان مي‌دهد که سازمان هاي متعالي در رابطه با جاري سازي موفق استراتژي و خط‌مشي‌هاي پشتيبان مبتني بر نيازها و انتظارات کارکنان و اجراي رويكردهاي مرتبط با مديريت كاركنان به چه نتايجي دست يافته‌اند. آنها برداشت‌هاي کارکنان، شاخص‌هاي عملكردي و دستاوردهاي مرتبط با رويكردها را در دوره‌هاي زماني متناسب، اندازه‌گيري و تحليل مي‌كنند.
7-الف) برداشت‌ها : نشان‌دهنده دركي است كه كاركنان از اجراي رويكردهاي مرتبط با مديريت كاركنان به عنوان سرمايه‌هاي انساني سازمان دارند و بيانگر ميزان اثربخشي اين رويكردها در جهت تحقق استراتژي سازمان در اين زمينه است. اين برداشت‌ها، رضايت و انگيزش کارکنان را ارزيابي مي‌کنند و ممكن است از منابع مختلفي از جمله نظرسنجي‌ها، گروه‌هاي تمركز، مصاحبه‌ها و ارزشيابي‌هاي ساخت يافته به دست آيند.

7-ب)شاخص‌های عملکردی : مجموعه‌اي از شاخص‌ هاي دروني هستند است كه به منظور پايش، تحليل، بهبود فرآيندها و پيش‌بيني برداشت‌ها درارتباط با رويكردهاي مرتبط با مديريت كاركنان به عنوان سرمايه هاي انساني بكار گرفته مي‌شود و بيانگر ميزان كارائي و اثربخشي اين رويكردها است.

معیار 8- نتایج جامعه
معيار نتايج جامعه، نشان مي‌دهد که سازمان هاي متعالي در رابطه با جاري سازي موفق استراتژي‌ها و خط‌مشي‌هاي پشتيبان و اجراي رويكردهائي به منظور تحقق مسئوليت‌هاي اجتماعي، به چه نتايجي دست يافته‌اند. آنها برداشت‌هاي ذينفعان، شاخص‌هاي عملكردي و دستاوردهاي مرتبط با رويكردها را در دوره‌هاي زماني متناسب، اندازه‌گيري و تحليل مي‌كنند.

8-الف) برداشت‌ها: نشان‌دهنده دركي است كه جامعه و ذينفعان ذيربط، از اجراي رويكردهاي مرتبط با مسئوليت‌پذيري اجتماعي سازمان دارند و بيانگر ميزان اثربخشي اين رويكردها در جهت تحقق استراتژي سازمان در اين زمينه است.
اين برداشت‌ها ممكن است از منابع مختلفي از جمله نظرسنجي‌ها، گزارش‌ها، مقالات، نشست‌هاي عمومي، سازمان‌هاي غيردولتي، نمايندگان جامعه و مسئولين دولتي به دست آيد.
8-ب) شاخص‌های عملکردی: مجموعه‌اي از شاخص‌هاي دروني هستند كه به منظور پايش، تحليل، بهبود فرآيندها و پيش‌بيني برداشت‌ها درارتباط با رويكردهاي مرتبط با مسئوليت‌هاي اجتماعي بكار گرفته مي‌شود و بيانگر ميزان كارائي و اثربخشي اين رويكردها است.

معيار 9 - نتايج كليدي
معيار نتايج کليدي نشان مي‌دهد که سازمان هاي متعالي در ارتباط با جاري سازي موفق استراتژي‌ها و خط‌مشي‌هاي پشتيبان و همچنين در اجراي سامانه‌ها و فرآيندها در جهت پاسخگوئي به نيازها و انتظارات ذينفعان کليدي به چه دستاوردها و نتايجي( مالي و غيرمالي ) دست يافته‌اند. آنها به منظور تحقق اهداف و بهبود دستاوردهاي كليدي استراتژيك، شاخص هاي كليدي عملكرد(مالي و غيرمالي) مرتبط با رويكردها و فرآيندها و همچنين دستاوردهاي كليدي استراتژيك را در دوره هاي زماني متناسب اندازه گيري و تحليل مي كند.
9-الف) دستاوردهاي کليدي استراتژيك :شاخص‌هاي كليدي مالي و غير مالي هستند كه براي اندازه‌گيري ميزان موفقيت سازمان در تحقق اهداف استراتژيك و تامين نيازها و انتظارات ذي‌نفعان كليدي استفاده مي‌شوند.

9-ب) شاخص‌هاي کليدي عملکرد :شاخص‌هاي كليدي مالي و غير مالي هستند كه براي اندازه‌گيري عملكرد عملياتي سازمان استفاده مي شوند و به درك، پيش بيني و بهبود دستاوردهاي كليدي استراتژيك مورد انتظار كمك مي كنند.

+نوشته شده در دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:,ساعت17:59توسط امیرحسین علیزاده. | |

مبانی نظری در سبكهای رهبری


رهبري ديد كلي مديريت در انجام وظايف، كار كردهاي تصميم گيري، روش هاي ايجاد انگيزش و الگو هاي ارتباطي مي‌باشد. پس از جنگ جهاني دوم، تحقيقات متعددي به منظور تعيين الگوها يا شيوه هاي مؤثر و مطلوب رهبري به عمل آمد. در چهار گوشه گيتي جستجويي پي گير، براي يافتن كساني كه داراي آن نوع از توانايي باشند كه آن ها را به رهبري مفيد و مؤثر قادر كند، در جريان است.


اين كمبود رهبري مؤثر، تنها به تشكيلات اقتصادي محدود نمي‌شود، بلكه در تعليم و تربيت، حكومت ها، بنيادها، كليساها و همة انواع ديگر سازمان ها به چشم مي خورد. بنابراين وقتي ما كمبود استعداد و قريحه رهبري را در جامعه خود تقبيح مي‌كنيم، صحبت ما بر سر نداشتن مردمي را كه تشكيلات اداري را پر كنند نيست . آنچه كه ما را عذاب مي دهد كمبود كساني است كه مايل باشند نقش برجسته رهبري را در اجتماع ما بر عهده گيرند و بتوانند كار را بصورتي مفيد و مؤثر انجام دهند.

 

در طول تاريخ ثابت شده كه موفقيت يا شكست در جنگ ها، امور تجاري، مسابقه هاي ورزشي، و گروه هاي معترض سياسي تا حدود زيادي به رهبري آن ها مربوط مي شود. علي رغم توجه به اهميت رهبري، اين موضوع هنوز به صورت يك راز باقي مانده است. مي‌دانيم كه پديدة رهبري تأثيري شگفت انگيز بر عملكرد انسان دارد، اما نمي‌دانيم كه كاركرد داخلي و ابعاد آن چيست ؟ اخيرا عده اي از نظريه پردازان به تفاوت بين مديران و رهبران تاكيد كرده اند. براي مثال بنيس معتقد است: براي بقا در قرن بيست و يكم ما نيازمند نسل جديدي از رهبران هستيم ( رهبران نه مديران ). تمايز بين اين دو مهم است.

 

رهبران بر محيط آشفته، مبهم، و بي ثبات غلبه مي‌كنند كه گاهي فعاليت هاي آنان  توطئه چيني عليه ما به نظر مي رسد، ولي اگر كار را به آنان واگذار كنيم قطعا آشوب را فرو مي نشانند ؛ در حالي كه مديران تسليم مي‌شوند. اصولا رهبري را هنر نفوذ در ديگران مي‌دانند. بدين معني كه پيروان به دلخواه نه از روي اجبار، از رهبر اطاعت مي‌كنند. در ضمن رهبري يكي از وظايف مديريت است، بنابراين فرد مي‌تواند داراي اين هنر باشد بدون اين كه قادر باشد هدف هاي سازماني را تحقق بخشد (مدير نباشد) . اما احتمالا فرد ممكن است مدير منظمي باشد ولي كاركنان از روي ترس و اجبار وظايف خودشان را انجام دهند (رهبر نباشد). علاوه بر نفوذ، رهبري بر حسب فرايند هاي گروه، شخصيت، خشنودي، رفتارهاي به خصوص، ترغيب، قدرت، حصول هدف، تعامل، تمايز نقش، ابداع ساختار و يا تركيبي از دو يا بيشتر اينها تعريف شده است. آنچه اهميت دارد تفسير رهبري به موجب چارچوب نظري خاص و تشخيص اثر بخش بودن كار رهبري است.

 

مفهــــوم رهبـــــري

رهبري عنواني با كاربرد جهاني است و در نشريات و ادبيات علمي و تحقيقي مطالب زيادي در مورد آن آمده است. به رغم فراواني نوشته ها درباره آن هنوز هم محققان و نويسندگان مردم را به يك كوشش جدي براي فهم آن دعوت مي‌كنند. رهبري قاعده و بنيان بسيار با ارزش و پيچيده اي است. درطول ساليان دراز، رهبري در شكل هاي مختلف تعريف و خلاصه شده است. نظر مشترك بيشتر مطالبي كه درباره رهبري جمع آوري شده است اين است كه رهبري عبارت است از فرايندي موثر كه كمك مي‌كند گروه ها و افراد  به سمت هدفهاي تعيين شده تمايل يابند به خصوص آن كه اين هدف يك هدف مشترك عمومي هم باشد ( كونتز 1986 )

 

از آن جا كه رهبران و پيروان هر دو بخشي از فرايند رهبري هستند  لازم است مواردي كه رهبران و پيروان را مقابل هم قرار مي دهد به خوبي شناسايي و مطالعه شود. رهبران و پيروان نياز دارند كه به خوبي به توسط يكديگر شناخته شوند. درتحقيقات اوليه بسيار به مطالعات رهبري از ديدگاه شخصيتي نگاه مي كردند، ديدگاه شخصيتي مدعي است كه « انسان هاي به خصوصي در جوامع امروزي صفات رهبري دارند و با اين صفات متولد شده اند و همين صفات آن ها را رهبر مي‌سازد » (بريمن، 1992 ). اين تعريف، رهبري را فقط محدود به كساني مي كند كه صفات شخصيتي موضوع رهبري در آن هاست و با آن ها متولد شده اند. بر عكس ديدگاه فرايندي بيان مي دارد كه « رهبري فرايندي است كه مي تواند توسط همه آموخته شود و براي همه قابل دسترسي است » ( جاگو، 1982 ).

 

دو شكل عمومي رهبري عبارت است از نوع انتصابي و نوع انتخابي. رهبري انتصابي به داشتن عنوان رسمي در درون يك سازمان بستگي دارد. رهبري انتخابي نتيجه آنچه فرد براي جلب حمايت پيروان انجام مي دهد است. رهبري به عنوان فرايندي در هر دو شكل انتصابي و انتخابي بر افراد قابل اعمال است. در رابطه با رهبري، موضوع قدرت يا توانايي تاثير گذاري و تغيير ديگران هم مطرح است دو نوع قدرت وجود دارد، قدرت مقام و قدرت شخصي. منشأ قدرت مقام كه بيشتر شبيه رهبري انتصابي است به مقام و موقعيت رسمي كه فرد در سازمان احراز كرده است باز مي‌گردد.

 

منشأ قدرت شخصي از پيروان است اين قدرت از پيروان به رهبر داده مي‌شود چرا كه عقيده دارند رهبران صفات با ارزشي دارند يا « از  هدف هاي آن ها حمايت مي‌كنند » . شريك شدن قدرت با پيروان بسيار مهم است چرا كه شائبه اينكه رهبران شيفته قدرت هستند را از بين مي‌برد. ( والدمن،1997 ) رهبري و زور يكي نيستند. زور عبارت است از : به كار گرفتن تنبيه و پاداش و ساير محدوديت ها در محيط كار براي تحقق تغيير و هدف هاي پيش بيني شده. اعمال زور در جهت مخالف رهبري است براي اينكه به نحوي عمل نمي‌كند كه پيروان هم جزو فرايند رهبري هستند و به كار گرفتن زور بدين معناست كه اهداف رهبري و مردم از هم جداست ( يوكل،1992 )

 

رهبري و مديريت دو مقوله جدا از هم هستند كه تداخل قابل توجهي نيز با هم دارند. اختلاف آن ها از آنجا ناشي مي‌شود كه مديران اغلب بر وظايف سنتي خود نظير برنامه ريزي، سازمان دهي، كارگزيني و كنترل تكيه مي‌كنند و حال آنكه رهبري بر روند تغييرات عمومي تاكيد دارد. طبق نظر برخي محققان مديريت اغلب دنبال ايجاد ثبات و نظم است در حالي كه رهبران به دنبال تغييرات سازنده اند. ساير محققان حتي تا آنجا پيش رفته اند كه مي‌گويند اصولا مديران و رهبران دو انسان متفاوت هستند . مديران بيشتر عكس العملي و كمتر احساساتي اند ولي رهبران بيشتر حامي پيروان و احساساتي هستند. نقطة مشترك و مركزي تداخل رهبري و مديريت در چگونگي ايجاد تغيير در گروه جهت تحقق هدفهاي پيش بيني شده است ( افجه اي ، 1380 )  

 

تعــــــريف رهبـــــري

واژه رهبري بيشتر شبيه واژه هاي آزادي، عشق و صلح است. هر چند هر يك از انسان ها  به طور ادراكي مي‌دانند كه هريك از اين واژه ها چه معنايي دارد و آن را با تمام وجود احساس مي‌كنند ولي با وجود اين هر يك از اين كلمات مي‌تواند تعاريف مختلفي براي مردم مختلف داشته باشد. به محض اين كه هر كسي شروع به تعريف رهبري مي‌كند بلافاصله درمي‌يابد كه رهبري تعاريف  مختلفي دارد ( هاول، 1999) در پنجاه سال گذشته بيش از شصت و پنج طبقه بندي سيستمي مختلف براي تعريف موازين رهبري ارائه شده است (فليش من، 1991). شايد به تعداد كساني كه كوشيده اند مديريت و وظايف آن را تعريف كنند، در اين مورد تعريف وجود دارد. گروهي رهبري را تاثيرگذاري بر افراد در انجام وظايف شان با ميل و علاقه توصيف كرده اند. گروهي ديگر رهبري را نفوذ بر زيردستان تعريف نموده اند (تنن بام ، 1961)

 

در تعريف ديگري با تأكيد بر روابط بين افراد، رهبري نفوذ بر مرئوسان از طريق برقراري ارتباط با آنان در تحقق اهداف سازمان بيان گرديده است (الواني ،1372 ). صاحب نظري رهبري را عبارت از ارتباط بين گروهي از افراد دانسته است كه در آن  يك نفر مي‌كوشد تا ديگران را به سمت هدف معيني سوق دهد ( ايوان سوچ 1977)

 

به اعتقاد جرج ارتري رهبري عبارت است از عمل تآثير گذاري بر افراد به طوري كه از روي ميل و علاقه براي هدف هاي گروهي تلاش كنند. رابرت تنن بام رهبري را به عنوان تاثير گذاري بين افراد تعريف مي­‌كنند كه در شرايطي اعمال مي­‌شود كه به وسيله فراگرد ارتباط به سوي تحقق هدف يا هدف هاي خاصي معطوف گردد. تعريفي ديگر از رهبري در كتاب مديريت نوشته استونر ديده مي‌شود كه به اين گونه است:“فرايند هدايت و اعمال نفوذ بر فعاليت هاي گروه و اعضاي سازمان.

 

هارولد كونتز و سريل ادانل رهبري را چنين تعريف نمود كه رهبري نفوذ در مردم است براي به تبعيت كشاندن آن ها و رسيدن به يك مقصود مشترك. تعاريف ديگري نيز با اختلافاتي جزئي مسئله نفوذ و تأثيرگذاري بر مرئوسان را از طريق ارتباطات و انگيزش، رهبري و هدايت دانسته اند. به عبارت ساده رهبري فرايندي است كه ضمن آن مديريت سازمان مي‌كوشد تا با ايجاد انگيزه و ارتباطي موثر انجام ساير وظايف خود را در تحقق اهداف سازماني تسهيل كند و كاركنان را از روي ميل و علاقه به انجام وظايفشان ترغيب كند. از اين رو رهبري در مفهوم سازمان آن به عنوان جزئي مستقل از مديريت مطرح نبوده، بلكه يكي از وظايف عمده و اصلي آن به شمار مي آيد. هر مديري علاوه بر وظايفي چون برنامه ريزي، سازماندهي و كنترل، بايد انجام اين وظيفه يعني هدايت افراد سازمان را نيز عهده دار گردد.

 

همان گونه كه در تعريف رهبري ملاحظه مي شود، مهم ترين نكته در رهبري، جهت دادن و نفوذ بر اعضاي سازمان است. رهبري مستلزم نفوذ كردن و تأثير گذاردن بر افراد است و مدير در نقش رهبر كسي است كه به تواند بر افراد تحت سرپرستي خود نافذ و مؤثر باشد و به عبارت ديگر مرئوسان نفوذ و قدرت او را به پذيرد.

 

پيترز و آستين در خصوص رهبري مربيان چنين اظهار مي‌نمايند: مربي‌گري يك رهبري رو در رو است (چهره به چهره) كه افراد را با تجربه ها، استعدادها، هوش، علاقه هاي مختلف به هم نزديك و آن ها را تشويق مي‌كند تا براي قبول مسئوليت قدم بردارند و به پيشرفتشان ادامه دهند و با همكاران خود رفتاري تمام عيار داشته باشند. مربي‌گري در مرور تكنيك ها و طرح برنامه ريزي عالي و كارايي تيمي خلاصه نمي‌شود، بلكه توجه واقعي به مردم و جلب گرايش افراد به كارگيري شان از طريق روابط انساني مي‌باشد. مربيان برجسته معمولا از شاگردان خود الهام مي‌گيرند و مهارت هاي روان شناسي خود منجمله شيوة سلوك با افراد را توسعه مي‌بخشند (هژير ، 1374 )

 

نظـــــريه هاي رهبـــــــــري

درسال هاي گذشته مطالعات وتحقيقات متعددي در زمينة شناسائي عوامل مؤثردر رهبري موفق و اثر بخش انجام يافته كه هر يك به نوعي عامل يا عوامل ثابتي رامعرفي مي‌نمودند كه براي همة موقعيت هاي رهبري به يك شكل به كار گرفته مي‌شد و درنتيجه از ديدگاه صاحبان هر يك ازاين نظريه ها رهبراني موفق به حساب مي‌آيند كه نتايج وپيشنهادات نهايي نظريه هاي مربوط را در همة شرايط به كار ببرند  (هاول،1986 )

 

هر كدام از مكاتب كلاسيك ورفتاري مديريت، دستور العملهاي متفاوتي در مورد مفهوم رهبري صادر كرده اند. كلاسيكها يك سلسله اصولي وضع نمودند كه رهبران را ملزم مي كرد تا به جنبه هاي ماشيني سازمان و بالا بردن بازدهي توجه كنند (عباس زادگان،1372)از سوي ديگر رفتاريون ( پيروان مكتب رفتاري ) به جنبه هاي انساني سازمان ها وحفظ انعطاف، گروه، توجه نمودند ( هيكس و گوليت). بااين حال امروزه اعتقاد بر اين است كه هر دو مكتب مصداق دارند، منتهي هر كدام در شرايطي كاملا متفاوت مي‌توانند كاربرد داشته باشند (مقدس وكاشفي، 1368 )، به عبارتي نظرية رهبري وضعي به ما كمك مي‌كند، تا عقايد كلا سيك و رفتاري را در موقعيت هاي صحيح خود مورد استفاده قرار دهيم .

 

بررسي هاي افرادي چون: ( وود وارد، استاكر، برنز، لارنس و لورچ ) به وضوح نشان مي‌دهد كه بهترين نوع سازمان بسته به موقعيت تغيير مي‌كند. در يك قطب سازمان هاي ماشيني قرار دارند كه براي انجام فعاليت هاي تكراري و يكنواخت و قابل پيش بيني مانندكتابداري ومشاغلي همانند آن مناسب مي‌باشند كه در اين مورد توجه بيشتر بر روي كارآيي است و در قطب ديگر، سازمان هاي زنده قرار دارندكه مناسب فعاليت هاي خلاق و ابداعي هستند و در واحدهاي كاري همچون مراكز ورزشي ، هنري و يا آزمايشگاه هاي تحقيقي يافت مي‌شوند (گوئل كهن ،1372)

 

درسال هاي اولية 1900ميلادي، آقاي « فردريك تيلور» از بنيانگزاران اصلي مديريت علمي معتقد بود، كه بهترين راه براي افزايش بازدهي در سازمان آن است كه رموز، فني در روش هاي مورد استفاده كاركنان بهبود يابد، لذا كاركنان همچون ماشين هايي تصور مي‌شدند كه بايستي اطاعت كنندة بي چون وچراي دستورات رهبرباشند و رهبر را نيز فردي معرفي مي نمودكه بايستي وظيفه خودرابه صورت بر قرار نمودن روند اجراي معياري شخصي خود براي دستيابي به اهداف سازمان و همين طور مورد توجه قرار دادن صرف نيازهاي سازمان انجام دهد ( بيان ،1372 )

 

در سال هاي بعد يعني دهة 1920 واوايل 1930نهضت روابط انسانی توسط« التون مايو»[با نقطه نظراتي كاملا مخالف با مكتب مديريت علمي پايه گذاري شد. البته ايشان معتقد بودندكه بايستي در كنار توجه به افزايش بازدهي و كارآيي سازماني ، اثر بخشي سازمان افزايش يابد ، در نتيجه وظيفة رهبر از ديدگاه اين تئوري ، ايجاد تسهيل براي دستيابي به اهداف مشترك در ميان كاركنان ضمن فراهم نمودن فرصت هايي براي رشد و پيشرفت شخصي پيروان در نظر گرفته مي‌شد (عباس زادگان ،1372)

 

نظــــريه هاي رفتـــــــار رهبـــــــــري

بيش از 50 سال عادي ترين راه مطالعه در رهبري تكيه بر صفات مميزه رهبر بوده است. عقيده بر اين بود كه صفات و خصايص شخصي ذاتي مانند هوش، بيان خوب، دانش، ظاهري مناسب و ... تعيين كنندة رهبري خوب است. اما اين مطالعات فردي براي تبيين رهبري به نتايج روشني نرسيده، از اين رو نظريه هاي رهبري بر رفتار رهبر متمركز گرديد ( هرسي و بلانچارد ). بسياري ازافراد، رهبري را خصيصه اي ذاتي و به وديعه نهاده شده در وجود فرد مي‌پندارند ولي رهبري، چيزي جز نحوه تلفيق و تركيب مهارت هاي پيچيده و كسب شده ديگر، با هم نيست. رهبران زاده نمي‌شوند، پرورش مي‌يابند. با تلاشي پيگير مي‌توان مهارت هاي مربوط به رهبري را كسب كرد. (هژير ،1374)

 

در اين گروه از نظريات به جاي آن كه دنبال تعيين خصوصيات رهبري باشيم، در پي آن هستيم كه در يابيم سبك و روش رهبري چگونه است و رهبران در برخورد با مرئوسان به چه شيوه هايي توسل مي‌جويند. محققاني كه درباره شيوه رهبري تحقيق كرده و تصميم گرفته اند معتقدند ضرورتا رهبري شامل دو نوع رفتار عمومي يعني رفتارهاي وظيفه اي (وظيفه مدار ) و رفتارهاي ارتباطي (رابطه مدار) است شالوده اين تحقيق نيز برمبناي همين دو رفتاراست. رفتارهاي وظيفه اي تحقق هدف ها را تسهيل مي‌كند و كمك مي‌كند اعضاي گروه به هدف خود برسند. رفتارهاي ارتباطي كمك مي‌كند تا زيردستان با خودشان و با ديگران و از موقعيتي كه خودشان را در آن مي‌يابند احساس آرامش و راحتي كنند. هدف اصلي بحث هاي رفتاري رهبري توضيح اين مطلب است كه چگونه رهبران مي‌توانند با تركيب اين دونوع رفتار، رفتار زير دستان را براي رسيدن به هدف تحت تاثير قرار دهند. ( هژير،1374)

 

تفاوت بين نظريه هاي رفتاري و شخصيتي ( از نظر كاربردي )  در گرو مفروضاتي است كه نظريه هاي مزبور برآن اساس قرار مي‌گيرند. اگر قابليت اعتماد نظريه هاي شخصيتي به اثبات مي‌رسيد، در آن صورت بايستي گفته مي‌شد كه برخي از افراد به صورت رهبربه دنيا مي آيند. در آن صورت فرد يا داراي آن ويژگي ها مي‌شد و يا نمي‌باشد.

 

از سوي ديگر اگر رفتارهاي خاص مي‌توانست معرف رهبران موفق باشد، در آن صورت مي‌توانستيم اصول رهبري را تدريس كنيم (يعني امكان داشت، برنامه هايي را طرح ريزي كرد و الگوهاي رهبري را به افراد آموخت و از آنان رهبراني موفق ساخت). ترديدي نيست كه اين موضوع به اندازه كافي هيجان انگيز مي‌شد، زيرا بدان معني بود كه مي‌توان بر تعداد رهبران موفق افزود. اگر آموزش مي‌توانست كارساز باشد آنگاه مي‌توانستيم تعداد بسيار زيادي رهبر موفق يا اثر بخش تربيت كنيم و به جامعه تحويل دهيم ( پارسائيان ، اعرابي ، 1376 )

 

مطالعات زيادي براي پيدا كردن بهترين شيوه انجام شده است . برخي از مطالعات اوليه در دانشگاه دولتي اوهايو در اواخر سال 1940 براساس يافته هاي ( استاگديل1948 ) با تاكيد بر اهميت توجه بيشتربه رفتارهاي رهبري تا خصوصيات شخصي وي صورت گرفت. گروه ديگري از محققان در دانشگاه ميشيگان مطالعاتي را ترتيب دادند تا نشان دهند چگونه رهبري در گروه هاي كوچك عملمي كند. و نهايتا در اوايل سال 1960 بليك و موتون نشان دادند كه چگونه مديران از رفتارهاي وظيفه مدارانه و رابطه مدارانة خود براي ترتيبا ت سازماني استفاده مي‌كنند. اگر چه بسياري از تحقيقات با عنوان شيوه رهبري مي تواند طبقه بندي شود ولي مطالعات اوهايو، ميشيگان، بليك و موتون از اصلي ترين مطالعاتي هستند كه بشدت از اين شيوه حمايت مي كنند. با نگاه نزديك تر به هر گروه از اين مطالعات مي‌توان تصوير روشن تري از نحوه شكل گيري و چگونگي به كارگيري اين شيوه پيدا كرد ( افجه اي، 1380 )

 

مطالعـــات دانشگـــــاه اوهــــايو

محققان دانشگاه ايالتي اوهايو پرسشنامه اي را طراحي كردند كه هم در سازمان هاي نظامي و هم در سازمان هاي صنعتي مورد استفاده قرار گرفت، تا ادراك زيردستان از رفتار واقعي رهبرنشان را مورد ارزيابي قرار دهد. در اين سلسله از تحقيقات ، پژوهشگران مي كوشيدند ابعاد مستقل رفتار رهبري را شناسايي كنند. كار با ابعاد گوناگون شروع شد و سرانجام آن ها را به دودسته تقسيم كردند كه هر يك مي توانست معرف رهبر باشد. آن ها اين ابعاد رفتاري را تحت عناوين:

1- ساختـــار اوليه: در روش ساختار اوليه رهبران روش ، ضابطه و روند خاصي را براي انجام سريع كار در نظرمي‌گيرند در واقع در اين روش، هدف انجام كار است.

2- ملاحظات انسانــــي: در روش ملاحظات انساني، رهبر به احساسات زيردستانش توجه دارد و به عقايد آنان احترام مي‌گذارد . رابطه رهبر و زير دست، بر اساس اعتماد و احترام متقابل و ارتباط دو جانبه استوار است . در رفتار ساخت دهي، رهبر رابطه بين خود و زير دستان را به وضوح تعريف مي‌كنند و پيروان مي‌دانند كه از آن ها چه انتظاري مي رود. علاوه بر آن رهبر راه هاي ارتباط را تعيين كرده و شيوه هاي انجام وظايف گروهي را مشخص مي‌كند.

 

بر خلاف رفتار رهبر كارمند گرا  و كارگرا دو سر يك طيف متصورنمي‌شوند بلكه هر يك از آن ها داراي طيف مستقلي مي‌باشند و در نتيجه رهبر مي‌تواند همزمان با اين كه به بيان نقش زيردستان و انتظاراتش از آن ها مي‌پردازد توجه خاصي نيز به احساسات زير دستان داشته باشد. در نتيجه حاصل تحقيقات دانشگاه ايالتي اوهايو بيانگر اين است كه اگر رهبري در هر دو زمينه نمره بالايي بگيرد، نتيجه كار وي و سازمان مثبت است (الواني، معمارزاده ، 1379)

 

مطالعــــات دانشگـــاه ميشيگــــان

مطالعات دانشگاه ميشيگان يك برنامه تحقيقي در زمينه رفتار رهبري بود كه تحت هدايت رنسيس ليكرت در دانشگاه ميشيگان انجام مي گرفت. هدف از اين مطالعه دست يافتن به يك الگوي رفتار رهبري بود كه حاصل آن عملكرد و اثر بخشي گروهي باشد. در اين تحقيق دو نوع رفتار اصلي براي رهبر شناسايي شد كه عبارت بودند از: رفتار كارگرا و رفتار كارمند گرا. رهبراني كه كارمندگرا  بودند بر روابط بين افراد تاكيد مي نمودند. آن ها به نيازهاي شخصي زير دستان توجه مي كردند و مي پذيرفتند كه اعضاي سازمان، تفاوت شخصي و فردي با يكديگر دارند.

 

رهبراني كه توليدگرا بودند به جنبه هاي تخصصي و فني توجه مي نمودند، تمام توجه آنان معطوف به كاركنان مي شد و اعضاي گروه به عنوان ابزاري براي تامين اين هدف به حساب مي آمدند. نتايجي كه از تحقيقات دانشگاه ميشيگان به دست آمد رهبراني را مورد تاييد قرار داد كه در رفتار خود كارمند گرا بودند. اين رهبران مي توانستند ميزان رضايت توليد و رضايت شغلي افراد را بالا به برند، اما رهبران توليد گرا باعث مي شدند كه ميزان بازدهي و توليد و نيز رضايت شغلي كارگران كاهش يابد. (پارسائيان ،اعرابي، 1374)

 

در سالهاي 1950 و 1960 مطالعات متعددي به وسيله محققان هر دو دانشگاه دولتي اوهايو و ميشيگان ترتيب داده شد تا تشخيص دهند چگونه رهبران مي توانند رفتارهاي وظيفه مدار و رابطه مدار خود را به بهترين نحو با هم تركيب كنند تا بتوانند از طريق تاييد اين رفتارها رضايت و عملكرد كاركنان را به حداكثر ممكن افزايش دهند. به عبارت ديگر محققان به دنبال تئوري جهاني رهبري كه اثر بخشي رهبري را در هر موقعيتي بروز دهد بودند. نتايجي كه از اين همه ادبيات به دست آمده متناقض و غير روشن بود ( يوكل، 1994 )هر چند برخي از يافته ها اشاره به ارزش رهبري با هر دو يعني حداكثر وظيفه مداري و حداكثر رابطه مداري در همه مواقع دارد (مي سو مي، 1985 )، ولي برتري تحقيق در اين زمينه غير قطعي باقي مي ماند. 

 

شبكـــه مديـــــريتي بليک و موتون

در اين شبكه كه به وسيله رابرت آر بليك و جين اس موتون به عنوان چارچوبي براي آزمايش نوع سرپرستي ابداع گرديده است، دو طيف در نظر گرفته شده است. بعد اول نشان دهنده توجه مدير به سازمان است كه هم معني ساخت دهي يا كارگرايي مي باشد. توجه مدير به سازمان با يك شاخص نه قسمتي در نظر گرفته شده است. رهبري كه توجه زيادي به سازمان دارد، وظيفه مدار است و تاكيدش بر به دست آوردن نتيجه با انجام ماموريت است. بعد دوم نشان دهنده توجه رهبر به اشخاص  است. اين بعد نيز به نه قسمت تقسيم شده است. از تركيب اين دوبعد يا دوطيفي كه به آنها اشاره گرديد، آرايشي 81 گانه از رفتارهاي ممكن رهبري ايجاد مي گردد.

 

با توجه به نتيجة تحقيق بليك و موتون مديراني كه از نظر شيوه رهبري زير عنوان 9-9 قرارمي گيرند بهترين عملكرد را دارند. و اين مغاير است با كسي كه در رديف 9-1 يا در گروه 1-9 قرار مي گيرد. متاسفانه اين شبكه نمي تواند در رابطه با شيوه رهبري چارچوبي بهتر از آنچه چهارگوشه يك مربع نشان مي دهد، اطلاعات اضافي به دست دهد. ولي مدارك و شواهد زيادي در دست است مبني بر اينكه شيوه رهبري (مديريت تيمي ) در همه موارد داراي بالاترين اثربخشي است ( پارسائيان ، اعرابي ، 1375 )

 

مديــــريت رهبــــــري (مديــــريت بي تفاوت)

در اين شيوه كمترين قدرت اعمال مي شود و بدون نظارت مديريت كارها انجام مي شود . اين چنين رهبراني ژست هاي رهبري از خود نشان مي دهند ولي هيچ گاه خود را درگير مسائل و مشكلات رهبري نمي كنند. اين رهبران تماس كمي با پيروان خود دارند و مي توانند به عنوان بي تفاوت، بي تعهد، بي عاطفه و خونسرد نيز معرفي كرد.

 

مديريت رهبـــــــري (مديــــريت استبدادي) 

در اين سبك كه كاملا وظيفه مدار و آمرانه است رهبر به مرئوسان خود اعتماد نداشته و روابط رهبر و پيرو مبتني بر ترس و ارعاب است. كارها بايد دقيق اجرا شود و افراد سازمان نوعي وسيله براي انجام كار به حساب مي آيند. 

 

مديريت رهبـــــري ( مديــــريت ميانه روي )

هم زمان به عملكرد سازمان و رضايت شغلي كاركنان توجه ميشود . هم توليد و هم ميزان رضايت شغلي اعضاي سازمان بالاست. اين شيوه رهبراني را توصيف مي كند كه سازشكار و مصالحه جو هستند. و اهميت متوسطي براي وظيفه و براي افرادي كه انجام وظيفه مي كنند قائلند.

 

مديريت رهبـــــري (مديــــريت باشگاهي)

توجه عميق و دقيق به نيازهاي افراد تا روابط حسنه شود و جو يا شرايط صميمي و دوستانه بر سازمان حاكم گردد. آنها سعي مي كنند فضاي مثبتي را به وسيله موافقت پذيري و مشتاق به كمك و تامين راحتي ايجاد كنند.

مديريت رهبــــري (مديــــريت تيمـــي)

كارها به وسيله افراد بسيار متعهد انجام مي شود. در سازمان افراد منافع مشترك دارند و وابستگي يا روابط متقابل آنها موجب احترام متقابل مي گردد. درجه و سطح مشاركت و همكاري تيمي را در سازمان به اندازه اي افزايش مي دهد و نياز به درگير شدن و تعهد پيدا كردن به كار در كاركنان تقويت  مي كند. برخي از جملاتي كه مي توان در اوصاف اين رهبران به كار برد عبارتند از: تشويق به مشاركت، تشخيص زحمات، تصريح اولويتها و پيگيري و روشن فكر.

 




 
 

مديريت تيمي :

كار ها را افراد متعهد انجام مي‌دهند.وابستگي به يكديگر از طريق تعهد به اهداف و عمليات سازمان به يك ارتباط مبتني بر احترام و اعتماد مي انجامد .
 
 

مديريت باشگاهي :

توجه بيش از اندازه به نيازهاي مردم براي اظهار رضايت از روابط موجود كه به يك سازمان با فضاي راحت و دوستانه و كار سبك مي‌انجامد.
 
 
 
 

مديريت نيمه راه ( مديريت ميانه رو ):

كفايت عمليات سازماني ممكن است از طريق تعادل ميان نيازهاي انجام كارو رعايت حال كاركنان انجام گيرد.

 
 
 
 
 

مديريت اقتدار گرايانه ( استبدادي ) :

كارآيي در عمليات از پيش آوردن شرايط كاري است كه دخالت عوامل انسـاني به حداقـل ممكن كـاهش مي يابد.

 
 
 

مديريت بي تفاوت :

حداقل تلاش براي انجام كار و ارتباط با عوامل انساني در سازمان صورت مي‌گيرد.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

شكل شماره (۱) شبكه رهبري بليك و موتون (1991)

 

نظــــريه رهبـــــري تبديلــــي

يكي از نگرش هاي اخير به رهبري كه موضوع بسياري از تحقيقات اوايل سال 1980 بود نگرش تبديلي است. اين نگرش بخشي از نمونه « رهبري جديد » است. همان گونه كه از نام آن پيداست رهبري تبديلي فرايندي است كه افراد را متغير و دگرگون مي سازد و با ارزش ها و اخلاق و موازين و اهداف بلند مدت آميخته است. رهبري تبديلي در پي ارزيابي انگيزش هاي پيروان و راضي كردن نيازهاي آنها و رفتار كاملا انساني با آن ها و فرايندي است كه در طبقه بندي رهبري جذاب و رويايي مي گنجد.

رهبري تبديلي نگرشي محاط است كه مي تواند براي توصيف رهبر از تلاش هاي جزئي براي تاثير بر پيروان در تك تك سطوح تا تلاش هاي بسيار گسترده براي تغيير همه سازمان ها و حتي كل فرهنگ استفاده شود . اگرچه رهبري تبديلي نقش محوري و اساسي را در تسريع تغيير ايفا مي كند اما پيروان و رهبران به نحو غير قابل بياني در فرايند تبديل (تغيير) به هم وصل هستند ( افجه اي،1380)

 

نظــــــريه رهبـــــري تيمــــي

رهبري در گروه هاي سازماني يا تيم هاي همكاري يكي از مشهورترين و رو به رشدترين ابعاد تئوري هاي رهبري و تحقيق در زمينه آن است. تيم ها گروه هاي سازماني تركيب شده از اعضاي وابسته به هم و داراي اهداف عمومي مشتركند كه براي رسيدن به هدف ها بايد فعاليت هاي خود را با هم هماهنگ كنند. تحقيقات اخير بر مسائل علمي در حال جريان در گروه ها و تيم هاي كاري  و چگونگي حل موثر آن ها تكيه مي كند (ايلگن، مايور و ساگو،1993 )

 

برخي از دلايل براي افزايش علاقه در كارهاي تيمي ريشه در تغييرات سريع شرايطي كه سازمانها با آنها روبه رو هستند. نظير تجديد ساختار سازماني، رقابت تجارت جهاني، افزايش تنوع در نيروي كار و توسعه تكنولوژي دارد. در داخل اين تغييرات پي در پي محيطي چنين به نظر رسيده است كه استفاده از تيمهاي سازماني به بهره وري بيشتر، استفاده از منابع، تصميمگيري، حل بهتر مسائل سازماني، كيفيت بهتر خدمات، توليدات و افزايش خلاقيت و نوآوري مي انجامد. همچنين شكست تيمها نيز بسيار غمناك و قابل رويت هستند. در هر صورت اين شكستها ضرورت جمع آوري اطلاعات در مورد درك راههاي اثر بخشي تيم و چگونگي رهبري اثربخش تيم را براي سازمانهاي امروزي ضروري ساخته است.

 

تجديد ساختار سازماني در سازمان هاي امروزي در حقيقت قدرت هاي تصميم گيري از بالا به پايين در سازمان هاي سنتي را به تيم هاي بيشتر خودگردان منتقل كرده و اختيارات تازه اي را در زمينه هاي جديد به آن ها داده است. اين تيم هاي جديد هنوز ممكن است يك رهبر به معناي سنتي آن داشته باشند يا اين كه نقش رهبر در بين اعضاي تيم تقسيم شده باشد نقش رسمي رهبر تيم ممكن است در خارج از گروه به خدمت كردن فقط به عنوان يك واسطه با خارج يا داخل گروه عمدتا به عنوان تسهيل كننده فرايند محدود شده باشند يا هر دو . رهبري در داخل اين چهارچوب جديد هنوز لازم ولي پيچيده است و عرصه جديدي را به محققان عرضه مي كند.

 

با افزايش تيم هاي عملياتي و سازماني و توسعه نقش آن در ساختار سازمان هاي پيچيده و در حال تغيير ضروري است كه نقش رهبري در داخل اين تيم هاي جديد خوب فهميده شود تا از موقعيت تيم مطمئن و از شكست آن اجتناب گردد . ضرورت عملي فهميدن طبيعت تيم هاي سازماني و رهبري در داخل آن ، تئوري و تحقيق را در جهت نوكردن كه قول بسياري براي فهميدن رهبري تيمي و اثربخشي تيمي مي دهد هدايت مي كند . نگرش رهبري و گروه اثربخش مفيدترين چهارچوب كاري براي فهميدن تئوري هاي جاري تيم هاي عملياتي و رهبري آن را فراهم مي آورد. اين نگرش از اين نظر عملي است كه حول بهره وري و محصول گروه كه اثربخشي است ساخته شده است.

 

همچنين نگرشي تئوريك است از اين نظر كه با تاكيد بر تعداد زيادي از عوامل فرايندي ساختاري، فردي و محتوايي، كه به اثربخشي تيمي ارتباط دارد پيچيدگي كار تيمي را به حساب مي آورد و از همه مهم تر اين كه نگرش نقش رهبري در طراحي و سرپرستي تيم ها را براي دستيابي به اثربخشي توضيح مي دهد. نگرش اثربخشي رهبري و گروه ابزار خيلي مفيدي براي فهميدن بنيان هاي خيلي پيچيده رهبري تيمي با فعل و انفعالات بحراني آن ارائه مي دهد و تأكيدش بر محصولاتي با كيفيت عالي است ( افجة ،1380 )

 

نظـــــريه پـــويايـــــي روان

به عقيده روان شناسان اولين تجربة انسان از رهبري به تولد وي باز مي‌گردد. پدر و مادر دست كم براي چند سال اول زندگي، رهبران فرزندان خود هستند. اين مقدماتي ترين قاعده نگرش پويايي رواني به رهبري است. والدين به خصوص در سال هاي اوليه زندگي عميق ترين احساسات رهبري را در انسان ايجاد مي‌كنند. تصور پدري و مادري زماني كه به يك شركت به عنوان يك پدر خوانده نگاه شود بيشتر روشن مي‌شود. 

 

هيـل درباره قانون پدر نوشته است : « يك آزمايش پويايي رواني رهبري». غالبا اصطلاح آشنايي با اين نتيجه طبيعي كه رهبران سازمان والدين آن سازمانند بين كاركنان در   سازمان هاست كه خودشان را به عنوان « خانواده بزرگ خوشحال » مي‌خوانند . ايام كودكي و تجارب دوران جواني در خانواده در عكس العمل هاي پدري و مادري و طرح هاي خانوادگي رهبري و مديريت نهفته است. برخي از مردم به مسئولان سازماني احترام مي‌گذارند و پاسخ مي‌دهند و برخي ديگر تمرد مي‌كنند. در هر حال و از همه مهم تر توسعه روان شناختي « خود »  انواع شخصيت را به وجود مي‌آورد و كليد رهبري موثر در گرو شناختن و فهميدن اين شخصيت ها و تفاوت بين آن هاست. موضوع مهم در نگرش پويايي رواني رهبري شامل گذشته خانوادگي، فرديت و بلوغ، وابستگي و عدم وابستگي، برگشت و سايه خود ميشود. هريك از اينها نقش واحدي در فرايند رهبري بازي مي‌كند.

 

نظــــريه هاي وضعـــــي و اقتضايــــي

در اين نظريه ها بر يك سبك و شيوه رهبري تاكيد نبوده و روش واحد در رهبري غير واقعي و غير عملي قلمداد گرديده است. در نظريه هاي وضعي و اقتضايي بر اساس شرايط و به اقتضاي موقعيت ها شيوه مناسب و مطلوب رهبري تعيين گرديد درواقع سبك رهبري تابع متغيرهايي چون رهبر، پيرو و موقعيت مي باشد. آنچه كه در  اين نظريه مطرح است رفتار رهبران و پيروان متناسب با موقعيت ها است. در واقع صحبت از رفتار رهبر بر اساس موقعيت هاي مختلف و شرايط پيروان است. مهمترين اين نظريه ها عبارت است از:

نظريه رفتار رهبري تنن بام و اشميت
نظريه رفتار رهبري مشروط فيدلر
نظريه رفتار رهبري مسير ـ هدف هاوس ـ ميچل
نظريه رفتار رهبري مدل سه بعدي اثر بخشي هرسي ـ بلانچارد است.
نظـــــريه تنن بام و اشميت

در اين نظريه سه گروه از عوامل در سبك رهبري موثر شناخته شده اند :

1- عوامل مربوط به رهبــــر:

دانش و آگاهي رهبر، ارزش ها و اعتقادات وي و مانند آن ها

2- عوامل مــــربوط به پيـــــروان:

مسئوليت پذيري، هم سويي با اهداف سازماني و تجربيات

3-  عوامل مربوط به موقعيت و شرايط:

وضعيت اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي

و به طور خلاصه بر اساس اين نظريه در رهبري مي بايد معين شود كه رهبر چه كسي است، پيروان چه كساني هستند و موقعيت و شرايط چگونه است، تا به توان سبك و شيوه مطلوب را بيان كرد.

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت17:48توسط امیرحسین علیزاده. | |

+نوشته شده در پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:14توسط امیرحسین علیزاده. | |

رهبری تغییر مدلی است که با استفاده از ترکیبی از سبک‌های رهبری سعی در آماده نگاه داشتن کارکنان و سازمان برای یادگیری و رشد مستمر دارد. این سبک تا حد زیادی متفاوت از مدل رهبری سنتی است که معطوف به کنترل کارکنان از طریق مدیران است. رهبران تغییر کسانی هستند که به آینده فکر می‌کنند، مقصد را می‌شناسند، اعتماد به نفس برای ایجاد تغییر در خودشان دارند و هم‌چنین برای کمک یا هدایت دیگران در ایجاد تغییر صبر و بردباری به خرج می‌دهند. ما نمی‌توانیم تغییرات را کنترل کنیم اما می‌توانیم خود را برای آن آماده کنیم.
یک مدیر کارآمد در شرایط متفاوت از سبک‌ها و مهارتهای متفاوتی استفاده می‌کند. وقتی سرعت تغییر افزایش می‌یابد و بیشتر بر سازمان تأثیر می‌گذارد، مهارتهای مورد نیاز برای هدایت سازمان در جریان تغییر به صورت فزاینده‌ای مهم می‌شوند. رهبران تغییر نیازمند شناسایی نقاط مناسب و موارد اشتباه سازمان خود و دیگر سازمانها هستند.
مدیران با کسب دانش مانند آگاهی از نظریه‌های حوزه کسب و کار خود، یادگیری استفاده از فناوری‌های نو، توانمند‌سازی خود در تطبیق و اقتباس مهارتها و استراتژی‌ها و پذیرا بودن تفکر خلاق می‌توانند به رهبران تغییر تبدیل شوند. رهبران تغییر از توانایی‌های خود و افراد پیرامون خود به خوبی استفاده می‌کنند. آنها باید درباره کارگران فنی (آنهایی که دانش مشخصی دارند) و کارگران دانش (آنهایی که دانش عمومی دارند) اطلاعات مناسبی داشته باشند.
رهبران تغییر وقتی هنوز در سطح سنتی موفقیت‌های سازمانی قرار دارند برای تغییر آماده می‌شوند. آنها ثبات سازمانی و حس تداوم را ایجاد می‌کنند (بجای ایجاد تغییر به خاطر خود تغییر)، اما در عین حال آماده هستند که از طریق دانش مورد نیاز، تغییر و نوآوری ضروری را ایجاد کنند. رهبران تغییر درمی‌‌‌‌یابند که کارکنان باید از موارد زیر اطلاع داشته باشند:
  • مقصد آنها کجاست
  • کسب و کار آنها چیست
  • با چه کسانی کار خواهند کرد
  • چه چیزی در راه است
  • از آنها چه انتظاری می‌رود
  • ارزشها کدامند
  • تغییر در رویه‌ها و فرایندها چه مواردی خواهد بود
  • چگونه این تغییرات اندازه‌گیری خواهد شد
  • عملکرد آنها چگونه اندازه‌گیری خواهد شد
  • چگونه رهبران، تغییر را مدل کرده و می‌پذیرند
دو اصل اساسی برای ایجاد تغییر سازمانی وجود دارد: پیوستگی و تغییر. اگر چه این دو متضاد به نظر می‌رسند اما در واقعیت می‌توانند مکمل یکدیگر باشند. کلید برقراری تعادل بین پیوستگی و تغییر جریان ارتباط فوق‌العاده است. یکی از اقدامات در تأمین این ضرورت، جلسات ده تا پانزده دقیقه‌ای برای تبادل اطلاعات است. صرفنظر از اینکه جلسات رسمی یا غیررسمی باشند حداقل هفته‌ای یکبار باید برگزار شوند تا مدیران به اطلاعات لازم دست یابند، از سوی رهبر به اطمینان لازم دست یابند و حمایت شوند. اطلاعات باید بین مدیران گروه تغییر تبادل شود تا فضای اعتماد را بیشتر نشان دهد و افراد را در یک حلقه ارتباطی نگاه دارد.
  1. یک چارچوب فکری نو ایجاد کنید
    با تمرکز بر آینده از طریق موضوعاتی مانند بازارهای در حال تغییر، نیازهای مشتری، یا بازطراحی ساختار سازمانی، راه ساختن یک سازمان موفق را به دیگران نشان خواهید داد. در اینجا چند نکته برای توسعه یک روش جدید تفکر ارایه می‌شود:
    • درباره تغییر، رقابت و نیازهای مشتریان فرهیخته فکر کنید.
    • چارچوب فکری خود را به چالش بکشید. تفکر خود را توسعه دهید.
    • شرایط فعلی را بررسی کنید و راه‌های جایگزین برای آن توسعه دهید. چه چیزی می‌خواهید؟ چه موانعی را باید از سر راه بردارید؟
    • با دقت به موضوعات، مسایل و ایده‌هایی که دیگران ارایه می‌دهند گوش کنید.
    • به آینده به عنوان یک آغاز نگاه کنید نه به عنوان تکرار وقایع گذشته.
    • جایی را که قرار دارید بپذیرید و برای آینده برنامه‌ریزی کنید. انرژی خود را صرف فکر بر روی موارد «من باید این کار را می‌کردم ...» نکنید.
    • هنگام برنامه‌ریزی از نقاط قوت خود کمک بگیرید و برنامه خود را بر اساس آنها تنظیم کنید.
    • تغییری را که شامل ریسک‌پذیری یا انعطاف‌پذیری است تشخیص دهید.
    • برای کارهایی که نمی‌توانید انجام دهید توجیه فراهم نکنید.
    • مقاومت را درک کنید: گوش دهید، شرح دهید و بحث کنید.
    • برای هر فردی که باید تغییر را دنبال کند یک دورنما و مسیر روشن‌ ترسیم کنید.
  2. سه استراتژی رهبری تغییر
    در ادامه سه استراتژی رهبری متفاوت برای کار با تغییر ارایه می‌شود. هر یک از این استراتژی‌ها می‌توانند به صورت منفرد یا ترکیبی بکار گرفته شوند.
    • رهبری تغییر از طریق قدرت در این سبک، مدیر:
      • پاداش‌ها، ترفیع‌ها و ارتقاءها را کنترل می‌کند.
      • تمام تصمیم‌ها را با مشارکت حداقل کارکنان اتخاذ می‌کند.
      • یک رهبر مستبد و هدایتگر است.
      این سبک رهبری هنگام یک بحران که تصمیم‌ها باید به سرعت اتخاذ شوند می‌تواند اثربخش باشد.
    • رهبری تغییر از طریق استدلال در این سبک، مدیر:
      • پیش از تغییر، اطلاعات لازم را اشاعه می‌دهد.
      • با کارکنان مانند بزرگسالان رفتار می‌کند و چرایی تغییر را به آنها توضیح می‌دهد.
      • انگیزه‌ها، نیازها، سنت‌ها و استانداردهای کارکنان و سازمان را تشخیص می‌دهد. این استراتژی رهبری وقتی به کار می‌رود که تغییر اجتناب‌ناپذیر بوده و زمان عامل تعیین کننده‌ای نیست.
    • رهبری تغییر از طریق بازآموزی در این سبک، مدیر:
      • تشخیص می‌دهد که نه قدرت و نه استدلال، به تنهایی موجبات تغییر موفق را فراهم نمی‌آورند.
      • به آموزش و توسعه ارزش می‌دهد.
      • به کارکنان اجازه می‌دهد و آنها را تشویق می‌کند که برای چالش‌های جدید مهارتهای جدید را فرا گیرند.
      • کارکنان را به انجام بیش از آنچه که نیاز است تشویق می‌کند، آنها را به ماوراء سطح اعتمادشان حرکت می‌دهد و به آنها کمک می‌کند که به نفع سازمان فراسوی توانایی خود تلاش کنند.
      • این استراتژی برای رهبری تغییر هنگام رشد، تغییر سریع و رقابت شدید اثربخش است.

فرآیند تغییر چیست و چه کسی باید در این فرآیند دخالت داده شود؟

توانایی تغییر بخش مهمی از محیط کسب و کار است. مردم هر روز مجبور می‌شوند با شرایط خارج از کنترل خود تطبیق یابند تا بتوانند بهره‌ور و موفق شوند. برخی به خاطر مهارتهای سازمانی و میان‌فردی خود این کار را بهتر انجام می‌دهند. شرایط خارج از کنترل می‌تواند از چیز ساده‌ای مانند بازماندن از انجام کار به خاطر پاسخگویی به تلفن تا موارد مهمی مانند مسیولیت‌های کاری جدید را شامل شود.
  • جاده تغییر
    سازمانهایی که می‌خواهند به تغییرات موفقیت‌آمیز دست یابند باید بر فرصت‌ها متمرکز شوند. برای آغاز حرکت در جاده تغییر، باید چند پرسش زیر را از خود بپرسید:
    • چه چیزی باید بهبود داده شود؟
    • چگونه باید بهبود داده شود؟
    • چه نتایجی به واسطه بهبود مدنظر است؟
    • فرآیند بهبود چگونه باید اجرا شود؟
    • پیامدهای بهبود چه مواردی هستند؟
  • فرآیند تغییر
    • زمان حاضر
      شرایط فعلی را تحلیل کنید. در حال حاضر چه کاری انجام می‌شود؟ در صورتی که تغییری رخ ندهد نتایج شرایط فعلی چه خواهد بود؟ استانداردها و سنت‌های سازمانی چه مواردی هستند؟
    • نتایج آینده
      نیازها، خواست‌ها و آرزوهایی که دیگران را برای ایجاد تغییر تشویق می‌کند مشخص کنید. مقصد و آرمان تغییر را شناسایی کنید. از طریق ادراک، شهود و درک روندها، دورنما را ترسیم کنید.
    • استراتژی
      به جایی که می‌خواهید باشید، چگونه می‌رسید؟ چیستی و چگونگی مورد نیاز رسیدن به مقصد را بشناسید. آیا در یک مسیر ثابت حرکت می‌کنید یا در میانه راه مسیر را تغییر می‌دهید. بدون درک روشن از نتایج آینده، استراتژی نمی‌تواند اجرا شود.
    • اقدام تغییردهنده
      برای اطمینان از اینکه هر قدم یا مرحله از استراتژی اجرا می‌شود، اقدامات مورد نظر را شناسایی کنید. این اقدامات، اقدامات روزانه اجرای برنامه اصلی هستند. با این اقدامات است که استراتژی موجودیت می‌یابد و معیار پاسخگویی افراد مشخص می‌شوند.
    • بازنگری
      وقتی به مقصد رسیدید آیا می‌دانید کجا هستید؟ آیا به نتایج مورد نظر دست یافته‌اید؟ آنچه را که استراتژی و تغییر برای سازمان به ارمغان آورده‌اند اندازه‌گیری کنید. این مدل برای تعیین مراحل فرایند تغییر توسط مدیران مفید است و به آنها کمک می‌کند آنچه را که در پی خواهد آمد ببینند.
  • نقش‌های درگیر در فرآیند تغییر
    افراد مختلفی ممکن است در فرآیند تغییر درگیر شوند شامل موارد زیر:
    • طرفدار تغییر (می‌تواند مدیریت عالی باشد): گروه یا فردی که نیازهای تغییر را تعیین کرده‌اند، دلایل و استراتژی‌هایی برای تغییر دارند اما برای مشروعیت بخشیدن به تغییر اختیار لازم را ندارد.
    • متعهد به تغییر: تصمیم‌گیری که اختیار مشروعیت بخشیدن به تغییر را داراست.
    • نماینده تغییر: فرد یا گروهی که دخالت و تعهد متعهدان را طلب می‌کنند و مسیول برنامه‌ریزی و اجرای تغییر هستند.
    • هدف تغییر: گروه، دپارتمان، بخش یا فردی که باید خود را تطبیق داده و مفاهیم ایجاد شده در فرآیند تغییر را استفاده کند. تغییر متعلق به یک گروه می‌تواند منجر به تغییری برای گروه دیگری شود
  • معیارهای اجرای تغییر
    بیش از آغاز فرآیند تغییر، چهار معیار باید برآورده شوند:
    • مسیر یا نتیجه باید تعیین شود.
    • افراد باید بدانند که ماندن در شرایط فعلی خیلی سخت‌تر از رسیدن به نتایج تغییر است.
    • یک سیستم یا استراتژی اجرا و اندازه‌گیری باید بکار گرفته شود تا فاصله بین شرایط فعلی و آینده مطلوب به خوبی پر شود.
    • مهارتها و منابع مورد نیاز برای دستیابی به نتایج باید واقعی و دست‌یافتنی باشند.

چگونه با مقاومت در برابر تغییر برخورد کنیم؟

وقتی افراد به تغییر فکر می‌کنند، به صورت خودکار به این فکر می‌کنند تغییر چه اثری بر شخص آنها خواهد داشت. در محل کار، کارکنان مقاومت زیادی به تغییرات نشان می‌دهند. برای تأثیر اثربخش بر کارکنان، باید بر این مقاومت‌ها غلبه کنید. هنگامی که می‌خواهید ایده تغییر خود را مطرح کنید باید پیش‌داوری‌ها و جبهه‌گیری‌ها، مسایل رفاهی و روش‌های سنتی را مورد نظر قرار دهید. مقاومت کارکنان می‌تواند به یکی از دلایل زیر باشد:
  • موفقیت‌های گذشته؛ اگر افراد در گذشته موفق بوده‌اند ممکن است تمایلی به تغییر به آینده ناشناخته نداشته باشند.
  • احساس آشنایی با روش‌ها و چیزهای موجود.
  • حس ایمنی و امنیت.
  • سطحی از اطمینان که به واسطه سنن، استانداردها و رقبا ایجاد شده است.
وقتی می‌خواهید دیگران را برای تغییر آماده کنید به یاد داشته باشید که:
  • همه مفاهیم نو ناگزیر کهنه خواهند شد بنابراین برای موفق شدن، باید راه‌های جایگزین، تطبیق‌ها و نوآوری‌هایی ایجاد کنید.
  • خلاقیت و حل مسیله کمک خواهد کرد نیازهای آینده را برآورده سازید. از آنجایی که آینده غیرقابل کنترل است باید خود را برای تطبیق با وقایع غیرمترقبه آماده سازید.
قربانیان و بازندگان تغییر اگر قدرت بخواهند ممکن است مقاومت کنند. اگر مقاومت‌کنندگان موفق باشند، پیروز می‌شوند و به قدرت می‌رسند. بنابراین مقاومت‌کنندگان با دستیابی به حس قدرت، می‌توانند بر دیگر کارکنان تأثیر گذاشته و یک سد واقعی در برابر تغییر ایجاد کنند.
نکات اصلی برخورد با مقاومت و حذف سد تغییر شامل موارد زیر است:
  • به دیدگاههای مختلف احترام بگذارید.
  • موارد توافق را پیدا کنید.
  • در مقابل ایده‌های جدید پذیرا و انعطاف‌پذیر باشید.
  • موارد مختلف و مسیله‌ساز را تعیین کنید.
با احترام به دیدگاههای دیگران، یافتن موارد توافق و استقبال از ایده‌ها، شما می‌توانید کارکنان مقاومت‌کننده را در فرآیند تصمیم‌گیری مشارکت داده و قدرت مقاومت را به قدرت مشارکت تبدیل کنید.

+نوشته شده در سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:39توسط امیرحسین علیزاده. | |

آندولند: موفقیت مدیر بر اساس پیشرفت مجموعه تحت مدیریتش سنجیده می شود.

ایندولند: موفقیت مدیر سنجیده نمی شود، خود مدیر بودن نشانه موفقیت است.

آندولند: مدیران بعضی وقتها استعفا می دهند.

ایندولند: عشق به خدمت مانع از استعفا می شود.

-

آندولند: افراد از مشاغل پایین شروع می كنند و به تدریج ممكن است مدیر شوند.

ایندولند: افراد مدیر مادرزادی هستند و اولین شغلشان در بیست سالگی مدیریت است.

-

آندولند: برای یك پست مدیریت، دنبال مدیر می گردند.

ایندولند: برای یك فرد، دنبال پست مدیریت می گردند و در صورت لزوم این پست ساخته می شود.

-

آندولند: یك كارمند ساده ممكن است سه سال بعد مدیر شود.

ایندولند: یك كارمند ساده، سه سال بعد همان كارمند ساده است، در حالیكه مدیرش سه بار عوض شده است.

-

آندولند: اگر بخواهند از دانش و تجربه كسی حداكثر استفاده را بكنند، او را مشاور مدیریت می كنند.

ایندولند: اگر بخواهند از كسی هیچ استفاده ای نكنند، او را مشاور مدیریت می كنند.

-

آندولند: اگر كسی از كار بركنار شود، عذرخواهی می كند و حتی ممكن است محاكمه شود.

ایندولند: اگر كسی از كار بركنار شود، طی مراسم باشكوهی از او تقدیر می شود و پست مدیریت جدید می گیرد.

-

آندولند: مدیران بصورت مستقل استخدام و بركنار می شوند، ولی بصورت گروهی و هماهنگ كار می كنند.

ایندولند: مدیران بصورت مستقل و غیرهماهنگ كار می كنند، ولی بصورت گروهی استخدام و بركنار می شوند.

-

آندولند: برای استخدام مدیر، در روزنامه آگهی می دهند و با برخی مصاحبه می كنند.

ایندولند: برای استخدام مدیر، به فرد مورد نظر تلفن می كنند.

-

آندولند: زمان پایان كار یك مدیر و شروع كار مدیر بعدی از قبل مشخص است.

ایندولند: مدیران در همان روز حكم مدیریت یا بركناریشان را می گیرند.

-

آندولند: همه می دانند درآمد قانونی یك مدیر زیاد است.

ایندولند: مدیران انسانهای ساده زیستی هستند كه درآمدشان به كسی ربطی ندارد.

-

آندولند: شما مدیرتان را با اسم كوچك صدا می زنید.

ایندولند: شما مدیرتان را صدا نمی زنید، چون اصلاً به شما وقت ملاقات نمی دهد.

-

آندولند: برای مدیریت، سابقه كار مفید و لیاقت لازم است.

ایندولند: برای مدیریت، مورد اعتماد بودن كفایت می كند

+نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت12:56توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

وقتی من كاری را انجام ندهم، من تنبل هستم.

وقتی رئیسم كاری را انجام ندهد، او مشغول است.


وقتی كاری را بدون اینكه از من خواسته شود انجام دهم، من قصد دارم خودم را زرنگ جلوه دهم.
وقتی رئیسم این كار را كند، او ابتكار عمل به خرج داده است.

وقتی من سعی در جلب رضایت رئیسم داشته باشم، من چاپلوسم.
وقتی رئیسم، رئیسش را راضی نگاه دارد، او همكاری می‌كند.


وقتی من اشتباهی كنم، من نادان هستم.
وقتی رئیسم اشتباه كند، او مانند دیگران یك انسان است.


وقتی من در محل كارم نباشم، من در گشت‌زدن هستم.
وقتی رئیسم در دفترش نباشد، او مشغول انجام امور سازمان است.

وقتی یك روز مرخصی استعلاجی داشته باشم، من همیشه مریض هستم.
وقتی رئیسم در مرخصی استعلاجی باشد، او حتماً خیلی بیمار است.


وقتی من مرخصی بخواهم، باید یك جلسه دلیل و توجیه بیاورم.
وقتی رئیسم به مرخصی برود، باید می‌رفت چون خیلی كار كرده است.


وقتی من كار خوبی انجام می‌دهم، رئیسم هرگز به خاطر نمی‌آورد.
وقتی من كار اشتباهی انجام دهم، رئیسم هرگز فراموش نمی‌كند 
 

 

.

 

+نوشته شده در چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,ساعت10:55توسط امیرحسین علیزاده. | |

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت16:32توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

 
 

آنچه امروزه به عنوان دانش مدیریت مطرح است، از دیرباز در گنجینه ی معارف‏ بشرى موجود بوده و با گذشت زمان توانسته است با بهره ‏گیرى از تجربه‏ هاى عملى ‏انسان در اداره جوامع بشرى، گسترش یابد. در سده اخیر، شتاب رشد دانش مدیریت،افزایش یافت تا جایى كه به عنوان دانشى مستقل شناخته شد. بنابر این، نظریه‏ هاى ‏موجود در دانش مدیریت، نظریه‏ هایى نوظهور نیستند بلكه نظریه ‏هایى هستند كه پایه واساس آن‏ها بر تجارب مدیریتى گذشتگان بنا شده است. جمع آورى و نظریه‏ پردازى دردانش مدیریت، اغلب به وسیله نویسندگان و دانشمندان غربى انجام گرفته و از این روبرخى گمان كرده‏اند كه مدیریت، دانشى غربى است و یا به وسیله غربیان پدید آمده‏است؛ در حالى كه سوابق تاریخى گویاى آن است كه دانش مدیریت، ابتدا در مشرق‏ زمین مورد توجه قرار گرفته است. به هر سان، آنچه اهمیت دارد این است كه در عصرجدید باید دانشمندان و كاوشگران با كمك فكر و اندیشه خود و با استفاده از منابع‏  مربوط، در جستجوى یافتن نظریه‏ هاى نو و مطابق با فرهنگ دینى و ملّى خود باشند.
در این میان، آشنایى با نظریه‏ ها و مسائل مدیریت، مى ‏تواند محققان و دانش پژوهان را یارى ‏رساند.
در این مجموعه، تلاش شده است تا نظریه‏ هاى مدیریت و اصول آن به زبانى ساده، براى ‏دانشجویان و مدیران به رشته تحریر در آید تا بتواند به عنوان منبعى براى درس »اصول« و»تئورى ‏هاى مدیریت« از آن استفاده شود.

این بحث در دو بخش تهیه شده است: بخش اوّل به مكاتب و نظریه‏ هاى مدیریت و بخش ‏دوم به اصول مدیریت مى‏ پردازد.

اصول ومبانى مدیریت >> مكاتب و نظریه ‏هاى مدیریت‏

 

كلیات، مفاهیم و سیر تاریخى دانش ‏مدیریت‏

 

امروزه هر كس به گونه ‏اى با سازمانى و یا سازمان هایى سر و كار دارد، یا عضوسازمانى مانند اداره، نهاد، هیات مذهبى، احزاب سیاسى است و یا به عنوان ارباب‏ رجوع، خریدار و یا فروشنده، به سازمان‏ ها مراجعه مى ‏كند.
سازمان‏ها براى دستیابى به اهدافى ویژه، فعالیت مى‏ كنند و داراى راه و روشى ویژه‏ اند كه به ‏احتمال، با راه و روش سازمان‏ هاى دیگر متفاوت است. سازمان‏ها باید نیروى انسانى و سایرمنابع و امكانات و تجهیزات مادّى مورد نیاز خود را تأمین و با برنامه ریزى و سازماندهى‏ ویژه، آن‏ها را میان بخش‏ ها و واحدهاى خود تقسیم كنند. علاوه بر این، سازمان‏ها، به افرادى‏كه بر فعالیت‏هاى جارى و كاركنان نظارت و آن را هدایت كنند، نیازمندند.
بنابراین، در هر سازمانى، چهار فعالیت اصلى به چشم مى‏ آید:
1- برنامه ریزى؛
2- سازماندهى؛
3- هدایت و رهبرى؛
4- كنترل.
براى نمونه، مطالعه و تدوین كتاب به عنوان منبع درسى براى رشته‏ هاى مختلف علوم انسانى دانشگاه‏ ها، هدفى ویژه است كه براى تحقق آن، سازمانى به نام »سازمان مطالعه و تدوین كتب‏ علوم انسانى« یا »سمت« تاسیس شده است.
این سازمان، براى دستیابى به هدف خود، برنامه ریزى و سازماندهى ه‏اى خاص دارد.»سمت«، نیروى انسانى مورد نیازش را از میان فارغ التحصیلان دانشگاه‏ها تأمین مى‏ كند وآنان را در كمیته‏ هاى تخصصى مربوط جاى مى‏ دهد و امكانات لازم، مانند ساختمان، خودرو و... را نیز فراهم مى ‏كند. همچنین در »سمت«، افرادى به عنوان مدیر، فعالیت كاركنان راهدایت، و بر حسن جریان امور نظارت مى ‏كنند.


تعریف مدیریت‏


دانشمندان تعریف‏ هاى گوناگونى از مدیریت به دست داده‏ اند. صاحب‏ نظرى علم‏ مدیریت را هنر انجام امور به وسیله دیگران توصیف كرده و بر نقش دیگران و قبول ‏هدف از سوى آنان تأكید ورزیده است. برخى دیگر، مدیریت را فرایند تحقق اهداف‏ سازمانى به وسیله انجام دادن چهار وظیفه برنامه ریزى، سازماندهى، هدایت و كنتر ل‏ مى ‏دانند. با مطالعه و بررسى تعاریف مدیریت مى ‏توان تعریف ذیل را به عنوان تعریفى‏ جامع ذكر كرد:
مدیریت، فرایند به كارگیرى مؤثر منابع انسانى و امكانات مادّى براى تحقق اهداف سازمانى ‏است.«
نكته مهم این است كه تحقق این فرایند به وسیله انجام وظایف اساسى مدیران، یعنى »برنامه‏ ریزى« »سازماندهى«، »هدایت و رهبرى« و »كنترل« و با توجه به نظام ارزشى حاكم برسازمان امكان مى ‏یابد.

وظایف اصلى مدیران 

 

1- برنامه ریزی

 

برنامه ریزى یعنى مدیران از پیش در باره هدف‏ ها و اقدامات مورد نظر بیندیشند و خود را براى استفاده از فرصت‏ ها و مقابله با خطرها آماده كنند. نخستین كار در برنامه ‏ریزى، مشخص كردن »هدف سازمان« است و سپس نوبت به ریز كردن هدف، براى‏واحدهاى تابع مى ‏رسد.
افق زمانى برنامه‏ ها، متفاوت است. برخى بلند مدّت و برخى كوتاه مدّت اند.
همچنین، برنام ه‏هاى بلند مدّت توسط مدیران عالى سازمان، و برنامه ‏هاى میان مدت و كوتاه ‏مدّت به وسیله مدیران میانى و عملیاتى تهیه مى ‏گردد.


1 - 1 - سازماندهى


سازماندهى، فرایند تنظیم و تخصیص كارها و اختیارات و منابع سازمان، میان اعضا وایجاد هماهنگى میان آن‏ها براى رسیدن به اهداف سازمان است. براى تحقق ‏اهداف، سازمان‏هاى مختلف، از ساختارهایى متفاوت بهره مى ‏جویند. براى مثال،ساختار یك مركز مطالعه و تحقیق، با ساختار یك كارخانه اتومبیل سازى متفاوت است.


1 - 2 - رهبرى


رهبرى، فرایند اعمال نفوذ براى برانگیختن كاركنان به فعالیت در جهت تحقق اهداف‏ است رهبران براى نفوذ در زیردستان نیاز به قدرت دارند و این قدرت از منابع‏ مختلفى همانند قدرت مرجعیت، قدرت قانونى، قدرت تنبیه وتشویق و... نشأت مى ‏گیرد.
همچنین، اطلاع مدیران و رهبران از انگیزه ‏هاى كاركنان، در هدایت آنان نقشى‏ مهم دارد.


1 - 3 - كنترل


فرایند كنترل، عبارت است از تنظیم كلّى فعالیت‏هاى سازمان كه عملكرد واقعى آن بامعیارها و اهداف از پیش تعیین شده مطابق باشد. كنترل، داراى انواعى مانندكنترل پیش نگر، كنترل حین عمل و كنترل بعد از عمل است. به منظوركنترل فعالیت‏ ها باید براى هر فعالیت، معیار مشخص شود. سپس باید نتیجه هر كار بامعیار مربوط بدان مقایسه گردد و در صورت مشاهده انحراف، اقدامات اصلاحى لازم ‏انجام شود.
هر چند وظایف اصلى مدیریت به طور مستقل مطرح شده است، ولى باید یادآورى شود كه‏ میان آن‏ها تعامل وجود دارد و بر یكدیگر اثرى متقابل دارند. همچنین، تأثیر نظام ارزشى ‏حاكم بر سازمان در این وظایف و در مجموع مدیریت انكارناپذیر است.

طبقه بندى مدیران‏

 


صاحب نظران مدیریت، مدیران را به شیوه هایى گوناگون تقسیم و طبقه بندى كرده‏اند.براى مثال، از نظر وسعت حیطه ی مسؤلیت، مدیران را به دو نوع » مدیران‏ وظیفه ه‏ا« و »مدیران عمومى« تقسیم كرده‏اند. »مدیران وظیفه ه‏ا«،مسؤول فعالیت‏ها و عملیات یك واحد و یا یك دایره سازمان هستند. آنان عهده دارمجموعه ه‏ایى از كارهاى مشابه، مانند خرید و یا تولیدند. همچنین »مدیران عمومى«،مسؤول تمامى سازمان، مانند كاركنان تولید، فروش و فعالیت‏هاى آنان هستند. همچنین‏ مدیران عمومى، مسئولیت تمامى و یا مجموعه سازمان و یا یك واحد مستقل از سازمان‏را بر عهده دارند.
دانشمندان، مدیران را بر حسب سطح سازمانى نیز طبقه بندى كرده و سه سطح را براى آن‏هادر نظر گرفته‏اند.
1- مدیران عملیاتى ؛
2- مدیران میانى ؛
3- مدیران عالى  


مدیران عملیاتى‏


این دسته از مدیران، در پایین‏ ترین سطح مدیریت سازمان فعالیت می ‏كنند. آنانها‏ مستقیماً با كاركنان در تماس اند و وظیفه هدایت فعالیت‏هاى كاركنان را بر عهده دارند.نظارت بر حُسن انجام كار افراد و تهیه برنامه‏ هاى كوتاه مدت و تفضیلى نیز از جمله وظایف‏ مدیران عملیاتى است. این دسته از مدیران به دلیل ماهیت كارى كه بر عهده دارند، بیشتراوقات خود را با زیر دستان سپرى مى‏كنند.


مدیران میانى‏


مدیران میانى، به عنوان واسطه ه‏اى میان مدیران عملیاتى و مدیران عالى عمل مى‏كنند.آنان علاوه بر هدایت فعالیت‏هاى مدیران عملیاتى، باید كارهاى خود را به مدیریت عالى ‏سازمان گزارش كنند. همچنین، مدیران میانى، اطلاعات لازم را گردآورى و تحلیل مى‏كنند وبراى تصمیم‏ گیرى در اختیار مدیران عالى قرار مى‏دهند. آنان بخشى از وقت خود را نیزصرف تهیه برنامه ‏هاى میان مدّت مى‏كنند.


مدیران عالى‏


مدیران عالى، در بالاترین سطح سازمان قرار دارند. آنان براى سازمان برنامه‏هاى‏بلند مدّت جامع را تهیه مى‏كنند. مدیران عالى، مسئولیت كلّ سازمان را بر عهده و بر كلّیه‏واحدهاى سازمان نظارت دارند و فعالیت‏هاى آنان را ارزیابى مى‏كنند. بهتر است مدیران‏عالى از میان مدیرانى كه رده‏هاى عملیاتى و میانى را با موفقیت طى كرده‏اند، انتخاب شوند.

 

درجه بندی مدیران  

 

مدیران عالى‏
مدیران میانى‏
مدیران عملیاتى‏


تمامى این مدیران، وظایف اصلى فرایند مدیریت، یعنى »برنامه ریزى« »سازماندهى«،»رهبرى و هدایت«، و »كنترل« را به عهده دارند. ولى میزان مسئولیت و زمانى كه هر یك‏از آنان براى این وظایف صرف مى‏كنند، متفاوت است. براى مثال، مقدار زمانى كه‏ مدیران عالى به برنامه ریزى اختصاص مى‏دهند، بیشتر از زمانى است كه مدیران‏ عملیاتى صرف برنامه ریزى مى‏كنند؛ زیرا مدیران عالى، وظیفه دارند كه برنامه‏ هاى‏ جامع را تهیه كنند، در حالى كه مدیران عملیاتى تنها باید برنامه ریزى عملیاتى را هدایت‏ كنند. در عوض، مدیران عملیاتى مدت زمان بیشترى صرف هدایت و رهبرى كاركنان‏ مى‏كنند، چرا كه این مدیران مستقیماً با كاركنان سر و كار دارند و مسئول هدایت‏ فعالیت‏هاى آنها مى‏باشند.

مهارت هاى مدیران‏

 


مدیران براى اعمال مدیریت صحیح، به سه مهارت نیاز دارند: مهارت فنى ،مهارت انسانى و مهارت ادراكى.

 

1- مهارت فنى: توانایى به كار بردن دانش و روش و فنونى است كه از راه آموزش و تجربه به‏ دست مى‏آید؛ مانند مهارت و توانایى یك مهندس مكانیك مجرّب كه در رشته خود داراى ‏مهارت فنى است.


2- مهارت انسانى: توانایى درك افراد و كار با آنان و به كارگیرى كاركنان جهت تحقق اهداف‏سازمان را مهارت انسانى مى‏گویند.


3- مهارت ادراكى: عبارت است از توانایى درك سازمان به عنوان مجموعه ه‏ایى كه بابخش‏هاى خود در تعامل است، و توانایى درك این كه تغییر در یك بخش سازمان در سایربخشهاى سازمان نیز تأثیر دارد. مهارت ادراكى، همچنین به توانایى حفظ منابع سازمان ودرك پیچیدگى آن اشاره دارد.


نكته اساسى این است كه مدیران در هر سه سطح عملیاتى، میانى، و عالى، به مهارت‏هاى سه ‏گانه نیازمندند، ولى میزان نیاز آنان به هر یك از مهارت‏ ها در سطوح مختلف، متفاوت است.بدین ترتیب كه مدیران در سطح عملیاتى مهارت فنى بیشترى نیاز دارند؛ زیرا مدیران‏ عملیاتى علاوه بر نظارت مستقیم بر كاركنان، باید آنان را به گونه تخصصى نیز آموزش دهند،در حالى كه مدیران عالى سازمان لازم است پیچیدگى سازمان را درك و ارتباط میان اجزاى ‏آن را تنظیم و سازمان را براى نیل به اهداف مورد نظر هماهنگ كنند. امّا مدیران هر سه سطح،نیازى یكسان به مهارت انسانى دارند؛ زیرا تمامى آنان با افراد در تماس اند و لازم است ازروش و فنون برخورد با كاركنان آگاه باشند و آنان را براى تحقق اهداف مورد نظر بسیج كنند.

بنابراین، مهم‏ترین مهارتى كه همه مدیران بدان نیازمندند، مهارت انسانى است.

یكى ازصاحب نظران مى‏گوید: مهارت انسانى داراى سه جزء است:

- درك رفتار گذشته‏ ی افراد

- پیش بینى رفتار آینده آنان

- هدایت، كنترل و تغییر رفتار آینده افراد


4- مدیران كارا و اثربخش


مدیران كارا توانایى استفاده بهتر از منابع موجود را در فرایند تحقق اهداف‏ سازمانى دارند . به عبارت دیگر، مدیر كارا كسى است كه بتواند با استفاده ازحداقل امكانات، حداكثر بهره را به سازمان برساند.
مدیران اثر بخش، توانایى گزینش اهداف مناسب و رسیدن به آن‏ها را از بهترین روش دارند.در واقع آنان از میان اهداف، بهترین و صحیح‏ ترین را برمى‏گزینند و مطلوبترین راه نیل به آن‏را تشخیص مى ‏دهند.


5- سیر تاریخى مدیریت‏


مدیریت، دانش و فنّى نوظهور نیست، بلكه تاریخى به قدمت زندگى اجتماعى انسان‏ دارد. زندگى خانوادگى و به ویژه زندگى قبیله اى، همواره با نوعى تضاد منافع، جنگ،صلح، تعاون و مانند آن همراه بوده است. عقل سلیم به ضرورت وجود نوعى مدیریت‏ در تمامى موارد یاد شده حكم مى‏ كند.
بنابر این، مدیریت پا به پاى رشد جوامع بشرى توسعه یافته است. ولى بى گمان بررسى جزءبه جزء و تفصیلى سیر تكاملى تاریخ مدیریت از حوصله این وبلاگ خارج است. بنابر این، دراین جا به گونه‏ هاى فشرده به سیر تاریخى مدیریت در تمدن‏هاى باستانى و قرون وسطى اشاره‏ مى ‏شود.


5 - 1 - مدیریت در تمدن‏ هاى باستانى‏


تمدن‏ هاى باستانى سومریان، مصریان، چینیان، یونانیان و ایرانیان، به مدیریت توجه‏ داشته‏ اند كه در این جا به اختصار بدان اشاره مى ‏شود.
سومریان: سومریان با اختراع خط (500 ق. م) توانسته مقرراتى را براى ثبت و ضبط سوابق به‏ منظور كنترل و ارزیابى افراد تهیه كنند. آنان، همچنین با تقسیم شهرها و ارائه نحوه و روش ‏خاص كنترل خود در امور شهرها، پیشرفتى شایان توجه داشته‏ اند.
مصریان: گواه توجه مصریان باستان به مدیریت، وجود اهرام عظیمى است كه به یقین بدون‏ اعمال مدیریت هرگز ساخته نمى‏ شد. علاوه بر این، مصریان نیاز به برنامه ریزى، سازمانده اى‏و كنترل را تشخیص داده بودند. آنان از »عدم تمركز« در سازمان استفاده كردند(2600 ق. م( و در اداره سازمان‏ها از نظریه‏ هاى كاركنان بهره مى‏ بردند.
چینیان: در تمدن باستانى چین، نیز به مدیریت توجه شده است. چنان كه تاریخ نشان مى ‏دهد،آنان در سازماندهى، برنامه ریزى، رهبرى و كنترل، فعال بوده‏اند. البته شهرت چینیان بیشترمربوط به نظام استخدامى آنان است كه به شیوه‏اى بسیار جالب طراحى شده بود ؛ چنان كه ‏نظام استخدامى فعلى انگلیس و آلمان از آن اقتباس شده است.
چینیان تحت تعالیم »كنفوسیوس« و »سیوس« در باره موضوع وفادارى و درستى عمل‏ كاركنان از نظامى خاص، پیروى مى كرده ‏اند.
یونانیان: یونانیان بیشتر از دیگر ملتها به مدیریت توجه داشته‏ اند. كتاب هایى كه از آن روزگاربه دست آمده است حاكى از این حقیقت است؛ مانند كتاب گزنفون به نام »سیر و پدیا«، كه‏ حاصل تحقیقات و مسافرت وى به ایران است.
دانشمندان بزرگ یونان، سقراط و افلاطون نیز در باره مدیریت مطالبى را طرح كرده‏ اند؛ از آن‏جمله سقراط، اصول مدیریت را جهان شمول مى‏ داند و تفاوتى میان اداره و رهبرى‏ سازمان‏ هاى دولتى و خصوصى قائل نیست.
همچنین، افلاطون نیز علاوه بر توجه به لزوم تقسیم كار مى‏ گوید: تقسیم كار باید بر اساس‏ شایستگى و تخصص باشد. وى بر اساس شایستگى و تخصص، افراد جامعه را به طبقه ‏ها یى‏ مختلف تقسیم مى‏ كند. براى مثال طبق تقسیم بندى افلاطون، فلاسفه كه قدرت تفكر دارند،باید حكومت كنند و افرادى كه گرایش نظامى دارند، باید در طبقه جنگجویان قرار گیرند.
ایرانیان: ایرانیان باستان از نخستین اشاعه دهندگان تفكر مدیریت به حساب مى ‏آیند. آنان‏ ضمن اهمیت دادن به برنامه ریزى، تقسیم كار و وحدت فرماندهى، از روش‏هاى حركت‏ سنجى، طرح جا و مكان و تدارك مواد و اشیا نیز استفاده مى‏ كرده‏ اند. گواه توجه شایسته ‏ایرانیان به مدیریت، كتاب هایى است كه دانشمندان یونانى درباره شیوه ‏هاى مدیریت و اداره‏ای ایرانیان نوشته ‏اند و به حاكمان خود توصیه كرده ‏اند از راه و روش ایرانیان استفاده كنند.


5 - 2 - مدیریت در قرون وسطى‏


دوران قرون وسطى، به دلیل ركود و افول اندیشه در مغرب زمین، به عصر جهل وتاریكى شهرت یافته است. شاید بتوان گفت كه در آن عهد، هیچ یك از معارف بشرى شاهدرشدى در خور نبوده است. البته دانش مدیریت، به دلیل نیاز جوامع، مورد توجه بوده است.ولى در قرون وسطى این دانش نیز مانند سایر دانش‏ها در مغرب زمین رشدى چندان نداشته‏ است. در عوض، در میان شرقیان و به خصوص متفكران مسلمان، دانش مدیریت، رشدى ‏قابل ملاحظه‏ اى داشته است. براى مثال، مى ‏توان از تحقیقات و نظریه‏ هاى غزالى و فارابى دراین باره یاد كرد. جرج، از اساتید و نویسندگان مدیریت مى‏ گوید: غزالى و فارابى به صفات وویژگى ‏هاى مدیر و رهبر توجه كرده‏ اند.

مكتب كلاسیك و نئوكلاسیك مدیریت‏

 

1 - مكتب كلاسیك مدیریت


چنان كه در فصل پیش گذشت، دانش مدیریت به عنوان نیازى حیاتى، از گذشته‏ هاى دوردر زندگى انسان حضور داشته و همواره از سیر تكاملى برخوردار بوده است. امّا با وقوع‏ انقلاب صنعتى و تحولات ناشى از آن - مانند پیشرفت فن‏آورى، تولید و گسترش صنایع -زمینه‏اى مناسب براى بروز تفكرات جدید در مدیریت پدید آمد. اندیشه‏ هاى جدید،مبتنى بر روش‏هاى علمى بود و منشأ تحولى بزرگ در مدیریت شد.
سرآغاز این تحول كوشش‏ ها و مطالعاتى است كه منجر به ظهور نظریه‏ هایى نو در مدیریت‏ شد و سپس به عنوان »مكتب كلاسیك مدیریت« مشهور گشت. سه نظریه مدیریت علمى،مدیریت ادارى و بوروكراسى، نظریه‏ هایى هستند كه مكتب كلاسیك مدیریت را تشكیل‏ مى‏ دهند .
براى آشنایى با مكتب كلاسیك بخش نخست این فصل، به بررسى این مكتب اختصاص‏ یافته است.
نظریه‏ هاى‏
مدیریتى‏
صاحب‏ نظران‏
اصلى‏
هدف‏


1 - 1 - مدیریت علمى :


پیش از انقلاب صنعتى، در مدیریت، روش‏هاى معمول و سنتى به كار گرفته مى ‏شد، ولى ‏با وقوع انقلاب صنعتى و تولید انبوه، دیگر این روش‏ها جواب گوى نیاز جامعه و صنایع نبود واز طرفى دیگر انتخاب تصادفى كارگران، عدم تشویق افراد كوشا و استفاده از روش ‏استبدادى در رهبرى سازمان‏ها و صنایع، موجب بروز مشكلاتى بسیار مى‏ شد.
در چنین شرایطى، مدیریت علمى به عنوان راه حلى براى مشكلات و پاسخى به این نیازهامطرح گردید. صاحب نظران مدیریت علمى، بیشتر مهندسانى جوان بودند كه به صورت‏ تجربى با شیوه‏ هاى انجام كار رو به رو بودند.
فردریك وینسلو تیلور(1856 - 1915) (35 م.( یكى از دانشمندان علم مدیریت‏ است كه به دلیل طرح نظریه »مدیریت علمى« و نقش اساسى‏ اى كه در پیشرفت وگسترش آن داشته است، به عنوان پدر »مدیریت علمى« یاد مى ‏كنند. تیلور به علّت‏ ضعف بینایى نتوانست تحصیلات خود را در رشته حقوق كامل كند. از این رو، به عنوان‏ كارگر ساده در یك شركت فولاد سازى استخدام شد. تیلور پله ‏هاى ترقى را از كارگرى تاسر مكانیسین طى كرد و پس از تكمیل تحصیلاتش با درجه سر مهندسى به كار خودادامه داد. وى در تمام این مدّت از نزدیك روش‏هاى انجام كار و مشكلات آن را مشاهده ‏مى ‏كرد، و در صدد اصلاح شیوه انجام كار برآمد. بدین منظور مطالعات خود را بر اساس‏ كارسنجى آغاز كرد.
روش مطالعه تیلور به این طریق بود كه هر فعالیت را به اجزاى كوچك تقسیم و مدّت زمان‏ انجام هر جزء را مشخص مى ‏كرد. همچنین تعداد حركات كارگران در حین انجام هر جزء كاررا نیز تعیین و حركات زاید را حذف مى ‏كرد. بدین سان، مشخص مى ‏شد كه هر كارگر درمدّت زمان معیّن و با وسیله و ابزار مشخص چه مقدار كار باید انجام دهد. تیلور معتقد بود كه ‏براى انجام كار بیش از حد مورد انتظار، باید كارگران را تشویق كرد.
آرا و نظریه‏ هاى تیلور را مى ‏توان در كتاب هایش، كه عبارتند از: نظام نرخ دستمزد قطعه‏ كارى (1895 م.) و مدیریت كارگاه (1903 م.) و اصول مدیریت علمى (1911 م.)، باز یافت.وى در آخرین كتاب خود، »مدیریت علمى« را انقلابى فكرى معرفى كرده و نتایج مطالعات‏ خود را به عنوان اصول مدیریت چنین طرح مى ‏كند:
1- جایگزین كردن روش علمى به جاى روش غیر علمى (محاسبات سر انگشتى)؛
2- ایجاد هماهنگى در اقدامات گروهى به جاى تشتت؛
3- ایجاد همكارى میان افراد، به جاى توجّه به نفع شخصى؛
4- كار و تلاش براى به حداكثر رسانیدن بازدهى به جاى بازده ‏هاى اندك و محدود؛
5 - به حداكثر رسانیدن بازدهى كاركنان در جهت رشد آنان و سازمانى كه در آن كارمى ‏كنند.
تیلور براى تحقق این اصول، راه‏هاى زیر را پیشنهاد مى ‏كند:
الف - ارائه علم مدیریت، به گونه‏ اى كه بتوان براى انجام هر كار بهترین روش رااتخاذ نمود؛
ب - گزینش كاركنان به روش علمى، به گونه‏ ایى كه به هر كارگرى، آن مسئولیت كارى راواگذارد كه براى او مناسب تر است؛
ج - آموزش و پرورش كارگران به روش علمى؛
د - ایجاد رابطه ‏اى صمیمى و دوستانه میان نیروى كار و مدیریت سازمان؛
ه - تشویق كارگران براى انجام كار بیشتر از حدّ استاندارد وتنبیه آنان به هنگام تنبلى وعملكرد كمتر از استاندارد.
علاوه بر تیلور، كه نقشى اساسى در تكوین مدیریت علمى داشته است، صاحب نظرانى ‏دیگر، مانند هنرى گانت ، فرانگ ولیلیان گیلبرگ و هارینگتون‏ امرسون نیز در تكامل مدیریت علمى سهمى عمده داشته‏ اند.
ارزیابى مدیریت علمى: نظریه مدیریت علمى، به عنوان تحولى اساسى در تاریخ علم‏ مدیریت مطرح است و نخستین تلاش منظّم و علمى در دانش مدیریت به حساب مى‏ آید: ازاین رو، شایسته است برخى از نكات قوّت و ضعف آن را معرّفى كنیم.


الف - نكات قوت:


1- بهبود تولید و رشد اقتصادى: از نتایج مثبت مدیریت علمى، بهبود وضع تولید و درمجموع، رشد اقتصادى صنایع است.
2- افزایش كارآیى: استفاده بهینه از منابع انسانى و امكانات مادّى، به گونه‏ اى كه از امكانات ومنابع حداكثر استفاده انجام پذیرد.
اساساً یكى از اهداف اصلى مدیریت علمى، افزایش كارایى بود كه با اعمال اصول مدیریت ‏علمى توسط مدیران تقریباً محقق شده است.
3- تشویق و تنبیه قانون مند: پیش از مدیریت علمى، میان كارگران كوشا و كم كار تفاوت قائل ‏نمى ‏شدند و یا دست كم روشى مشخص براى تمیز این دو دسته از یكدیگر به كار گرفته‏ نمى ‏شد. ولى در مدیریت علمى، مطرح شد كه براى هر كارى، استانداردى، تعیین شود و اگرفردى بیشتر از آن كار كند، مورد تشویق قرار گیرد و همچنین اگر كارگرى كمتر از حداستاندارد كار كند، تنبیه شود، هر چند تشویق و تنبیه مورد اشاره مدیریت علمى، صرفاً مادّى‏بود.


ب - نكات ضعف یا محدودیت‏هاى مدیریت علمى:


على رغم محاسن فوق، مدیریت علمى با محدودیت‏ ها و نارسایى هایى نیز مواجه است. كه‏ برخى از آن‏ها عبارتند از:
1- تصویرى كه این نظریه از انسان به دست مى ‏دهد، تصویر موجودى حسابگر و اقتصادى ‏صرف است كه آرزو و هدف اصلى ‏اش، افزودن بر سود خودش است. این حقیقت از بررسى ‏سخنان تیلور در كتاب اصول مدیریت علمى به خوبى استنباط مى ‏شود. بنابر این، مدیریت‏ علمى بیشتر به بعد مادّى انسان توجه مى ‏كند و از بررسى سایر ابعاد وجودى او غافل است.
2- مدل ترسیمى تیلور در مدیریت علمى، تنها مدلى مكانیكى است كه بر اساس تجزیه وتحلیل حركات كارگران طرح شده است؛ در حالى كه انسان علاوه بر حركات و انجام دادن ‏كار، داراى ویژگى‏ هاى روحى و روانى و نگرشى و... نیز هست.


+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت16:26توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

2 - مدیریت ادارى‏


از دیگر نظریه‏ هاى كلاسیك مدیریت، »نظریه مدیریت ادارى« است. این نظریه ‏برخلاف مدیریت علمى، كه روش‏هاى انجام كار را به بررسى مى ‏نهاد، دیدى كل نگردارد و اصولى كلى را براى اداره سازمان‏ها ارائه مى ‏كند.
هنرى فایول(1841 - 1925) ، مهندس معدن و مدیر شركت معدن ذغال‏ سنگ، نظریه پرداز مدیریت ادارى است. وى با هدف دستیابى به اصولى ساده براى‏اداره امور سازمان‏ها، مطالعات و تحقیقاتى انجام داد كه نتیجه آن در كتاب مدیریت‏ صنعتى و عمومى (1916) انتشار یافته است.
نظریه ‏هاى فایول در باره سازمان و مدیریت را مى ‏توان در سه بخش مورد بررسى قرار داد:


الف - فعالیت سازمان‏ها:

 

فایول، سازمان را به صورت یك پارچه مى‏ نگریست و معتقد بود كه‏ فعالیت‏هاى سازمان‏ها از شش جزو تشكیل شده است:
1- فعالیت فنى، شامل تولید، تغییر شكل مواد و تهیه محصول ؛
2- فعالیت بازرگانى، شامل خرید، فروش و مبادلات؛
3- فعالیت مالى، شامل تأمین منابع مالى و سرمایه و استفاده بهینه از آنها؛
4- فعالیت ایمنى، شامل حفاظت از اموال سازمان و جان و سلامتى كاركنان؛
5- فعالیت حسابدارى، شامل تعیین وضعیت موجودى حساب‏ها و دفاتر؛
6- فعالیت مدیریتى یا ادارى، شامل برنامه ریزى، سازماندهى، هماهنگى و نظارت.
فایول، اهمیتى بسیار براى فعالیت ششم قائل بود به گونه اى كه قسمت عمده كتاب وى به ‏بررسى این فعالیت اختصاص یافته است.


ب - اصول مدیریت:

 

فایول، در كتاب خود به چهارده اصل مدیریتى اشاره مى‏ كند، ولى مراد او از اصول، حكم قطعى و ثابت نیست. وى در این باره مى ‏نویسد:
به ندرت امكان دارد كه یك اصل به صورت یكسان دو بار مورد استفاده قرار گیرد زیرا انسانها بایكدیگر متفاوت اند و زمان به سرعت تغییر مى‏ كند.
برخى از اصول مذكور به شرح ذیل است:
تقسیم كار: كارها و فعالیت‏ هاى سازمان باید به گونه ‏اى تقسیم شود كه موجب‏ رشد كاركنان متخصص گردد، تا بدین وسیله ضمن كاهش ضایعات، مهارت افرادافزایش و عملكرد آنان بهبود یابد.
اختیار: اختیار، عبارت است از حق صدور دستور. فایول، میان اختیار رسمى،كه از مقام مدیر سازمان نشأت مى‏ گیرد، و اختیار غیر رسمى، كه از مقبولیت شخص مدیر نزد زیر دستان حاصل مى‏ گردد، تفاوت مى ‏گذارد. وى معتقد است كه میان اختیار ومسئولیت ارتباط برقرار است و باید اختیار و مسؤولیت با هم متناسب  باشند. درحقیقت، افرادى كه اختیار )حق صدور دستور( دارند، باید پاسخگوى آن نیز باشند.
انضباط: انضباط، اطاعت حاصل از توافق مدیر و زیردستان است؛ یعنى مدیران‏ و كاركنان باید به تعهدات خود، كه بر اساس توافق دو جانبه به دست آمده است، پایبندباشند و پاداش و تنبیه نیز باید بر مبناى میزان عمل به این تعهدات باشد.
وحدت مدیریت: فعالیت‏ هایى كه به منظور تحقق یك هدف انجام مى‏ شود، باید زیر نظر یك مدیر قرار گیرد تا او بتواند فعالیت‏ها را با یكدیگر هماهنگ و در جهت‏ تحقق هدف مورد نظر هدایت كند. اصل »وحدت مدیریت« بر این اساس استوار است‏ كه اگر مسؤلیت اجراى یك برنامه را به یك نفر واگذاریم، كارایى بیشتر خواهد شد.
تمركز: سازمان‏ها نیز مانند اندام موجود زنده، به یك نظام مركزى نیازمندند تافعالیت آنها را هماهنگ كند. در بدن انسان نقش این نظام مركزى را مغز بر عهده دارد. درسازمان نیز نظام مركزى فرماندهى، عبارت از مدیریت است.
مدیر سازمان مى‏ تواند تمامى اختیارات را خود اعمال و یا برخى از آن‏ها را به زیر دستان‏ تفویض كند. در این صورت، نظام غیر متمركز بر سازمان حاكم خواهد بود.
تمركز یا عدم تمركز، به خودى خود مطلوب نیست، زیرا درجه مطلوب از تمركز یا عدم‏تمركز را شرایط سازمان و نگرش مدیریت آن تعیین مى ‏كند و میزان استفاده از هر یك از آنهامقدارى است كه كارآیى سازمان را به حداكثر برساند.
سلسله مراتب: در سازمان‏ها، سلسله مراتب از بالاترین مقام سازمان تاپایین‏ ترین جزو آن حاكم است. ارتباطات رسمى در سازمان، از طریق سلسله مراتب‏ جریان مى ‏یابد و از این راه وحدت مدیریت حاصل مى ‏شود. فایول بر آن است كه اگرسلسله مراتب طولانى شود موجب كندى جریان كار و تأخیر در تصمیم‏ گیرى‏ ها مى ‏گردد.بنابراین، مى‏ توان تا حدودى انعطاف ‏پذیر بود و سلسله مراتب سازمان را كوتاه كرد.
استمرار خدمت كاركنان یا ثبات: چون فردى را براى انجام كار برمى گزینیم تامدّتى نمى ‏تواند به خوبى كار كند و در واقع مدّتى زمان لازم است تا به كار خود مسلّط شود. بر این اساس، اگر فردى را پیش از تسلط بر انجام كارش، جا به جا و از شغلى به ‏شغل دیگر منتقل كنیم، هزینه هایى كه صرف آموزش او شده است، از بین مى‏ رود.وان گهى، این جا به جایى باعث تضعیف روحیه كاركنان شده، امكان شناسایى نقاط قوّت‏ و ضعف آنان را از مدیر باز مى ‏گیرد.
بنابراین، پیش از این كه افراد به بهره ورى كامل در شغل خود برسند، نباید آنان راجا به جا كرد. در حقیقت، دوران خدمتى كاركنان باید از استمرار و ثبات نسبى برخوردار باشد.
ابداع و نوآورى: نوآورى، همان قدرت تفكّر در طرح و اجراى برنامه است.مدیران باید بسترى مناسب براى تفكّر كاركنان در باره برنامه‏ هاى موفق و اجراى‏ آزمایشى آن فراهم كنند و امكان استفاده از قدرت خلاقیت و نوآورى را از كاركنان‏ نگیرند.
روحیه یگانگى: قدرت و توان سازمان‏ها از وحدت، هماهنگى و یگانگى ‏كاركنان به دست مى ‏آید. یكى از روش‏هاى ایجاد حسّ یگانگى در افراد، آشنا ساختن‏ آنان با اهداف سازمان است. راه دیگر، مشخص كردن نقش هر فرد در دستیابى به‏ اهداف است. اگر هر دو روش به كار گرفته شود، نتیجه ه‏اى بهتر به دست مى‏ آید.


ج - ویژگى‏ هاى مدیران:

 

فایول، معتقد بود كه مدیران باید داراى ویژگى‏ هاى ذیل باشند:
1- توانایى فكرى: مدیران باید از توان فهم، یادگیرى و تشخیص برخوردار باشند.
2- توانایى جسمى: سلامت و توانایى جسمى و داشتن ظاهرى مناسب نیز براى مدیران ‏ضرورى است.
3- معلومات عمومى: مدیران باید از اطلاعات و معلومات كلّى - هر چند مربوط به شغل ووظیفه سازمان نباشد - برخوردار باشند.
4- معلومات تخصصى: بدیهى است كه داشتن اطلاعات كلّى به تنهایى براى مدیران كافى ‏نیست، بلكه آنان باید از دانش و آگاهى لازم در باره شغل خاص خود نیزبرخوردار باشند.
5- تجربه: مدیران ضمن انجام كار خود در سازمان، مهارت هایى ویژه كسب م ى‏كنند كه براى ‏آنان ضرورى و لازم است.

  - 3 - نظریه بوروكراسى


واژه « بوروكراسى » در زبان عامیانه بیشتر داراى بار منفى مانند كاغذ بازى، عدم‏ كارایى، اتلاف وقت در سازمان‏ ها و حاكم بودن قوانین خشك و غیر منطقى است. ولى از نظرعلمى، بوروكراسى به معناى حكومت مقامات دولتى است. منظور ما از بوروكراسى ‏پدیده‏اى اجتماعى است كه مورد توجه دانشمندانى بسیار قرار گرفته است.
مهم‏ترین نظریه ه‏ایى كه در باره ی بوروكراسى طرح شده است از آن »وبر« جامعه‏ شناس آلمانى (1864 - 1920) است؛ چنان كه اگر نام بوروكراسى برده شود، بى اختیارنام »وبر« را نیز در اذهان تداعى مى ‏كند. بنابراین، در این بخش، نظریه بوروكراسى< وبر> بررسى خواهد شد.
به اعتقاد »وبر« سازمان، تشكیلاتى است كه دست كم داراى دو جزء رهبر و كادر ادارى و ازسلسله مراتب نیز برخوردار باشد. وى مى‏ گوید براى اداره سازمان باید رهبر،حق اعمال قدرت (اختیار) داشته و این اعمال قدرت باید مشروع باشد.
»وبر« قدرت و مشروعیت اعمال قدرت را تعریف مى‏ كند. به زعم وى، تحمیل اراده و دستور به دیگران، على رغم مقاومت احتمالى افراد، قدرت نامیده مى ‏شود. او مشروعیت اعمال‏ قدرت را چنین تعریف مى ‏كند كه رهبر و یا فردى كه اعمال قدرت مى ‏كند، معتقد باشد كه این‏ حق را دارد و كاركنان و زیردستان نیز خود را ملزم به اطاعت از او بدانند.
اعمال قدرت در جوامع مختلف بر اساس ارزش‏ها و اعتقادات و نظام فكرى آنان تحقق ‏مى ‏یابد، اما »وبر« به اعمال قدرت از سه طریق اشاره مى‏ كند:


الف - اعمال قدرت كاریزماتیك، بر مبناى نفوذ شخص رهبر:


كاریزما، در لغت به معناى موهبت و عطیه الهى است. فردى كه از این موهبت‏ برخوردار است، داراى ویژگی هایى خارق العاده است كه موجب نفوذ وى در پیروانش ‏مى ‏شود. از این رو، به این رهبر، كاریزما و به این نوع از بوروكراسى،كاریزماتیك مى‏ گو یند.
بوروكراسى كاریز ماتیك، با رهبر متولّد و با مرگ وى از میان مى ‏رود. زیر دستان به دلیل‏ اقتدار رهبر، به او اعتماد دارند. نزدیكترین فرد به رهبر - كه معمولا وفادارترین آنان به وى ‏نیز هست - رابط میان رهبر و پیروان است.


ب - اعمال قدرت سنّتى:


رهبر در این نوع بوروكراسى، بر مبناى تقدّس رسوم و آداب و سنن - كه مورد پذیرش ‏پیروان است - اعمال قدرت مى‏ كند. رهبر سنّتى بر اساس قدرتى كه به ارث برده است، دستور مى ‏دهد و پیروان بدون احساس وفادارى به شخص رهبر و بر اساس سنّت از او اطاعت‏ مى ‏كنند.
كاركنان در این نوع بوروكراسى بیشتر از راه وراثت به كار گمارده مى ‏شوند و تصدى مشاغل‏ بیشتر، بر پایه روابط خویشاوندى است.


ج - اعمال قدرت قانونى:


در این بوروكراسى، مشروعیت اعمال قدرت، از اعتقاد مردم به قانون و مقررات‏ ناشى مى ‏شود. رهبر از طریق قانونى برگزیده مى ‏گردد و او از طریق مقام و مرتبه سازمانى ‏اعمال قدرت مى‏ كند. بدین سان، اعمال قدرت در این نوع بوروكراسى، تنها در چارچوب‏ قانون امكان‏ پذیر است.
»وبر« تصویرى از بوروكراسى به دست مى ‏دهد كه در آن، اعمال قدرت بر منطق و قانون‏ استوار است. وى نمونه ایده ‏آل خود از بوروكراسى را بوروكراسى معقول و یا عقلایى ‏مى ‏خواند.


مهمترین ویژگى‏ هاى بوروكراسى معقول (قانونی) عبارتند از:


1 - كارها به میزانى بسیار، تخصصى است؛
2 - كاركنان باید وظایف غیر شخصى سازمان را انجام دهند؛
3 - نظام حقوق و دستمزد، به روش منطقى تنظیم گردیده است و مأموران ادارى از حقوق ماهانه ‏برخوردارند كه بر اساس جایگاه آنان در سلسله مراتب سازمان پرداخت مى‏ شود؛
4 - سلسله مراتب اختیارات، در سازمان موجود است؛
5 - روش ارتقاى مقام به ترتیب ارشدیت و یا شایستگى است كه تشخیص آن بر عهده‏ ی مقامات رده بالاتر است؛
6 - میان مالكیت و مدیریت سازمان، تفكیك مى‏ شود؛
7 - كاركنان همواره به گونه ی یكسان تحت نظام كنترلى قرار دارند؛
8 - سوابق تصمیمات، پرونده و مدارك، ثبت و ضبط و نگهدارى مى ‏شود.


ارزیابى نظریه بوروكراسى:


بوروكراسى از موضوعاتى است كه هم در علم مدیریت و هم در جامعه‏ شناسى موردبحث است. از این رو، نقاط قوت و ضعف آن نیز محلّ توجّه دانشمندان بوده است كه به آن‏هااشاره خواهد شد.


الف - نكات قوّت:


1- امكان پیش بینى رفتار كاركنان، قوانین و مقررات و رویه‏ هاى موجود در بوروكراسى،همگى منجر به ثبات رفتار كاركنان مى ‏شود. در این صورت، رفتار كاركنان قابل پیش بینى ‏بوده، اجراى فرایند مدیریت آسانتر است.
2- در بوروكراسى، مشاغل و وظایف به روشنى و با دقت تعریف مى ‏شود. از این رو، مشاغل ‏و وظایف تكرارى و یا معارض بسیار آسان خواهد شد.
3- تقسیم كار و تخصصى شدن آن، موجب رشد كاركنان مى ‏شود و به این ترتیب، كاركنانى ‏ماهر و متخصص تربیت مى‏شود.


ب - نقاط ضعف:


1 - نمونه بوروكراسى »وبر« نمونه ‏اى ایده‏ آل و ذهنى است كه در عمل هیچ گاه تحقق نخواهدیافت. آنچه در دنیاى واقعى به نام بوروكراسى شكل مى ‏گیرد، با نمونه ترسیمى »وبر« بسى ‏تفاوت دارد.
2 - بوروكراسى نیز مانند سایر نظریه‏ هاى مكتب كلاسیك، خشك و غیر قابل‏ انعطاف است.
3 - »وبر« نمونه ترسیمى خود را بهترین نوع سازمان مى‏ داند؛ در حالى كه مشخص نیست كه‏ ساختار بوروكراسى از سایر ساختارهاى سازمان بهتر باشد.
4 - در بوروكراسى، بیش از اندازه بر رعایت مقررات تاكید مى ‏گردد و این تأكید باعث دورماندن از هدف اصلى مى ‏شود؛ زیرا به جاى این كه قانون و مقررات ابزارى براى نیل به هدف ‏باشند، خود تبدیل به هدف خواهند شد.
5 - تأكید بسیار بر قوانین و مقررات و محصور كردن كاركنان در چارچوب آنها، باعث‏بازماندن از رشد و خلاقیت و نوآورى آنان مى‏ گردد و مقام انسان را تا حد یك ماشین و ابزارانجام كار تنزل مى‏ دهد.
6- آنچه موجب شگفتى است این است كه »وبر« خود بوروكراسى را تعریف نكرده؛ در حالى كه ‏از قدرت، اختیار و مشروعیت تعریف ارائه داده است. همین موضوع -< تعریف نكردن‏ بوروكراسى> باعث بروز اختلاف در فهم مراد وى از بوروكراسى شده است.

مكتب نئوكلاسیك مدیریت یا روابط انسانى

 

با دقت در نظریه‏ هاى مكتب كلاسیك مدیریت، مشخص مى ‏شود كه كانون توجه این‏ نظریه‏ ها، حول محور افزایش كارآیى و بهره و سود اقتصادى متمركز است. تحقیقاتى بسیاردر زمینه افزایش كارآیى صورت پذیرفته و دانشمندان در صدد بوده ‏اند تا با مطالعات وتحقیقات جدید، صرفه اقتصادى كارها را بیشتر كنند.
یكى از این مطالعات در كارخانه ‏هاى هاثورن (1924 - 1932) متعلق به شركت »وسترن‏ الكتریك« به سرپرستى »التون مایو« انجام گرفت. هدف مایو و همكارانش تعیین‏ تأثیر عوامل فیزیكى - مانند افزایش و یا كاهش نور - در بازده كار بود. بدین‏ منظور كاركنان را به دو گروه تقسیم كردند. گروه اوّل گروه آزمایش بود كه میزان نور محیط كار آنان تغییر مى ‏كرد )كاهش و یا افزایش( و گروه دوم، گروه كنترل كه نور محیط كارشان‏ ثابت بود.
با افزایش نور براى گروه آزمایش، مشاهده شد كه تولید آنان افزایش یافته است. جالب این كه ‏محصول تولیدى گروه كنترل نیز افزون گشت. در آزمایش بعدى، نور براى گروه آزمایش ‏كاهش یافت، امّا از میزان تولید كاركنان كاسته نشد.
»مایو« و همكارانش تحقیقات خود را با بررسى اثر تغییر ساعت كار، تغییر میزان حرارت،تغییر مكان كار و افزایش دستمزد ادامه دادند. آنان به این نتیجه رسیدند كه بهبود شرایط فیزیكى كار، افزایش دستمزد، تشویق مادى و مانند آن، اثرى اندك بر میزان بازدهى افراددارد. آنان دریافت اند كه كاركنان به توجه و بهبود شرایط روانى نیازمندند. و این عوامل، تأثیرى ‏بیشتر از عوامل فیزیكى و مكانیكى و مادى دارد.
تحقیقات هاثورن، نقطه آغاز مكتب نئوكلاسیك بود كه بر مبناى مكتب كلاسیك مدیریت بناشد و آن را تعدیل و تكمیل كرد. مكتب نئوكلاسیك، در شاخه‏ هایى مختلف رشد كرد،


1- میزان بازده تولید كاركنان، تنها تابع عوامل مادى نیست، بلكه عوامل انسانى و روانى ‏تاثیرى بیشتر بر آن دارد.
2- نگرش مكتب كلاسیك به انسان، نگرشى اقتصادى است و انسان را موجودى حسابگر كه ‏تنها به فكر سود بیشتر است معرفى مى ‏كند و با انسان برخوردى ابزارى و مكانیكى دارد، ولى‏ مكتب نئوكلاسیك مدیریت، انسان را به عنوان موجودى داراى انگیزه‏ هاى معنوى، نیاز وهدف مورد توجه قرار مى ‏دهد.
3- براى نخستین بار، مشخص شده است درون هر سازمان، یك یا چند سازمان غیر رسمى‏وجود دارد كه بر كار و رفتار كاركنان سازمان تأثیر گذار است.
4- نوع مدیریت و رهبرى مدیران، نقشى مهم در افزایش بهره ورى و رشد كاركنان دارد. .

 

ارزیابى مكتب نئوكلاسیك مدیریت‏


هر چند ارزیابى هر مكتب پس از بررسى نظریه‏ هاى آن امكان مى ‏یابد، ولى در این‏جا با توجه به آنچه در این باره به اختصار بیان شد، به چند نكته اشاره مى‏ شود:


- مطالعات هاثورن، نقطه آغاز نهضت روابط انسانى بود كه در شاخه هایى گوناگون مانندعلوم رفتارى و... رشد یافت.
مكتب نئوكلاسیك، در مقایسه با مكتب كلاسیك، از پویایى ویژگی ه‏ایى برخوردار است.
تاثیر ابعاد روانى كاركنان در بهبود وضعیت تولید و كارایى و رشد خود آنان در نتیجه‏ مطالعات روابط انسانى مشخص شد.
كاستى ها
انتقاد اساسى به مكتب نئوكلاسیك آن است كه اگر پیروان مكتب كلاسیك، كاركنان‏ را به بند مى ‏كشیدند و بوى استعمار از گفتار آنان محسوس بود، لیك دست كم از صداقتى‏ برخوردار بودند و مسائل انسانى را مطرح نمى ‏كردند. امّا در مكتب نئوكلاسیك، همان هدف‏ مكتب كلاسیك )افزایش بازدهى( دنبال مى ‏شود، ولى همین هدف زیر عنوان زیباى توجه به‏نیازها و انگیزه‏هاى انسان مخفى است. طرفه‏تر آن كه نئوكلاسیك‏ها روان انسان‏ها را نیز درخدمت سود و بهره و افزایش تولید قرار دادند.
- این مكتب به انسان توجهى بسیار دارد و بر اساس شناخت نیازها و انگیزه‏ ها و ادراكات‏ انسان پى ریزى شده است؛ در حالى كه شناخت انسان - این موجود پیچیده - كارى سخت ودشوار و شاید محال است.

نظریه ‏هاى جدید مدیریت

 

با مرورى مختصر بر مكاتب كلاسیك و نئوكلاسیك مدیریت، آشكار گشت كه ‏مكتب كلاسیك با محدودیت ‏ها و نارسائی هایى مواجه است و مكتب نئوكلاسیك براى‏ تعدیل و جبران كاستى ‏هاى آن شكل گرفته، ولى نتوانسته است براى تمامى مشكلات‏  مدیریت و سازمان راه حلّى مناسب ارائه كند. از این رو، تحقیقات و مطالعات دانشمندان ‏ادامه یافت و نظریه هایى نوین به دانش مدیریت اضافه شد. این نظریه ‏ها، به عنوان‏ نظریه‏ هایى نوین مدیریت شهرت یافت. برخى از این نظریه ‏ها عبارتند از: نظریه عمومى‏ سیستم‏ ها، نظریه اقتضائى و نظریه نقش‏هاى مدیریت استعاره ‏ها.

 

نظریه عمومى سیستم‏ ها


چند نظریه سیستم، مفهومى نوین نیست، ولى این نظریه بعد از جنگ ‏جهانى دوم مطرح شد. البته، قبل از آن نیز صاحب نظرانى، مانند خانم مارى پاركرفالت ، چستر بارنارد و به ویژه نوربرت وینر در این باره اظهار نظرهایى كرده بودند، ولى تلاش آقاى برتالانفى در این باره بیش از دیگران‏ است؛ چنان كه مى ‏توان گفت در واقع نظریه عمومى سیستم ‏ها را وى معرفى كرده است.


تعریف سیستم‏


به دلیل كثرت كاربرد واژه « سیستم » در علوم مختلف حتى در محاورات‏ روزانه، هر كس، گونه ‏اى تلقى ویژه از این واژه دارد. حال، براى آشنایى با مفهوم سیستم به‏ برخى تعریف ‏ها، كه اندیشمندان ارائه كرده‏ اند، اشاره مى ‏شود:

برتالانفى در تعریف سیستم مى‏ گوید:« سیستم، مجموعه‏ اى از واحدهاى مرتبط به هم است » در تعریفى دیگر آمده است: « سیستم، مجموعه واحد و یا كلّ متشكل ازاجزاى مربوط به یكدیگر مى ‏باشد.» 
صاحب نظرى دیگر مى‏گوید:  « سیستم مجموعه‏ اى است متشكل از عناصرى مرتبط ومتعامل با یكدیگر كه این ارتباط و تعامل، به سیستم، نوعى كلیّت و تمامیت‏ مى بخشد » 
همچنین در تعریفى دیگر آمده است: « سیستم عبارت است از یك گروه بندى منظم از عناصر مجزّا و در عین حال مرتبط به یكدیگر، به منظور تأمین هدف‏هاى از پیش تعیین ‏شده.»


پس، مى ‏توان گفت سیستم داراى ویژگى ‏هاى زیر است:


1- از تعدادى اجزا یا عناصر - دست كم دو جزء - تشكیل شده است؛
2- میان اجزا و عناصر آن ارتباط و تعامل بر قرار است؛
3- براى تأمین هدفى معین مى ‏كوشد.

طبقه بندى سیستم ها


سیستم‏ ها را مى ‏توان به دو طریق طبقه بندى كرد: طبقه بندى بر اساس تعامل‏ و یا نداشتن تعامل با محیط؛ و طبقه بندى بر اساس سطح پیچیدگى سیستم.


1- سیستم‏ هاى باز و سیستم ‏هاى بسته:

سیستم ‏ها از لحاظ تعامل و داد و ستد انرژى ‏و امكانات با محیط خود، به دو دسته سیستم‏ هاى باز و سیستم ‏هاى بسته تقسیم ‏مى ‏شوند.
سیستم بسته، سیستمى است كه با محیط خود هیچ گونه ارتباط و تعاملى ندارد. در حقیقت،این نوع سیستم هیچ انرژى و هیچ نوع ورودى اى از محیط خود دریافت نمى ‏كند و درصورت دریافت انرژى از محیط، از بین خواهد رفت؛ مانند ذرّه اتم.
سیستم باز، سیستمى است كه با محیط خود ارتباط و تعامل دارد و از محیط انرژى و مواد دریافت‏ مى‏كند. این نوع سیستم، داده‏ هاى خروجى نیز به محیط مى ‏دهد. همچنین، از محیط اثر مى ‏پذیرد وبر محیط اثر مى‏ گذارد؛ مانند انسان و سازمان‏ها.


2- طبقه بندى سیستم‏ها بر اساس پیچیدگى:

« بولدینگ » سیستم‏ ها را بر اساس ‏پیچیدگى، به نُه سطح تقسیم كرده است؛ چنان كه هر طبقه‏ اى نسبت به طبقه پیش،كاملتر، و علاوه بر ویژگى خود، از ویژگى‏ هاى طبقه پایین‏ تر نیز برخوردار است.


1 - سطح نخست، سطح ساختار ایستا و یا سطح چارچوب‏ هاست. در این سطح،جغرافیا و آناتومى جهان هستى مورد بررسى قرار مى ‏گیرد؛ مانند نقشه‏ هاى زمین ونمودار سازمان.


2 - سطح دوّم، سطح سیستم‏ هاى پویا و ساده است. در این سطح، سیستم ه اداراى حركتند، ولى حركات آن‏ها ساده و از پیش تعیین شده است؛ مانند ساعت ودوچرخه.


3 - سطح سوم، سایبرنتیكى یا مكانیزم ‏هاى خود تنظیم است. سیستم ها در این سطح، خودتنظیم هستند و بدون دخالت عامل خارجى، تعادل خود را حفظ مى ‏كنند؛ مانند ترموستات.


4 - سطح چهارم، سطح سیستم‏ هاى باز یا سلولى است كه مرز میان موجودات‏ زنده و جمادات است.


5 - سطح پنجم، نباتى و یا گیاهى است كه در این سطح، سیستم از حسّ - هر چند به گونه ی ‏ضعیف آن - برخوردار است. و از نوعى تقسیم كار ساده - مانند تقسیم كار میان برگ و ساقه و ریشه گیاهان - نیز بهره مى‏ برند.


6 - سطح ششم، حیوان است. در این سطح، سیستم از گیرنده ‏هاى اطلاعاتى - مانند چشم و گوش -برخوردار است و با دریافت اطلاعات به وسیله گیرنده ‏هاى حسّى توسط مغز، آن‏ها را تجزیه وتحلیل مى ‏كند و عكس العملى مناسب بروز مى ‏دهد.


7- سطح هفتم، انسان است. هر یك از افراد انسان، یك سیستم خود آگاه است. در این سطح،سیستم، اهدافى خاص دارد و از گیرنده ‏هاى اطلاعاتى قوى برخوردار است و علاوه بر فكر مى ‏تواند حوادث آینده را پیش بینى كند.


8- سطح هشتم، سازمان‏هاى اجتماعى است. سیستم‏ ها در این سطح بسیار پیچیده ‏اند.نظام‏ هاى ارزشى، هنر و دانش ‏هاى گوناگون، از جمله دانش مدیریت، در این سطح موردبررسى قرار مى ‏گیرد.


9- سطح نهم، سیستم‏هاى ناشناخته - یا ماوراء الطبیعه - است كه دانش بشرى نتوانسته است به ‏آن راهى یابد.


سطوح نه گانه سیستم‏ها را مى ‏توان در سه دسته گرد آورد :

دسته اوّل، كه شامل سطوح 1 و 2 و3 خواهد بود، بُعد فیزیكى و مكانیكى دارند و در حوزه علم فیزیكى و مهندسى بررسى‏ مى ‏گردند.

دسته دوم، شامل سه سطح پس از آن است كه بُعد بیولوژیكى دارند و در علومى ‏چون گیاه شناسى، زیست‏ شناسى و پزشكى از آن بحث مى ‏شود.

دسته سوم، شامل سه سطح‏ واپسین سیستم‏ها است كه از انسان‏ شناسى، علوم اجتماعى، هنر و مذهب بحث مى ‏كنند

 

ویژگى ‏هاى سیستم ‏هاى باز:

 

پس از آشنایى با تعریف سیستم باز و جایگاه آن در سطوح ‏سیستم‏ ها، باید گفت كه نظریه سیستم ‏ها، در قالب سیستم باز بیان شده است. همچنین،در بحث مدیریت، سازمان‏ها از جمله سیستم‏ هاى سطوح عالى ‏اند كه ارتباط با محیط یكى ‏از ویژگى ‏هاى آن‏هاست. از این رو، لازم است ویژگى ‏هاى سیستم باز مورد بحث‏ و بررسى بیشتر قرار گیرد. این ویژگى ‏ها عبارتند از:


1- ورودى داده: سیستم باز، به شیوه هایى گوناگون از محیط خارج، انرژى ‏مى ‏گیرد. ضرورت دریافت انرژى توسط سیستم، براى تحقق اهدافش و همچنین ادامه‏ ی حیاتش، انكارناپذیر است؛ مانند ضرورت دریافت مواد مصرفى یك كارگاه و یا ضرورت‏ غذا براى انسان.


2- فرایند : سیستم باز، مواد و انرژى ‏هاى دریافتى را تغییر شكل داده، با فعل وانفعالات به محصول مورد نظر مبدّل مى ‏كند.


3- خروجى ستاده: هر سیستم باز؛ مواد و انرژى دریافتى را به محصول مبدّل‏ و به محیط خارج صادر مى‏كند.


4- گردش رویدادها: كار دریافت مواد و انرژى و تبدیل آن به محصول و سپس ‏صدور آن به محیط خارج از سیستم، پایان كار آن نیست؛ زیرا سیستم با دریافت مجدّدانرژى، دوباره كار خود را آغاز مى ‏كند و این فعالیت ها تداوم مى‏ یابد و به شكل گردشى ‏تكرارى روى خواهد داد.


5- مرز سیستم : مرز هر سیستم، موجب جدایى و تشخیص آن از محیط است.سیستم‏ هاى باز، مرزهایى قابل نفوذ دارند، در حالى كه مرز سیستم ‏هاى بسته غیر قابل نفوذ است. تشخیص مرز سیستم در سطوح عالى سیستم‏ ها - مانند سیستم ‏هاى اجتماعى -بسیار مشكل است.

 

6 - باز خور: سیستم باز، در باره عملكرد خود اطلاعاتى دریافت مى ‏كند كه براساس آن، انحرا ‏هاى احتمالى از مسیر را اصلاح مى‏ كند. در حقیقت، سیستم باز بااستفاده از مكانیزم بازخور، بخشى از خروجى را، به عنوان ورودى، به داخل سیستم بازمى ‏گرداند و بدین وسیله، حركات و فعالیت‏ هاى بعدى را تنظیم مى كند.


7- آنتر وپى منفى : آنتروپى، موجب زوال و نابودى سیستم است و از تمایل‏ سیستم به كهولت و نابودى ناشى مى ‏شود. یك سیستم، براى ادامه حیات، مجبور است‏با این عامل مقابله كند. از این رو، سیستم باید براى مبارزه با نابودى و كهولت، نیروى ‏جدید دریافت كند. به این عمل، آنتروپى منفى می ‏گویند.


8- تعادل: هر سیستم، متشكل از اجزا و خرد سیستم ‏هاى گوناگون است كه ممكن است میان‏ آن‏ها تضاد و تعارض برقرار باشد. این تضاد و تعارض، حیات سیستم را با خطر مواجه‏ مى ‏سازد. از این رو، سیستم مى ‏بایست میان اجزاى درونى خود تعادل برقرار كند و در ارتباط خود با محیط نیز از تعادل برخوردار باشد.


9- ثبات: سیستم‏ هاى باز، با دریافت نیرو و مواد از محیط، پایدارى و ثبات خود را حفظ مى‏كنند و از استمرار و ثبات برخوردار مى‏ شوند. در غیر این صورت، سیستم نمى ‏تواند دربرابر تعهد هاى ناشى از تغییر و تحوّل محیط، مقاومت كند. بیش تر سلول‏ هاى بدن انسان در هرسال مى ‏میرند و با سلول هایى نو جایگزین مى ‏شوند، ولى ظاهر فیزیكى بدن، چندان تغییرنمى ‏یابد. بنابر این، در حالى كه یك سیستم باز، در فرایند تبدیل داده ‏ها به باز داده‏ ها فعّال ‏است، تمایل سیستم به حفظ خود در طول زمان پابرجاست.


10 - هم نیرو زایى تضایف: در اثر تعامل و همكارى اجزاى سیستم، بهره ورى‏ افزون مى ‏گردد. مفهوم هم نیروزایى آن است كه كلّ، از مجموع اجزاء بزرگتر است. براى ‏نمونه، اگر در یك سازمان، به جاى اینكه هر بخش داراى واحد استخدام باشد، یك ‏اداره استخدام فراگیر مشغول به كار باشد، بازدهى بیشتر خواهد داشت.


11- همپایانى: براى رسیدن به هدف و انجام هر كارى، راه‏هاى گوناگون در پیش‏است. در واقع، مفهوم همپایانى، به عنوان ویژگى سیستم، آن است كه مى ‏توان از راه ‏هاى ‏گوناگون به وضعیت یا حالت نهایى واحد رسید. بنابراین، مدیران باید بدانند كه براى ‏دستیابى به اهداف خود، مى‏ توانند از راه ‏هاى گوناگون بهره برند.

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت16:23توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

 

تعریف مدیریت 

مدیریت فرایند به کارگیری مؤثرو کارآمد منابع مادی وانسانی در برنامه ریزی سازماندهی بسیج منابع وامکانات هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت می گیرد.
واقعا باید گفت ؛که در ابتدا انسانها درباره مدیریت چقدر میدانند؟دانش مدیریت تا چه حد علمی است و آیا مدیریت علم است یا هنر؟ بخشی از مدیریت را میتوان از طریق مدریت آموزش فرا گرفت و بخشی دیگررا ضمن کار باید آموخت در واقع بخشی را که با آموزش فرا گرفته می شود علم مدیریت است . و بخشی را که موجب به کار بستن اندوختها در شرایط گوناگون می شود هنر مدیریت می نامند. «به عبارتی دیگر سخن علم دانستن است و هنر توانستن .»

جدیدترین نظریه مدیریت نظریه نقشهای مدیری است اساس این نظریه این است که آنچه را مدیر انجام میدهد باید ملاحظه نمود و بر پایه چنین ملاحظاتی فعالیتها یا نقشهای مدیری را معین کرد . آدیزس (adizes ) با مطالعه مدیریت برای اداره موثرهر سازمان چهارنقش « مدیر تولید ـ اجرای ـ ابداعی و ترکیبی » را لازم میداند هر یک از این نقشهای مدیری با یکی از خرده سیستم و یک سیستم اجتماعی ارتباط دارد . زیرا هر نوع سازمانی خواه بازرگانی،صنعتی یا اداری یک سیستم اجتماعی است و بیشتر خرده سیستم های اجتماعی مرکب از خرده سیستم های به هم پیوسته زیادی هستند . که شامل خرده سیستم های انسانی ، اجتماعی ، اداری ، ساختاری ، اطلاعاتی ، تصمیم گیری و تکنولوژی اقتصادی است . ادریزس این چنین استدلال می کند که به طور کامل هر چهار نقش را ایفا کنند و هیچ گونه سبک مدیری غلط نداشته باشند اندکند زیرا چنین مدیری باید تکنسینی عالی ، رئیس ،مبتکر و نیز ترکیب کننده باشد. هر مدیری با توجه به نوع کار سطح سازمان و شرایط محیطی به درجاتی از مهارتها ی مدیری نیاز دارد . مدیریت به شکل یک هرم است که در پایین ان عالی ،در وسط میانی ، در بالا عملیاتی ؛مدیران عملیاتی ،این مدیران سرشان بسیارشلوغ است و مراجعه مکرر افراد موجب انقطاع کارشان می شود . و اغلب مجبورند برای نظارت در رفت وامد باشند و برای پرسنل خود ماموریتهای کاری خاص تعیین کنند وبا برنامه عملیاتی تفصیلی کوتاه مدت طرح ریزی کنند.
مدیران میانی؛ انها به طور مستقیم به مدیریت رده بالا گزارش میدهند کارشان مدیریت بر سرپرستا ن است و نقش حلقه واسطی را میان مدیریت عالی و مدیران عملیاتی به عهده دارند بیشتر وقتها به تحلیل دادهها ،اماده کردن اطلاعات برای تصمیم گیری تبدیل تصمیمهای مدیریت عالی به پروژههای معیین برای سرپرستان و جهت دادن به نتایج کار مدیران عملیاتی است . مدیریت عالی ؛ مدیری که در نقشهای عملیاتی و میانی موفق بوده و عملکرد کلی واحدهای عمده را ارزیابی می کنند و درباره موضوعات و مسائل کلی با مدیران سطح پایین به تبادل نظر می نشینند و بیشتر وقتشان را با همکاران یا افراد خارج از سازمان واندک زمانی را با افراد زیردست می گذرانند .
هرمدیری باید خلاقیت داشته باشد خلاقیت یعنی به کارگیری توانایهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید تداوم حیات سازمانها به باسازی انها بستگی دارد؛ باسازی سازمانها از طریق هماهنگ کردن اهداف یاـ وضعیت روز و اصلاح و بهبود روشهای حصول این اهداف انجام می شود .
ماکسیم گورکی می گوید :اگر کار تفریح باشد زندگی لذتبخش است و اگر وظیفه باشد زندگی بردگی است .

خلاقیت مدیران

هر مدیری باید خلاقیت داشته باشد خلاقیت یعنی به کارگیری توانای های ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید . تداوم حیات سازمان ها به باسازی آنها بستگی دارد باسازی سازمان ها از طریق هماهنگ کردن اهداف با وضعیت روز و اصلاح و بهبود روش های حصول این اهداف انجام می شود .
چه کسی خلاقیت و نوآوری می کند ؟
هر انسان مدیر یا غیرمدیری از استعداد
خلاقیت برخوردار است بنابرین نباید خلاقیت فقط در انحصار مدیران خاصی باشد زیراآنچه که محکمتر از وجود استعداد خلاقیت است جلوگیری از عوامل بازدارنده ظهور آن است که در صورت آزاد سازی ذهن از پیش فرض ها و الگو های زنجیرهای ذهنی در مدت کوتاهی توان خلاقیت و به کارگیری فکر های نو در عمل را می توان دو برابر افزایش داد.

مدیریت موفق و مؤثر

مدیریت موفق و مؤثر عبارت است ؛ از کسب اهداف سازمانی یا چیزی بیش از آن . « ویلیام جمیز» با تحقیقی که درباره انگیزش انجام داد ، به این نتیجه رسید که کارکنان ساعتی ، تقریباً با میزان کاری در حدود20الی 30 درصد توانایی یشان می توانستند شغل خود را حفظ کنند و اخراج نشوند؛ این تحقیق همچنین نشان داد که اگر کارکنان، انگیزش بیشتری داشته باشند تفریباً با 80 الی 90 درصد توانای خود، کارمی کنند . مدیری که بتواند حداقل کار مورد قبول را با استفاده از امکانات مدیری مانند : توبیخ ، کسر حقوق و .... فراهم سازد ؛ مدیر موفق نامیده می شود ولی مدیر مؤثر کسی است که بتواند 80الی 90درصد توانای های افراد را به کار گیرد .

چگونه می توان مدیرموفق ومؤثری بود ؟

برای موفق و مؤثر بودن ، توانای های ذاتی و اکتسابی معینی لازم است . مدیر مؤثر نیاز به توانای های فنی ، انسانی ادراکی ، طراحی و حل مسائل دارد . یک مدیر موفق ، نگرش و انگیزه های معینی دارد. پاداش های سازمانی (اضافه حقوق ، ارتقاء و ...) و جو سازمانی بر انگیزه و انگیزش وی اثر دارد . یکی دیگر از موفقیت ، رویدادهای پیش بینی نشده وامدادهای غیبی است ؛ زیرا همیشه توانای های افراد نیست که برای ایشان موفقیت می اورد . بررسی میزان موفقیت و مؤثر بودن هر مدیر بر اساس دیدگاه و معیارهای سازمانی صورت می گیرد .

برنامه ریزی

هنگامی که آدمی در مسیر رشد عقلانی خود به ضرورت برنامه ریزی در زندگی خویش پی برد، آن را در نظام های اجتماعی به عنوان ابزاری در خدمت مدیریت و رهبری ، مورد توجه قرار داد و امروز می بینیم که ساختار وجودی سازمان ها پیچیده گشته اند ، که بدون برنامه ریزی های دقیق نمی توانند به حیات خود تداوم بخشند.

تعریف برنامه ریزی

برای دست یافتن به هدف مورد نظر ، باید قبل از تلاش فیزیکی یا اقدام به انجام کار، تلاش ذهنی یا برنامه ریزی کافی صورت بگیرد.« برنامه ریزی شالودۀ مدیریت را تشکیل می دهد ».

فلسفۀ و ضرورت برنامه ریزی

فلسفۀبرنامه ریزی به عنوان یک نگرش و راه زندگی که متضمن تعهد به عمل بر مبنای اندیشه ، تفکر و عزم راسخ به برنامه ریزی منظم و مداوم می باشد ، بخش انفلاک ناپذیر مدیریت است؛ فرد و سازمان برای رسیدن به اهداف خویش نیاز به برنامه ریزی دارند ، بنابراین ضرورت برنامه ریزی ، برای رسیدن به جز ئیترین اهداف یک واقعیت انکار ناپذیر است . نیاز به برنامه ریزی از این واقعیت نشأت گرفته است .« همۀ نهادها در محیطی متحول فعالیت می کنند».


سازماندهی

انسان ذاتاً کنجکاو است با حواس پنجگانۀ خود به جستجو در دنیای اطرافش پرذاخته تلاش می کند تا مشاهداتش را در قالب های منسجم نظم بخشد . انسان امروزی نه تنها نیمی از روزش را به همکاری در تلاش های گروهی می گذراند بلکه نیم دیگر را به تماشای تلویزیون ، خواندن روزنامه و کتاب یا به مجامع عمومی برای سرگرمی سپری می کنند که همگی حاصل تلاش گروهی انسانها در واحدهای سازمانی است . نظریه پردازان سازمان از حوزه های گوناگون نظیر : مدیریت ، روانشناسی ، جامعه شناسی ، علوم سیاسی، اقتصاد، مردم شناسی، مهندسی ، مدیریت بیمارستانی و ... پدید آمده اند و هر یک چیزی براین موضوع افزوده اند .

تعریف سازماندهی

سازماندهی ، فرایندی است که طی آن تقسیم کار میان افراد وگروه های کاری و هماهنگی میان آنان ، به منظور کسب اهداف صورت می گیرد .

انواع مختلف سازماندهی

روش های بسیار متفاوتی برای دسته بندی سازمان ها هست ؛ سازمان رسمی و سازمان غیر رسمی
سازمان رسمی وغیر رسمی :سازمان رسمی را مسؤلین به طور قانونی بنیانگذاری و تصویب می کنند و در آن تعداد مشاغل ، حدود وظایف و اختیارات و چگونگی انجام آن مشخص می شود . ساختارهای رسمی در واقع تخیلی هستند زیرا سازمان آن گونه که پیش بینی عمل نمی کند ؛ اما سازمان های غیررسمی بیانگر حالت واقعی است، یعنی چگونگی عمل سازمان را به طور واقعی نشان می دهد . بعد از انکه ساختار رسمی ایجاد می شود ، سازمان غیر به طور طبعیی در چارچوب آن پدیدار میگردد؛ سازمان غیر رسمی حاصل تعامل اجتماعی مداوم است و ساختار رسمی تعدیل ، تحکیم یا گسترش می دهد .

تعریف سازمان رسمی

در سازمان رسمی ، مدیر روابط سازمانی را به طور مکتوب و به کمک نمودار با دقت هر چه بیشتر برای کارکنان تشریح می کند . تغیرات بعدی در صورت لزوم می تواند به طور رسمی یا غیر رسمی انجام شود .

تعریف سازمان غیر رسمی

دراین سازمان ، مدیر روابط سازمانی را به طور شفاهی برای کارکنان توضیح می دهد و این روابط را بر حسب نیاز تغییر می دهد .
برنامه ریزی فرایندی است که به موجب آن شما آینده خود را دائماً می سازید « روجرفریتز»

 

نظریه نقشهای مدیریتی

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت16:19توسط امیرحسین علیزاده. | |

مردي در يك بالن در حال پرواز كردن بود كه متوجه شد گم شده است. در حالي كه ارتفاع بالن را كم مي‌كرد، مردي را ديد.
مرد بالن‌سوار فرياد زد: "ببخشيد، مي‌توانيد به من كمك كنيد. من به دوستم قول دادم كه نيم ساعت پيش او را ملاقات كنم، اما حالا نمي‌دانم كجا هستم." مرد روي زمين پاسخ داد: "بله. شما در يك بالن در ارتفاع حدود 10 متر از سطح زمين معلق هستيد. شما از شمال بين 40 و 42 درجه عرض جغرافيايي و از غرب بين 58 و 60 درجه طول جغرافيايي قرار داريد."
مرد بالن‌سوار پاسخ داد: "شما بايد مهندس باشيد."
مرد روي زمين گفت: "بله. از كجا فهميدي؟"
مرد بالن‌سوار گفت: "خوب، همه چيزهايي كه گفتي از نظر فني درست است، اما من نمي‌دانم با اطلاعاتي كه دادي چكار كنم و در حقيقت هنوز گمشده هستم."
مرد روي زمين پاسخ داد: "شما بايد مدير باشيد."
مرد بالن‌سوار گفت: "بله من مدير هستم، اما از كجا فهميدي؟"
مرد روي زمين گفت: "خوب، شما نمي‌داني كجا هستي و نمي‌داني كجا مي‌روي. شما قولي داده‌اي اما نمي‌داني آن را چگونه عملي كني و انتظار داري من مشكلت را حل كنم. واقعيت اين است كه شما دقيقاً در همان موقعيت پيش از برخوردمان قرار داري اگر چه ممكن است در بيان آن مقداري خطا داشته باشم."

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت16:12توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

اگر شرکت یا سازمان در جهت افزایش سطح نوآوری خود گام برندارد قادر نخواهد بود از عهده چالش های راهبردی برآید.
برای ارتقاء سطح نوآوری و خلاقیت، شناخت چهار P خلاقیت و نوآوری از اهمیت بالایی برخوردار است.
چهار P خلاقیت و نوآوری در اصل 4 عامل موثر در خلاقیت و نوآوری است که این چهار کلمه با حرفP آغاز می شوند.

 


این چهار P عبارتند از:
محصول (PRODUCT)
امکانات(POSSIBILITIES)،
فرآیند (PROCESSES)
خلاقیت فردی و گروهی (PERSONAL AND GROUP CREATIVITY)

فرایندها و خلاقیت فردی و گروهی از طریق امکانات منجر به محصول (نوآوری) می شود.

 

 

 

 

محصول = امکانات + فرایندها خلاقیت فردی و گروهی

 

 

 

هماهنگی چهار P با خلاقیت و نوآوری
خلاقیت را می توان هم از طریق فنون و هم از طریق افزایش خلاقیت فردی و گروهی افزایش داد. اگر این امور در فرهنگ مناسب سازمانی رخ دهد حاصل آن نوآوری خواهد بود.

 

 

 

محصول PRODUCT
محصول نتیجه فرایند خلق یا نوآوری است و می تواند یک شئ فیزیکی، خدمت و یا ارتقاء هر یک از این ها، یک فرایند برای افزایش اثر بخشی و یا کارائی، یک روش نوآورانه تر بازاریابی یا روش بهتر مدیریت باشد و محصول برای اینکه یک خلاقیت واقعی باشد باید داری ارزش باشد.
چگونه می توان فهمید که یک چیز دارای ارزش قابل ملاحظه ای است؟
گاهی به وسیله تجزیه و تحلیل، گاهی به وسیله درک مستقیم و شهود. ارزش، یک امر نسبی است که هم به سیستمهای ارزشی شخص یا سازمان ارزیاب و هم به زمانی که خلاقیت صورت می گیرد بستگی دارد.

 

 

 


امکانات POSSIBILITIES
برای روی دادن نوآوری باید امکانات لازم برای خلاقیت و نوآوری وجود داشته باشد. اگر در شرایط مطلوبی به سر نبرید هر قدر هم که دارای استعداد خلاق باشید و هر قدر هم از دانش و مهارت بالایی برخوردار باشید قادر به خلق نوآوری نخواهید بود. تا فرهنگ سازمانی با گسترده ترین معنا از نوآوری حمایت نکند خلاقیت روی نخواهد داد. شواهد نشان می دهد که نوآوری سازمان از مدیریت دقیق سازمانی نشأت می گیرد. که این موضوع را می توان از مدیریت هفت S سازمانی به خوبی درک کرد. هفت s عبارتند از: راهبرد، ساختار، سیستم ها (مدیریت)، سبک (رهبری)، کارمندیابی، مهارتها و فرهنگ سازمانی.

 

 

 

خلاقیت فردی و گروهی PERSONAL AND GROUP CREATIVITY
افزایش خلاقیت فردی تلاش دوجانبه ای را می طلبد: 1- افزایش استفاده از نیمکره سمت راست مغز (در مورد آدمهای چپ دست نیمکره سمت چپ) به منظور بالا بردن شهود و درک مستقیم.

2- رهاسازی خود از قید و بندهای اجتماعی بودن که خلاقیت را محدود کرده است.

 

 

 

فرایند PROCESSES

تکنیکهای متعددی را می توان برای افزایش خلاقیت حل مسئله در یک سازمان بکار برد. این فرایندها در جهت افزایش خلاقیت ها در تمام مراحل فرایند حل مسئله سوق دارند.

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت16:4توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

"Michael Porter"

«پیروزی های اقتصادی و ملی ارثی نیستند باید آنها را به وجود آورد.»
«استراتژی رقابت، شکست برنامه ریزی راهبردی!»


 

 

زیسـت نامـه پورتر :

 

مایکل پورتر در سال 1947 متولد شد. دارای درجه مهندسی از دانشگاه پریستوم و فارغ التحصیل MBA است و دکترای خود را در سال 1973 از دانشگاه هاروارد دریافت کرده است. آقای مایکل پورتر اولین کتاب خود را در سال 1980 زیر عنوان «استراتژی رقابت» نوشت و بدین ترتیب شهرت زیادی در ارائه نظریات راهبردی در مدیریت به دست آورد.

 

دورنـمای اندیشـه پورتر :

مطالعات و نظریات مایکل پورتر از سالهای دهه 1970 تاکنون همواره مورد توجه قرار دارد. خوشبختانه تفکرات مایکل پورتر از نظر دانشگاهی و اجرایی و سازمانی مورد پذیرش قرار گرفته است، و در بسیاری از سازمانها تئوری زنجیره ارزش و استقبال شده است. امروزه نظریه های پورتر به عنوان موج انقلابی مورد توجه مدیران سازمان است.

 

ارکان اندیشه پورتر:

پیش از اظهار نظر مایکل پورتر و اندیشه های نوین او، تعریف استراتژی و راهبرد به فعالیتهای درون سازمانی بر می گشت و کانون توجه مدیران در تعیین استراتژی سازمان عبارت بود از کاهش هزینه ها و افزایش سهم بازار. این چنین نظریاتی بر پایه تئوریهای ایگور آنسف باز می گشت و بر اساس اندیشه های او بود. در کتاب «راهبرد رقابتی» پورتر سعی می کند ترکیبی بین نظریات و طرح اندیشه های جدید خود را ارائه دهد. او معتقد است استراتژی سازمان نباید تنها بر اساس امکانات و توانمندیها تعیین شود، بلکه باید به استراتژیهای کلان صنعت و ارزیابی دورنمای فعالیتهای اقتصاد جهانی نیز نگریست.


گونه گرایی
به نظر پورتر گونه گرایی، راهبردی است که به جای اینکه سازمان به صورت مجزا و منفرد به تولید یک کالا بپردازد و عمل کند، در صورتی که به سایز سازمانهای هم صنعت خود بپیوندد امکانات بسیار خوبی را به دست خواهد آورد. پس از نظریه های مک کنزی و گروه مشاوران بستون در مورد اینکه کدام یک از سازمانها موفق و یا ناموفق هستند، پورتر به سه عامل بحران زا در سازمان اشاره می کند که عبارتند از:
- تست یا آزمون جذابیت. آیا گروه صنایعی که به صورت گونه گرا عمل می کنند از نظر ساختاری موفق تر هستند و جالبتر به نظر می رسند؟ آیا صنعت جذابتر دارای نرخ بازگشت سرمایه گذاری بالاتری است؟ آیا کالاهای صنایعی که جذابیت ندارد توسط سایر کالاهای صنایع دیگر جانشین می شوند؟
- هزینه ورود آزمایشی. در صورتی که هزینه ورود به صنعت برای دوره آزمایشی زیاد باشد آیا چالشهای دیگر سرمایه گذاری که دارای نرخ بازگشت بیشتری هستند مورد توجه قرار می گیرد؟
- آیا مزیت نسبی آن کالایی است که دارای مزایای فوق العاده باشد و ویژگی برای مصرف کننده داشته باشد؟


الماس ملی
برای پورتر پرسشی مطرح می شود: چرا پاره ای از سازمانها به طور مستمر نوآوریهای خوبی دارند و می توانند از فرصتهای رقابتی استفاده کنند؟ پورتر پاسخ به این پرسش را در چهار اصل برای سرمایه گذاری می داند:
1. مطالعه عوامل و سازنده های مهارتی و زیرساختها؛
2. بررسی شرایط تقاضای ملی؛
3. بررسی سیاستهای حمایتی و پشتیبانی از صنعت؛
4. تعیین استراتژیهای رشد، سازماندهی و مدیریت.
این عوامل استراتژیک و راهبردی که «الماس ملی» نامیده می شود سبب توسعه و پیشرفت صنعت می گردد.


رقابت و زنجیره ارزش
پورتر دو گونه فعالیت در سازمان می شناسد. فعالیتهای اول و فعالیتهای دوم. فعالیتهای اولیه مربوط به تغییر شکل مواد اولیه، امکانات و منابع سرچشمه های ساخت و تولیدات کالاها است و فعالیتهای گونه دوم که مربوط به توزیع و پشتیبانی کالاها و خدمات است. معمولاً فعالیتهای گونه دوم را مدیریتی می نامند.


کانون توجه پنجگانه
مایکل پورتر معتقد است برای اینکه سازمانی بتواند در عرصه استراتژی رقابتی بازار قرار گیرد، باید نسبت به انتخاب سیاستهای راهبردی بنیادی زیر اقدام نماید:
- رهبری هزینه، بدین ترتیب که هزینه های تولیدی او در حداقل باشد تا بتواند رهبری کاهش هزینه های تولید را در بازار رقابت به عهده گیرد؛
- سیاست مزیت یا ارائه ارزشهای خدمات ویژه ای که او را از سایر سازمانها جدا کند؛
- توجه به بازار منحصر به فرد و جدید که در حقیقت دست نخورده و بکر باشد.
مهارت در این است که بتوان سیاست لازم را در زمان و مکان مناسب انتخاب کرد. این سیاستهای بنیادی رقابتی همراه با پنج استراتژی و راهبرد زیر اجرا پذیرند:
1. توانمندی مشتریان در پرداخت و خرید کالاها و خدمات؛
2. توانمندی عرضه کنندگان در تاثیر گذاری بر قیمتهای تمام شده کالاها و خدمات؛
3. توانمندی در تغییر قیمت و کاهش منافع در عملکرد بازار آزاد؛
4. سطح توانمندی های سرمایه گذاری برای اجرای سیاستهای رقابتی؛
5. سطح تهدیدها برای ورود به بازار جدید و یا عرضه کالاها و خدمات نو..

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:34توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

"تغییر همواره خود در تغییر است البته با شتاب بیشتر."
"سیستم تنها یک مفهوم نیست، هوش زیستن، جهان هستی، طبیعت موجود، همه سیستم هستند و پیروی از یک نظام کلان دارند."

 


زیست نامه راسل اکاف :

 

آقای راسل اکاف متولد 1919 از پیشاهنگان علم مدیریت در زمینه نظریه سیستمها، رئیس انجمن اندیشمندان سیستم و صاحبنظر برجسته، اندیشمند و هوشمند در زمینه مدیریت است. در سال 1975 کتاب معروف او به نام (مقدمه ای بر پژوهش عملیاتی) یکی از بهترین کتابها در موضوع درس مدیریت بود.
آقای اکاف لیسانس مهندسی معماری خود را در سال 1941 از دانشگاه پنسیلوانیا دریافت داشت و بعد از آن در سال 1947 دکتری فلسفه را از همین دانشگاه اخذ کرد. وی بیش از 20 کتاب و 150 مقاله در مجلات معتبر جهان به چاپ رسانده است.

 

دورنمای اندیشه مک گریگور:

 

نظریات اکاف در مورد سیستم و جهان بینی او در مورد علت و معلولها در نظام جهانی راه-گشای اندیشه سیستمی او بود. اهمیت و ویژگی نظر اکاف در این است که سازمان و فعالیتهای آن نیز سیستمی و نظام مند است و معتقد است روابط سازمانی نیز تابع نظام و سیستم است. بر همین اساس تئوریهای خود را در ارتباط با برنامه ریزی و کنترل و سازماندهی ارائه می دهد وی در نهایت به ساختار سازمانی دایره ای اشاره می کند که دارای هیئت مدیره برای برنامه ریزیهای راهبردی و هیئت مدیره اجرایی برای برنامه ریزی راهکاری است. او معتقد است چنین ساختار سازمانی برپایه مدیریت مشارکتی است.

 

ارکان اندیشه مک گریگور:

 

آقای اکاف در زمینه تعریف نظام سیستم معتقد است (سیستم) ارتباط از هوش زندگی و مفهوم آن حقیقت در دنیای طبیعت است. او می گوید: «تغییر خود در تغییر است» بنابراین شتاب تغییر هر لحظه زیاد می شود. مثلاً سرعت سفر از زمان تولد ما بیشتر است. این سرعت بیش از آن است که بتوان آن را محاسبه کرد، ارتباط برقرار کرد و نسبت به برنامه ریزی ساخت، تولید، و مصرف کالاها و خدمات اقدام کرد. به همین دلیل است که: (تغییر همواره در شتاب است).
آقای اکاف نسل ما را عصر ماشین می-نامد و معتقد است جهان امروز ماشین پروردگار عالم است. این جهان آفریده شده تا کارها و مأموریتهای معلومی را انجام دهد و بشر قسمتی از این ماشین است در خدمت پروردگار، تا خواسته های او را انجام دهد. به نظر آقای اکاف سیستم عبارت است از مجموعه دو یا چند واحد که بر یکدیگر اثر می گذارند و جزء سومی را بوجود می آورند.

 

 

 

بنابراین سیستم باید دارای شرایط و ویژگیهایی باشد، که از قبیل:
- عوامل و سازنده های آن بر یکدیگر اثر گذارند و واحد و یا مجموعه دیگری را به وجود آورند.
- رفتار اجزاء و مجموعه با یکدیگر مرتبط است.
- در نتیجه یک زیر مجموعه با سیستم جدید تشکیل می شود.
- بنابراین در صورتی که جزئی از سیستم قطع شود کل نظام و سیستم و روابط آن مختل می شود.

 

 

 

آقای اکاف چهار گونه سیستم و نمایه و الگو را تشخیص می دهد که عبارتند از: 1- سیستمها و یا نظامهای قطعی؛
2-سیستمها و یا نظامهای فعال؛
3- نظامهای اجتماعی؛
4- نظامهای اکولوژی؛

از مهمترین نظریه های ارزنده اکاف (برنامه-ریزی) است. آقای اکاف معتقد است عاقل کسی است که تعاقب و پیوند مراحل جریان فعالیتها را ببینید و از برنامه های نزدیک برد راهکارهای لازم را پیدا کند و بتواند فعالیتها را کنترل کند و نسبت به وقایع و پیشامدها پیش بینی های لازم را از قبل انجام دهد. آقای اکاف به برنامه- ریزی راهبردی دوربرد و راهکارهای اجرایی نزدیک برد اشاره می کند و رکن اساسی در برنامه ریزی را تصمیم گیری می داند. او به سه نوع برنامه ریزی معتقد است: برنامه- ریزی بازتابی، برنامه ریزی پیش عمل، و برنامه ریزی عمل گرا یا کنترل و نظارت برآنچه که در آینده رخ خواهد داد.
اصلی را که آقای اکاف در برنامه ریزی عمل گرا اظهار می کند عبارت از مشارکت، تداوم، و کلان بینی است.
آقای اکاف می گوید در ذات بشر کنجکاوی است.
آقای راسل اکاف در بحث مربوط به روش قیاس معتقد است برای درک بهتر هر چیز آن را باید تقلیل دهیم و اجزاء آن را از نظر فیزیکی و یا مفهومی جداسازی کنیم.
آقای اکاف در مورد قطعیت می گوید پس از آنکه سازنده ها و واحدها شناخته شدند باید روابط آنها را بررسی کنیم و علت و معلول آن را دریابیم. حال پرسشی مطرح است که آیا تمام روابط جهان دارای علت و معلول هستند اگر چنین باشد بنابراین نظریه رابطه مکانیکی و طبیعی قطعیت، ثابت می شود.

آقای راسل اکاف در مورد نظریه تجزیه و تحلیل و قطعیت معتقد است جهان دارای رابطه و مکانیزمی ثابت است که به عنوان ماشین عمل می کند.

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:29توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

امروزه در اغلب جوامع، سازمانها و شرکت ها، از نوآوری و اهمیت آن بسیار سخن به میان آمده و اهمیت نوآوری در ماندگاری، کامیابی، موفقیت و ارتقاء سازمانها در دنیای پر از تغییرات و دگرگونی ها بیش از پیش به اثبات رسیده است.
پس از اینکه یک فکر یا اندیشه بکر و نو، برخواسته از خلاقیت شخص تولید می شود، مرحله بعد و تکمیلی آن اجرا کردن و به عبارت دیگر به مرحله عمل رساندن آن می باشد، که این مرحله همان نوآوری است. نوآوری تبدیل فکر، اندیشه و ایده نو به عمل و حرفه و وارد کردن آن به بازار و صنعت می باشد و در واقع پیاده ساختن ایده ناشی از خلاقیت است که به صورت یک محصول یا خدمت تازه ارائه می گردد.
نوآوری برخلاف تصور عموم مقوله ای گسترده و پیچیده است که در هر شرکت یا سازمانی باید تبدیل به یک فرهنگ سازمانی شود.
برای رسیدن به چنین هدف و آرمانی در ابتدا بایست شناخت کاملی از مفهوم نوآوری وانواع آن بدست آورد. در شماره های قبل از نوآوری و تفاوت های آن با خلاقیت سخن به میان آمد و در این شماره به انواع نوآوری پرداخته می شود.
شناخت انواع نوآوری می تواند کمک شایانی در به اجرا درآوردن هرچه بهتر، اصولی تری و کاراتر ایده بکرو تازه کند.
صاحب نظران و اندیشمندان عرصه نوآوری چهار نوع نوآوری را مطرح نموده اند که عبارتند از نوآوری محصول، فرآیند، بازاریابی و مدیریت.
در ادامه در مورد هر کدام از موارد فوق توضیحاتی مختصر ارائه می شود:

1- نوآوری محصول:

این نوع نوآوری، به محصولات و یا خدمات جدید یا ارتقاء محصولات یا خدمات قبلی می انجامد. این نوع نوآوری پرکاربرد ترین و رایج ترین نوآوری می باشد که می تواند بسیار سودمند برای سازمان باشد.

برای نمونه شرکت اینتل، سازنده تراشه های کامپیوترهای شخصی، در سالهای گذشته با رقبای خود که از نمونه های مشابه و تقلیدی تراشه هایش برای رقابت بر سر قیمت استفاده می کردند روبه رو شد، با نوآوری مدیر ارشد اجرایی این شرکت و با تدوین برنامه ای اقدام به تولید تراشه های نو کرده و رقبای خود را در گرد و غبار پشت سر خود محو کردند.

2- نوآوری فرایند:

این نوع نوآوری به فرآیندهای بهبود یافته در سازمان به عنوان مثال در بخش های عملیات، مدیریت منابع انسانی، امور مالی و ... منتج می شود.

این نوع نوآوری بر بهبود اثربخشی و کارایی تاکید می ورزد و با بهبود در فرآیند و با ایجاد روش و فرآیند جدید و نوین و یا تغییر در فرآیند، سبب بهتر شدن جریان کار، ارتقا، بهبود محصول و خدمات و در نهایت پیشرفت سازمان می گردد.

3- نوآوری در بازاریابی:

این نوع نوآوری به کارکردهای بازاریابی، تبلیغ، قیمت گذاری، توزیع و دیگر کارکردهای محصول به غیر از توسعه محصول ( مانند بسته بندی یا تبلیغات) مربوط می شود.

استفاده از مفهوم نوآوري بازاریابی، سازمانها را قادر می سازد تا همگام با تغییرات فناوري، نیازهاي مشتریان را که پیوسته با تغییرات سلایق و شرایط جامعه دستخوش تحول است، شناسایی کرده و انتظاراتشان را برآورده سازند.

4- نوآوری در مدیریت:

این نوع نوآوری، روش مدیریت سازمان را بهبود می بخشد و با تغییر و ایجاد روش، سبک و ساختار مدیریتی نو در شیوه مدیریتی موجود در سازمان موجب تحول و نوآوری می شود.

برای نمونه هنگامی که شرکت هیولت پاکارد متوجه شد که قدرت رقابت خود را در بازارهای جهانی از دست داده است با تجدید نظر و ایجاد ساختار سازمانی جدید، جایگاه خود را مجددا به دست آورد.

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:20توسط امیرحسین علیزاده. | |

فروشنده‌اي به قصد فروش محصولاتش در حال گذر از روستايي كوچك بود. او به شدت احساس گرسنگي مي كرد و همين طور كه با نااميدي به دنبال خوراكي مي گشت. ناگهان سوسوي نوري كه از كلبه اي كوچك به بيرون مي تابيد را مشاهده كرد.
 
با خوشحالي در كلبه را زد. صاحبخانه كه كشاورزي ساده بود، در را گشود. فروشنده: "دوست عزيز من بسيار گرسنه هستم. آيا مي توانيد كمي غذا به من بدهيد؟" كشاورز: "برو دنبال كارت! اين وقت شب ما هيچ غذايي نداريم كه به تو بدهيم." فروشنده: "لطفا يك لحظه صبر كنيد ... آيا ممكن است كمي آب و يك ظرف به من بدهيد؟" كشاورز: "آب را براي چه مي خواهي؟" فروشنده: "مي- خواهم براي خودم يك سوپ خوشمزه درست كنم، آن هم از سنگ." زن كشاورز با كنجكاوي گفت: "فكر نكنم اگر كمي آب به او بدهيم، اشكالي پيش بيايد." كشاورز نيز خواسته فروشنده را پذيرفت. فروشنده: "خانم، از شما ممنونم. اشكالي دارد اگر ظرف آب را روي آتش بگذارم؟" زن كشاورز: "اوه، اگر لازم است، اشكالي ندارد." و فروشنده را به آشپزخانه برد و ظرف را روي اجاق گذاشت. فروشنده: "بسيار خوب. حالا يك تكه سنگ را در ظرف مي-گذارم و صبر مي كنم تا خوب بپزد." كشاورز و همسرش كه كنجكاو شده بودند، نزد فروشنده ماندند تا از كار او سر در بياورند. بعد از مدتي فروشنده در ظرف را برداشت و كمي از سوپ را چشيد و گفت: "اوه، بد نيست. اما به مقداري نمك احتياج داريم." زن كشاورز: "صبر كنيد، الان نمك مي آورم،" آشپز نمك را درون ظرف ريخت. فروشنده: "بگذاريد تا دوباره مزه اش را امتحان كنم. باور نكردني است! "زن كشاورز با بي قراري: "بايد خوشمزه باشد. نه؟ "فروشنده: "بله، اما با يك پياز مي توانيم مزه اش را بهتر كنيم ."كشاورز رو به همسرش: "زود برو يك پياز بياور و گرنه مجبوريم، تمام شب او را تحمل كنيم." آشپز پياز را از زن گرفت و به سوپ افزود. فروشنده: "به نظر مي رسد كه همه چيز روبه راه است. اما اگر كمي هويج و سيب زميني هم به آن اضافه كنيم عالي مي شود." كشاورز با بي ميلي: "صبر كن، الان مي آورم." آشپز هويج و سيب زميني را به سوپ اضافه كرد و بعد از مدتي سوپ به جوش آمد. كشاورز: "به نظر تو نبايد دوباره از آن بچشي؟" فروشنده: البته، اما شما هم بايد در خوردن سوپ با من سهيم شويد. اجازه بدهيد تا كمي ادويه و سبزي هم به آن اضافه كنيم." زن كشاورز: "بله حتما اين كار را بكنيد." بوي غذا فضاي كلبه را پر كرده بود. سوپ كه آماده شد. فروشنده گفت: "بسيار خوب، لطفا تعدادي كاسه بياوريد تا از خوردن اين سوپ خوشمزه در كنار هم لذت ببريم." زن كشاورز: "با كمي نان سفره مان كامل مي-شود." كشاورز: "اوه چه سوپ لذيذي!" زن كشاورز: "اوه! باور نكردني است. شما چطور آن را درست كرديد؟" فروشنده: "اين غذا را مديون سنگي هستيم كه به همراه داشتيم." زن كشاورز: "ممكن است كمي از آن را به من نشان بدهيد؟" فروشنده: "اوه، متاسفم دوست عزيز. من نمي توانم اسرار كارم را فاش كنم. بسيار متشكرم و شب خوش !"
 

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:13توسط امیرحسین علیزاده. | |

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:11توسط امیرحسین علیزاده. | |

هر مدیری اغلب در سازمان یا محل کار خود خواسته یا ناخواسته الگوی دیگران بوده و بنابراین بایستی از نکات رفتاری یک مدیر آگاهی کامل داشته باشد تا با ترویج فرهنگ رفتار مناسب باعث ارتقاء کارکنان و در نهایت سازمانش گردد.در اینجا به ده نکته رفتاری یک مدیر اشاره می کنیم:

1- با برخورد منصفانه و قدرداني به موقع از كارمندان، انرژي كاري آنان را افزايش دهيد و قدرت خلاقيت را در آنان تقويت كنيد.

 

 

 

2- هرگز براي پيشبرد اهداف كاري خود، ديگران را با وعده هاي بي اساس فريب ندهيد و از کارکنان خود نیز انتظارات اصولی و منطقی داشته باشید.

 

3- موقع حرف زدن با اعتماد به نفس به چشمان افراد نگاه كنيد و هميشه متبسم باشيد.

 

4- همواره به خاطر داشته باشيد به كار بردن الفاظ مؤدبانه از اقتدار شما نمي كاهد.

 

5- اشتباهات زيردستان و کارکنان خود را بيش از حد لازم به آنها گوشزد نكنيد.

 

6- در کنار روابط رئیس و مرئوسی، تا حدی ارتباط عاطفی نیز با کارکنان برقرار کرده و امين و رازدار آنان باشيد.

 

7- روي اشتباهات خود پافشاري نكنيد و بي تعصب خطاهاي خود را بپذيريد.

 

8- با عبارات كنايه آميز و نيش دار، به ديگران درس عبرت ندهيد.

 

9- با آرامش، خونسردي، علاقه و اشتیاق به حرف هاي ديگران گوش كنيد و براي صرفه جويي در زمان مرتباً حرف آنان را قطع نكنيد.

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:3توسط امیرحسین علیزاده. | |

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:56توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:38توسط امیرحسین علیزاده. | |