مدیریت

اصول ومبانی مدیریت

 

پيچيده تر شدن روزافزون سازمانها و افزايش ميزان كارهاي غيراخلاقي، غيرقانوني و غيرمسئولانه در محيطهاي كاري توجه مديران و صاحبنظران را به بحث اخلاق كار و مديريت اخلاق معطوف ساخته است.

 مديريت اخلاق عبارتست از شناسايي و اولويت بندي ارزشها براي هدايت رفتارها در سازمان.

سازمانها با ايجاد يك برنامه مديريت اخلاق مي توانند اخلاقيات را در محيط كار مديريت كنند. برنامه هاي اخلاق به سازمـــــانها كمك مي كنند تا بتوانند در شرايط آشفته عملكرد اخلاقي خود را حفظ كننــد. امروزه مديريت اخلاق يكي از زمينه هاي علمي مديريت به شمار مي رود كه داراي رويكردي برنامه اي و ابزارهاي عملي است.

مديريت اخلاق در محيط كار منافع بسيار زيادي براي رهبران و مديران دارد؛ اعم از منافع عملكردي و منافع اخلاقي. اين مطلب بخصوص در عصر حاضر كه مديران با ارزشهاي بسيار متنوعي در محيط كار سروكار دارند صادق است. اما تاكنون كساني كه به مباحث اخلاق كار پرداخته اند فلاسفه، دانشگاهيان و منتقدان اجتماعي بوده اند و نه مديران. درنتيجه بسياري از مطالبي كه تا به امروز درباره اخلاق كار نوشته شده مطابق با نيازهاي عملي مديران و رهبران سازمانها نيست. هدف اين مقاله كمك به مديران براي وارد شدن به اين بحث است.

براي ورود به بحث مديريت اخلاق ابتدا بايد اخلاق را تعريف كنيم. اخلاق، به طور ساده و خلاصه، شامل شناخت صحيح از ناصحيح و آنگاه انجام صحيح و ترك ناصحيح است. تشخيص درست از غلط هميشه ساده نيست. بسياري از دانشمندان علم اخلاق ادعا مي كنند كه باتوجه به اصول اخلاقي در مقام عمل هميشه يك راهكار درست وجود دارد و برخي ديگر معتقدند كه راهكار درست بستگي به موقعيت و شرايط دارد و تشخيص اينكه كدام راهكار درست است درنهايت به عهده خود فرد است.

اخلاق كار

اخلاق كار به عنوان يكي از زمينه هاي دانش مديريت به شمار مي رود؛ مخصوصاً از زمان تولد نهضت مسئوليت اجتماعي در دهه 1960. در اين دهه نهضتها و جنبشهاي آگاهي بخش اجتماعي توقعات مردم را از شركتها بالا برد. مردم به اين عقيده رسيده بودند كه شركتها بايد از امكانات وسيع مالي و نفوذ اجتماعي خود براي رفع مشكلات اجتماعي نظير فقر، خشونت، حفاظت از محيط زيست، تساوي حقوق، بهداشت و سلامت همگاني و بهبود وضع آموزش استفاده كنند. بسياري از مردم ادعا مي كردند كه چون شركتها با استفاده از منابع كشور به سود دست مي يابند لذا به كشور مديون بوده و براي بهبود وضع اجتماع بايد كوشش كنند. بسياري از محققان، مديران و مدارس بازرگاني اين تغيير و تحولات را درك كرده و لذا در برنامه ريزيهاي خود و نيز درعمل كلمه ذينفعان را كه شامل جامعه اي وسيع تر اعم از كارمندان، مشتريان و تامين كنندگان مي شود جايگزين كلمه سهامداران كرده اند.

اخلاق كــار همــانند ديگر رشته ها و زمينه هاي مديريت به دنبال يك نياز به وجود آمد. با پيچيده تر و پوياتر شدن تجارت، سازمانها فهميدند كه به راهنمائيهايي جهت انجام كارهاي صحيح (ازنظر اخلاقي) و پرهيز از كارهاي غلط و مضر براي ديگران نياز دارند و لذا اخلاق كار متولد شد.

از آنها مواجه هستند مانند تعارض منافع، استفاده نـاصحيح از منابع و نقض قراردادها و موافقتنامه ها.

فوايد مديريت اخلاق در محيط كار

1 - توجه به اخلاق كار به بهبود اساسي اوضاع برخي جوامع انجاميده است.

2 - برنامه هاي اخلاق باعث مي شود كه در شرايط آشفته، سازمان عملكرد اخلاقي خود را حفظ كند.

3 - برنامه هاي اخلاق باعث شكل گيري كــارهـاي گروهي قوي و افزايش بهره وري مي شود.

4 - برنامه هاي اخلاق باعث رشد و بالندگي كاركنان مي شود.

5 - برنامه هاي اخلاق ما را از قانـوني بودن خط مشي هاي سازمان مطمئن مي كند.

6 - برنامه هاي اخلاق باعث جلوگيري از عمل مجرمانه اهمال مي شود.

7 - برنامه هاي اخلاق به مديريت ارزشهاي مطرح در مديريت كيفيت، برنامه ريزي استراتژيك و مديريت تنوع كمك مي كند.

8 - برنامه هاي اخلاق به ايجاد تصويري مثبت از سازمان در نزد مردم كمك مي كند.

هشت دستورالعمل

1 - به ياد داشته باشيد كه مديريت اخلاق يك فرايند است.

برنامه هاي اخلاق خروجيهايي چون كدها، خط مشي ها، رويه ها، خبرنامه ها و... دارند اما درعين حال مهمترين جنبه اين برنامه ها فرايند تفكر و گفتگو است كه به تدوين اين خروجيها مي انجامد.

2 - هدف نهايي برنامه هاي اخلاق اين است كه رفتارهاي مشخص شده در كد رفتار در محيط كار انجام گيرد.

بنابراين، در كنار تدوين ليست ارزشهــاي اخلاقـي يــا كـــد اخلاق بايد خط مشي ها، رويه ها و آموزشهايي كه ترجمان اين ارزشها به رفتارهاي مناسب باشد نيز ايجاد شود.

3 - بهترين راه براي اداره كردن معضلات اخلاقي جلوگيري از وقوع آنها در گام نخست است.

4 - بهتر است تصميمات حوزه اخلاقيات را به صورت گروهي بگيريد تا احساس تعلق كاركنان نسبت به آن افزايش يابد.

5 - مديريت اخلاق را با ديگر فعاليتهاي مديريتي ادغام كنيد.

6 - هنگام تدوين و اجراي برنامه مديريت اخلاق از تيم هاي ميان وظيفه اي استفاده كنيد.

7 - براي گذشت و عفو ارزش قائل شويد.

8 - تلاش براي عملكرد اخلاقي و درعين حال داشتن تعداد اندكي اشتباه بهتر است از تلاش نكردن در اين جهت.

+نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت18:34توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

ليمن دابليو. پورتر و ادوارد اي. لاولر، نظريه خود را با اين فرضيه مقدماتي آغاز كردند كه انگيزش (تلاش يا نيرو) با عملكرد و خشنودي برابر نيست. انگيزش، خشنودي و عملكرد همه متغير‌هاي مجزايي هستند و ارتباط آن‌ها با هم نسبت به شيوه‌‌هاي سنتي متفاوت است. در هر حال مهم اين است كه پورتر و لاولر ابراز داشته‌اند كه انگيزش (تلاش يا نيرو) به طور مستقيم به عملكرد منجر نمي‌شوند، بلكه بين آن‌ها توانايي‌ها، خصوصيات و ادراك نقش واسطه دارد. مهم‌ترين نكته در آن نظريه چيزي است كه پس از عملكرد اتفاق مي‌افتد.يعني پاداش‌هايي كه به دنبال آن مي‌آيند و اين‌كه چگونه ادراك شوند، تعيين كننده خشنودي هستند. به بيان ديگر، مدل پورتر و لاولر نشان مي‌دهد كه عملكرد به خشنودي منجر مي‌شود. يكي از موضوعات بحث انگيز رضايت شغلي، ارتباط آن با عملكرد است. سه ديدگاه مختلف در اين مورد وجود دارد:

1- رضايت شغلي باعث افزايش عملكرد مي‌شود.

2- عملكرد بالا موجبات رضايت شغلي را فراهم مي‌آورد.

3- ارتباط ذاتي بين رضايت شغلي و عملكرد وجود ندارد، بلكه پاداش‌ها متغيري هستند كه مداخله مي‌كنند.

براي دو ديدگاه اول، پشتوانه تحقيقاتي ضعيفي ارائه شده‌است. بيست مطالعه انجام يافته در اين زمينه نشانگر آن است كه بين رضايت شغلي و عملكرد، ارتباط ضعيفي وجود دارد و بيانگر آن است كه كارمند راضي، ضرورتا عملكرد بالايي ندارد. البته نتايج تحقيقات نشان مي‌دهد، ديدگاه دوم تا حدودي مورد تاييد قرار گرفته و عملكرد بالاتر، رضايت بالاتري را نيز بدنبال دارد. اما در اين ميان ديدگاه سوم كه عامل پاداش را بعنوان متغير مداخله‌گر در ارتباط بين عملكرد و رضايت شغلي معرفي مي‌كند، بيشتر مورد تاييد قرار گرفته‌است. اين بدان مفهوم است كه عملكرد، پيامد رضايت شغلي نيست و همچنين رضايت شغلي نيز پيامد عملكرد نيست. در سال 1955 «برايفيلد» و «كروكت» ادبيات ارتباط رضايت شغلي و عملكرد را مورد بازنگري قرار دادند و نتيجه گرفتند كه بين اين دو پديده ارتباط مستقيم كمي وجود دارد. در حقيقت بعضي اوقات رضايت شغلي و عملكرد بطور معكوس با يكديگر ارتباط دارند. تئوري انتظار تا حدودي اين معما را حل نمود. اين دو پژوهشگر ثابت كردند كه رضايت شغلي نتيجه فرآيند انگيزش جامع است. از اين ديدگاه، انگيزش، عبارت است از فعاليت و هدايت انرژي و رفتار. وقتي کارکنان سازمان از كار رضايت پيدا مي‌كنند، ميزان غيبت و تاخير در كار و حتي ترك خدمت، کاهش مي‌يابد. در حقيقت رضايت شغلي مي‌تواند براي سازمان تعيين كننده باشد.

رابينز معتقد است كه خشنودي شغلي با متغيرهايي از قبيل شرايط كاري، جو سازي، اختيار و مسئوليت، ترفيع حقوق، همكاران، ارزشيابي و موفقيت در انجام وظيفه در رابطه است.

كورمن اظهار مي‌دارد كه خشنودي شغلي به عوامل محيطي از قبيل سطح شغل، محتواي شغل و دستمزد، فرصت‌هاي ترفيع رهبري ملاحظه‌كاري و عوامل شخص مثل سن و سطح تحصيلات و جنسيت همبستگي دارد.

 

 مسائل حل نشده در رضايت شغلي

به نظر كرايتز چندين سئوال در زمينه رضايت شغلي بلاجواب مانده است و با انجام تحقيقات بيشتري بايد پاسخ مناسب براي اين پرسش‌ها داده شود. برخي از اين پرسشهاعبارتند از:

1- آيا بين رضايت كلي و زندگي با رضايت شغلي ارتباطي وجود دارد؟ مطالعات اندكي كه در اين مورد انجام شده نشان مي‌دهد كه رابطه مثبتي بين رضايت كلي در زندگي و رضايت شغلي وجود دارد. يعني افرادي كه از زندگي خود راضي هستند، از شغلشان نيز رضايت دارند و برعكس، رضايت شغلي تا حدود زيادي تأمين كننده رضايت در زندگي است.

2- آيا مي‌توان براي رضايت شغلي حداكثري قائل شد؟ آيا رضايت شغلي حدودي دارد و آيا مي‌توان براي كلمه حداكثر، حدودي را تعيين كرد؟ تعيين حدود رضايت شغلي غير ممكن است و ميزان آن به نوع شغل و فرد شاغل بستگي دارد.

3- آيا رضايت شغلي از روزي تا روز دگر در حال تغيير و تحول است؟ رضايت شغلي به طور كلي در حال تغيير و دگرگوني است. مثلاً ممكن است فردي در لحظه معيني از زمان به طور كلي از شغلش راضي باشد و در زمان ديگري رضايت قبلي را از شغلش نداشته باشد. زيرا عوامل ايجاد كننده رضايت شغلي دائماً در حال تغيير و تحول هستند.

4- آيا رضايت شغلي آگاهانه انجام مي‌پذيرد يا ناآگاهانه؟ به نظر فيشر و ‌هانا رضايت شغلي تا حدود زيادي ناآگاهانه انجام مي‌گيرد. زيرا فرد دقيقاً نمي‌داند كه چرا كارش را دوست دارد. به عبارت ديگر، عواملي كه رضايت شغلي را موجب مي‌شوند، از نظر فرد كاملاً شناخته شده است. فرد مي‌داند كه چرا از شغلش ناراضي است؛ ولي عوامل رضايت بخش شغلي به طور كامل شناخته شده نيستند.

(كنترل وارزيابي جز لاينفك هر گونه فعاليت و كار اجرايي به شمار مي رود.)

● ارزيابي عملكرد عبارتست از يك سيستم بازخور كه دربرگيرنده ارزيابي مستقيم عملكرد اشخاص يا سازمانهامي باشد.

 

مشخصات كنترل و نظارت اثربخش :

كنترل بايد به موقع باشد.

كنترل بايد واقع بينانه باشد.

كنترل بايد براي همه باشد.

كنترل بايد دائمي و پويا باشد نه مقطعي و موردي.

كنترل بايد مقرون به صرفه باشد.

كنترل بايد برنامه ريزي شده باشد.

كنترل بايد بر ريشه‌ها وعلت‌ها متمركز شود.

كنترل بايد در ابتدا و حين اجراي فرآيند باشد نه در انتهاي فرآيند.

كنترل كننده بايد متخصص و متعهد باشد.

كنترل در گلوگاه‌ها بايد انجام شود.

هدف كنترل بايد اصلاح و بهبودي باشد.

بهترين شيوه كنترل داخلي است.

كنترل كننده مورد قبولي و پذيرش باشد.

در نظارت به دنبال شناسايي فرد خاطي نباشيد بلكه به دنبال خطاي سيستم باشيد.

 

مزاياي كنترل و نظارت:

جلوگيري از انحراف

اصلاح به موقع

ايجاد نظم در انجام وظايف

 

+نوشته شده در سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:,ساعت12:37توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

يكي از الزامات موفقيت فردي وسازماني چگونگي هدف گذاري است ، هدف یعنی خواسته از پیش تعیین شده.

شما آن چیزی نیستید که فکر می کنید هستید.شما آنچه که فکر می کنید هستید.

اگرهدفي براي نشانه روي نداشته باشيد، به جايي نخواهيد رسيد.

اگر مقصدتان ناکجاآباد باشد ، بطورحتم بدان خواهيد رسيد!

اگر اهدافتان روشن نباشد ، باید دوچندان تلاش نمایید.

موفقیت چیزی نیست جز دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده.

افرادی که هدف مشخصی ندارند ، بیشتر وقت خود را صرف پاسخگویی به خواسته های دیگران کرده و تحت تاثیر آنان واقع میشوند.

نباید از یاد ببریم که دستیابی به موفقیت بصورت تصادفی بسیار نادر است.

اهداف، افراد را به مبارزه مي خوانند و محرک و مشوق فعاليتند.

با تعيين اهداف شما مي دانيد به کجا مي خواهيد برويد و در نهايت به چه نتايجي مي خواهيد دست يابيد.

اهداف استاندارد ها و الگوهاي قابل قبول ارزيابي عملکردرافراهم مي کند.

اهداف منجر به استفاده حداکثر از تواناييها مي شود.

اهداف مشخص شده نيروهاي ناخودآگاه را در راستاي فعاليتها هدايت مي کند.

هدفگذاري پيش شرط لازم و کليد مديريت زمان موفق است.

راز موفقیت این است که پیوسته هدفی را دنبال کنید

خصوصیات یک هدف خوب

دست يافتني باشد

مشخص وروشن باشد

قابل اندازه گيري باشد

مقيدبه زمان باشد

مكتوب ومدون باشد

موردتاييدباشد

انعطاف پذيرباشد

بايد واقعی باشد

مهمترين قاعده  آن است که کارها را به نوشته در آوريم، اين کار مزاياي بسياري دارد:

کنترل برنامه ها

کاهش فشار بر حافظه

انگيزش دروني

تمرکز

بررسي کارهايي که انجام نشده اند

پيش بيني حوادث غير مترقبه

ايجاد بايگاني از فعاليتهايي که انجام شده يا بايد انجام شود

تشخيص اولويت اهداف از طريق مقايسه آنها

 

 

مهمترین عامل ، در کسب هر موفقیتی ، تدوین و مشخص کردن دقیق اهداف می باشد. هدفگذاری مهمترین عامل حرکت و خلق آینده است ، هدفها  هستند که مقصد و مسیر زندگی فردی و سازمانی را روشن می کنند.هدف گذاری به مثابه ترسیم جاده ای برای آینده است . تلاشی ارزشمند است که معطوف به هدف باشد، تلاش بی هدف پرتاب تیر در تاریکی است یکی از موانع بسیار مهم موفقیت و کامیابی ، ناتوانی افراد و سازمانها در تدوین اهداف می باشد . آنهایی که رویایی در ذهن و هدفی بر روی کاغذ نداشته باشند مقصدشان ناکجا آباد خواهد بود .

یکی از مهارتهایی که مدیران و کارکنان باید در خود تقویت نمایند ، مهارت هدف گذاری است.اهداف کلی ، کیفی و مبهم قابلیت اندازه گیری و اثر بخشی نخواهد داشت .

فرایند هدف گذاری :

اهداف از ماموریتها و چشم اندازها نشئت می گیرند و بستگی به جواب سه سئوال ذیل دارد :

در حال حاضر ،کجا هستیم ؟

 به کجا می خواهیم برویم ؟

 برای رسیدن به هدف چه باید بکنیم؟

برای هدفگذاری اطلاع ازماموریت ها چشم انداز و وظایف سازمانها لازم و ضروری است . اهداف باید در تحقق ماموریت و وظایف سازمانی باشد .

وقتی که اهداف مشخص شدند برای چگونگی رسیدن به اهداف باید طرح ها و برنامه هایی تدوین گرديده ولیست کلیه فعالیتهایی که منجر به تحقق اهداف می شوند را مشخص نمود و پس از اجرای برنامه ها و فعالیتها باید نتایج و دستاوردها با اهداف مقایسه شوند تا اصلاحات لازم در اهداف ، برنامه ها و فعالیت ها به عمل آید .

ويژگي هاي  هدف گذاري  خوب :

هدف بايد روشن، واضح و مشخص  باشد.

هدف بايد واقع بينانه باشد.

هدف بايد مكتوب، مدون و روي كاغذآورده شود.

هدف بايد در قالب يك جمله مثبت بيان  شود.

هدف بايد تهييج  كننده  باشد.

هدف بايد كمي و قابل اندازه گيري باشد.

هدف بايد مقيد به زمان باشد.


+نوشته شده در دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:,ساعت14:24توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

اقتدار قانونی و عقلانی. این نوع اقتدار به سمتی اختصاص دارد که یک فرد متصدی آن است و تا زمانی که شخص سمت خاصی را به عهده دارد ، در اختیارش قرار دارد.

اقتدار سنتی. این اقتدار بر این باور استوار است که شیوه های سنتی واگذاری قدرت ، جنبه ای مقدس دارند. اقتدار سنتی هم به فردی که یک سمت را بر عهده دارد و هم به سمت او ، اختصاص دارد.

اقتدار فرهمندانه . این نوع اقتدار از ویژگیهای شخصیتی و نفوذ شخصی فرد سر چشمه می کیرد . این افراد خاصی که برای تو ده های مردم جاذبه ویژه ای دارند، صاحب اقتدار فرهمندانه به شمار می آیند.

گروه ذینفع به تعدادی از افراد ( یا سازمانها ) کفته می شود که هدف مشترکی دارند و از راههای سیاسی اعمال نفوذ می کنند تا به هدفشان برسند. این گروهها به نمایندگان مردم و مقامهای دولتی از طریق گوناگون فشار می دهند و هدفهایشان را پیوسته به آنها گوشزد می کنند.

قدرت بالفعل قدرتی است که با زور اعمال نفوذ و یا اقتدار قانونی ، می توان آن را در زمان حال بر دیگران اعمال کرد . قدرت بالقوه قدرتی است که برای اعمال نفوذ بر رفتار و اعمال دیگران ، می توان در آینده به کارش بر. سر چشمه های قدرت یک فرد می توانند ماهیتی اقتصادی ، سیاسی یا اجتماعی داشته باشند.

قدرت سازمانی

سازمانهای بزرگ به خاطر هماهنگی سطح بالایی که در فعالیتهای تعداد زیادی از مردم پدید می آورند ، از قدرت ویژه ای برخوردارند. این سازمانها به خاطر برخورداری از این هماهنگی ، قدرت عظیمی را می توانند بسیج کنند. سازمانهای بزرگ بودجه کافی برای تشکیل گروههای فشار موثر و بیان پیامهایشان از طریق رسانه های همگانی دارند و از این طریق رسانه های همگانی دارند و از این طریق می توانند آدمهای گوناگون و انبوهی را به پشتیبانی و هواداری از هدفهایشان بر انگیزانند.

منابع و مآخذ :

در آمدی به جامعه شناسی ترجمه محسن ثلاثی نویسنده بروس کوئن

جامعه شناسی قشر بندی و نا برابری اجتماعی نویسنده ملوئن تامین ترجمه دکتر عبدالحسین نیک گهر

هنجارها (Norms ) :

هنجار واژه ای است که برای کلمه norm به کار برده می شود ، نرم در اصطلاح لاتین و یونانی به معنی مقیاس و گونیاست با این مفهوم که هر جزئی که بخواهد در یک شبکه کلی قرار گیرد باید با آن شبکه متناسب و قیاسش با آن هماهنگ باشد. واژه نرمال در شیمی به معنای معمولی یا عادی است. در آمار هم منحنی نرمال بیان کننده یک توزیع فراوانی متناسب است.

با این حال می توان گفت در جامعه شناسی نرم به معنای :

1.      مقیاس و قاعده برای رفتار

2.      تنظیم روابطی که اکثریت از آن پیروی می کنند و عدم رعایت از آن مجازات در پی دارد.

واژه هنجار در زبان فارسی به معنی راه ، روش ، راه راست ، جاده ، طرز و قاعده (عمید ، فارسی) و همچنین در فرهنگ معین به معنی قانون ، روش ، رفتار و . . . آمده است.

هنجار (Norm) یک قاعده رفتاری است که مشخص می کند مردم در شرایط معینی چگونه رفتاری باید داشته باشند. فایده این استاندارد رفتاری آنست که به بقای الگوهای روابط متقابل اجتماعی و شیوه های انجام امور کمک می کند. هنجارها از این بابت بر ارزشها و گرایشهای اجتماعی اثر می گذارند تجویز کننده و در عین حال نهی کننده رفتارها هستند. هر فرهنگ ، پاره فرهنگ و یا هر گروه دارای هنجارهایی است که بر آن حاکم است ؛ و از این طریق رفتارهای متناسب را تعیین می کند. قوانین ، طرز لباس پوشیدن ، مقررات اداری ، برنامه تحصیلی ، قواعد ورزشها و بازیها ، همه گونه هائی از هنجارهای اجتماعی هستند.

«ویلیام گراهام سمنر» از اولین جامعه شناسانی است که دست به طبقه بندی هنجارها زده است :

1.      شیوه های قومی ، که عبارتند از عادات یا روشهای سنتی انجام کارها.

2.      رسوم اجتماعی ، که رویه های کرداری ضروری هستند و برای رفاه جامعه لازم شمرده می شوند.

3.      قوانین که هنجارهائی هستند که توسط مقامات دولتی برقرار می شوند و به علت ضمانت اجرائی که واجدند دارای مشروعیت قانونی هستند.

هنجارها به چند صورت نمایان می شوند :

هنجارها به چهار صورت زیر نمایان می شوند : ارزشها (احساسات ریشه دار مشترک در میان اعضای یک جامعه) ، آداب و رسوم (شیوه های عملکرد مرسوم و خو کرده) ، عرفها (آداب و رسوم مهمتری که دلالتهای مهم شایست و ناشایست دارند) ، و قوانین (عرفهای مهمتری که با تهدید مجازات قانونی اعمال می شوند).

هنجارها به چند دسته تقسیم می شوند :

هنجارها یا تحذیری اند و یا تجویزی. هنجارهای تحذیری کاری را که شخص نباید بکند ، مشخص
می کنند و هنجارهای تجویزی آن کارهایی را که شخص باید انجام دهد ، تعیین می کنند.

مثال 1. ما در مجلس عروسی به جای لباس راحت معمولی از لباس آراسته استفاده می کنیم ، زیرا معتقدیم که این کار درستتر است و نیز از این می ترسیم که اگر هنجار را رعایت نکنیم ، مورد تمسخر و عدم تأیید دیگران قرار گیریم. شاید در روزهای گرم تابستان برای ما راحتتر باشد که نیمه لخت به خیابان برویم ، ولی این کار را نمی کنیم چون که می ترسیم با ریشخند دیگران و یا توقیف پلیس روبرو شویم.

ویژگی های هنجار :

1.      هنجار ، استاندارد شرایط است و صرفاً بخاطر استحکام شرایط وضع می شود.

2.      وجود هنجار در شرایط مختلف به شخص کمک می کند که چگونه در یک وضع خاص رفتار کند، بدون اینکه خود متحمل زحمتی شود.

3.      هنجارها هم خصلت ترغیب کنندگی دارند و هم خصلت تحریم کنندگی ، یعنی دارای دو نوع ویژگی است.

درون ذهنی کردن (ملکه ساختن) هنجارها

آدمها در نتیجه ی یک فراگرد موفق اجتماعی شدن ، هنجارهای یک فرهنگ را ملکه ی ذهنشان می سازند. وقتی هنجارها ملکه ی ذهن فرد می شوند ، او دیگر درباره ی درستی یا نادرستی و یا شایستگی و یا ناشایستگی هنجارها تردیدی روا نمی دارد. در این صورت ، شخص به خودی خود از هنجارها پیروی
می کند و دیگران چه ناظر رفتارش باشند یا نباشند ، بر اثر درون ذهنی شدن هنجارها ، همچنان به رفتار «شایسته ی » اجتماعی ادامه می دهد. انسانها بیشتر بر اثر نظارتهای درونی چون وجدان و نه از ترس غافلگیر شدن در حین انجام رفتار ناشایست ، به هواداری از هنجارهای جاافتاده برانگیخته می شوند. از طریق فراگرد درون ذهنی شدن هنجارها ، بیشتر نظارتهای اجتماعی بر روی افراد ، از درون آنها اعمال
می شوند.

سودمندی هنجار (norm usefulness) :

معمولاً در افراد این احساس وجود دارد که هنجارها حافظ منافع آنهاست و با استفاده از مکانیزم هایی که از این منافع و مصالح حراست می شود و در واقع کارکرد هنجارها برای جامعه سودمند است لذا وجود این دید مثبت نسبت به آنها باعث می شود که افراد به هنجارها گرایش پیدا کنند.

مثال : اگر شخصی به چزاغ قرمز احترام می گذارد بخاطر آنست که احساس می کند که جان او را از خطر حفظ می کند.

سلسله مراتب هنجارها :

هنجارها از نظر الزام و اهمیت یکسان نیستند ، چنان که برخی هنجارها از چنان اهمیت و الزامی برخوردارند که هرگونه سرپیچی و زیرپا گذاشتن آنها با مجازات شدید همراه است. در صورتی که واکنشهای جامعه در رابطه با بعضی هنجار شکنی ها شدید نیست ، به عنوان مثال : «شیوه های قومی از هنجارهایی هستند که عموم مردم آنها را رعایت می کنند اما التزام آنها به شدت رسوم اخلاقی نیست. این الگوهای رفتاری «مطلوب» ارزیابی می شوند ولی ضمانت اجرا همراه نیستند.

به هر حال رتبه و درجه و اهمیت هر هنجاری با سه معیار (شاخص) اندازه گیری می شود : عمومیت ، فشار و ارزش.

 1.       عمومیت (یا میزان پیروی از آن در جامعه) :

برخی هنجارها مختص یک گروه یا یک قوم کوچک یا یک صنف خاص می باشند به عبارتی در جامعه از عمومیت برخوردار نیستند نمونه هنجارهای رایج در بین معماران. در مقابل هنجارهایی وجود دارند که در کل جامعه ساری و جاری هستند «... برخی هنجارهای اجتماعی همه ی افراد را به طور یکسان شامل
می شوند.

2.       فشار اجتماعی (یا میزان ضمانت اجرایی هنجار) :

دومین ملاک ارزیابی هنجار فشار اجتماعی یا میزان ضمانت اجرایی آن رفتار در جامعه است. درواقع بعضی هنجارها از جنبه اجباری و التزامی بیشتری برخوردارند و افکار عمومی شدیداً پشتیبان آنها هستند و ضمانت های اجرائی رسمی و غیررسمی پشت سر آنها قرار گرفته است و در صورت نادیده گرفته شده فرد هنجارشکن مجازات خواهد شد.

3.       ارزش های اجتماعی

ارزشهای اجتماعی یا میزان اهمیتی که جامعه برای یک هنجار قائل است سومین ملاک و معیار ارزش یابی رتبه و درجه اهمیت هنجار است. نیک می دانیم تمامی هنجارهای موجود در جامعه از اهمیت یکسانی برخوردار نیستند.

تعارض هنجارها

به خاطر عضویت در گروههای گوناگون که ویژگی زندگی در یک جامعه ی صنعتی شهری به شمار
 می آید ، از هر یک از ماها انتظار می رود که با هنجارهای گوناگونی خودمان را تطبیق دهیم ، در حالی که برخی از این هنجارها ممکن است با هنجارهای دیگر تعارض داشته باشند. زمانی که این هنجارها با یکدیگر تعارض پیدا می کنند ، شخص آن هنجارهایی را رعایت می کند که برایش از همه مهمترند و هنجارهای دیگر را به گونه ی موقتی ندیده می گیرد. پس ، حتی زمانی که هنجارها ، ملکه ی ذهن
می شوند ، مواردی پیش می آیند که شخص باید متناسب با موقعیت زمانی و مکانی تشخیص دهد که کدام رفتار برایش شایسته تر است. وقتی چنین موقعیتهایی پیش می آیند ، مکانیسمهای درونی نظارت اجتماعی موقتاً دستخوش آشفتگی می شوند.

 منابع و مآخذ :

1.      مقدمات جامعه شناسی ، دکتر منوچهر محسنی .

2.      در آمدی بر جامعه شناسی ، بروس کوئن ، ترجمه محسن ثلاثی .

3.      فرهنگ فارسی ، محمد معین .

4.      مبانی جامعه شناسی ، عبدالحسین نیک گهر ،

5.      گذری بر جامعه شناسی ، مرتضی رضوی.

 

مفهوم نهاد اجتماعی

نهاد اجتماعی ترجمه ایست از کلمه انگلیسی Social Institution که در مواردی آن را به مؤسسه یا سازمان اجتماعی نیز ترجمه کرده اند.

در زبانهای اروپائی کلمه Institution از ریشه یونانی Instituler بدست آمده که مفهوم آن برقرار کردن ، ساختن و ثابت کردن است. در زبان فرانسه این کلمه به معنی ارگانیسم یا نوعی سازمان اجتماعی است که بطور کلی از نظر قانونی دارای ویژگیهایی است.

تعریف نهاد اجتماعی

نهاد ( Institution) را معمولاً نظامی از تشکیلات ارزشها ، شیوه های قومی ، آداب و رسوم و قوانین
می دانند که نقش آن استقرار رفتارهای مناسب برای ایفای کارکردهای اساسی در یک جامعه است.

هرگاه بخواهیم تعریف مدونی از  نهاد بدست دهیم می توانیم بگوئیم که : نهاد عبارتست از نظام سازمان یافته ای از روابط اجتماعی که در برگیرنده ی برخی از ارزش ها و فرآیندهای مشترک است و برای پاسخگوئی به برخی از نیازهای اساسی جامعه بوجود آمده است.

در جامعه شناسی نهاد اجتماعی مبین واقعیتی است که در جامعه ساخته و یا استقرار یافته است.

انواع نهادهای اجتماعی

تنوع نهادهای اجتماعی مستلزم وجود جامعه ای رشدیافته و غیرهمسان از نظر محتواست. در این حال در جریان اجرای برنامه ها و هدفهای زندگی نوعی جدائی حاصل می شود مانند : زندگی خانوادگی ، آموزش و پرورش ، زندگی اقتصادی ، زندگی سیاسی و غیره . میان جامعه شناسان در تشخیص نیازهای مهم انسان در حیات اجتماعی اتفاق نظر کلی حاصل است.

بسیاری از جامعه شناسان ، جامعه شناسی را علم به نهادهای اجتماعی ، در حقیقت ابواب جامعه شناسی خود را مشخص کرده اند. از بسیاری جهات نهادهای اجتماعی از قدیمی ترین شیوه های نگرش در جامعه شناسی است. امروزه با تخصصی شدن جامعه شناسی این مسأله دیگر به آن شکل مطرح نیست ، چرا که نهادهائی مانند خانواده ، سیاست ، تفریح و غیره هر کدام در شعبه خاصی از جامعه شناسی (جامعه شناسی خانواده ، جامعه شناسی سیاسی ، و جامعه شناسی اوقات فراغت) مورد مطالعه قرار می گیرند.

1.      نهاد خانوادگی نظامی است که به تنظیم ، ثابت کردن و استاندارد کردن روابط جنسی و تولیدمثل انسانی می پردازد.

2.      نهاد آموزش و پرورش اساساً روند منظم اجتماعی شدن است که بنحو غیررسمی در خانه و در محیط کلی فرهنگی انجام می پذیرد.

3.      نهاد اقتصادی حالت متجسم مدلهائی است که از طریق آنها مواد و خدمات تولید می شود.

4.      نهاد سیاسی کارکردش در درجه اول ارضاء نیاز به اداره امور مملکتی و حفظ نظم عمومی در جامعه است.

5.      نهاد مذهبی نقش اساسی اش ارضاء یک نیازمندی اجتماعی مهم انسان ، یعنی در رابطه بودن با خداست. چهره این نهاد در اعتقادات و انجام مراسم مذهبی که افراد آنها را مراعات می کنند ، دیده می شود.

6.      نهاد تفریحی پاسخگوی به نیازمندی انسان در مورد استراحت و آسایش جسمی و روانی است.

ویژگیهای نهادهای اجتماعی چگونه است ؟

بلحاظ نتیجه گیری دقیق تر از نکاتی که در بالا به آنها اشاره شد می توانیم ویژگیهایی عمده نهادهای اجتماعی را بشرح زیر خلاصه کنیم :

1.      نهاد ماندنی و دیر پاست ، و از هنگام تشکیل دارای درجه ای از تداوم است.

2.      از آنجا که نهادها بالنسبه دائمی هستند ، معمولاً تغییرات آنها تدریجی و آرام است و مقاومت آنها در مقایسه با گروههای اجتماعی در مقابل با دگرگونیهای زمانه بیشتر است.

3.      نهادها بطور کلی طرح ریزی نشده هستند ، اما در مقام پاسخ دهی به برخی از نیازهای اساسی عمل می کنند.

4.      نهادها دارای سمبل هایی هستند که برای حفظ وفاداری و پیوستگی اعضاء آن به کار می آیند (مانند بیرق یک کشور یا علامت صلیب برای مسیحیان) .

5.      نهادها دارای قوانین رسمی هستند که از طریق آن ایفای نقشها و رفتارهای اعضاء آن مشخص می شود (مانند سوگند خوردن پزشکان ، سوگند وفاداری نمایندگان مجلس ، و ضابطه های اخلاقی در علم و آموزش و پرورش).

6.      نهادها دارای درجات متفاوتی از ساخت هستند. نهادها را می توان در طیف گسترده ای از ساختهای خشک و خشن ، و یا قابل انعطاف و سست قرار داد.

7.      نهادها در عملکردهای خود کارکردهای متنوعی را عهده دار هستند.

8.      نهادهای مختلف اجتماعی در نظام از وابستگی درونی متقابل با یکدیگر مرتبط هستند.

روابط میان نهادها

برای آنکه جامعه ای کارکرد مؤثری داشته باشد ، نهادهای بنیادی آن باید به گونه ی کارآمد و سازنده ای با هم ارتباط داشته باشند. توازن متناسب و گهگاه ظریفی باید میان نهادهای خانوادگی ، حکومتی ، مذهبی ، اقتصادی و آموزشی برقرار باشد. از آنجا که نهادهای مختلف کارکردهای گوناگونی را انجام می دهند که گهگاه در یکدیگر تداخل پیدا می کنند ، برقراری توازن یاد شده گاه دشوار می گردد. هر چند که نهادهای گوناگون ممکن است بتوانند نیاز مشابهی را برآورده سازند ، اما به هر روی ضرورت دارد که نهاد واحدی بر نهادهای دیگر چیرگی داشته باشد و نفوذ چشمگیری بر نهادهای دیگر اعمال کند.

مثال 1. هم نهاد خانواده و هم نهاد رسمی آموزشی در اجتماعی کردن نوجوان سهیمند. در یک جامعه ی صنعتی نوین ، مدرسه مسئولیت اصلی اجرای کارکرد آموزشی را برعهده دارد. اما در اجتماعات کشاورز روستایی ، خانواده بیشترین نقش را در آموزش دارد ، زیرا این چشمداشت وجود دارد که کودکان روزی مسئولیتهای اداره ی مزرعه ی خانوادگی را برعهده گیرند.

رقابت و همکاری در میان نهادها

نهادهای اجتماعی در چارچوب یک جامعه چنان در هم تنیده اند که نه تنها با یکدیگر کنش متقابل دارند بلکه به صورتهای گوناگون به یکدیگر وابسته و مرتبطند. اما با این همه ، عنصر نیرومندی که از رقابت در میان نهادهای اجتماعی وجود دارد ممکن است در نهایت به تضعیف عنصر یا عناصر سازنده یک نهاد بینجامند.این روح رقابت برای آن وجود دارد که هر نهادی به دلیل انجام انواع کارکردهای ضروری ، ممکن است با نهاد دیگری که کارکرد مشابهی را انجام می دهد ، به رقابت پردازد. در اینجا باید یادآور شد که برخی از نهادها ممکن است نفوذ قابل ملاحظه ای بر نهادهای دیگر داشته باشند.

 منابع و مآخذ :

1.      درآمدی به جامعه شناسی ، بروس کوئن ، ترجمه محسن ثلاثی .

2.      جامعه شناسی عمومی ، دکتر منوچهر محسنی .

3.      مقدمات جامعه شناسی ، دکتر منوچهر محسنی.

 تحرک اجتماعی

تعریف

اصطلاح تحرک اجتماعی به حرکت افراد از یک منزلت اجتماعی به منزلت دیگر اطلاق می شود. آدمها ممکن است به منزلت پایین یا بالا تحرک یابند و یا در یک سطح منزلتی از یک شغل به شغل دیگر انتقال پیدا کنند.

 چرا باید تحرک اجتماعی را مورد بررسی قرار داد ؟

جامعه شناسان می خواهند بدانند که چگونه عوامل گوناگون اجتماعی در تحرک اجتماعی گروهها یا افراد نقش بازی می کنند . از این گذشته ، آنها می خواهند شدت و ضعف این تحرک را در جوامع گوناگون مورد بررسی قرار دهند.

مثال 1 : عوامل مختلفی در میزان تحرک اجتماعی یک جامعه ی معین نقش بازی می کنند. میزان تحصیلات ، جنسیت ، نژاد و شغل پدر از جمله ی این عواملند. میزان تحرک در جوامع صنعتی پیشرفته بسیار بیشتر از جوامع روستایی توسعه نیافته است.

 انواع تحرک

جامعه شناسان چهار نوع تحرک اجتماعی را تشخیص داده اند :

تحرک عمودی ، به تغییر منزلت فرد از یک طبقه ی اجتماعی به طبقه دیگر اطلاق می شود. شخصی که تحرک عمودی را تجربه می کند ، ممکن است به سمت بالا یا بالای نردبان اجتماعی تحرک یابد.

مثال 2. شخصی که از ریاست یک اداره به مدیریت کل ارتقاء می یابد ، در واقع تحرک عمودی صعودی را تجربه می کند. بر اثر این ارتقاء درآمد و مسئولیت کلی این فرد نیز افزایش می یابد. اما مربی فوتبال یک تیم دست اول وقتی به مربیگری یک تیم دسته دوم نزول می کند ، تحرک عمودی نزولی می یابد.

تحرک افقی ، به حرکت فرد از یک شغل به شغلی دیگر در همان سطح اجتماعی ، اطلاق می شود. شخصی که تغییر شغل می دهد ولی منزلت اجتماعیش هیچ تغییری نمی کند ، تحرک افقی را تجربه می کند.

مثال 3 . کسی که از یک شغل کارگر پمپ بنزین با درآمد ماهی هفت هزار تومان به شغل کارگر ساختمانی با همان درآمد انتقال می یابد ، تحرک افقی را نشان می دهد. در واقع ، او از شغلی که مهارت چندانی نیاز ندارد ، به شغل دیگری با همان سطح مهارت انتقال یافته است.

مربوط به فعالیت درس هفتم کتاب جامعه 2 مربوط به فعالیت های کتاب

تحرک میان نسلی ، به تحرکی اطلاق می شود که میان دو نسل صورت می گیرد.

مثال 4 . وقتی پسر یک راننده تاکسی در رشته ی پزشکی فارغ التحصیل شده و یک پزشک موفقی می گردد، تحرک میان نسلی اتفاق می افتد ، تحرک میان نسلی سیر نزولی نیز می تواند داشته باشد. وقتی پسر یک پزشک راننده ی تاکسی می شود ، فراگرد بالا صورت معکوس به خود می گیرد.

تحرک درون نسلی ، به دگرگونی یا دگرگونیهایی در منزلت اجتماعی یک فرد یا گروه ، طی یک نسل ، اطلاق می شود.

مثال 5 . فرض کنید پنج فرزند در یک خانواده ی میانه حال به دنیا آمده باشند. چهار نفر آنها پس از گذراندن تحصیلات متوسطه ، با حقوق متوسط جذب بازار کار می شوند ، ولی یکی از آنها کار نیمه وقت می گیرد و در دانشگاه به تحصیلاتش ادامه می دهد. او پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه فرصت درخشانی در یک شرکت بزرگ به دست می آورد و پس از چند سال به عالی ترین  سطح مدیریت آن شرکت ارتقاء می یابد. در نتیجه ، سطح درآمد و پایگاه اجتماعی این فرزند پنجم چنان بالا می رود که با چهار فرزند دیگر خانواده قابل مقایسه نیست. در واقع ، این فرد نمونه ی یک تحرک درون نسلی را به نمایش می گذارد.

 جامعه ی باز و جامعه ی بسته

هر جامعه ای برای خود نوعی قشربندی اجتماعی دارد. در یک جامعه ی باز بی گمان نابرابریهایی وجود دارند ، ولی افرادش دست کم از امکان تحرک به یک طبقه ی اجتماعی بالاتر برخوردارند. باید یادآور شد که یک جامعه ی براستی باز ، یک نوعِ آرمانی است و تنها در نظریه وجود دارد. در یک نظام اجتماعی باز ، افراد با نشان دادن دستاوردها و شایستگی هایشان از پایگاه منزلتی معینی برخوردار می شوند.

اما در یک جامعه ای که از هر نظر بسته است ، پایگاه منزلتی فرد از همان بدو تولد مشخص می شود  و برای سراسر عمر ثابت باقی می ماند ، بی آنکه تحرکی رو به بالا و یا به پایین را تجربه کند.

مثال 6 . نظام آپارتاید آفریقای جنوبی که اکنون کم و بیش منسوخ شده است ، بهترین نمونه ی یک نظام اجتماعی بسته است. در این نظام ، سیاهان تنها به کارهای پست می پردازند و جداً از جمعیت سفیدپوست زندگی می کنند. سیاهان آفریقای جنوبی در یک نظام بسته ی طبقاتی به دنیا می آیند و هیچگونه امکانی برای تحرک به سطح بالاتر جامعه ندارند.

 دگرگونی در بازار کار و تأثیر آن بر تحرک اجتماعی

با گذار یک جامعه از حالت کشاورزی به وضعیت صنعتی ، نسبت نیاز جامعه به افراد طبقات پایین برای انجام دادن کارهای پست ، کاهش می یابد. اشتغال در جوامع صنعتی به مهارتهایی تخصصی نیاز دارد که از طریق تحصیلات دانشگاهی یا دوره های آموزشی به دست می آیند. از آنجا که انجام دادن کارهای پست و ساده به مهارت چندانی نیاز ندارد ، برای این نوع کارها در جوامع صنعتی چندان ارزشی قائل نیستند. وانگهی ، با رشد صنعت ، این نوع کارهای پست و سطح پایین در بیشتر موارد به وسیله ی ماشین انجام می شوند. از این گذشته ، بسیاری از افراد این فرصت را پیدا کرده الند که صاحب تخصص شوند و وارد شغلهای تخصصی و مدیریت گردند.

 عوامل دخیل در تحرک اجتماعی

حجم خانواده : پیش از این گفته ایم که نرخ آبستنی در جوامع روستایی بالاتر از همین نرخ در جوامع شهری است. وقتی در یک خانواده فرزندان بسیاری وجود داشته باشند ، تأمین همه ی نیازهای این فرزندان برای والدینشان ، غالباً دشوار می شود. وقتی این فرزندان پا به سن می گذارند ، تأمین منابع مالی موردنیاز برای ادامه ی تحصیلات و در نتیجه فراهم آوردن مشاغل مطلوب برای آنان ، بیش از پیش برای والدین مشکل می شود. بنابراین ، فرزندانی که در یک خانواده ی کوچک (این خانواده غالباً در مناطق شهری پیدا می شود) پرورش می یابند ، احتمال تحرک صعودیشان بیشتر از فرزندان یک خانواده ی بزرگ است.

نژاد و قومیت : علیه اعضای برخی از گروههای نژادی و قومی در محیط کار ، مدارس تبعیضهایی اعمال
می شود. در ایالات متحد سابقه ای طولانی از تبعیض نژادی علیه سیاهان ، سرخپوستان و اسپانیایی تباران ، وجود دارد. بختهای دستیابی این گروهها به تحصیلات عالی و مشاغل مطلوب ، به اندازه ی بختهای سفیدپوستان نیستند. در جوامعی که اقلیتهای قومی و نژادی دارند ، زمینه های نژادی و قومی بر فرصتهای تحرک عمودی افراد ، تأثیر چشمگیری دارند.

تحصیلات : معمولاً میزان تحصیلات رسمی یک فرد با میزان درآمد او رابطه ی نزدیکی دارد. کارکرد اصلی آموزش رسمی در ارتباط با تحرک اجتماعی ، این است که مهارتهای لازم برای اشتغال در یک شغل را برای فرد فراهم سازد. تکمیل دوره ی مناسب آموزشی ، فرد را در رقابت با دیگران برای دستیابی به یک شغل معین ، در موقعیت ممتازی قرار می دهد. مشاغلی که به سطح بالایی از آموزش نیاز دارند ، معمولاً حقوقهای بالاتری را نیز ارائه می کنند. امروز تقریباً هر کسی که بخواهد حرفه ای را آغاز کند ، باید یک دوره ی آموزشی را پشت سر بگذارد و از این گذشته ، در بیشتر مؤسسات اقتصادی ، برای آنکه شخصی بتواند به سطح مدیریت اقتصادی ارتقاء یابد. باید یک دوره تحصیلات دانشگاهی را گذرانده باشد.

جنسیت و حق تقدم فرزندان : در بیشتر جوامع بشری مردان و زنان به صورتهای متفاوتی اجتماعی می شوند. تا دهه ی اخیر ، در بیشتر کشورها از مردان انتظار می رفت که نان آور اصلی خانواده باشند و همه ی مسئولیتهای اقتصادی خانواده را به عهده گیرند و زنان به طور سنتی تشویق نمی شدند که وارد دانشگاهها شوند و یا در شغل مهمی خدمت کنند. اما پس از جنگ جهانی دوم ، زنان در کشورهای صنعتی پیشرفته آغاز به قبول مسئولیتهای تازه ای کرده اند و همراه با این مسئولیتها مشاغلی را عهده دار شده اند که پیش از این در اختیار آنها گذاشته نمی شدند.

در بسیاری از جوامع ، والدین برای یکی از فرزندانشان ، معمولاً بچه ی اولی یا آخری ، حق تقدم قائل
می شوند و منابع مالیشان را برای پیشرفت او اختصاص می دهند. فرزندانی که از این حق تقدم برخوردار نیستند ، امکان کمتری برای تحرک اجتماعی دارند.

ازدواج : تحرک صعودی می تواند از طریق زناشویی فرد با عضوی از طبقه بالاتر صورت پذیرد. سن شخص در زمان ازدواج نیز در احتمال تحرک اجتماعیش نقش بازی می کند ؛ هرچه ازدواج فرد در سنین پایین تری صورت گیرد ، احتمال تحرک اجتماعی او نیز کمتر می شود.

چشم پوشی از مزایای حال به خاطر تضمین آینده ی بهتر : افرادی که در جوانی از مزایای زندگی چشم پوشی می کنند تا آینده بهتری را برای خودشان تأمین می کنند ، در مقایسه با جوانانی که می خواهند هر چه زودتر شغل ودرآمدی برای خود به دست بیاورند و از اوقات فراغت لذت برند ، احتمال تحرک صعودیشان بیشتر است.

برنامه های دولتی : امروزه دولتها از طریق برنامه های گوناگون به طبقات متوسط و پایین کمک می کنند تا امکان تحرک اجتماعی را برای این طبقات نیز فراهم سازند. اعطای بورسهای تحصیلی و دوره های آموزشی ضمن خدمت ، از جمله ی این تسهیلات دولتی اند.

تحرک عمودی نزولی

در اینجا باید این نکته ی مهم را گوشزد کنیم که تحرک اجتماعی هم می تواند رو به بالا باشد و هم در جهت پایین. عوامل مهمی که در تحرک نزولی نقش دارند ، عبارتند از تحصیلات ناکافی ، ازدواج در سنین جوانی ، آبستنی در سنین پایین ، تولد در یک خانواده ی پرجمعیت و برخورد با بحرانهای شغلی و اقتصادی . در یک جامعه ی طبقاتی باز ، برای آنکه جامعه از کارکرد باز نماند ، قدری تحرک اجتماعی رو به پایین ضرورت دارد.

 زیانهای زندگی کردن در یک جامعه باز

یک جامعه ی باز هر چند که فرصت تحرک اجتماعی را برای افراد فراهم می کند ، اما همراه با این افزایش فرصتهای تحرک ، زیانها و ناملایماتی را نیز به بار می آورد. در محیطی که افراد برای دستیابی به منزلتهای بالاتر اجتماعی با یکدیگر رقابت می کندد ، غالباً فشار روانی و سرخوردگی نیز احساس می شود. کسانی که آرزومند منزلت اجتماعی بالاترند ولی توانایی رقابت را ندارند ، احساس عدم موفقیت و سرخوردگی می کنند. آن کسانی هم که توانایی رقابت را دارند ، ممکن است احساس کنند که پا روی اصولشان گذاشته اند و وقت کافی برای گذراندن با خانواده را پیدا نمی کنند و یا چونکه همه ی توانشان را وقف دستیابی به منزلت بالاتر کرده اند بسیاری از ارزشهای دیگرشان را وانهاده اند. در ضمن ، فرد موفقی که از یک طبقه ی اجتماعی به طبقه ای بالاتر تحرک می یابد ، ممکن است بسیاری از دوستان و آشنایان سابقش را از دست دهد ، زیرا تغییر در علایق و الگوهای رفتاریش ، دوستانش را از او می تاراند و پیدا کردن دوستان صمیمی تازه نیز به آسانی امکان پذیر نیست.

 

+نوشته شده در پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,ساعت17:50توسط امیرحسین علیزاده. | |

 
روح و روان انسان‌ها سرچشمه‌ای است از انرژی که انگیزه، اشتیاق، پیشرفت و افتخارات از آن برمی‌خیزد و افراد را قادر می‌سازد کارهای ارزنده‌ای به ثمر برسانند. این آرزوی هرمدیر است که با ایجاد انگیزه در کارکنان، نیروی درونی و نهفته آنان را از قوه به‌فعل درآورد و محیطی پرتحرک و بانشاط برای تجلی بهترین استعدادها فراهم کند. از همین جا نقش فرد و ویژگی‌های شخصیتی و رفتاری او به‌عنوان یک انسان در سازمان، مورد توجه خاص و ویژه‌ای قرار گرفت و برای توفیق در این زمینه، علم روانشناسی با تمام ظرافت و توانمندی خود به یاری حوزه مدیریت آمد.
ورود روانشناسی به عرصه پرفراز و نشیب مدیریت سبب شد تا با استفاده از نظریه‌ها و مکتب‌های گوناگون روانشناسی و با استناد و برقراری روابط انسانی به تبیین شخصیت و رفتار فرد در سازمان پرداخته شود و مفاهیمی مانند انگیزش و رفتار سازمانی مورد تاکید و دقت قرار گیرد. انسان گرامی‌ترین گوهر آفرینش و ناشناخته‌ترین آن است. رفتار آدمی تابع اندیشه‌ها، احساسات، انگیزه‌ها، خواست‌های درونی و عوامل عاطفی و پرورشی اوست که در موقعیت‌های مختلف به‌صورت‌های گوناگون ظاهر می‌شود. برای آشنایی با ابعاد مختلف وجود آدمی و ایجاد یک ارتباط بهتر و ایجاد انگیزش و حفظ و تامین بهداشت روانی در افراد، آشنایی با علم روانشناسی و علوم رفتاری امری لا‌زم و ضروری است. خوشبختانه در قرون جدید، علم روانشناسی در حیطه کار مدیریت به فعالیت‌های چشمگیری پرداخته است و از اواسط دهه ۱۹۲۰ با ظهور نهضت، روابط انسانی به صورت یکی از ارکان و راهبردهای مهم کاری در مدیریت تبدیل شده است.
در مدیریت، راهبردهای روانشناسی از قبیل: شناخت تفاوت‌های فردی، استعدادها، عوامل انگیزشی، برقراری روابط انسانی، چگونگی تشویق و تنبیه و... مدیران را در پیوند بیشتر با کارمندان و همتایان آنان یاری می‌دهد و پی‌بردن به شیوه‌های نفوذ و برقراری ارتباط سازنده و سبک‌های رهبری آنان را از حالت خشک و بی‌روح مدیریت به سمت مدیریت بانشاط و پرتحرک و شور و اشتیاق، انگیزش، آرامش، پویایی، نوآفرینی و تغییر و تحول در کل سازمان تحت پوشش خود و در نهایت بالا‌بردن کیفیت و بهره‌وری سوق می‌دهد. از روانشناسی دو تعریف متفاوت می‌توان بیان کرد که هر یک جنبه ویژه‌ای را نمایان می‌کند: روانشناسی علم رفتار است. این تعریف که از سوی روانشناسان رفتارگرا ارائه شده است، انسان و سایر جانداران را از دیدگاه رفتاری آنان مورد مطالعه قرار می‌دهد. علوم رفتاری که به این جنبه روانشناسی بستگی دارد، رفتار را بیشتر مطالعه می‌کند تا ذهن و اندیشه و یا احساسات را، زیرا رفتار قابل مشاهده، ثبت‌کردنی و درخور مطالعه است. در این نوع روانشناسی در واقع به فراگرد ذهنی فرد توجه می‌شود، ولی اندیشه‌ها، احساس‌ها و درک افراد را از راه مطالعه رویدادهایی که به‌صورت رفتار آشکار می‌‌شوند، مورد قضاوت قرار می‌دهد. تعریف دیگری که از روانشناسی شده است، موضوع علم روانشناسی را مطالعه درباره ماهیت رفتار، استعدادها، عواطف و محصولا‌ت ذهنی می‌داند یا در واقع روانشناسی را مطالعه ذهنیت‌ها و احساس‌ها و عواطف و حالت‌های روانی تعریف می‌کند و مکتب آنان به نام روانکاوی شناخته شده است.
برای چنین مطالعه‌ای تنها دیدن رفتار کافی نیست، زیرا هنگامی که دو نفر با یکدیگر دعوا می‌کنند و یا یک بیمار روانی رفتاری را از خود نشان می‌دهد، در پشت آن رفتار انگیزه‌ها و دلیل‌هایی در کار است که ما از آن آگاه نیستیم. آنچه قابل مشاهده است رفتار است، نه انگیزه‌های رفتار و از این رو برای شناخت انسان نیاز به شناخت جنبه‌های ذهنی و احساسی او وجود دارد. امروزه در مدیریت از هر دو تعریف استفاده می‌شود و برای شناخت روانی کارکنان یک سازمان، عواطف، انگیزه‌ها، استعدادها، شخصیت و ذهنیت‌های افراد مورد توجه و بررسی قرار می‌گیرد.
مدیریت را هم به گونه‌های متفاوت تعریف کرده‌اند. <کنزوکان> مدیریت را افزایش نفوذ در پذیرش عملی دستورات با راهنمایی‌های مشخص سازمانی می‌داند. <جورج تری> رهبری و مدیریت را کوشش برای نفوذ در مردم که با علا‌قه و مشتاقانه برای رسیدن به اهداف گروه کوشش می‌کنند، می‌داند. <شهید مطهری> مدیریت را مجهزکردن نیروها، تحرک نیروها، آزادکردن نیروها و در عین حال کنترل نیروها و در مجاری صحیح انداختن آنها، سامان‌دادن، سازمان‌بخشیدن و حرارت‌بخشیدن به آنها ذکر می‌کند. بنابراین مدیریت فرآیندی است اجتماعی که با به‌کارگیری مهارت‌های علمی، فنی و هنری کلیه نیروهای انسانی و مادی را سازماندهی و هماهنگ کرده و با استفاده از راهبردهای روانشناسی و برقراری روابط انسانی و فراهم‌آوردن زمینه‌های انگیزش و رشد از طریق نیازهای منطقی فردی و گروهی به اهداف سازمان کمک می‌کند. موضوعات روانشناسی و به‌ویژه رفتار سازمانی و تاثیر آن در سال‌های اخیر بیش از پیش مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است. شاید یکی از دلا‌یل آن میزان دشواری‌هایی است که مدیران سازمان‌ها در رده‌های مختلف کاری خود با آن مواجه هستند.
امروزه بروز مشکلا‌ت و فشارهای روحی و روانی ناشی از زندگی ماشینی روابط همه افراد را تحت‌الشعاع خود قرار داده است که برای کاهش اینگونه فشارها و اضطراب‌ها، تکنیک‌های علوم رفتاری در روانشناسی می‌تواند مددرسان و یاری‌دهنده همه افراد در سازمان‌ها و خصوصا مدیران باشد. هر سازمانی علا‌وه بر لزوم در دست‌داشتن منابع مادی و مالی نیاز به نیروی انسانی ماهر، بااستعداد، توانمند، توانا، باانگیزه و با علا‌قه و... دارد. به نظر دانشمندان، مدیریت (کنز و کان) مدیران نباید فقط در پی جذب نیروی انسانی برای سازمان‌ها باشند، بلکه باید در حفظ و نگاهداری این منابع نیز کوشش فراوان به‌کار برند و باید کاری کنند تا کارکنان در حالی که کار و وظیفه خود را انجام می‌دهند، نوعی وابستگی و دلبستگی نیز به کار و سازمان پیدا کنند و به عبارت دیگر سازمان را همچون خانه خود دوست بدارند و در آن احساس امنیت و آسایش که از نیازهای اساسی هر انسانی به‌شمار می‌آید، داشته باشند، بنابراین برای آنکه سازمانی اثربخش باشد، مدیر باید جنبه‌های انگیزشی کار، مشارکت در کار و استفاده از عوامل روانی و رفتاری را در مناسب‌ترین بخش‌های برنامه کاری خود جای دهد. شناخت و تامین درست نیاز کارکنان یکی از مهارت‌های ارزنده مدیریت به‌شمار می‌آید.
روابط انسانی به معنای برقراری رابطه مثبت، هدف‌دار و سازنده با پذیرش شخصیت، تفاوت‌های فردی و نیازهای افراد سازمان و علا‌قه‌مندبودن به نیازها، علا‌یق، استعدادها و توانایی‌های آنان است که توجه به این موارد استفاده از تکنیک‌های مهم در علم روانشناسی است. رابطه انسانی با دلسوزی و احساس مسوولیت نسبت به کارکنان درون سازمان و ایجاد جو اجتماعی در شرایط مطبوع و خوشایند و همراه با محیط تفاهم و درک متقابل به‌وجود می‌آید. روابط انسانی در دیدگاه‌های مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. از نظر دیدگاه جامعه‌شناسی، ارتباط‌های انسانی و شیوه‌ مشترک زندگی و آگاهی از هدف، سه عامل سازنده جامعه به حساب می‌آید.
ازدیدگاه روانشناسی اجتماعی مساله عمده انسان، بقا نیست؛ بلکه یادگرفتن نحوه زیستن باخودش است، انسان حاصل روابط و پیوندهایش با دیگران است و اگر قرار باشد شناختی از وی به دست آوریم، باید او را در این چارچوب بشناسیم. در تاریخ تحول مدیریت، نظریه روابط انسانی جایگاه ویژه‌ای دارد. این نظریه در دهه ۳۰ میلا‌دی نضج گرفت و در دهه بعد تکامل یافت. در نظریه روابط انسانی، موثرترین عامل در ارتقای تولید و کارایی سازمان، نحوه تشکل افراد در قالب گروه‌ها و نوع روابط بین آنها است. از دیدگاه مدیریت، روابط انسانی عبارت است از برانگیختن افراد در سازمان به‌منظور ایجاد همکاری از نوعی که نیازمندی‌های افراد را برطرف سازد و موجبات تحقق هدف‌های سازمان را فراهم آورد. در مدیریت آموزشی نیز روابط انسانی یعنی، توان برقراری ارتباط انسانی با معلمان و کارکنان از طریق پذیرفتن وجوه شخصیت، ویژگی‌های فردی و همه تفاوت‌هایی که احتمالا‌ با شخص مدیر دارند. نقش روابط انسانی در مدیریت و خصوصا در مدیریت آموزشی بسیار جدی و اساسی است، به طوری که روابط انسانی در این نوع مدیریت، عاملی اثرگذار محسوب می‌شود که از دو بعد بر کیفیت عملکردهای مدیر موثر خواهد بود.
از یک سو عوامل تولید سیستمی در نظام‌های آموزشی نیازمند برقراری، حفظ و تکوین رفتارهای مناسب انسانی است و معلمان، مشاوران، سرپرستان، کارکنان دفتری و اداری و نیروهای ستاد و پشتیبانی جزو این دسته از عوامل قرار می‌گیرند. از سوی دیگر درون داده‌ها یا مواد خام که تولید روی آنان صورت می‌پذیرد نیز مترصد دریافت و جذب انسانی‌ترین و اصیل‌ترین رفتارهایی است که مدیریت اعمال می‌کند. رفتار سازمانی مناسب برگرفته از روانشناسی روابط انسانی مدیریت آموزشی، نه‌تنها موجد آثار آنی خواهد بود، بلکه به دلیل خاصیت فوق‌العاده پذیرندگی درون داده‌ها، تاثیر عمیق و پایداری در درازمدت برجای خواهد گذاشت. به نظر روانشناسان احتیاجات روانی افراد به اندازه احتیاجات جسمی در بهداشت روحی و جسمی آنان تاثیر دارند و به همان اندازه اساسی و ضروری هستند. موضوع بهداشت روانی به سالم و متعادل بارآوردن شخصیت انسان‌ها از طریق فراهم‌آوردن محیط مناسب برای تامین نیازها و شکوفایی استعدادها برمی‌گردد.
به همین دلیل، در تعریف بهداشت روانی آمده است که بهداشت روانی عبارت است از پیشگیری از پیدایش بیماری روانی و سالم‌سازی محیط روانی تا افراد جامعه (سازمان) بتوانند با برخورداری از شخصیت و روان متعادل با عوامل محیط خود رابطه برقرار کرده و در راه تامین نیازها، شکوفایی استعدادها و رسیدن به هدف‌های متعالی فردی و اجتماعی خود بکوشند. چنانچه سازمانی بتواند زمینه‌های تامین بهداشت روانی را فراهم آورد، شخصیت و روان افراد متعادل می‌شود و می‌توانند با یکدیگر و همچنین با عوامل محیطی، روابطی مطلوب برقرار سازند. بدین ترتیب اگر مدیر در درون سازمان خود مانند مدرسه، بهداشت روانی را تامین کند دانش‌آموزان، معلمان و کارکنان اداری روابطی مطلوب و منطقی و بر پایه روابط انسانی سازنده با هم خواهند داشت.
این سبب بهبود کیفیت در آموزش و پرورش و فضایی آکنده از شور و نشاط، تحرک و پویایی و امنیت، عشق و علا‌قه به حضور در محیط سازمان که در نتیجه منجر به سلا‌مت روحی و روانی کلیه درون داده‌ها می‌شود و مسلما فرآیند بهداشت و سلا‌مت روان درون سازمان تفکری خلا‌ق و پیشرفت و توسعه را به همراه خواهد داشت.

+نوشته شده در سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:,ساعت13:37توسط امیرحسین علیزاده. | |


 

 

یکی از مدیران آمریکایی که مدتی برای یک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود تعریف کرده است که روزی از خیابانی که چند ماشین در دو طرف آن پارک شده بود می گذشتم رفتار جوانکی نظرم را جلب کرد. او با جدیت و حرارتی خاص مشغول تمیز کردن یک ماشین بود. بی اختیار ایستادم. مشاهده فردی که این چنین در حفظ و تمیزی ماشین خود می-کوشد مرا مجذوب کرده بود.
مرد جوان پس از تمیز کردن ماشین و تنظیم آیینه های بغل، راهش را گرفت و رفت، چندمتر آن طرفتر در ایستگاه اتوبوس منتظر ایستاد. رفتار وی گیجم کرد. به او نزدیک شدم و پرسیدم مگر آن ماشینی را که تمیز کردید متعلق به شما نیست؟ نگاهی به من انداخت و با لبخندی گفت: من کارگر کارخانه ای هستم که آن ماشین از تولیدات آن است. دلم نمی خواهد اتومبیلی را که ما ساخته ایم کثیف و نامرتب جلوه کند.

+نوشته شده در دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:,ساعت1:19توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

کیفیت و استانداردهای ژاپنی ها


 


 

 


 

 

چند سال پیش، آی بی ام تصمیم گرفت که تولید یکی از قطعات کامپیوترهایش را به ژاپنیها بسپارد.
در مشخصات تولید محصول نوشته بود سه قطعه معیوب در هر ۱۰۰۰۰قطعه ای که تولید می شود قابل قبول است. هنگامیکه قطعات تولید شدند و برای آی بی ام فرستاده شدند، نامه ای همراه آنها بود با این مضمون:
مفتخریم که سفارش شما را سر وقت آماده کرده و تحویل می دهیم.
برای آن سه قطعه معیوبی هم که خواسته بودید خط تولید جداگانه ای درست کردیم و آنها را فراهم ساختیم
امیدواریم این کار رضایت شما را فراهم سازد.

+نوشته شده در دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:,ساعت1:12توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

ما عادت كرده‌ايم با اگرهايمان زندگي كنيم، اگر بزرگ شدم، اگر در كنكور قبول شدم، اگر به دانشگاه رفتم، اگر فارغ‌التحصيل شدم، اگر ازدواج كردم، اگر بچه‌دار شدم، اگر خانه خريدم، اگر ماشين خريدم، اگر بچه‌ها بزرگ شدند، اگر بازنشسته شدم و ... همه ما اگرهاي خيلي زيادي را مي‌شناسيم كه روزانه بكار مي‌بريم، اگرها بهانه‌هاي آشنايي هستند كه در متن زندگي ما زندگي مي‌كنند.

     بهانه‌هايي كه دست به دست هم مي‌دهندتا شاد زندگي كردن و احساس خوشبخت بودن را به تأخير بياندازيم، غافل از اينكه زندگي ما در ميان همين اگرها اتفاق مي‌افتد. هيچ وقتي براي شاد زيستن و شاد بودن بهتر از همين لحظه نيست. درست در همان لحظه‌هايي كه براي تحقق اگرهايمان نقشه مي‌كشيم و در خستگي اين زندگي غرق مي‌شويم، بچه‌هايمان بزرگ مي‌شوند، خودمان پير مي‌شويم، دوستانمان فراموش مي‌شوندو......

به اگرهايمان هر روز افزوده مي‌شود وقتي يكي از اگرهايمان تحقق پيدا مي‌كند اگرهاي متعدد و متنوع ديگري تجلي پيدا مي‌كنند اگر منتظر تحقق اگرها بمانيم لذت شادزندگي كردن فراموشمان مي‌شود. زندگي بدون اگرها امكان‌پذير نيست مهم اين است كه با دست خودمان بهانه ايجاد نكنيم تا شاديهايمان به فردا موكول نشود. وقتي كه نوبت فردا شد بهانه‌اي تازه پيدا شده تا خشنودي و شاد بودمان را به روز بعد و روزهاي بعدش موكول كند.

     بسياري از ما منتظريم تا اگرهايمان به پايان برسد و موانع يكي پس از ديگري از بين بروند غافل از اينكه اگرها و موانع همان زندگي است. شادي و خوشبختي در مقصد اتفاق نمي‌افتد. بلكه بيشتر در مسير راه اتفاق مي‌افتد. شادي يافتني نيست بلكه ساختني است بايد هواسمان باشد كه كليد شادماني خود را در جيب اگرها قرار ندهيم خوشبختي يك نوع احساس است كه مي‌تواند در همه حال اتفاق بيافتد . يكي از رمزهاي شاد بودن، شاد كردن ديگران است. منتظر مرگ عزيزي نباشيد كه بعد از فوتش تاج گلي را به مزارش ببريد.در زمان حياتش يك شاخه گلي را تقديمش كنيد. كسي را كه دوست داريد بعد از مرگش ابرازمحبت نكنيد، در زمان حياتش لبخند كوچكي، قطره اشكي نثارش كنيد لازم نيست بعد از مرگش سيل اشك راه بياندازيد.

خانم باربارادی آنجلس در كتاب لحظه‌هاي ناب زندگي جمله جالبي به شرح ذيل بيان مي‌كند :

     اول دلم لك زده بود كه بتوانم دبيرستان را تمام كنم و به دانشگاه بروم. بعد داشتم مي‌مردم كه دانشگاه را تمام كنم و سر كار بروم، بعد دلم لك زده بود كه ازدواج كنم و بچه‌دار شوم. بعد هميشه منتظر بودم كه بچه‌هايم بزرگ شوند و به مدرسه بروند و من بتوانم دوباره مشغول كار شوم. بعد آرزو داشتم كه بازنشسته شوم و حالا دارم مي‌ميرم كه يك دفعه متوجه شدم « اصلاً يادم رفته بود زندگي كنم » شاد بودن و احساس خوشبختي را به اگرهايمان مربوط نكنيم زيرا اگرها پايان ناپذيرند و بياد داشته باشيم زندگي يك سفر است و هدف نيست.

 

خودمان را متقاعد مي کنيم به اين که زندگي بهتر خواهد شد وقتي که ازدواج کنيم و خانواده اي تشکيل دهيم.سپس سر خورده و نا اميد مي شويم  چرا که بچه هاي ما کوچک هستند و به توجه دائمي نياز دارند، پس به اميد آينده بهتري هستيم تا آنها بزرگ شوند بعد که به سن نوجواني رسيدند وما درگير مشکلات آنها هستيم آرزوي گذشتن آنها از سن بحران و فرداي شادتري  را داريم.....به خودمان وعده ميدهيم زندگي بهتري را..............وقتي من و همسرم با هم تلاش کنيم،تا ماشين بهتري تهيه کنيم،تا به مسافرت تفريحي برويم،تا......بالاخره بازنشسته شويم.

حقيقت اين است که هيچ زماني براي شاد بودن بهتر از زمان حال نيست.زندگي هميشه پر از درگيري و سعي و تلاش است.چه بهتر قدرت رويارويي با آنها را داشته باشيم و عليرغم تمام مشکلات تصميم بگيريم شاد زندگي کنيم.

مدت مديدي به نظر هر کسي مي رسد که زندگي واقعي را بايد از جائي شروع کرد ،ولي هميشه موانعي سر راه وجود دارد-تجربيات سختي که بايد از سر گذراند --کارهايي که بايد به سرانجام برسد--زماني که بايد صرف انجام کاري شود--قبضي که بايد پرداخت شود سپس...........تازه زندگي آغاز خواهد شد.اين عقايد کمک کرد تا بفهمم ..هيچ جاده اي تا سعادت و خوشبختي نيست بلکه خوشبختي همان راه ولحظه هاي زندگي است که طي مي کنيم.

پس از تمام لحظات زندگيت لذت ببر......کافيست در انتظار بودن براي اتمام تحصيلات يا شروع آن.به دست آوردن پول يا خرج کردن آن ،براي کاري را شروع کردن،براي ازدواج،براي يک روز تعطيل،خريد ماشين جديد،دادن قرضها،براي بهار،تابستان،پاييز وزمستان،براي اول ماه،پانزدهم ماه،براي آهنگي که قراره از راديو پخش بشه،براي مردن ،براي دوباره زنده شدن.......قبل از اينکه تصميم بگيري شاد باشي

شاد بودن يک سفر طولاني است،نه يک مقصد

هيچ زماني براي شاد بودن بهتر از زمان حال نيست..

زندگي کن و از تمام لحظاتش لذت ببر.

 آيا به خاطر مي آوري:نام  پنج نفر از ثروتمندترين اشخاص جهان،پنج شخصي که در سالهاي اخير ملکه زيبايي جهان شده اند يا ده نفر از کساني که جايزه نوبل را برده اند و يا حتي ده هنرپيشه اي که اخيراً اسکار گرفته اند.......نسبتاً مشکل است.نگران نباش هيچکس به خاطر نمي آورد

تشويقها پايان مي پذيرد..........مدالها را گردوغبار فرا مي گيرد..............و برنده ها خيلي زود فراموش مي شوند.............

ولي اکنون ببين آيا به خاطر مي آوري :نام سه معلمي که در پيشرفت تحصيلي تو نقش موثري داشته اند،سه نفر از دوستانت که در زمان احتياج به تو کمک کرده اند ،يا انسانها يي که احساس خاص و زيبايي را در قلب تو به وجود آورده اند،يا اسم پنج نفر از کساني که مايل هستي اوقات فراغت خود را با آنها بگذراني.

جواب دادن خيلي بي دردسر و راحت است ،..نيست؟

کساني که به زندگي تو معنا بخشيده اند ،جزو مشهورترين و بالا ترين افراد دنيا نيستند؛ آنها ثروت زيادي ندارند يا مدال و جايزهً مهمي به دست نياورده اند؛ولي...........آنها کساني هستند که نگران تواند واز تو مراقبت مي کنند؛کساني که مهم نيست چگونه؛ ولي در کنار تو مي ما نند...

مدتي دربارهً آن فکر کن..........زندگي  خيلي کوتاه است........و تو ؛در کدام ليست از کساني که نام بردم هستي؟آيا مي داني؟ بگذار تو را ياري کنم.

تو جزو مشهورترين هاي جهان نيستي  ولي در ميان کساني هستي که من به ياد دارم اين اي-ميل را برايشان بفرستم********

 مدتي پيش در المپيک معلولان در شهر سياتل؛نـُه دونده در خط شروع براي مسابقه صـد متر ايستاده بودند؛تير شروع مسابقه  شليک شد؛دونده ها سعي مي کردند بدوند و برنده شوند.ناگهان پاي يکي از آنها پيچ خورد و افتاد و شروع به گريه کرد.هشت دونده ديگر پس از شنيدن صداي گريه او دست از مسابقه کشيدند و باز گشتند.يک دختر عقب مانده ذهني کنار او نشست او را در آغوش گرفت وبه او دلداري داد .سپس همهً دونده ها در کنار هم راه رفتند تا به خط پايان رسيدند..تمامي جمعيت حاضر در استاديوم ايستاده بودند و براي آنها دست مي زدند...تشويقي که مدتي بسيار طولاني ادامه پيدا کرد. کساني که نظاره گر اين صحنه بودند هنوز دربارهً آن حرف مي زنند.مـي دانيد چــرا؟

زيرا اين حادثه عميقاً در قلب ما تاثير گذاشت و ما همه مي دانيم چيزهاي مهم تري از برنده شدن يک نفر در دنيا وجود دارد.

کمک کردن به ديگران براي اين که آنها هم موفقيت را تجربه کنند*******حتي اگر به اين معني باشد که قدم هاي خود راآهسته تر کنيم و در شيوهً زندگي خود تغييراتي ايجاد کنيم

    بالاترین آروزی بشر،کسب موفقیت است. موفقیت امری نسبی است و تعریف واحدی نیز ندارد. برخی معتقدند که موفقیت رسیدن به آمال و آرزوهاست و رضایت خاطری است که در رسیدن به هدفی پدید می آید. موفقیت هدف زندگی است. همه تلاش و کوشش می کنند تا به موفقیت برسند و همه کس خواهان و طالب آن هستند. راه موفقیت همیشه در حال ساخت است و در مسیر اتفاق می افتد و نه در پایان راه. تلاش کردن، پشتکار داشتن و تسلیم نشدن بر مشکلات راز موفقیت است. برای گام برداشتن در کسب موفقیت ابتدا باید اهداف مشخص شوند. بدون تعیین هدف و برنامه ریزی نمی توان به موفقیت رسید. موفقیت پایان کار نیست بلکه آغاز راه است. موفقیت از طریق شانس و اقبال یا به صورت تصادفی حاصل نمی شود بلکه مدیون تصمیمات و سعی و تلاش هر کسی است.

 

هیچ چیز به اندازه کامیابی، کامیابی نمی آورد.                                                        فروم

 

اگر فکرکنید موفق می شوید، یا شکست می خورید درهردوصورت درست فکرکرده اید. آنتونی رابینز

 

کوشیدن، جستن، یافتن و هرگز تسلیم نشدن، راز موفقیت است.                              کارلایل

 

نقطه شروع هر موفقیت وجود یک نظریه یا نقطه نظر است که خود ناشی از تصور می باشد.                                                                                                             ناپلئون هیل

   

  مشکلات افراد موفق کمتر از افراد شکست خورده نیست؛ تنها یک دسته از مردم هستند که هیچ مشکلی ندارند: کسانی در گورستان خوابیده اند.                                                    آنتونیرابینز  

 

تنهاکسی موفق می شود که به انتظار ننشیند و همه چیز را از هوش و حواس خود بخواهد.   شیلر

 

هر جا که هستید همان جا نقطه آغاز است تلاش بیشتر امروز، سازنده فردای متفاوت شماست.   

                                                                                                                    اندرو متیوس

تلاش منظم و متوالی، پاداشی چند برابر دارد.                                                       جیم ران

     هفت خصلت مشترک انسانهای موفق: عشق، ایمان، برنامه ریزی، مشخص بودن ارزشها، مصرف

انرژی، جلب دوستی، تسلط به فن ارتباط است.    

 

خوشبختی و شاد بودن هدف زندگی است. بسیاری از ما فکر می کنیم خوشبختی در دوردستهاست و باور نمی کنیم که خوشبختی در درون ما و کلید آن نیز در دستان ماست. آنچه مسلم است کلید خوشبختی خودمان را نباید در جیب دیگران جستجو کنیم. خوشبختی و شاد بودن یک احساسی است که ممکن است یک نفر در طول عمرش به هر چیز برسد ولی آن را حسن نکند. اگر شادی و خوشبختی را حس کنیم خوشبخت هستیم. خوشبختی یک اتفاق نیست که باید در زندگی منتظر رخدادنش باشیم و همه جا را در جستجوی آن باشیم. خوشبختی یافتني نیست بلکه ساختني است.

خوشبختی تصورات ذهنی ما از زندگی است. می توان تصورات ذهنی را تغییر داد و احساس خوشبختی کرد، آسایش خاطر از لحظه های زندگی خوشبختی است. خوشبختی را در مقصود و پایان راه نجوییم بلکه خوشبختی واقعی در راه رسیدن به مقصد اتفاق می افتد.همچون بسیاری از مسافرانی که در مسافرتهای خود در راه بیشتر از مقصد احساس لذت می کنند . خوشبختی میزان رضایتمندی از زندگی است که از روشهای مختلف حاصل می شود و در  افراد مختلف بدلیل علایق، انگیزه ها و خواسته هایشان متفاوت است. یکی از بهترین روشهای شادبودن، شاد کردن دیگران و احساس لذت از شادی دیگران است. تعدادی از جملات بسیار زیبا  که در این زمینه یادداشت کرده ام برای بهره برداری دوستان می نویسم و امیدوارم همواره شاد و خوشبخت باشند همینکه این متن را خواندید چشمهایتان را ببندید و احساس کنید که خوشبخت هستید و خوشبختی چیزی جز احساس کردن آن نیست.

یک دلقک خوشحال، از بيست بار شتر دارو که به شهر برسد، در درمان مردم شهر مؤثرتر است.

توماس سیونهام پزشک انگلیسی

خوشبختی فقط یک تعریف دارد، و آن باور داشتن خوشبختی است.

راشیله

 

یک انسان ناسپاس خوشبخت نشانم بده .

زیگ زیگلار

 

راهی به سوی خو شبختی وجود ندارد، خوشبختی خود راه است، راهی که از درون شما آغاز می شود و به کمک توانایی و قابلیت شما در جهان بیرون تجلی می یابد.

وین دایر

 

اگر می خواهی مزرعه ی خوشبختی را توسعه دهی، خاک قبلت را هموار کن.

 ضرب المثل چینی

 

خوشبختی به سه ستون استوار است : فراموش کردن گذشته، غنیمت شمردن حـال و امیدوار بودن به آينده .

موریس مترلینگ  

امروزه ثابت شده كه كلمات منفی نیروی منفی به سمت شخص می فرستند و او را به سمت منفی و بیماری سوق می دهند؛ مثلاً وقتی به ما می گویند خسته نباشید در اصل خستگی را به یادمان می آورند و ناخودآگاه احساس خستگی می كنیم (روی خودتان امتحان كنید) اما اگر به جای آن از یك عبارت مثبت استفاده شود نیروی مثبت و سازنده به افراد هدیه می دهیم.مثال:

به جای "پدرم درآمد"؛ بگوییم: خیلی راحت نبود

به جای "خسته نباشید"؛ بگوییم: خدا قوت

به جای "دستت درد نكنه"؛ بگوییم:ممنون از محبتت- سلامت باشی

به جای "ببخشید مزاحمتون شدم"؛ بگوییم: ما خودمان مراحميم. از این كه وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشكرم

به جای "لعنت بر پدر كسی كه اینجا آشغال بریزد"؛ بگوییم: رحمت بر پدر كسی كه اینجا آشغال نمي ریزد

به جای "گرفتارم"؛ بگوییم:  كارمندم .‌در فرصت مناسب با شما خواهم بود

به جای "دروغ نگو"؛ بگوییم: راست می گی؟ راستی؟

نگرش مثبت

به جای "خدا بد نده"؛ بگوییم: خدا سلامتی بده

به جای "قابل نداره"؛ بگوییم: هدیه برای شما

به جای "شكست خورده"؛ بگوییم: با تجربه

به جای "مگه مشكل داری"؛ بگوییم: مگه مسئله ای داری؟

به جای "فقیر هستم"؛‌ بگوییم: ثروت كمی دارم

به جای "بد نیستم"؛ بگوییم:‌ خوب هستم

به جای "به درد من نمی خورد"؛ بگوییم: مناسب من نیست

به جای "مشكل دارم"؛ بگوییم: مسئله دارم

به جای "جانم به لبم رسید"؛ بگوییم: خیلی راحت نبود

به جای "فراموش نكنی"؛ بگوییم: یادت باشه

به جای "داد نزن"؛ بگوییم: آرام باش

به جای "من مریض و غمگین نیستم"؛‌ بگوییم: ‌من سالم و با نشاط هستم

به جای "غم آخرت باشد"؛ بگوییم: شما را در شادی ها ببینم

+نوشته شده در یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,ساعت1:1توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

بسياري از علماي مديريت فرهنگ را عبارت از آداب، رسوم، عقايد و باورهاي مشترك يك جامعه تعريف كرده اند. وداراي ویژگیهای زيراست:

1ـ فرهنگ آموختنی است. فرهنگ خصوصیتی غریزی است و ذاتی نیست.

2ـ فرهنگ آموخته می‌شود. انسان می‌تواند عادتهای آموخته‌شده خود را به دیگران منتقل كند.

3ـ فرهنگ اجتماعی است عادتهای فرهنگی، ریشه‌های اجتماعی دارند . 

4ـ فرهنگ پدیده‌ای ذهنی و تصوری است.

5ـ فرهنگ خشنودی‌بخش است. عناصر فرهنگی تا زمانی كه بر افراد یك جامعه خشنودی نهایی می‌بخشد می‌توانند پایدار بمانند.

6ـ فرهنگ سازگاری می‌یابد. فرهنگ دگرگون می‌شود و فراگرد دگرگونی آن همراه با تطبیق و سازگاری است.

7ـ فرهنگ یگانه‌ساز است. عناصر هر فرهنگ گرایش به آن دارند تا پیكری یكپارچه و به هم بافته و سازگار پدید آورند.

سازمان ها هم مانند افراد داراي شخصيت اند و مي توان با صفات ويژه اي چون: خشكي ، مهرباني، گرمي، نوآوري يا محتاط بودن مشخص كرد.

فرهنگ سازماني، پديده‌اي ملموس نيست و به راحتي قابل شناسايي نمي‌شود، كوه يخي است كه تنها قله‌ي آن آشكار است و بخش عمده‌ي آن ناپيدا و پنهان است، ولي در حقيقت، نمايان‌گر شيوه زندگي واقعياعضاي آن سازمان است.

همه توافق دارند كه فرهنگ؛

1ـ كلی است كه از مجموع اجزای آن بیشتر است.

2ـ تاریخچه سازمان را منعكس می‌كند.

3ـ به مطالعۀ انسان‌شناسی مانند رسوم و نهادها مربوط می‌شود.

4ـ توسط افرادي كه یك سازمان را تشكیل داده‌اند شكل مي گيرد.

5ـ حركت آن كند و سخت است.

6ـ تغییر آن به سختی صورت می‌گیرد.

تقریباً تمامی پژوهشگران از فرهنگ سازمانی به‌عنوان مجموعه‌ای از ارزشها، باورها، عقاید، فرضیات و هنجارهای مشترك حاكم بر سازمان یاد می‌كنند.

در واقع فرهنگ سازمانی همان چیزی است كه به‌عنوان یك پدیدۀ درست به اعضای تازه وارد آموزش داده می‌شود و آن بیانگر بخش نانوشته و محسوس سازمان است.

1ـ فرهنگ سازمانی به كاركنان سازمان هویت سازمانی می‌بخشد.

2ـ فرهنگ سازمانی تعهد گروهی را آسان می‌سازد.

3ـ فرهنگ سازمانی ثبات نظام اجتماعی را ترغیب می‌كند.

4ـ فرهنگ سازمانی به شكل دادن رفتار كاركنان كمك می‌كند.

5ـ فرهنگ سازمانی بر وظایف و نحوۀ عملكرد مدیریت تأثیر می‌گذارد.

قدرت فرهنگ

قدرت فرهنگ با میزان تأثیر و نفوذ آن بر رفتار سازمانی تعیین می‌گردد.ومعيارهاي آن عبارتنداز:

الف) تعداد اعضای متعهد به ارزشهای غالب

 ب) میزان تعهد اعضاء به ارزشهای غالب سازمانی

 

 عوامل متعدد ديگر عبارتند از: اندازه و گستردگی سازمان، تعداد تركیب نیروی انسانی، رشد و پویایی سازمان در طول زمان، میزان جابه‌جایی پرسنل و تغییر مدیریت سازمان.

سازمانها از لحاظ قدرت فرهنگی از یكدیگر متمایزند:

  1. سازمانهایی كه دارای فرهنگ قوی هستند، اعضای سازمانها به ارزشها و مفروضات بنیادی سازمان وفادارند.
  2. سازمانهایی كه دارای فرهنگ ضعیف هستند، توافق كلی و احساس تعهد نسبت به سازمان در بین اعضاء پايين است.

اگرچه سازمانها همگی دارای فرهنگ هستند ولی همۀ آنها بر كاركنان تأثیر برابر ندارند. وجود فرهنگ قوی و مثبت است كه منجر به افزایش رضایت شغلی كاركنان مي شود. مطالعات كارشناسان و متخصصین نشان داده است، وجود فرهنگهای قوی و مثبت در سازمانها برای دستیابی به تعالی و نوآوری یك ضرورت است ،درحالی‌كه اگر فرهنگ سازمانی پراكنده و متفرق شده و پیوستگی نداشته باشد این فرهنگ، یك فرهنگ ضعیف قلمداد می‌شود و منجر به هرج و مرج در سازمان شده و عملكرد و بهره‌وری سازمان دچار آسیب خواهد شد.

        پندار تبديل به گفتار مي شود

        گفتار تبديل به كردار مي شود

        كردار تبديل به عادت مي شود

        عادت شخصيت ما را مي سازد

        و شخصيت آينده را مي سازد.

+نوشته شده در جمعه 4 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:21توسط امیرحسین علیزاده. | |

 

«ضرورت مشاركت كاركنان در سازمانهای امروزي مانند هواي تنفسي براي يك موجود زنده است»

نيروي انساني به لحاظ برخورداري از قدرت انديشه، خلاقيت و نوآوري بزرگترين دارايي هر سازماني محسوب مي شود، چرا كه هرگونه بهبود و پيشرفت در سيستمهاي فني و سازماني توسط نيروي انساني صورت مي گيرد. توان فكري و انديشه هاي كاركنان در سازمان به عنوان سرمايه نهفته و راكد مي‌باشد هر سازمان و مديريتي بتواند از اين سرمايه‌هاي نهفته بيشترين استفاده را بكند به همان اندازه امكان رشد وتوسعه ميسر خواهد شد. نيروي انساني بر خلاف ساير منابع با مصرف كردن كاهش و يا مستهلك نمي‌شود هر چقدر از انديشه و فكر بيشتر استفاده نمايد بهمان اندازه توانايي اش بهبود مي يابد. از طرف ديگر مشاركت يكي از نيازهاي فرا مرتبه انسانها به شمار مي‌رود كه ريشه در فطرت بشري دارد. افرادي كه در امور و فعاليتهاي سازمان شركت نمايند و از انديشه و فكر پاك استفاده كنند علاوه بر پيشرفت سازمان در تعالي خويش نيز گام برداشته اند. براي بهبود بهره‌وري از مكانيزم‌هاي مختلف استفاده مي‌كنند كه يكي از مكانيزمهاي مديريتي، بهره گيري از تكنيك‌هاي مختلف مديريت مشاركتي است. مشاركت راهكاري است كه به كاركنان اجازه داده مي‌شود به جاي اينكه هميشه مديريت و رهبري شوند از توانايي هاي خود بهره گيرند، فكر كنند و قوه خلاقيت خود را به كار اندازند و در تصميم‌گيريها مشاركت و دخالت داشته باشند. مشاركت يك فرآيندي است كه طي آن كاركنان يك سازمان به طور داوطلبانه در امور و فعاليتهاي مربوط به خود دخالت كنند بشرطي كه توان و انگيزه مناسب براي دخالت مؤثر را داشته باشند.

مديريتي مشاركتي عبارت است از عملياتي كه طي آن كاركنان يك سازمان را در روند تصميم‌گيريها دخالت و شركت مي‌دهند تأكيد اين شيوه مديريت بر همكاري و مشاركت داوطلبانه كاركنان استوار است و مي‌خواهد از انديشه ها ، نظرات و ابتكارات آنها در حل مشكلات و مسائل سازمان استفاده كند. البته نظام مشاركتي با افزايش رضايت مندي، انگيزه كاركنان را نيز بهبود مي بخشد.

كاركنان با انگيزه، توانايي هاي بيشتري داشته و مي توانند در سازمان خلاقيت و نوآوري را افزايش دهند. بزرگترين پشتوانه جهت اعمال مديريت مشاركتي، تعهد، ايمان و اعتقاد مديران سازمانها است. تا زماني كه مديريت سازمان اعتقاد به مشاركت كاركنان نداشته باشد مديريت مشاركتي تحقق پيدا نخواهد كرد.

مكانيزم هاي متفاوتي براي عملي كردن مديريت مشاركتي وجود دارد كه عمده‌ترين تكنيك براي مشركت كاركنان استقرار نظام پيشنهادات در يك سازمان است.( آنكه بيشتر مشورت مي‌كند كمتر اشتباه مي‌كند)

نظام پيشنهادات ( Suggestions system)

نظام يا سيستم پيشنهادات ، تكنيكي است كه مي‌توان از فكر و انديشه هاي كاركنان براي مسئله يابي، چاره‌جويي و حل مسائل و مشكلات سازماني بهره جست. بر اساس نظام پيشنهادات كليه كاركنان از عاليترين رده سازماني تا پايين ترين سطح آن مي‌توانند پيشنهادات، ايده‌ها ، ابتكارات و نظرات خود را براي رفع نارسايي‌هاي موجود در روند كاري و يا بهبود روشهاي انجام كار و يا افزايش كيفيت توليد ارائه دهند. البته نظام پيشنهادات فقط انتقاد نيست بلكه در آن راه چاره نيز ارائه مي‌گردد.

فقط به بيان مشكلات پرداخته نمي شود بلكه راه حلهاي رفع مشكلات نيز ارائه مي شود از اين طريق كاركنان مي توانند به همه امور و فعاليتهاي سازمان بپردازند و پيشنهادهاي اصلاحي خود را بر اساس فرآيندي مشخص تدوين و ارائه نمايند. استقرار نظام پذيرش و بررسي پيشنهادات در يك سازمان توجه و حساسيت كاركنان را به فرآيندهاي كار بيشتر كرده و باعث مشاركت بيشتر كاركنان در سازمان مي شود. و با افزايش مشاركت، خلاقيت و روحيه كاركنان، راهكارهاي عملي براي حل مسائل و مشكلات سازمان پيدا مي‌شود.

متأسفانه به دلايل مختلف نظام مشاركتي و پيشنهادات در كشور ما جايگاه خود را پيدا نكرده است. كاركنان در تصميم گيريهاي سازمان مشاركت داده نمي‌شوند و اگر در يك سازماني مشاركت هم داده شوند از طرف كاركنان استقبال نمي‌شود.

شايد از مهمترين دلايل عدم استقبال كاركنان از سيستم پيشنهادات به دليل بي‌توجهي به نظرات و پيشنهادات كاركنان بوده است. كه نظرات و پيشنهاداتي را مطرح‌كرده اند ولي به آنها بهايي داده نشده است. و لذا  براي كاركرد بهتر اين نظام در سازمانهاي ايران ابتدا بايد كار فرهنگي صورت گيرد تا ذهنيتي كه از ارائه پيشنهادات دارند تغيير يابد، به همين علت اگر اين سيستم را در سازمان مستقر گرديد انتظار نداشته باشيد كه از فرداي آن روز پيشنهادات از جاي جاي سازمان سرازير گردد بلكه براي معتبر سازي و ايجاد يك ذهنيت مثبت تلاش كنيد و آن نيز با شعار امكان پذير نمي‌باشد بلكه بايد عملاً نظام پيشنهادات را تقويت كنيد. بررسي‌ها و تحقيقات نشان مي‌دهد كه در بين كشورهاي دنيا ژاپني‌ها ار اين نظام بهتر و بيشتر استفاده كرده اند و قسمتي از رشد و پيشرفت خود را مرهون مديريت مشاركتي مي‌دانند به همين منظور اكثر موفقيت شركتهاي ژاپني را نه به خلاقيت و نوآوري كاركنانش بلكه به نوع و شيوه مديريت آنها نسبت مي‌دهند. شيوه‌اي كه در كل جهان به الگوي ژاپني معروف شده است و يكي از عمده ترين برتري الگوي ژاپني نسبت به ساير الگوها، به چگونگي تشويق و ترغيب، افزايش انگيزه، خلاقيت و نوآوري كاركنان بستگي دارد. به خاطر همين است كه نظام پيشنهادات در كليه شركتهاي ژاپني مستقر مي باشد. در جدول زير به طور نمونه به چند شركت اشاره مي شود.

 

 

نام شركت

تعداد كاركنان

تعداد پيشنهادات كاركنان

سرانه

مزدا

23929

3025853

1265

تويوتا

55576

2648710

476

كانون

13788

1076356

781

هيتاچي

557051

3618014

634

يك شركت پيشرفته امريكايي

9000

21000

23

در ژاپن ميزان پيشنهادات هر سازمان به عنوان افتخارات سازماني محسوب مي شود هر مدير كه مسايل كشف شده بيشتري داشته باشد از شهرت بهتري برخوردار مي شود و هر كارمندي كه مسايل جديدي كشف كند معززتر است و سرانه پيشنهادات ميزان مشاركت، انگيزه، خلاقيت و نوآوري را در هر سازماني مشخص مي‌كند.

اهداف نظام پيشنهادات:

استقرار سيستم پيشنهادات در هر سازماني منافع خوبي براي همه دارد. كاركنان، مديران، سهامداران، مشتريان، جامعه، دولت و ... از جمله ذينفعان استقرار نظام پيشنهادات به شمار مي‌روند. در سازمانهايي كه نظام فوق را اجرا كرده اند دستاوردهاي خوبي داشته‌اند كه در زير به چند نمونه آن اشاره مي‌شود:

        ·          اشاعه فرهنگ همكاري داوطلبانه و خود جوش

        ·          بهبود روحيه و انگيزه كاركنان

        ·          افزايش ميزان خلاقيت، نوآوري و ابتكار

        ·          تقويت مسئوليت پذيري و تعلق سازماني

        ·          بهبود بهره وري، كيفيت و ارائه بهتر خدمات پس از فروش

        ·          كاهش مقاومت در مقابل تغيير

        ·          افزايش توانمندسازي مديران و كاركنان

        ·          افزايش پوياي و انعطاف‌پذيري

        ·          گردش بهتر اطلاعات و اطلاع رساني

        ·          افزايش درآمدها و كاهش هزينه‌ها

        ·          افزايش ميزان وقت، سرعت و صحت

در بعضي از شركتها و سازمانها هدف از استقرار نظام پيشنهادات را افزايش درآمد و كاهش هزينه‌ها مي‌دانند در حالي كه هدف اصلي بايد ايجاد انگيزه، رضايت شغلي و ايجاد زمينه‌هاي مناسب براي تعامل گروهي در محيط غير رسمي باشد كه به دنبال خود ممكن است افزايش درآمد و كاهش هزينه ها را هم داشته باشد. فرصتهايي كه خلاقيت و نوآوري از طريق سيستم پيشنهادات ايجاد مي‌كند باعث نشاط كاركنان در كار شده و روحيه كاركنان را بهبود مي بخشد. رشد و پيشرفت هر شركت و سازماني را وجود نيروهاي با انگيزه، خلاق و نوآور رقم مي‌زنند. (به خلاقيت كاربردي به جاي اطاعت كوركورانه پاداش دهيد)

چگونگي اجراي نظام پيشنهادات:

براي اجرا و عملي نمودن نظام پيشنهادات در هر سازمان و شركتي يك روش واحدي وجود ندارد هر سازماني بنا به موقعيت خود، نظام پيشنهادات متناسب با نيازهاي خود را طراحي و اجرا مي نمايد، اقدامات و فعاليتهاي لازم براي استقرار نظام پيشنهادات به شرح زير مي باشد:

الف: بستر سازي براي استقرار نظام پيشنهادات: براي اجراي خوب نظام پيشنهادات بستر سازي و آماده سازي مديران و كاركنان امري ضروري است با توجه به اينكه نظام فوق بر اساس خواست و اراده كاركنان صورت مي‌گيرد و يك وظيفه شغلي و كاري نبوده و به مشاركت داوطلبانه كاركنان بستگي دارد با ابلاغ آئين‌نامه، دستورالعمل و بخش نامه عملي نمي‌شود بلكه بايد به طريقي كاركنان را تشويق و ترغيب نموده براي بسترسازي مي توان مراحل زير را در سازمان اجرا نمود:

- آگاهي و اطلاع رساني مناسب به كاركنان و مديران مياني و اجرايي

- برگزاري جلسات توجيهي در سطح مديران

- برگزاري جسلات آموزشي در سطح مديران و كاركنان

- تشويق و ترغيب كاركنان با بيان مزايا و منافع اجراي نظام فوق

- ايجاد ارتباط و اعتماد متقابل بين كاركنان و مديران

- تدوين و ابلاغ آئين‌نامه اجرايي نظام براي كليه واحدها و قسمتها

- محدود نكردن پيشنهادات در زمينه هاي خاص

- تدوين فرم مشخص و مكان معين براي ارائه پيشنهادات

ب- تعيين گروه (كميته) يا شوراي نظام پيشنهادات: براي اجراي نظام پيشنهادات بايد كميته يا شورايي براي پذيرش پيشنهاد در سازمان تعيين گردد. بهتر است انتخاب كميته دموكراتيك باشد، يعني نمايندگاني از كاركنان و مديران در اين كميته حضور داشته باشند تا مسائل و نيازهاي كاركنان، مديران و سازمان در اجراي پيشنهادات لحاظ گردد. البته در سازمانهاي مختلف اين كميته ممكن است به نامهاي گروه، تيم يا شوراي پذيرش پيشنهادات تشكيل شده باشد. ولي تركيب اعضاي كميته يا گروه پذيرش مي‌تواند به صورت ذيل باشد:

- مقام مجاز يا نماينده تام‌الاختيار وي

- دو نفر نماينده كاركنان (با راي گيري مستقيم)

- يك نفر نماينده مديران (با راي گيري مستقيم)

- كارشناس متخصص به تناسب موضوع پيشنهاد شده

- دبير كميته يا گروه

در اولين جلسه كميته بايد رئيس و دبير مشخص شوند تا وظايف تقسيم شده و پي گيري گردد

وظايف كميته نظام پيشنهادات:

- رسيدگي (درخواست اصلاح، تصويب، رد) به پيشنهادات رسيده

- تعيين مدت زمان اجراي آزمايش پيشنهاد ارائه شده

- ارجاع پيشنهادات رسيده به گروه كارشناسي و واحدهاي اجرايي

- تصويب يا رد نهايي پيشنهادها پس از اجراي آزمايش

- سياست‌گذاري، تعيين خط مشي، تصويب و اصلاح آئين نامه‌هاي مربوطه

- تعيين پاداش به پيشنهاد دهندگان، حق الزحمه كارشناس و همكاران اجرايي

- ارزيابي و انتخاب بهترين پيشنهاد در هر سال

- نظارات بر اجراي بهتر نظام پيشنهادات در سازمان

ج- روش ارائه پيشنهاد: براي ارائه پيشنهادات توسط همكاران بهتر است فرمي متناسب با نياز هر سازماني طراحي و در اختيار قسمتها و واحدها قرار دهد. يا فرمها را مي‌تواند از دبيرخانه نظام پيشنهادات گرفته و پس از تكميل پيشنهاد خود به دبيرخانه ارسال نمايد. و دبير نيز موظف است كه اعلام وصول پيشنهاد را در اسرع وقت به پيشنهاد دهنده اعلام نمايد. پس از وصول پيشنهاد دبيرخانه به بررسي پيشنهاد مي‌پردازد در صورتي كه پيشنهاد تكراري يا تنها به بيان مشكلات پرداخته و راه‌حل اجرايي ارائه نكرده باشد، طي نامه اي  به پيشنهاد دهنده اطلاع دهد.

 در صورت غير تكراري بودن براي بررسي بيشتر در كميته پيشنهادات طرح نمايد.

د- روش بررسي پيشنهادات: كليه پيشنهادات كه قابل طرح در كميته باشد در جلسه مطرح مي‌گردد ممكن است پيشنهاد ارائه شده نياز به بررسي و اظهار نظر كارشناس باشد كه در اين صورت پيشنهاد به گروه كارشناسي و واحدهاي تخصصي ارجاع داده مي شود كه پس از دريافت نظر آنها دوباره در جلسه مطرح گرديده و در صورت تصويب يا عدم تصويب تشويق مادي و معنوي و علت عدم تصويب به پيشنهاد دهنده ابلاغ مي‌گردد بايد نتيجه بررسي پيشنهاد حتماً به پيشنهاد دهنده اعلام گردد تا پيشهاد دهندگان انگيزه براي ارائه پيشنهادات داشته باشند.

ه- تعيين و پرداخت پاداش براي پيشنهاد دهندگان: در نظام پيشنهادات پاداش مالي و بازخورد سريع كه هر دو از اهرم‌هاي انگيزش مهم هستند بايد پيش‌بيني شده باشد اگرچه پاداش‌هاي مالي ممكن است رقم اندك باشد ولي بيشتر صورت نمادين دارد. در سازمانهايي كه روابط فرد با سازمانش رابطه بده و بستان است پرداخت پاداش مالي، خلاقيت، تفكر و روحيه مشاركت افراد را براي ارائه پيشنهادات بيشتر تقويت مي‌نمايد. البته هر سازماني مي‌تواند معيار و شاخصي براي تعيين و پرداخت پاداش مالي در نظر بگيرد به عنوان مثال مي‌تواند درصد

+نوشته شده در پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,ساعت4:49توسط امیرحسین علیزاده. | |